ما کارگریم
ما کارگرانیم تحریم شدگان کار نان آزادی بترس از ما ما بسیاریم در نبرد طبقاتی خویش دنیایی با ماست دنیائی از کارگران استثمار شدگان اما آگاهان و بی گمان فاتحان فرداییم شعلههای سوزانیم بگذارید خشم
ما کارگرانیم تحریم شدگان کار نان آزادی بترس از ما ما بسیاریم در نبرد طبقاتی خویش دنیایی با ماست دنیائی از کارگران استثمار شدگان اما آگاهان و بی گمان فاتحان فرداییم شعلههای سوزانیم بگذارید خشم
تو باز مانده کدامین جنگل سرخی؟ کدامین زخم کهنه چنان فریاد بر آوردی زن خروش ازادی است زن زندگی آزادی پنج قاره با نامت آبیاری شد تو باز مانده کدامین حماسه غرور انگیزی؟ که با دستهای گره
حسن حسام ـ نیکا نیکا ! مهسای ما را ندیدی ؟ ـ نه! من چهره ام له شده چشمم جایی را نمی بیند اما می دانم این جاست همین دور وُ برها ـ تو چطور مهساجان ! نیکا ی ما را دیده ای؟ او پنج بهار از تو جوانتر
سنگ فرشهای خونین خیابان را نماد زخم های آزادی را نخ نما ترین حکومت را بلوغ پی در پی گرسنگان را مهسا های حجاب سوزان را پرچم سرخ رهائی را زنگ بزرگ آزادی را می بینم می بینم
“ایتاکا” سروده ای از کنستانتین. پ. کاوافی ترجمه زهره مهرجو ایتاکا هنگامی که عازم ایتاکا می شوی باید آرزوی سفری دراز کنی پر از ماجرا… پر از آگاهی. با *لاستریگونیان ها،
مرتجعی فریاد می زند نگذارید دلش را به زنی دهد سینهاش را به گلوله ببندید او آزادی زنگ خورده را کوک میکند روشنائی روز را در دامن یاسمنها به دوش میکشد مشعلی در دست گامی در راه امیدی بر لب خرافات
میشنوید؟ همه آمدهاند با سر نیزههایشان زیر پلک ها را جستجو میکنند شبانه در کوچههای تاریک شعرها را تفتیش میکنند شعرهای متعفن را نه شعرهای معطر را زمانی که زبان از لب هراس داشت مبادا آزادی را
داغ هزاران شلاق بردست هایم رنج هزاران سال – کار بردیدگانم خواب هزاران قرن برپاهایم نقش هزاران زنجیر بردست هایم بسیاری دستبند برچشم هایم دنیایی از چشم بند اما! درسینه ام تنها یک قلب می تپد قلب
سگهایتان را بیاورید اینجا میان آجر و آهن ناله یک کارگر میآید استخوانهای خرد شده ضایعات انسانی چهر ه ای از خاک و خون در خرابههای متروپل با گلوی گرسنه افتاده از دار بست کارگری بی مواجب مشتی
“تنها این نور، سالگرد” دو شعر از: فیلیپ سوپو ترجمۀ زهره مهرجو تنها این نور تنها این نور، که دست های تو می کارندش تنها این شعله و چشم های تو… این کشتزارها، این خرمن
نظرات شما