دو ماه است که توده های مردم ایران با شجاعتی کم نظیر برای پایان دادن به ۴۳ سال سرکوب و کشتار و جنایت نظام ارتجاعی حاکم بر ایران خیز برداشته اند. در این مدت توده های سرکوب شده مردم ایران در رزمی مشترک و در نبردی حماسه ساز مقابل آدمکشان جمهوری اسلامی صف آرایی کرده اند. آنچه اکنون در جامعه پر تلاطم و انقلابی ما جاریست، تداوم خیزش دیماه ۹۶ و قیام آبان ۹۸ است که این چنین سلحشورانه در قالب قیام و خیزش و نبردهای خیابانی سراسر ایران را فرا گرفته است. نبردی بی امان که از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، روز خاکسپاری مهسا (ژینا) امینی شروع شد، در چهلمین روز یادمان ژینا قد بر کشید و در روزهای ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ آبان، در سومین سالگرد یادمان ۱۵۰۰ کشته آبان ۹۸، برگ زرین و ماندگاری از روند و شکل گیری یک انقلاب بزرگ را در جامعه پر تلاطم ایران رقم زد.
دو ماه است که شعار “مرگ بر دیکتاتور” جای جای جامعه را فرا گرفته است. دو ماه است که شعار “زن، زندگی، آزادی”، “مرگ بر خامنه ای” آنچنان در جامعه تکثیر شده است که نه تنها به صورت روزانه در کف خیابان ها شنیده می شود، نه تنها در دانشگاهها و مدارس و مترو به گوش می رسد، که اکنون در گستره ای وسیع حتی در حنجره کودکان نیز پژواک یافته است. دو ماه است که شعار “زن، زندگی، آزادی”، کوچه و خیابان را در نوردیده، به اندرون خانه ها راه یافته و در مشت های کوچک کودکان تکثیر می شود. در این دو ماه، دامنه شعله های فروزان قیام و مبارزات خیابانی توده های مردم ایران آن چنان ابعادی به خود گرفته که گستردگی آن تمام ارکان نظام را در وحشت از سقوط و سرنگونی فرو برده است.
نمایش این هراس و سردرگمی جمهوری اسلامی اکنون بیش از هر جایی در کف خیابان ها تجلی یافته است. تهاجم وحشیانه مزدوران آدمکش رژیم به مردم معترض، دستگیری بی محابای جوانان، و کشتار بی رحمانه کودکان و زنان و توده های بی دفاع در شهرهای مختلف کشور به عینه بیانگر هراس جمهوری اسلامی از گستردگی مبارزات خیابانی توده های مردم ایران است. این هراس در درون زندان ها نیز در پی ارعاب و شکنجه و سرکوب زندانیان، محاکمات شتاب زده و صدور حکم اعدام برای دستگیرشدگان به روشنی مشهود است. تا جاییکه در هفته های اخیر، سمفونی اعدام از حلقوم کثیف همه دست اندرکاران رژیم شنیده می شود. در چنین فضایی که تشکیل دادگاه های فرمایشی و صدورحکم اعدام بر سر زندانیان و بازداشت شدگان سایه افکنده است، آنچه هنوز کم رنگ است و در کف خیابان ها کمتر شنیده می شود، همانا سر دادن شعار “نه به اعدام” و “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” است، که تا کنون به شعار عمومی مردم بپا خاسته ایران تبدیل نشده است.
در دو هفته اخیر، دستگاه قضایی رژیم، به هر بهانه ای بر طبل سرکوب و محاکمه بازداشت شدگان و صدور حکم اعدام برای دستگیرشدگان ماه های اخیر کوبیده است. روز ۱۵ آبان تعداد ۲۲۷ نماینده مجلس در اقدامی کثیف و بی شرمانه با “محارب” خواندن معترضان دو ماهه اخیر، از قصاب خانه قضایی جمهوری اسلامی خواستند تا حکم “قصاص” یعنی اعدام را برای آنان اجرا کند. سخنگوی قوه قضائیه نیز در ۱۷ آبان، با تهدید بر صدور احکام سنگین برای بازداشت شدگان، اعلام کرد صدور احکام دستگیرشدگان “باید باعث عبرت گیری و بازدارندگی” و “پشیمان کننده” برای دیگران باشد.
