۲۳ فوریه ۱۹۱۷ (معادل ۸ مارس در گاهشمار میلادی) دهها هزار زن به مناسبت روز جهانی زن، به خیابانهای پتروگراد سرازیر شدند. این بزرگترین تظاهرات زنان در روسیه تا آن زمان بود. در ساعات اولیه روز، زنانی از طبقات و اقشار گوناگون در تظاهرات شرکت داشتند: فمینیستها، دهقانان، دانشجویان، زنانی از اقشار مرفه، اما تعداد زنان کارگر کم بود. شعارها میهنپرستانه بودند و بر برخی پلاکاردها نوشته شده بود: “غذا برای کودکان مدافعان میهن”، “جیرهی بیشتر برای خانوادههای سربازان، مدافعان آزادی و صلح”. این زنان “خسته از انتظار در صف ارزاق عمومی، به ستوه آمده از نگاه فرزندان نیمه گرسنه و بیمارشان…”، “نماد انبار مواد قابل اشتعالی” بودند “که تنها یک جرقه” میتوانست “آن را به حریقی بزرگ تبدیل کند.” (یکی از گزارشات پلیس تزاری در ژانویه ۱۹۱۷؛ زن و مبارزه طبقاتی؛ تونی کلیف)
و این جرقه زده شد. بعدازظهر همان روز وضعیت به یک باره تغییر کرد. زنان کارگر نساجی که از روز پیش تصمیم گرفته بودند در روز جهانی زن اعتصاب کنند، و تظاهرات ضد جنگ برپا کنند، به تظاهرات پیوستند. با پیوستن این کارگران به تظاهرات، شعارهای “نان” و “مرگ بر تزار” در خیابانهای پتروگراد طنین افکند.
“زنان کارگر که در اثر گرسنگی و جنگ به تنگ آمده بودند، مانند توفانی که با قدرت تمام هر چه را که بر سر راهش قرار دارد، جاروب میکند، به حرکت درآمدند. این مارش انقلابی زنان کارگر، سرشار از خشم قرنها ستم، جرقهای بود که شعلههای عظیم انقلاب فوریه را افزونتر ساخت، انقلابی که تزاریسم را در هم کوبید.” (و. هال؛ زنان روسیه شوروی؛ لندن، ۱۹۳۳؛ ص ۹۱). جسارت، عزم و روشهای مبارزاتی این زنان کارگر نشان میداد که آنان ریشه مشکلات خود و نیاز به اتحاد کارگران را دریافتهاند. ازاین رو بود که صدها تن از آنان، کارخانه به کارخانه میرفتند و از کارگران دیگر، به ویژه کارگران فلزکار که یکی از سیاسیترین و قدرتمندترین کارگران پتروگراد بودند، میخواستند در همبستگی با آنان به اعتصاب بپیوندند و به مقابله با یورش نیروی سرکوب تزاری بروند. زنان به نیروی محرک انقلاب بدل گشتند. آن شب، تعداد اعتصابکنندگان به ۱۰۰ هزار نفر رسید.
روز ۲۴ فوریه تعداد اعتصابکنندگان به ۱۵۰ هزار نفر رسید، روز ۲۴ فوریه به ۲۰۰ هزار نفر و ۲۵ فوریه بلشویکها نخستین فراخوان اعتصاب عمومی را منتشر ساختند. این دیگر تظاهراتی برای مطالبات اقتصادی نبود، بلکه از همان آغاز، شعارهای سیاسی و خواست پایان یافتن جنگ در اعتراضات و تظاهرات آمیخته بود.
برخی مورخان این تظاهرات را “خودانگیخته” ارزیابی میکنند، زیرا از سوی احزاب انقلابی فراخوان داده نشده بود و زنان با هدف برپایی انقلاب به خیابانها نیامده بودند. خواست آنان، “نان” و “افزایش جیرهی” خانوادههای سربازان و پایان جنگ بود، اما چنانچه جریان حوادث بعدی نشان داد، “خودانگیختگی” به معنای فقدان آگاهی سیاسی نبود. گرچه تظاهرات زنان در ماههای بعد تکرار نشد، اما علت آن بود که آنان در مبارزه طبقاتی جاری در جامعه نه به عنوان زن، بلکه به عنوان بخشی از طبقه کارگر شرکت داشتند و در فاصله ٨ ماه بین انقلاب فوریه و اکتبر، زنان کارگر و بلشویکها در اعتراض به ادامه جنگ و شرایط بد کاری چندین تظاهرات و اعتصاب سازمان دادند.
