تقدیم به سیاهکلیها به آنان که به خبر هولناک خندیدند
آنانکه برخاستند در هنگامه سکوت و وهم و چه آسان بر بلندای آنهمه پلشتی در شبی تاریک و تلخ زیر رگبار تند سرب و تگرگ واپسین لحظههای خویش را به آغازی ماندگار به فریاد نشستند. عاشقانه ترانههای رزم
آنانکه برخاستند در هنگامه سکوت و وهم و چه آسان بر بلندای آنهمه پلشتی در شبی تاریک و تلخ زیر رگبار تند سرب و تگرگ واپسین لحظههای خویش را به آغازی ماندگار به فریاد نشستند. عاشقانه ترانههای رزم
هستهٔ کارگران و هواداران زاگرس مرکزی – هوادار سازمان فدائیان (اقلیت) – داخل کشور ای عاشقان آزادی ای دلاوران گیلان فریاد آزادی را چنان بلند در سیاهکل سر دادید تا گسیلهای صوتی
همه نیروهای ضد شورش شما همه لجن پوشان اوباشان با موتور و سلاحهایشان در یکسو زنی آزاده تنهای تنها سپاهی یکتنه در سوی دیگر با یکتکه چوب و روسری سفید در مقابل شما ایستاده از گیسوهایش پرچمی
ای نماد رنج و کار با تو بودم زمانی که سنگسارت میکردند دفتر کدر کثیفم را ورق میزنم اندیشههایم را پاک نویس میکنم چشمانم میگرید از تدفین گلبرک ها آخر تو به فرزندان خورشید شیر دادی درون بستر
پدرم را در یک شب تاریک از ما گرفتند او کارگر معدن بود به جرم دفاع از حقوق کارگران دستگیرش کردند جرمش را دادگاه قرائت میکند متهم بلشویک جرم، عضویت در شوراهای کارگری تحریک کارگران به اعتصاب علیه
ما مشتهایمان را با سکوت گره زده بودیم تا به سرودی مبدل شود در حالی که سرود اتحاد میخواندیم غافل از اینکه آنان برای طنابشان گردن میخواستند و ما بی هیچ مقاومتی ژست میگرفتیم و موهای فرزندانمان
امروزه پرسش کارگران این است آیا از خودتان پرسیدهاید این مملکت این خاک این وطن از آن کیست؟ دستهایی که این مملکت را ساخته دستهای کیست و حاصل این ساخت و سازها برای کیست؟ دیگر از من وطن مخواه وطن،
در گورستانی پرسه میزنم با و ادیان خاموش باقهرمانان سر بدار مهرشان در قلب زحمتکشان چه غریبانه دلتنگ دلتنگم نه شویی نه فرزندی نه رفیقی همه بی وداع رفتند آنان جوانه بودن نارس نباید چیده میشدند
در درونم طوفانی است و مهآلود بر سر خلقها ظلمها جاری است سوز و سرمای زمستان درختان را خشکانده لبها را دوختن دستها را بستن جوانمردها را گشتند سینهها را داغدار کردن سهند گریه میکند بر دستهای
نظرات شما