دیدگاه‌ها

کودکان شور زندگی‌اند

  هرزمان در جمعی کودکی پا می‌گذارد، فضا پرمی شود از شورونشاط. احساسات و خیال‌پردازی‌های کودکانه‌شان همه را به شعف می‌آورد. پاک، زلال و صادقانه عواطفشان را بروزمی دهند. شادی بی‌حدوحصرشان

تابستان خود را چگونه گذراندید؟

ورقه‌ها جمع شد. در حیاط مدرسه آخیش را گفتیم. کتاب همان کتابی که تا دیشب روی سینه‌مان سنگینی می‌کرد تا بخوانیمش تا خوابمان ببرد، چه زود از ذهنمان خارج شد. آخرین روز مدرسه، کتاب‌ها، درس‌ها و

چرخش نام خاوران در پهنای آسمان

من ترا اذیت می‌کنم؟ نه. تو منو اذیت می‌کنی. چرا منو اذیت می‌کنی؟ وقتی پاورچین‌پاورچین به سکوت من نزدیک میشی، باز بهانه‌گیرمی شوم. وقت‌هایی که از پله‌کان تنهایی من بالا می‌آیی، بی‌اراده چنگی به

از پشت کوه آمده‌ایم

پیش‌ازاین که پایمان به خشت زندگی برسد، لباس‌هایمان درست قواره تن رنجورمان دوخته‌شده بود. با کلاه‌های گشادی که بر سرمان گذاشتند. یک‌شکل و موازی کنار هم قرار داده می‌شدیم. از درون یک فریب بزرگ به

گرامی باد چهلمین روز جانفشان پویا مولائی راد علیه وضع موجود که بی‌شباهت به زندان نیست، بپا خیزیم

نمی‌توان این‌همه بیداد و زور گوئی را تحمل کرد، امروز ستمگری و سرکوب به امر عادی و همه‌روزه حکومت در این منطقه تبدیل‌شده، دامنه ظلم و سرکوب در کنار فقر عمومی وعدم معیشت اقتصادی زندگی حداقلی مردم

حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و موضع رفیق توکل

حضور محترم رفیق توکل و دیگر رفقای عزیز سازمان فدائیان (اقلیت) من یکی از کمونیست‌های ایرانی هستم که ۵۸ سال از زندگیم را با افتخار در خدمت به طبقه کارگر پشت سر نهاده‌ام. تحلیل امروز من از

درمان زخم‌های ما

چرا حرف‌هایم تمام نمی‌شود؟ چرا گاه و بی گاه دلم می‌خواهد حرف بزنم؟ من که نه شاعرم و نه نویسنده چرا می‌نویسم؟ شاید گمان می‌کنم آنچه باید مکرر نوشته شود اتحاد است و اتحاد. خودکار قرمزی دارم. دور

نظام سرمایه‌داری و بوی گند محله ما

بارها همه‌چیز را مرور کردم. از ظاهرم گرفته تا آدرس. از سلام گفتنم تا جواب دادنم. از مقدمه معرفی و توضیح کارنامه کاریم تا آمادگی‌ام برای انجام هرگونه کاری. شاید هم اصلاً احتیاجی به توضیحات مفصل

آخری روزهای دیکتاتور و استبداد ۴۴ ساله

صبح می‌شود. نه با نغمه پرندگان خوش‌آواز. نه با امید به گرمی خورشید. نه با عشق به زندگی. صبح می‌شود. نه با رقص غنچه‌های سرخ در نسیم صبحگاهی. نه با امید تقسیم گل و گندم. نه با امید به صلح و آزادی.