اتحاد
هم رزمم کارگر هفت تپه تو با تفنگ نان کار آزادی من با گلوله آتشین شورائی سنگر به سنگر ساز صد گل سرخ خواهیم خواند مرا می شناسی وقتی با دست بسته از پشت بام زمینم انداختن تا مشعل
هم رزمم کارگر هفت تپه تو با تفنگ نان کار آزادی من با گلوله آتشین شورائی سنگر به سنگر ساز صد گل سرخ خواهیم خواند مرا می شناسی وقتی با دست بسته از پشت بام زمینم انداختن تا مشعل
گره گره گره درهم تنیده شد درتارو پود دل چنگ محنت فزون فکنده خزه وار اینسان گره غم در بستر وجدار پژمردگی رخ خونابه های دل درفاجعه ی غم بی هیچ لابه ای زین سوزدلگداز مخمور میکند اندیشه ی توام از
چشم هایم به غارت رفته اند ونگاهم رنجور پشت آرزوهای کودکی ام درحال شکستن است حوصله ای دگر برایت مانده؟ به دست هایم نگاه کن که ازقله های سفت وزمخت پینه جویبارهای سود جاریست درگرما تف می خورم
تو دیگر نیستی ومن بیشماردردهایم را آهسته زیر نور ماه با ستاره های دوردست به نجوائی اندوهگین نشسته ام نمیدانم به باز گشت توامیدوار باشم یادرشیب تند حوادث باز هم نبودنت را چوشرنگی تلخ درحلقوم رگ
امروز قصه همان قصه است تابستان ۶۷ در سحر گاهان طناب دار می زنند بر گل لبخند امید بنگر کارگر زحمتکش بنگر خلق ستمدیده زخم بر سینه سخن کارگران فریاد است سفره ها بی نان است دهن
نوید گفت : بهرطناب دار دنبال گردن می گردند اسماعیل گفت : گردن عادی نبود ! طناب ، نفسش بریده شد، تا نفسش را گرفت ! گردنِ پهلوان ، برای طنابشان رمقی نگذاشته بود ! طناب گفت : مرا بافته اند اسماعیل
آخرین سمفونی رقصم بر سر طناب دار خواهد بود با باد خواهم رقصید با درختان تا دریابند دین افیون جامعه است با لبخندی سرخ بر جلادی که حکمم را قرآئت می کند لب فرو خواهم بست بی هیچ شکوه
آهای ای عاشقان صبح امید با شمایم کسی نیست اینجا ؟ پیامی، نگاهی یا که یک، فریاد نارس یا درودی گرم پس سلولهای سرد هنوز باران مرگ
از کشتارگاه بهار ۵۱ – تابستان ۵۶ سعید سلطانپور غزل زمانه در هوای درهم شبگیر غزل بند سحر، در بند غزل برای دلاوران غزل رفیق غزل شکنجه این نغمه – ساز پنهان حربا سرچشمه در بند پهلوی شانه به
ویرون منه بیر قلم بیر دوات بیرده جسارت انقلاب یولونی چیچمک ایستریم بیر یولی که اوردا ایشسزلیج ازاد سیز آج انسان اولماسین باشیندا عمو اوغلی کیمی مشعل یاندران کیشی اولسون زمانین
نظرات شما