از کشتارگاه، سعید سلطانپور
از کشتارگاه بهار ۵۱ – تابستان ۵۶ سعید سلطانپور غزل زمانه در هوای درهم شبگیر غزل بند سحر، در بند غزل برای دلاوران غزل رفیق غزل شکنجه این نغمه – ساز پنهان حربا سرچشمه در بند پهلوی شانه به
از کشتارگاه بهار ۵۱ – تابستان ۵۶ سعید سلطانپور غزل زمانه در هوای درهم شبگیر غزل بند سحر، در بند غزل برای دلاوران غزل رفیق غزل شکنجه این نغمه – ساز پنهان حربا سرچشمه در بند پهلوی شانه به
ویرون منه بیر قلم بیر دوات بیرده جسارت انقلاب یولونی چیچمک ایستریم بیر یولی که اوردا ایشسزلیج ازاد سیز آج انسان اولماسین باشیندا عمو اوغلی کیمی مشعل یاندران کیشی اولسون زمانین
برایم اواز بخوان از دوست داشتن ها از بافتن موهای شرابی از مقاومت کودکانه ات در رحم مادر بودی انتخاب ازادیت را صلیب گشیدیم نامت انتخاب من است اعتراض تو چندین مشت لگد بر شکم مادر بود ما
روزگاریست که طوفان زده شد منزل ما جای ما گوشه زندان شده در منزل ما دل دیوانه نداریم چو منصور رویم برسردار دارها میزند این مرتجعین بر سر ما بکش آزاد شود میهنم از دست عدو بیرق سرخ زنند بر سر
زمانی که نامت را خواندم دیوارهای شهرم گاهکلی بود نمی دانستم آزادی را باید دزدید حتی دریغ از یک نگاه سو سو زنان به فردا رسیدیم دست در دست هم بر فراز قله ای ایستادیم لحظه های مرگ هستی تو
از دیار سرودهای آزادی می آیی با کوله باری از تجربه های خشکیده کاغذی برای خواندن شعر سروده نشده با قلم و چکش برگی از زوال می افتد وه چه آرام خموش با چندین قطره خون سرخ آلاله ها
آهای سرمایه داران میلیادرهای نگران صدای رنجبران خشمگین را بشنوید آنان با پرچم سرخ کموناردها ی پاریس می آیند اول ماه می رویا نیست قصه نیست رنج نامه کار است تلاش آهن و بازوست پتک کارگر وعده
نعش خونین کسی خفته در خون فتاده در میدان یک سو کفش کتانی است هنوز هق هق گریه رفیقان در کنار کاج نیلوفر هنوز قهقهه تفنگ می غرد آهای رهگذران که قلب تان به راحتی می زند انگار در
در یوزگان سرمایه شما را از پشت نقابتان می بینم در داخل قصر تان پنهان می شوید ؟ حافظه تاریخ کور نیست سال ۵۸ فرودگاه سنندج را بخاطر بیاور اعدام انسانیت در سکوت بی خبری تیر خلاص کاک رحمان
فردا می آییم در ساز های عاشقان آذربایجان وقتی سپیده بر دمد با صف های فشرده از یال کوهساران از قله های بلند پر برف از دشت های نیشگر هنوز قهقهه کهنه تفنگ سیاهکل زنگ نخورده می روئید
نظرات شما