سرکوب و بازداشت و صدور احکام سنگین تمام جامعه را فرا گرفته است. بر پایه اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، طی دو ماه گذشته دست کم ۴۰۰ نفر در کف خیابان ها کشته شده اند که ۵۷ نفر از آنان کودک هستند. از میان انبوه دستگیرشدگان نیز تاکنون ده ها نفر به بهانه “تخریب و اقدام علیه امنیت ملی کشور”، با اتهام “افساد فی الارض” مواجه بوده و حکم اعدام برایشان صادر شده که دست کم حکم یک نفر آز آنان در تهران اجرا و تعداد دیگری هم به حبس های سنگین ۱۰ تا ۱۵ سال محکوم شده اند. آنچه در این میان قابل تامل است، شتابزدگی محاکمات فرمایشی دستگیرشدگان در دادگاه های سری و مخفی است، که بدون اعلام نام و هویت آنان در بیدادگاه های رژیم محاکمه و به اعدام و حبس های سنگین محکوم شده اند.
سرعت، سراسیمگی و شتابی را که این روزها جمهوری اسلامی در سرکوب و کشتار و صدور احکام اعدام پیش گرفته است، تماما ناشی از وحشت هیئت حاکمه از روند رو به رشد قیام و نبردهای خیابانی توده های مردم ایران است، که هر روز ابعاد وسیعتری یافته و لایه های بیشتری از جامعه را به جمع معترضان خیابانی کشانده است.
اینکه جمهوری اسلامی، رژیم کشتار و سرکوب و اعدام است، هیچ تردیدی در آن نیست. اینکه دستگاه قضایی رژیم طی ۴۳ سال گذشته بر بستر سکوت و بی خبری از زندان و زندانیان، سیاست کشتار و اعدام را پیش برده است، باز هم بر کسی پوشیده نیست. تجربه تاکنونی به همگان نشان داده است هرچه بی خبری از وضعیت زندان و زندانیان بیشتر باشد، هرچه خبر رسانی در مورد زندانیان کمتر صورت گیرد، به همان نسبت دست دستگاه قضایی در صدور حکم اعدام و کشتار زندانیان بازتر خواهد بود.
سرکوب و کشتاری را که جمهوری اسلامی در سال های ۶۰ تا ۶۷ انجام داد، جدای از ماهیت سرکوبگرانه رژیم، جدای از توهمی که در آن زمان بخش وسیعی ازتوده های مذهبی و ناآگاه مردم ایران به حاکمان اسلامی داشتند، اما آنچه هیئت حاکمه را در کشتار و صدور احکام اعدام های گسترده ترغیب می کرد، همانا شرایط محدود خبر رسانی آن دوران بود. فراموش نکنیم فضای تک صدایی مطلقی که در آن زمان برای دستگاه تبلیغاتی رژیم فراهم بود، حاکمان اسلامی را بر آن می داشت تا در آن سکوت و بی خبری جاری در جامعه، هر آنچه را که می خواستند در زندان ها اجرا کنند. آنچه در آن سال های وحشت دهه ۶۰، رژیم را به چالش می گرفت، مقاومت زندانیان، پایداری خانواده ها و کورسویی هم در خارج از کشور بود که رژیم را از پیشروی بیشتر در سرکوب و کشتار باز می داشت. در واقع آنچه باید به آن توجه کرد، همانا سکوت و بی خبری از زندان و زندانیان، و عدم حمایت از بازداشت شدگان است، که دست رژیم را در کشتار باز می گذارد. آنچه در تابستان ۶۷ بر سر زندانیان آمد و بیش از ۵ هزار زندانی سیاسی در کمتر از دو ماه قتل عام شدند، بر بستر همین بی خبری از زندان و زندانیان صورت گرفت.
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷، با سازماندهی دو ماه بی خبری مطلق از زندان های سراسر کشور، دو ماه قطع ملاقات برای خانواده ها، دو ماه قطع کامل مرخصی زندان بان ها، بازجویان، پاسدران و تمامی پرسنلی که به هر طریقی یک پایشان به زندان و بیرون از زندان وصل بود، امکان عملی کردن فاجعه کشتار خونین تابستان ۶۷ را پیدا کرد و پس از آن نیز جنایتکاران تا دو دهه در مورد قتل عام زندانیان سیاسی و جنایتی که انجام داده بودند، سکوت کردند.
اکنون اما نه سال ۶۰ است و نه دهه ۶۰، نه جمهوری اسلامی در موقعیت اقتدار آن دوران است و نه توده های مردم ایران در شرایط متوهم آن سال های سپری شده قرار دارند. دوران اقتدار و تک صدایی مطلق جمهوری اسلامی که دستگاه قضایی آن بتواند قتل عام دیگری را بر جامعه تحمیل کند، بکلی گذشته است. اما بیان این واقعیت، هرگز به این معنا نیست که جمهوری اسلامی از سرکوب و اعدام عقب نشینی می کند و در روند مبارزات انقلابی مردم ایران، دست بسته تسلیم اراده و انقلاب مردم می شود.