در آن سالهای اولیه جنبش کارگری روسیه، محفلهای مطالعاتی پراکندهای وجود داشت که عمدتا به آموزش کارگران و ایدههای مارکسیستی میپرداختند. اعضای این محفلها مردان بودند. اما در حدود سالهای ۱۸۹۱ – ۱۸۹۰ زنان نیز شروع به شرکت در این محافل کردند. در پایان دهه ۱۸۹۰ این محافل که در ابتدا عمدتا از زنان کارگر نساجی تشکیل میشد، شامل کارگران رشتههای دیگر مانند خیاطها و خدمتکاران هم شد و تا پایان دهه ۱۸۹۰ تعداد آنها به ۲۰ محفل رسید. همچنین مدارس یکشنبه در مناطق کارگری نقش مهمی در گسترش ایدههای سوسیالیستی در میان کارگران ایفا کردند. این مدارس که دولت جهت سوادآموزی کارگران تأسیس کرده بود، به یکی از مراکزی بدل شده بود که مارکسیستها برای آموزش و جذب اعضای جدید به محافل زیرزمینی خود استفاده میکردند.
گذشته از این محافل، اولین نشانههای جنبش زنان کارگر، به عنوان بخشی از جنبش طبقه کارگر در همان روزهای بیداری آگاهی طبقاتی کارگران روسیه هویدا گشت. چنانچه اعتصابات دهههای ۱۸۷۰ و اوایل ۱۸۸۰ عمدتا در صنایع نساجی رخ دادند که زنان کارگر اکثریت داشتند. این اعتصابات، سرانجام رژیم تزاری را واداشت در ژوئن ۱۸۸۵ کار شبانه کارگران و کودکان را ممنوع کند.
در اعتصابات و اعتراضات کارگری میانه و اواخر دهه ۹۰ بار دیگر زنان کارگر نقش فعالی بر عهده گرفتند و در این اعتصابات همدوش مردان کارگر شرکت داشتند. در پایان دهه ۹۰ و اوایل سده بیستم اعتصابات و شورشهای متعددی در کارخانههایی که کارگرانش عمدتا زنان بودند، روی میدهند. گرچه عمدتاً اعتصاباتی اقتصادی بودند.
از آن گذشته بسیاری از اعضای اتحادیهها مخالف عضوگیری زنان بودند، زیرا آنان را عقبمانده و محافظهکار میدانستند. اما به تدریج کارگران مترقیتر نیاز به غلبه بر شکاف جنسیتی در میان طبقه کارگر را دریافتند. در یکی از اطلاعیههای اتحادیه کارگران مسکو نوشته شده بود: “ما هرگز نباید بین کارگران زن و مرد تفاوتی قائل شویم. در بسیاری از کارخانههای روسیه، اکثریت کارگران را زنان تشکیل میدهند، و آنها بسیار وحشیانهتر توسط کارفرمایان مورد استثمار قرار میگیرند. منافع آنها با منافع مردان کارگر تفاوتی ندارد. مردان و زنان کارگر باید دست به دست هم دهند و مبارزه مشترکی را برای آزادی خود پیش برند.” (زنان انقلابی در روسیه ۱۹۱۷ – ۱۸۷۰)
اما “این زنان کارگر، ستمدیده، محجوب و بیبهره از هر حقی” نشان دادند “در دوران ناآرامیها و اعتصابات تمام قامت میایستند، برابر و همدوش همچون رفیق و رزمنده. هرچند این تغییر و تحول ناآگاهانه و خودانگیخته است، اما مهم و برجسته است. از این راه است که جنبش طبقه کارگر، زنان کارگر را به رهایی میرساند و نه تنها به عنوان کارگری که نیروی کارش را میفروشد، بلکه همچنین به عنوان زن، همسر، مادر و زن خانهدار.” (درباره تاریخ جنبش زنان کارگر در روسیه؛ ۱۹۲۰؛ الکساندرا کولونتای)
وضعیت در احزاب و سازمانهای سیاسی نیز بهتر نبود. در دهههای ۶۰ و ۷۰ سدهی نوزدهم، تعدادی از زنان به جنبش انقلابی خلقی پیوستند. بسیاری از خانوادههای اشراف و بوروکرات. برخی از آنان در خارج از کشور تحصیل کرده و در آن جا در محفلهای مطالعاتی زنان شرکت داشتند. از دههی ۸۰ تا آغاز سده بیستم که جنبش کارگری و سوسیالیستی در روسیه ریشه میدواند، زنان معدودی به عضویت سازمانها و احزاب سوسیالیستی درآمده بودند. آنان عمدتاً زنان روشنفکر، دانشجو، معلم نویسنده و پرستار بودند یا زنانی از طبقه اشراف و اقشار مرفه که به طبقه خود پشت پا زده و به جنبش انقلابی پیوسته بودند. این زنان در بردن افکار سوسیال دمکراسی به میان کارگران شهری نقش کلیدی داشتند و بسیاری از آنان بعدها به چهرههای پیشرو بلشویک بدل گشتند.
با وجود این در سال ۱۹۰۵ زنان کارگر کارخانههای نساجی، تنباکو، شیرینیپزی به همراه خدمتکاران و رختشوها اعتصابی کردند و کوشیدند اتحادیههای خود را بنا کنند. در پی یک سلسله اعتصابات و تظاهرات و اعتصاب عمومی در بهار ۱۹۰۵، اولین شورا از ۱۲ مه ۱۹۰۵ تا ۲۷ ژوئن ۱۹۰۵ در ایوانوو، تشکیل شد. در این شورا از ۱۵۱ نماینده که از سوی کارگران کارخانههای اعتصابی به این شورا گسیل شده بودند حداقل ۲۵ نفر (۵ / ۱۶ درصد) زن بودند. این امر با توجه به جامعه مردسالار و عمدتا دهقانی آن زمان روسیه و مشارکت اندک زنان در سازمانها و احزاب سیاسی و اتحادیهها، رقم بارزی محسوب میشد. طبق اطلاعات موجود درباره نیمی از نمایندهها، ۳ / ۴۶ درصد آنان، بلشویک بودند. در نیمه اول سال ۱۹۰۵، بلشویکها در ایوانوو ۴۰۰ عضو داشتند که تنها ۴ درصد را زنان تشکیل میدادند. با وجود این ۱۱ نفر از نمایندگان زن بودند، یعنی ۵ / ۶۲ درصد از زنان بلشویک در شهر برای شورا انتخاب شده بودند در حالی که این رقم برای مردان بلشویک به ۶ / ۱۵ درصد میرسید.
در حالی که بسیاری از بلشویکها سازماندهی زنان را انحراف از مبارزه علیه تزاریسم تلقی میکردند و بر این تصور بودند که به این ترتیب بازیچه دست فمینیستهای بورژوا میشوند. اما بودند بلشویکهایی نیز که به مسئله زنان اهمیت بسیاری میدادند. لنین که در دوران تبعید بسیاری از اوقات خود را صرف کار بر روی برنامه حزب میکرد، پیشنهاد کرد بند “برابری کامل حقوقی مردان و زنان” نیز در برنامه گنجانده شود.
