روحیات مبارزاتی توده ها درهم شکستنی نیست

یک سال پیش در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، مهسا (ژینا) امینی توسط نیروهای گشت ارشاد دستگیر و سه روز بعد در ۲۵ شهریور بر اثر ضربات وارده بر سر و جانش در بیمارستان کسرای تهران جان باخت. قتل حکومتی ژینا در آن فضای ملتهب و انقلابی حاکم بر جامعه همانند جرقه ای بر انبار باروت تضادهای اجتماعی، به سرعت حریق شد و شعله های بلند آن در کوتاه مدتی سراسر کشور را فرا گرفت.  در پی شعله ور شدن این حریق، ۲۶ شهریور – روز خاکسپاری مهسا – به اعتراض مردم سقز علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد. شعله های خشم توده های بپاخاسته مردم از سقز به سنندج و از آنجا به دیگر شهرهای کردستان و پس از آن در قالب گستره ای از خیزش و قیام و نبردهای خیابانی به جای جای کشور سرایت کرد. از بهم پیوستگی مجموعه خیزش ها و قیام و نبردهای خیابانی در اقصا نقاط کشور، جنبشی انقلابی، عظیم و سراسری جامعه را فرا گرفت که تا آستانه سرنگونی جمهوری اسلامی پیش رفت. جنبشی بزرگ و تحسین برانگیز که طی چهار ماه با دلاوری های کم نظیری در کف خیابان ها استمرار یافت. جنبشی که از یک سو حاکمیت را در وحشت سرنگونی فرو برد و  در سوی دیگر بارقه های امید به انقلاب و رهایی را بیش از هر زمان دیگری در اذهان عموم توده های مردم ایران تقویت کرد.  جنبشی که به نام  “مهسا” رقم خورد،  نام او رمز شد و ۲۵ شهریور به عنوان سرآغازی برای شکل گیری یک جنبش بزرگ و انقلابی در حافظه تاریخی توده های مردم ایران ثبت گردید.

بر بستر چنین نگاهی از اثرگذاری قتل حکومتی مهسا در ذهنیت توده های مردم ایران بود که جمهوری اسلامی از ماه ها پیش خود را برای مقابله با اعتراضات احتمالی توده ها در یادمان نخستین سالگرد قتل “مهسا” آماده کرد. هیأت حاکمه که با شکل گیری جنبش انقلابی نیمه دوم سال ۱۴۰۱ به شدت غافلگیر و تا مدتی ابتکار عمل را از دست داده بود، اینبار با آمادگی، تمام امکانات و نیروهای سرکوبگر خود را بسیج کرد تا به زعم خود بتواند جلوی هرگونه شکل گیری اعتراضات خیابانی را در سالروز ۲۵ شهریور بگیرد.

در تمام ماه های گذشته، وحشت از اوج گیری دوباره جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” به کابوسی دهشتناک برای هیأت حاکمه تبدیل شده بود. از این رو، استقرار نیروهای سرکوب در شهرهای کردستان از ماه ها پیش شروع گردید. سراسر کردستان شکل نظامی به خود گرفت. با نزدیکتر شدن به سالروز قتل مهسا امینی آرایش نظامی رژیم نیز شکل عریانتری به خود گرفت. علاوه بر کردستان، صف آرایی نیروهای سرکوبگر رژیم در خیابان و میدان های شهرهایی نظیر تهران، تبریز، مشهد و کرج در روز ۲۵ شهریور به حدی چشمگیر بود که وضعیت ظاهری این شهرها شکل مناطق اشغال شده توسط یک ارتش خارجی را به خود گرفت.

در کنار این صف آرایی نظامی جمهوری اسلامی، سرکوب عمومی نیز افزایش یافت. احضار، تهدید، و اذیت و آزار خانواده های جانفشاندگان جنبش انقلابی سال گذشته به طرز بی سابقه ای شدت گرفت. یورش به خانواده ها از هفته های پیش آغاز شد. در این مدت اعضای خانواده بسیاری از کشته شدگان جنبش اخیر مورد احضار و یورش و تهدید و بازداشت قرار گرفتند.

اعمال فشار بر خانواده ها آنچنان شدت یافت که در مواردی تمام اعضای خانواده جانباختگان از جمله پدر، مادر، خواهر و نامزد “حنانه کیا” از جانفشاندگان نوشهر، بازداشت شدند.

در این میان، اما اعمال فشار بر خانواده مهسا به شدت افزایش یافت. امجد امینی، پدر “ژینا” در روزها و هفته های منتهی به سالگرد قتل مهسا، چهار بار بازداشت شد. تمام تلاش حاکمیت بر این بود تا با تهدید و ارعاب، خانواده ژینا را از برگزاری هرگونه مراسم یادمان نخستین سالگرد فرزندشان باز دارند. وقتی تهدید نیروهای امنیتی موثر واقع نشد، وقتی مژگان افتخاری – مادر ژینا- با دلاوری تمام اعلام کرد که روز ۲۵ شهریور بر مزار فرزند خود حضور می یابد و از مردم هم خواست تا به او بپیوندند، جمهوری اسلامی با گسیل نیروهای نظامی و امنیتی دورتا دور خانه را محاصره و پدر و مادر مهسا را در حصر خانگی قرار داد.

همزمان با تهدید و ارعاب خانواده ها، احضار و بازداشت و سرکوب فعالان اجتماعی افزایش یافت. درچند ماه گذشته تعداد کثیری از معلمان، دانشجویان، نویسندگان، خبرنگاران، هنرمندان و سایر اقشار مردم دستگیر و تعداد بیشماری از آنان با احضار، بازداشت و یا تهدید و ارعات نیروهای امنیتی مواجه شدند. در تمامی شهرها، زنان مبارز در صدر بازداشت شدگان قرار گرفتند. سرکوب و دستگیری ها در تهران، کردستان، گیلان، آذربایجان غربی و شرقی به شدت افزایش یافت. بر اساس گزارش “کمیته پیگیری وضعیت دستگیر شدگان”، در روز ۲۵ شهریور فقط در تهران نزدیک به ۶۰۰ زن دستگیر شدند که ۱۳۰ نفر از آنان به بند قرنطینه زنان در زندان قرچک منتقل شده اند. در آذربایجان غربی هم  ۱۳۷ نفر از فعالان جنبش های اجتماعی بازداشت شدند.

وحشت از برپایی اعتراضات در نخستین سالیاد جانباختن زنده یاد مهسا امینی و جنبش انقلابی توده های مردم ایران آنچنان در دل رژیم هراس افکنده بود که بسیاری از بند رستگان جنبش انقلابی اخیر نیز از گزند سرکوب ماموران امنیتی در امان نماندند. تعداد پرشماری از بازداشت شدگان سال قبل که طی ماه های گذشته از زندان آزاد شده بودند، مجددا احضار و با تهدید و ارعاب از آنان تعهد گرفته شد تا روز ۲۵ شهریور از خانه بیرون نیایند. آنهایی که تسلیم تهدیدهای نیروهای امنیتی نشدند، دوباره بازداشت و روانه زندان شدند.

جمهوری اسلامی با چنین صف آرایی نظامی در سراسر کشور، خود را برای مقابله با عصیان احتمالی توده های معترض در ۲۵ شهریور آماده کرده بود، تا کمترین اعتراضی صورت نگیرد. در این مدت، هیأت حاکمه از جمیع جهات زمین بازی و صحنه نبرد را آنگونه که برایش مقدور بود به نفع خود آرایش کرد. نیروهای سرکوب خود را در مقیاس سراسری به وضعیت آماده باش درآورد. طبیعتا در چنین وضعیت نظامی سازماندهی شده در سراسر کشور، حتی اگر کمترین اعتراضی هم در ۲۵ شهریور رخ نمی داد، باز هم جمهوری اسلامی پیروز میدان نبود. چرا و چگونه؟

زمانی که حاکمان مستبد جمهوری اسلامی از ماه ها قبل میدان نبرد را به نفع خود سازماندهی نظامی کردند، سرکوب را سراسری و بگیر و ببند را در تمامی عرصه ها گسترش دادند، منطق مبارزه حکم می کند که توده های مردم ایران در زمینی که جمهوری اسلامی با تانک و سلاح و بسیج نیروهای سرکوب تدارک دیده است، وارد بازی نشوند. بسیار طبیعی است که مردم در چنین شرایطی نابرابر و سرکوبگرانه، با دست خالی خود را در مقابل آدمکُشان رژیم قرار نمی دهند. با این همه باز هم مردم ساکت ننشستند و در محدوده های معینی در خیابان ها حضور یافتند. چنانکه دیدیم عمده اعتراضات خیابانی خاصه در تهران در غروب و به هنگام تاریکی شب شروع شد تا تلفات کمتری داشته باشند.

آنچه در دیماه ۹۶، آبان ۹۸ و بطور اخص در شهریور ۱۴۰۱ بعد از مرگ ژینا رخ داد، اصل غافلگیر شدن رژیم توسط توده های مردم ایران بود که اقتدار حاکمیت را شکست و رژیم را تا آستانه سقوط پیش برد. روشن است زنان و جوانان و کارگران و عموم توده های مردم ایران با استفاده از اصل غافلگیری و تجربه تاکنونی خود، زمانی وارد نبردهای وسیع خیابانی با جمهوری اسلامی می شوند که خود موقعیت زمانی و مکانی نبرد را تعیین کرده باشند. زمانی که بر بستر بحران انقلابی موجود ناتوانی رژیم بیش از پیش برایشان آشکار شده باشد. زمانی که توده ها از هر زمان دیگری نسبت به قدرت و توانمندی خود در مبارزه با رژیم اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده اند. تردیدی نیست بر بستر شرایط انقلابی موجود، چنین اتفاقی هر آن ممکن است به وقوع بپیوندد.