در فضای کنونی حاکم بر ایران و جهان و در عصر ارتباطات اینترنتی، هر کنشگر اجتماعی، هر فعال سیاسی، هر جوان مبارز، و هر زن و مردی که اکنون در کف خیابان ها به خیزش و قیام برخاسته است، خود یک خبرنگار- شهروند هستند که می توانند اخبار جامعه را در اقصا نقاط ایران و جهان بازتاب دهند. آنان، می توانند بر ضرورت طرح شعار نه به اعدام و زندانی سیاسی آزاد باید گردد، در ابعاد سراسری پای بفشارند و آن را تا پستوی خانه ها تکثیر کنند.
طی دو ماه گذشته بیش از ۱۷ هزار نفر از جوانان، زنان، دانش آموزان، کارگران، معلمان، دانشجویان، پزشکان، خبرنگاران، سینماگران، وکلا، ورزشکاران و لایه های دیگری از جامعه دستگیر شده اند. همه این افراد دستگیر شده، عضوی از خانواده ما هستند، عضوی از توده های قیام کننده و بپاخاسته مردم ایران هستند، برادر، خواهر، رفیق و یا فرزندان ما هستند، همه آنان کسانی هستند که برای رهایی همه آحاد جامعه خطر کرده اند، در خیابان ها حضور یافته اند، با شعار “زن، زندگی، آزادی”، بر رژیم ضد زن شوریده اند، با شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”، به پایان هرگونه ظلم و ستمگری در ایران سلام گفته اند، با شعار “مرگ بر دیکتاتور” و “مرگ بر خامنه ای”، سرنگونی جمهوری اسلامی را نوید داده و با بر افراشتن پرچم جان راه قیام و انقلاب را در پیش گرفته اند. اکنون که آنان گرفتار و در بند هستند، این وظیفه ما است که صدای آنان باشیم و با سردادن شعار “نه به اعدام” و “زندانی سیاسی آزاد باید گردد”، در کنار آنان و همراه و هم دوش آنان باشیم.
جامعه کنونی ایران، اکنون در اوج قیام و مبارزه است، توده های مردم ایران به طور گسترده در کف خیابان ها حضور دارند، جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت سیاسی خود طی ۴۳ سال گذشته قرار دارد. بی تردید، صدور احکام اعدام در این برهه زمانی نه از سر قدرت، که از سر ناتوانی و استیصال رژیم است. توده های مردم ایران ، در این روزهای سرنوشت ساز آنچنان در تکاپوی مبارزات خیابانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی شتاب گرفته اند، که دیگر کمتر به زندان و زندانیان و دستگیرشدگان دو ماهه اخیر می اندیشند. این که توده های مردم ایران تا بدین حد به مبارزات و پیروزی بر جمهوری اسلامی باور پیدا کرده اند، بسیار شوق بر انگیز است. شاید اکنون همه بر این باوریم که چیزی به سرنگونی جمهوری اسلامی باقی نمانده است و لحظه شکستن درب زندان ها به زودی فرا خواهد رسید و در این صورت زندانیان نیز آزاد می شوند. اینکه تا بدین حد به قدرت خود ایمان آورده ایم، اینکه پس از ۴۳ سال، شکل گیری یک انقلاب بزرگ را باور کرده ایم، فی نفسه در جای خود در خور تحسین و ستایش اند. اما فراموش نکنیم با یک رژیم آدمکش و تبهکار مواجه هستیم، اگر به هر دلیلی اوضاع کمی آرامتر شود –که امیدواریم هرگز این چنین نشود- آنوقت آیا به این فکر کرده ایم که دست رژیم برای صدور احکام اعدام بازتر می شود. فهم این موضوع به ما کمک می کند که اولا بدانیم راهی برای عقب نشینی نداریم و باید با تمام توان در مسیر پیشروی این مبارزه تا سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی پیش رویم و در ثانی با تکثیر شعار نه به اعدام، اعدام ممنوع و نهادینه کردن شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادار کنیم. فراموش نکنیم، نه به اعدام زمانی اثر گذار خواهد بود، که طرح این شعار در ابعادی گسترده در گل مشت های هر پیر و جوانی شکفته شود. زمانی شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد”، به واقعیت ملموس جامعه تبدیل می شود، که این شعار همانند “زن، زندگی، آزادی” به پستوی هر خانه ای راه باید. زمانی رژیم آدمکش جمهوری اسلامی در مقابل شعار “نه به اعدام” حساس خواهد شد، که گستردگی این شعار نه فقط در میان دانشجویان و قشر آگاه جامعه که حتی کودکان ما نیز با همان صلابت و شور و شوقی که در این روزها شعار “مرگ بر دیکتاتور” را در خانه و کوچه و خیابان فریاد می زنند، شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” را بانک بر کشند و این شعار را با گل مشت های کوچک شان تکثیر کنند.
متن کامل نشریه کار شماره ۹۹۷ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما