نگارنده: افسانه پویش
۲۷ سال پس از کشف حجاب اجباری در زمان رضا خان، زنان در ایران حق رأی یافتند. در 19 دی ماه سال ۱۳۴۱ همزمان با رفراندوم در مورد اصلاحات ارضی، حق رأی زنان نیز به همه پرسی گذاشته شد. تعداد شرکت کنندگان مرد در این رفراندوم ۵۵۹۸۷۱۱ نفر اعلام شد. این رفراندوم که شامل ۶ ماده، از جمله حق رأی زنان بود، بدون مشارکت واقعی زنان برگزار گردید و زنان حق شرکت در این همه پرسی را نداشتند. پس از اعتراضات زنان، صندوق رأیی نمایشی برای زنان نیز گذاشته شد. از این صندوق تعداد ۲۷۱۱۷۹ رأی خارج شد. بعد از برگزاری رفراندوم دولت اعلام کرد، آراء زنان به حساب نمیآید. زنان نه تنها در مورد اصلاحات وسیعی که قرار بود در جامعه صورت گیرد، حق اظهارنظر نداشتند، بلکه حتی در مورد حقوق خود نیز از این حق محروم بودند. به هر روی با تصویب هیأت دولت وقت، در ۱۲ اسفند ۱۳۴۱ حق رأی زنان اعلام شد.
مبارزه برای کسب حق رأی زنان در ایران
با وجود مشارکت فعال زنان در مبارزات سیاسی از قیام تنباکو و طی شورشهای نان در عهد قاجار، در دوران مشروطه بود که زنان با مطالبات خود در رابطه با حقوق زنان وارد عرصهٔ سیاسی شدند. حتی در سال ۱۲۲۷ شمسی، قرهالعین بر مبنای آیین بابی مبنی بر جایز نبودن رعایت احکام فقهی از جمله حجاب، روبنده را کنار زد، این اقدام متهورانه هنوز با مبارزات جنبش زنان برای احقاق حقوق زن به عنوان انسان و شهروند فاصله داشت. در دوران مشروطه انجمنهای متعدد و مطبوعات وسیعی توسط زنان ایجاد شد. صرفنظر از مداخله در مبارزات ضد استعماری و ضد سلطنت مطلقه، جنبش زنان تحت تأثیر انقلاب فرانسه و ایدههای سوسیالیستی قرار داشت. این جنبش، عمومأ بر امر آموزش دختران و اصلاح برخی از قوانین مدنی در مورد حق طلاق و چندهمسری متمرکز شده بود. در مواردی اندک، خواستهٔ حق رأی زنان نیز از سوی زنان و مردان ترقیخواه مطرح گردید. خواستهها و مطالبات زنان در دوران مشروطه کم و بیش رگههایی از مذهب و نظام پدر- مردسالار را در خود حمل میکردند. با توجه به سطح آگاهی عمومی و مخالفتهای سرسختانهٔ آخوندهای زنستیز، ملیگرایان ناموسپرست و تجددخواهان معاملهگر، جنبش نوپای زنان در ایران شانس چندانی برای شکل دادن مبارزه برای کسب حق رأی نداشت. با انطباق قانون اساسی مشروطه و قوانین اسلامی و تصویب قانون انتخابات مجلس در شهریور ۱۲۸۵ که زنان را در ردیف مجرمان، متکدیان، مجانین و کودکان از حق رأی محروم میکرد، مُهری قانونی بر بیحقوقی زنان در زمینهٔ حق رأی زده شد.
اولین بار زنان ایران در آذربایجان پس از به قدرت رسیدن سوسیالیستهای حزب دموکرات آذربایجان، در سال ۱۳۲۴ حق رأی یافتند. با شکست این حکومت محلی، حق رأی زنان در آذربایجان نیز ملغا شد. با این حال مبارزه برای حق رأی زنان از سال ۱۳۲۰ که فضای سیاسی جامعه از زیر یوغ دیکتاتوری رضاخان درآمد تا زمان کودتای ۱۳۳۲ فضایی جانی تازه یافت. خواستاران و مدافعان حق رأی زنان، به جز فعالان این جنبش، نظیر صدیقه دولتآبادی، احزاب سیاسی و به طور مشخص حزب توده بود که در آن زمان دارای پایگاه مردمی وسیعی بود و حق رأی زنان را در برنامهٔ حزبی خود آورد. از سوی این حزب صدها کنفرانس در شهرهای مختلف در رابطه با حق رأی زنان برگزار شد. حزب توده در همین رابطه در سال ۱۳۲۶ لایحهای به مجلس ارائه داد. این لایحه به بهانهٔ ضد اسلامی بودن در مجلس رأی نیاورد. با آن که مصدق حق رأی زنان را در پیشنویس لایحهٔ جدید انتخاباتی وارد کرد، اما بار دیگر، در راستای سیاست کلی ملیگرایان در مماشات با نیروهای مذهبی و حامی طبقاتیشان یعنی بازار، این ماده توسط مصدق حذف شد. در پی رد این لایحه تظاهراتی در حمایت از حق رأی زنان در ۱۱ دی ۱۳۳۱ در میدان بهارستان تهران برگزار شد که با حملهٔ چماقداران مواجه گردید. این جنبش اعتراضی حتی در همان ابعاد محدود نیز دوامی نیاورد. با کودتای ۱۳۳۲ و برقراری حکومت خفقان و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی، جنبش مستقل زنان نیز همانند دیگر جنبشها سرکوب و به تشکلهایی وابسته به دولت تبدیل گردید. پس از آن تا سال ۱۳۴۱ مبارزه برای کسب حق رأی زنان در ابعاد محدودی به شکل نامهنگاری، طرح در ملاقات با مقامات سیاسی و از سوی زنان طبقهٔ مرفه صورت میپذیرفت. از سال ۱۳۳۹ صدای زنان در رابطه با کسب حق رأی، و همراستا با سیاستهای حکومت پهلوی در مسیر توسعهٔ مورد نظر حکومت، بلندتر میشد. در سال ۱۳۴۱ حق رأی زنان در یک رفراندوم همزمان با رأیگیری در مورد اصلاحات ارضی و تحت عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم به رسمیت شناخته شد.
زنان و مشارکت سیاسی
همانگونه که کشف حجاب توسط رضا خان به آزادی سیاسی و اجتماعی زنان منجر نگردید، حق رأی زنان در زمان محمدرضا هم زمینهٔ مشارکت سیاسی واقعی زنان را در پی نداشت. در این دوران نیز مانند دوران رضا خان که احزاب و انجمنهای مستقل زنان سرکوب شدند و تشکلی تحت عنوان “کانون زنان” زیر نظر حکومت به وجود آمده بود، محمدرضا پهلوی تمام تشکلهای زنان موجود را وادار به انحلال و جذب در سازمانی تحت عنوان “سازمان زنان” به ریاست اشرف پهلوی کرد. در این میان تنها کانون زنان حقوقدان به سرپرستی مهرانگیز منوچهریان بود که به بهانهٔ این که کانون زیر چتری بینالمللی از حقوقدانان قرار دارد، زیر بار این امر نرفت.
مهمترین اهداف رضا خان و محمدرضا پهلوی از متلاشی کردن سازمانها و انجمنهای مستقل زنان، غیرسیاسی کردن آنان، و در واقع محروم کردن آنان از حق مشارکت سیاسی واقعی بود (اساسنامهٔ سازمان زنان در سال ۱۳۴۵). این وضعیت تا حدی در دههٔ ۵۰ و پس از ایجاد حزب رستاخیز، تغییر کرد. در همین رابطه اساسنامهٔ سازمان زنان نیز بازنویسی شد و این بار شرکت زنان در زمینههای مختلف، از جمله عرصهٔ سیاسی به عنوان یکی از اهداف این سازمان مطرح گردید. در همین اساسنامه تشویق به مشارکت سیاسی زنان البته با تأکید بر فعالیت در چارچوب حزب رستاخیز ملت ایران درج شده است. بنابراین زنان حق داشتند تنها وارد مشارکت سیاسی به نفع حکومت شوند.
هدف از دادن حق رأی به زنان
با توجه به شرایط خفقان و سرکوب آزادیهای سیاسی جامعه بدیهی است که دادن حق رأی به زنان به هیچوجه در مسیر تحقق آزادیهای سیاسی صورت نگرفت. واقعیت امر این است که حق رأی در زمان محمدرضا پهلوی از سویی ژستی حکومتی در رابطه با مدرنسازی آمرانهٔ پهلوی بود، که همین امر در زمان رضاخان نیز با برداشتن اجباری حجاب صورت گرفته بود.
از سوی دیگر، نیازهای جامعهای که در آستانهٔ توسعهٔ بازار کالا و سرمایه از سوی سرمایهداری جهانی بود، تحولاتی بنیانی در جامعهٔ کشاورزی و ایلیاتی آن زمان را ضروری میساخت و تکیهاش بر طبقهٔ متوسطی بود که از زمان رضاخان بهتدریج ایجاد شده و در زمان محمدرضا پهلوی وسعت یافته بود. بیدلیل نبود که رفراندوم در مورد حق رأی زنان به اصلاحات ارضی پیوند خورد. نتایج اصلاحات ارضی، صرفنظر از تبلیغاتی که در مورد آن میشد خلعید از زمینداران متوسط، صنعتی کردن کشاورزی، تضعیف بازارهای داخلی و به نسبت آن تضعیف مادی روحانیون وابسته به مالکان، تجار و سران طوایف بود. دادن حق رأی به زنان و دیگر اصلاحات محدودی که صورت گرفت، ضربه به این نیروها به لحاظ فرهنگی و در هم شکستن بافت سنتی تحت سلطهٔ آنان بود. یکی دیگر از مهمترین علل دادن حق رأی به زنان و آغاز اصلاحاتی وسیعتر، نیاز به نیروی کار زنان و آزاد شدن این نیرو از قید و بند مذهب و سنت در خدمت بازار کار مورد نیاز سرمایهداری بود که قرار بود با اصلاحات ارضی سریعاً گسترش یابد. به دلیل این ارتباط نزدیک بین اصلاحات ارضی و حق رأی زنان، این همهپرسی نیز همزمان صورت گرفت. از همین روی بود که مخالفتها با اصلاحات ارضی از سوی زمینداران، طوایف، تجار با نمایندگی سیاسی ملیگرایان و روحانیون مرتجع از جمله خمینی در سال ۱۳۴۲، عمدتأ از راه مخالفت با حق رأی زنان انجام میشد.
نتیجهگیری: حق رأی زنان و مشارکت سیاسی
اگرچه پس از انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۷، منشور حقوق بشر تدوین و در آن حقوق شهروندی برابر درج شد، اما بیش از یک قرن سپری شد تا زنان توانستند با مشارکت فعال خود در عرصههای سیاسی و اجتماعی و با تلاش فعالان جنبش زنان، به ویژه زنان سوسیالیست از اوایل سدهٔ بیستم میلادی و عمدتأ پس از جنگ جهانی اول و انقلاب کبیر اکتبر به حق رأی دست یابند. فنلاند اولین کشور اروپایی بود که در سال ۱۹۰۷ حق رأی زنان را به رسمیت شناخت. در کشور فرانسه که مهد منشور حقوق بشر بود، در سال ۱۹۴۴ زنان حق رأی را کسب کردند.
