ما مشتهایمان را با سکوت گره زده بودیم
تا به سرودی مبدل شود
در حالی که سرود اتحاد میخواندیم
غافل از اینکه
آنان برای طنابشان گردن میخواستند
و ما بی هیچ مقاومتی ژست میگرفتیم
و موهای فرزندانمان را شانه میزدیم
بی آنکه اشکی برای آزادی بریزیم
با چشمانی خشک
ناظر سکوی اعدام بودیم
و من هیچ وقت از یاد نخواهم برد
سپیده صبح را
مرگ شاپرکها را
بازداشت شکوفههای عشق را
طنابهای دار را
سیاهکوه
نظرات شما