فرودگاه سنندج
در یوزگان سرمایه شما را از پشت نقابتان می بینم در داخل قصر تان پنهان می شوید ؟ حافظه تاریخ کور نیست سال ۵۸ فرودگاه سنندج را بخاطر بیاور اعدام انسانیت در سکوت بی خبری تیر خلاص کاک رحمان
در یوزگان سرمایه شما را از پشت نقابتان می بینم در داخل قصر تان پنهان می شوید ؟ حافظه تاریخ کور نیست سال ۵۸ فرودگاه سنندج را بخاطر بیاور اعدام انسانیت در سکوت بی خبری تیر خلاص کاک رحمان
فردا می آییم در ساز های عاشقان آذربایجان وقتی سپیده بر دمد با صف های فشرده از یال کوهساران از قله های بلند پر برف از دشت های نیشگر هنوز قهقهه کهنه تفنگ سیاهکل زنگ نخورده می روئید
تابستان ۶۷ را به یاد داری؟ تاریخ جوخه های آتش را می گویم کلمات توقیف شده را زبانهای بریده را چندین هزار گل نسترن را خاوران را تابستان ۶۷ را به یاد داری ؟ درناهای بی خواب در شور
اسبی سر کش از تبار بابک با یالههای درخشآن به بلندی سهند و سبلان به عظمت ارک نسیمی با استخوان خون آلود با بیرقی وصله دار با شفق سرخ ان الحق با سینههای آبکش از فقر اسبی سرکش از تبار مزدک طلایه
خوشا آنانکه با شب درستیزند قلم بر کف ولی با خون نویسند خوشا آنانکه پا در بند زنجیر به یاد فقر محرومان نویسند خوشا آنانکه در سرمای سلول چو شمع بر ظلمت شبها نویسند خوشا بر آن قلمهای شکسته چو
نظرات شما