تعدادی از زنان بلشویک نیز اوقات بسیاری را صرف سازماندهی زنان کردند. یکی از رقبای آنان در این امر، سازمانهای بورژوا فمینیست بودند. در فوریه ۱۹۰۵، یک سازمان سیاسی فمینیستی به نام “اتحادیه حقوق برابر زنان” عمدتا متشکل از زنان طبقات متوسط و روشنفکر تأسیس شد. این اتحادیه به سرعت، حتا در میان زنان کارگر رشد کرد، اما به همان سرعت نیز از هم پاشید. علت نیز روشن بود: شکافی که زن بورژوا و کارگر را از هم جدا میکرد. برای مثال در اولین کنگره این اتحادیه در ماه مه، “شماری از زنان کارگر قطعنامهای را پیشنهاد کردند که در آن بر نیازهای زنان کارگر صنعتی و کشاورزی از جمله پرداخت برابر در ازای کار برابر و رفاه مادران و کودکان تأکید شده بود. اما زنان بورژوا که در کنگره اکثریت داشتند، این پیشنهاد را رد کردند.” (زنان و مبارزه طبقاتی؛ تونی کلیف)
با وجود این باید اذعان داشت که در مجموع سازماندهی زنان در آن سالها بسیار دشوار بود. علت نیز آن بود که روسیه پیش از ۱۹۱۷، جامعهای بود عمدتا دهقانی. استبداد تزاری و سلطه کلیسا در نهاد خانواده تجلی عینی مییافت. طبق گزارشی در سال ۱۸۹۷، نرخ باسوادی در میان زنان فقط ۱ / ۱۳ درصد بود که عمدتا از خانوادههای اشراف و مرفه بودند. در دهههای پیش از انقلاب، اقتصاد روسیه با رونق روبرو شد. کارخانههای مدرن بزرگی پدید آمدند که سلاح و لباس تولید میکردند؛ راهآهن شهرهای رو به رشد را به هم وصل میکرد و سرمایهگذاری و تکنیک وارداتی از اروپا به افزایش تولید آهن و نفت انجامید. این امر تحولات اجتماعی چشمگیری پدید آورد. دهها هزار دهقان در جستجوی کار به شهرها سرازیر شدند. از اواخر سده نوزدهم، مکانیزه شدن تولید، استفاده از نیروی کار ناماهر و ارزان زنان و کودکان را گسترش داد و تعداد کثیری از زنان و دختران دهقان به کار در کارخانههای نساجی، کاغذسازی و ابریشم مشغول شدند. گرچه در برابر مزدی بسیار کمتر از مردان، با روزانه کار ۱۲ تا ۱۳ ساعت و در شرایطی مشقتبار. این توده کارگر در آلونکهای میزیستند غیربهداشتی و پرجمعیت. نه قانون کاری برای زنان وجود داشت و نه هیچ گونه کمک دولتی یا اجتماعی در صورت بیماری، بارداری یا بیکاری. گذشته از آن، کمر خم کرده زیر فشار کار خانگی، وظایف مادری و همسری و اسیر سنتهای عقبمانده، نه وقتی برای شرکت در فعالیتهای اتحادیهای و سیاسی داشتند و نه اعتماد به نفس لازم را.
شکست انقلاب ۱۹۰۵، سلطهی ارتجاع و ضد انقلاب، و ناآگاهی طبقاتی موجب گردید اکثریت زنان به کارخانهها و خانهها بازگردند و از فعالیت در سازمانهای سیاسی خودداری کنند. بلشویکها ناچار شدند بار دیگر به فعالیت مخفی روی آورند. برای مثال در کنگره حزب در سال ۱۹۱۲ هیچ زنی شرکت نداشت. با خیزش موج نوین انقلابی پیش از جنگ جهانی اول، یک بار دیگر تعداد زنان فعال در سازمانهای سیاسی افزایش یافت. برای نمونه، در تابستان ۱۹۱۳ نزدیک به ۲۰۰۰ کارگر کارخانه نساجی “پالیا” که عمدتا زن بودند، در یک اعتصاب ۴۷ روزه خواهان افزایش دستمزد، پرداخت مزایای مرخصی بارداری، استفاده از دوش و امکانات رختشویی شدند. در اواخر همان سال ۵۵۰۰ کارگر کارخانه لاستیکسازی که آنها نیز عمدتا زن بودند دست به اعتصاب زدند. در سال ۱۹۱۳ برای اولین بار روز جهانی زن در روسیه برگزار شد. از اوایل ژانویه ۱۹۱۳ روزنامه بلشویکها به نام “پراودا” بخش ویژهای را با عنوان “کار و زندگی زنان کارگر” به اجلاسها و تظاهرات روز جهانی زن اختصاص داد. در سال ۱۹۱۴، به پیشنهاد لنین، دبیرخانه خارجی کمیته مرکزی حزب بلشویک تصمیم به انتشار نشریهای برای زنان گرفت. با پذیرش این پیشنهاد از سوی کمیته مرکزی، گروهی از زنان بلشویک مسئولیت این امر را پذیرفتند. نام این نشریه به نام “رابوتنیتسا” (زنان کارگر) بود. گرچه انتشار این نشریه پس از ۷ شماره متوقف شد، اما در سال ۱۹۱۷ انتشار آن از سر گرفته شد و به یکی از نشریات مهم بلشویکها بدل گشت. حاصل فعالیتهای بلشویکها در میان زنان آن بود که در کنگره ششم حزب در سال ۱۹۱۷، تعداد زنان شرکت کننده در کنگره بالغ بر ۶ درصد شد. در این کنگره سه زن، کولونتای، ستاسووا و ایاکوولوا به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شدند. یعنی ۹ درصد کمیته مرکزی را زنان تشکیل میدادند در حالی که ۸ درصد اعضای حزب را زنان تشکیل میدادند.