با اینهمه و به رغم اینکه جمهوری اسلامی یک فضای نظامی- امنیتی بسیار سنگینی را  در مقیاس سراسری سازماندهی کرده بود، آنچه در نخستین سالیاد قتل حکومتی مهسا امینی رخ داد، آنچه از مجموعه اعتصابات و اعتراضاتی که در محدوده های معینی در ۲۵ شهریور اتفاق افتاد، حرکتی در خور بود که بار دیگر شور و شوق و امید را در جامعه بر انگیخت.

شکل گیری اعتصاب عمومی در کردستان، اعتراضات خیابانی جوانان و زنان معترض در شهرهای مختلف که با شعارهایی نظیر “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر جمهوری اسلامی”، “مرگ بر خامنه ای” و “آزادی، آزادی، آزادی” صورت گرفت، عملا ناکامی جمهوری اسلامی را در درهم شکستن روحیات مبارزاتی مردم به نمایش گذاشت. حضور خیابانی جوانان در شهرهایی نظیر سقز، مریوان، سنندج، رشت، همدان، مشهد، کرمان، زاهدان، استان البرز، بابل، آمل، چهارمحال بختیاری، و نیز در مناطق مختلف تهران نظیر اکباتان، تهران پارس، نازی آباد، فلکه صادقیه و شریعتی در همان محدوده معینی که صورت گرفت، به عینه نشان داد که روحیات مبارزاتی مردم درهم شکستنی نیست و رژیم به رغم همه تجهیزات و تمهیدات نظامی که تدارک دیده بود، نتوانست توده ها را منکوب و آنان را از اعتراضات خیابانی باز دارد. گستردگی اعتراضات با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در بعضی از شهرها موجب تیراندازی نیروهای رژیم به سوی مردم شد. تا جاییکه دو نفر از مبارزان خیابانی در سقز  و ممسنی بر اثر شلیک گلوله جان باختند. در رشت و چند شهر دیگر هم به سوی معترضان گلوله های ساچمه ای شلیک شد که تعدادی زخمی شدند. در واقع آنچه در ۲۵ شهریور اتفاق افتاد، به عینه ناکامی و شکست رژیم را در منکوب کردن توده ها نشان داد.

ناگفته پیداست ناکامی رژیم در درهم شکستن روحیه مبارزاتی توده ها، ارتباط مستقیم با شرایط انقلابی جامعه، تعمیق بحران های درونی حاکمیت، تحولات سیاسی جامعه و روحیات بالای مبارزاتی زنان و جوانان و عموم توده های مردم ایران دارد. توده هایی که دیگر نمی خواهند و نمی توانند وضعیت فلاکتبار موجود را تحمل کنند.

وحشت و سراسیمگی حاکمیت از ۲۵ شهریور نشان داد، جنبش انقلابی مردم کماکان زنده است و به آسانی خاموش نمی شود. روحیات بالای مبارزاتی توده ها مبین این واقعیت است که جامعه در تب و تاب است و در زیر پوست جامعه غوغایی برپاست. روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، آنگونه که رژیم با وحشت تمام خود را برای مقابله با وقوع یک شورش و قیام احتمالی مردم سازماندهی کرده بود، قیامی رخ نداد و صد البته قرار هم نبود که قیامی همانند شهریور سال گذشته صورت گیرد. اگرچه روز قیام و شورش و برخاستن عمومی مردم قابل پیش بینی نیست، اما فراموش نکنیم که جامعه، لبریز از تضادها و تلاطمات بزرگ سیاسی است. بحران ها و تلاطماتی سهمگین که با بودن جمهوری اسلامی هیچگونه راه حلی برای تضادهای موجود و یا تعدیل آن ها متصور نیست.

کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان، دانشجویان و معلمان، بازنشستگان و نویسندگان و عموم توده های جان به لب رسیده به دنبال یک راه حل انقلابی و رهایی از وضعیت فلاکتبار موجودند. پوشیده نیست، تا زمامی که شرایط بحرانی و انقلابی موجود در جامعه  پابرجاست، تا زمانی که یک دگرگونی بنیادی در جامعه صورت نگیرد و تازمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست، همواره و در هر لحظه وقوع قیام و شورش و نبردهای خیابانی غیر قابل پیش بینی، محتمل است. مسلما کارگران و زنان و جوانان و عموم توده های مردم ایران در لحظه ای که رژیم در موضع ضعف است، و احیانا در همان زمانی که حاکمیت مغرورانه همه چیز را پایان یافته تلقی می کند، با یک جرقه عصیان می کنند و با پرچم جان برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به میدان می آیند.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۳۸  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.