ادبیات

جهان کمونیست

رفقا گوش کنید صدای سرودی می‌آید از اعماق خاوران من این صدا را می‌شناسم صدای میخک سرخی است که با گلوله‌ای بر دهان سرود آزادی می‌خواند این است جهان کمونیست قهرمانی پا برهنه با مشعلی خونین من این

آرمان کمونیست

شبحی می‌بینم در صف کارگران این شبح ساحره نیست شبح یک علم است یک جهان‌بینی علمی که چنین می‌گوید و چنین باید کرد آرمان کمونیست هر کسی را به توان هر کسی را به نیاز طبقه باید از بین رود همه با هم

به یاد صمد بهرنگی

چریک فدایی خلقی که به همراه کاظم سعادتی و بهروز دهقانی و مناف فلکی و علیرضا نابدل شاخه چریک‌های فدائی تبریز را پایه‌گذاری کردند.   آندم اشک از چشمانم جاری شد که خون ارس موج زد بر برکه‌های

نه به اعدام

قلمم را بر می‌دارم بر زخم‌هایم مرهم می‌نهم تا از آذرخش میهن بگویم اینجا شب است سکوت چشم‌ها پر از ساچمه دست‌ها پر از تاول کار کار کار گیسوان زنان در زندان جهالت خسته خسته خسته شعرهای ارغوانی با

دوستاق

بیر قارا  سللودا   قالیرام دیوارلاری  گونش  تامارزدی یادا سالیرام کچن  کجنی یاپراق کیمی  اسیرم فکریم  اوچور  اوچور  اوزاقلارا ماوی گوزلی  انامی  گوریم دیر کی سن  دیالکتیک  فلسفه‌ سین  اینا مش 

گل سرخ

گل سرخ است چه در بهار چه در پاییز ولی من در سیاهکل گل سرخی دیدم که در زمستانی سرد بذر افشانی کرد و همانند سرو سرافراز ایستاده مرد رسم چنین بود و ریشه در خاکی افکند که از آن روئیده بود و غنچه