ادبیات

زن

ای نماد رنج و کار با تو بودم زمانی که سنگسارت  می‌کردند دفتر کدر کثیفم را ورق می‌زنم اندیشه‌هایم  را پاک نویس می‌کنم چشمانم  می‌گرید از تدفین گلبرک ها آخر تو به فرزندان خورشید شیر دادی درون بستر

مادران دادخواه

پدرم را در یک شب تاریک از ما گرفتند او کارگر معدن بود به جرم دفاع از حقوق کارگران دستگیرش کردند جرمش را دادگاه قرائت می‌کند متهم بلشویک جرم، عضویت در شوراهای کارگری تحریک کارگران به اعتصاب علیه

قتل‌های حکومتی

ما مشت‌هایمان را با سکوت گره زده بودیم تا به سرودی مبدل شود در حالی که سرود اتحاد می‌خواندیم غافل از اینکه آنان برای طنابشان گردن می‌خواستند و ما بی هیچ مقاومتی ژست می‌گرفتیم و موهای فرزندانمان

تسلیت

امروزه پرسش کارگران این است آیا از خودتان پرسیده‌اید این مملکت این خاک این وطن از آن کیست؟ دست‌هایی که این مملکت را ساخته دست‌های کیست و حاصل این ساخت و سازها برای کیست؟ دیگر از من وطن مخواه وطن،

تا کی سکوت

در گورستانی پرسه می‌زنم با و ادیان خاموش باقهرمانان سر بدار مهرشان در قلب زحمتکشان چه غریبانه دلتنگ دلتنگم نه شویی نه فرزندی نه رفیقی همه بی وداع رفتند آنان جوانه بودن نارس نباید چیده می‌شدند

کوه سهند

در درونم طوفانی است و مه‌آلود بر سر خلق‌ها ظلم‌ها جاری است سوز و سرمای زمستان درختان را خشکانده لب‌ها را دوختن دست‌ها را بستن جوانمردها را گشتند سینه‌ها را داغدار کردن سهند گریه می‌کند بر دست‌های

حمید اشرف

بعد از تو رفیق جغدهای خانه فربه شدند موش‌های بسیاری زاییدند ابن همه هراس از تو بود از اندیشه‌های تو بعد از تو کوه‌های این دیار تنهای تنها گشت به روی خود نیاوردن سکوت آفتابکاران را شگفتن ارغوان را

سی خرداد

دفتر سیمانی‌اش را صفحه به صفحه ورق می زند شکنجه پنهان دخمه‌هایش را مرور می‌کند آن شقایق سرخ وحشی آرام آرام صبور سنگین سرگردان مثل نبض یک عاشق ۸ سال ۸ سال تمام اوین، کمیته مشترک، زندان قزلحصار