حق رأی زنان در زمان پهلوی، اگرچه تحت مناسبات حاکم گامی به جلو و اصلاحی در جهت رفع محرومیتهای زنان بود، اما حق رأی اهدایی از سوی حکومت و سیستم مردسالارانه، به هیچ وجه به معنای مشارکت واقعی زنان در امور سیاسی نبود. این مشارکت نمیتوانست بدون مشارکت تمام اعضای جامعه و تأمین حقوق سیاسی و آزادیهای اجتماعی آنان صورت گیرد. مشارکت سیاسی نیز بدون برابری تمام منابع و فرصتهای اجتماعی در عمل عقیم مانده و حق رأی زنان فقط صندوقهای رأی حکومتی را پر میکرد.
جنبش زنان راهی طولانی و پُرسنگلاخ در مسیر آزادی پیموده است، راهی که هنوز ادامه دارد و پایان آن ناپیداست. اما سؤال پیشاروی امروز، دشواری یا سهولت پیمودن این راه نیست. حتی در حال حاضر از مقصد و پایان آن نیز نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. سؤال امروز پیش روی ما این است که آیا این راه در مسیر درستی پیموده میشود؟ چه زمانی و تحت چه شکلی از حکومت، زنان میتوانند بیشترین مشارکت و تصمیم گیری فعال و بلاواسطه در مورد سرنوشت خود و جامعه را داشته باشند؟ با توجه به این که نیمی از جمعیت جامعه را زنان تشکیل میدهند، آیا حکومتی جز حکومتی برخاسته از میان تودهها و متکی به قدرت آنان میتواند بیشترین فرصتها و آزادیها را در دسترس زنان قرار دهد؟ آیا تنها حکومت شورایی نیست که در آن زنان، به جای چانه زدن برای کسب چند کرسی مجلس در دموکراسی پارلمانی، به خودی خود نیمی از این ارگانهای اِعمال حکومت را تشکیل داده و در کنار مردان آگاه و مترقی برای رفع هر گونه استثمار، ستم و تبعیض، از جمله تبعیض جنسیتی، اکثریت جامعه را در یک مشارکت فعال و واقعی سیاسی همراه خود دارند؟
خلاصهای از گاه شمار حق رأی زنان
۱۲۸۷- مادهٔ ۱۰ و مادهٔ ۱۳ قانون انتخابات مصوب ۱۲۸۷ شمسی ۹ گروه را از حق انتخاب کردن محروم کرد؛ اولین گروه نسوان بودند که در کنار “مرتکبین قتل و سرقت”، “متکدیان و اشخاصی که به وسایل بیشرفانه کسب معاش مینمایند” و “مجانین” و “کفار” از حق انتخاب کردن محروم شدند.
۱۲۹۰- حق رأی زنان برای اولین بار در مجلس توسط محمدتقی وکیل الرعایا، نمایندهٔ همدان درخواست، اما با آن مخالفت شد.
۱۲۹۹- فعالان زن از جمله صدیقه دولت آبادی با نوشتن مقاله در نشریات به عدم داشتن حق رأی زنان اعتراض کردند.
۱۳۱۱- در دومین کنگرهٔ بینالمللی “نسوان شرق” که در تهران برگزار شد، فعالان زنان خواستار برخورداری زنان منطقه از حق رأی شدند.
۱۳۲۲- تشکیل حزب زنان ایران با هدف اصلی احقاق حق رأی برای زنان
۱۳۲۳- “تشکیلات زنان” وابسته به حزب توده صدها کنفرانس در شهرهای مختلف برای حمایت از حق رأی زنان برگزار کرد.
۱۳۲۵- “حزب دموکرات آذربایجان” پس از اعلام استقلال آذربایجان به زنان آذربایجانی حق شرکت در انتخابات داد.
۱۳۲۶- لایحهٔ پیشنهادی حزب توده، که شامل حق رأی زنان نیز بود، در مجلس به بهانهٔ این که ضد اسلامی است، رأی نیاورد.
۱۳۲۸- درسال ۱۳۲۸ مهرانگیر منوچهریان کتاب “انتقاد قوانین اساسی و مدنی و کیفری ایران از نظرحقوق زن” را نوشت و در آن به نقد قانون انتخابات پرداخت. (سناتور. ص. ۳۹۲)
۱۳۳۱- ائتلافی از گروههای زنان بیانیهای با صد هزار امضاء منتشر کرد و خواستار حقوق سیاسی و اقتصادی برابر شد.
۲۶ آذر ۱۳۳۱- محمد مصدق نخست وزیر وقت، حق رأی زنان را در پیشنویس لایجهٔ جدید انتخاباتی وارد کرد.
۱۱ دی ۱۳۳۱- تظاهرات در حمایت از حق رأی زنان در میدان بهارستان تهران، محل درگیری شدید موافقان و مخالفان شرکت زنان در انتخابات.
دی ۱۳۳۱- با فشار روحانیون و نیروهای محافظهکار در “جبههٔ ملی” دکتر مصدق حق رأی زنان را از لایحه انتخابات حذف کرد.
۱۳۳۴- اعضای “شورای زنان ایران” هنگام بازگشت شاه و ثریا از شوروی، پلاکارد بزرگی در فرودگاه بالا بردند که روی آن نوشته بود: “تساوی حقوق زن ایرانی را خواستاریم”.
۱۳۳۵- اعضای شورای زنان، به مدیریت صفیه فیروز در دیدار با شاه، خواستار حق رأی برای زنان شدند.
مرداد ۱۳۳۹- لغو تجمع زنان برای کسب حق رأی در پی اعتراض آیت اله بروجردی.
۱۶ شهریور ۱۳۳۹- در مراسم معارفهٔ دولت، ۲۰ تن از فعالان زن به مقابل مجلس رفتند و خواستار حق رأی شدند.
خرداد ۱۳۴۰- گروهی از فعالان زن در دیدار با شهردار تهران، خواستار شرکت زنان در انتخابات شورای شهر شدند. همزمان در اصفهان یک زن کاندید شورای شهر شد.
۱۴ مهر ۱۳۴۱- هیأت دولت در “لایحهٔ انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی” محرومیت زنان از حق رأی را حذف کرد. اما “با نفوذی که هنوز عناصر ارتجاع در مخالفت با پیشرفت زن ها داشتند، دولت ناچار شد اجرای آن را به بعد موکول کند.” (زن ایرانی از مشروطیت تا انقلاب سفید، تألیف بدرالملوک بامداد، ص. ۱۰۰)
۸ آذر ۱۳۴۱- در پی اعتراضهای آیتاله خمینی و نیروهای محافظهکار به حق رأی زنان، دولت لایحهٔ انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی را پس گرفت.
۱۷ دی ۱۳۴۱- ۳۵۰ تن از زنان معترض به حذف حق رأی زنان، در برابر ساختمان نخست وزیری تحصن کردند.
۱۹ دی ۱۳۴۱- شاه اعلام کرد که حق رأی زنان به عنوان یکی از موارد انقلاب سفید، به همه پرسی گذاشته خواهد شد. فعالان زن به دفتر نخست وزیر رفتند و خواستار حق رأی برای همه پرسی شدند.
۳ بهمن ۱۳۴۱- در پی تظاهرات روحانیون و بازاریان مخالف حق رأی زنان، طرفداران حق رأی در ادارات و مدارس اعتصاب کردند.
۶ بهمن ۱۳۴۱- صبح روز همه پرسی اعلام شد که زنها هم میتوانند رأی دهند، اما در صندوقهای جداگانه.
۸ اسفند ۱۳۴۱- شاه اعلام کرد که زنان باید حق رأی داشته باشند.
۱۲ اسفند ۱۳۴۱- دولت اعلام کرد مادههایی از قانون انتخابات را که مانع رأی دادن زنان بود، لغو کرده است.
۲۶ شهریور ۱۳۴۲ انتخابات مجلس انجام گرفت – شش زن به مجلس شورا و دو زن به مجلس سنا راه یافتند.
درود به افسانه عزیز رفیق آگاه و عزیز جقدر عالی نوشتید بنظرم حتما به صورت کتاب این را چاپ کنید بسیار ارزنده است ..با درودهای گرم رویا صادقی