باری، آغاز جنگ جهانی اول، زنان هر چه بیشتری را به بازار کار کشاند. در بسیاری از صنایع نساجی زنان، اکثریت کارگران را تشکیل میدادند. تعداد زنان در رشتهفلزکاری در سال ۱۹۱۴ در حدود ۳ درصد بود، اما این رقم در سال ۱۹۱۷ به بیش از ۱۸ درصد بالغ گردید. در مجموع، در سال ۱۹۱۴ تقریبا ۶ / ۲۶ درصد از نیروی کار را زنان تشکیل میدادند، اما در سال ۱۹۱۷ این رقم تقریبا به ۵۰ درصد رسید. این امر بر انکشاف انقلاب تأثیر عظیمی داشت و چنان که پیش از این گفته شد، تظاهرات روز زن در فوریه ۱۹۱۷ سرآغاز انقلابی شد که جهان را لرزاند.
پس از انقلاب فوریه و کنارهگیری تزار، مبارزه برای حق رأی زنان شدت گرفت. مطالبهای مشترک میان زنان بورژوا، روشنفکر، کارگر و دهقان. در ژوئیه ۱۹۱۷ به زنان بالای ۲۰ سال حق رأی داده شد. اما سایر انتظارات کارگران جامهی عمل نپوشید، از جمله پایان دادن به جنگ. در نتیجه تظاهرات ضد جنگ ادامه یافت. در ماه مه دولت موقتی که از اتحاد میان لیبرالها و سوسیالیستهای رفرمیست تشکیل شده بود، به وعدههای خود از جمله پایان دادن به جنگ جامهی تحقق نپوشاند. کارگران همپای ایجاد شوراهای کارگری بر تظاهرات ضد جنگ افزودند. این امر به انحلال اولین حکومت موقت در ماه مه منجر گشت. پس از آن حکومت موقتی با شرکت منشویکها، اس ارها و لیبرالها تشکیل شد. این حکومت نیز ارادهی استواری برای پایان بخشیدن به جنگ از خود نشان نداد. سیر انقلاب شکاف بین زنان کارگر را که جنگ از علل مصایبشان بود و خواهان صلح بودند، و زنان بورژوا فمینیست را که از ادامه جنگ پشتیبانی میکردند، عمیقتر ساخت. کسب حق رأی راهگشای زنان بورژوا فمینیست برای دستیابی به مقامات دولتی بود. از اینرو با میهنپرستی از دولت جدید حمایت میکردند. اما برای زنان کارگر که هنوز دچار گرسنگی، ساعات کار طولانی و مبارزهای سخت برای بقای خانواده بودند، حق رأی تغییر چندانی پدید نیاورده بود. از اینرو، آنان نیز دوشادوش مردان کارگر دست به تظاهرات و اعتصاب میزدند. برای نمونه، در حدود ۴۰ هزار کارگر زن رختشو، اعضای اتحادیهای که توسط “سوفیا گونچارسکایا” بلشویک تشکیل شده بود، برای دستمزد بیشتر، هشت ساعت کار در روز و بهبود شرایط کار، نظیر شرایط بهداشتیتر کار، مزایای دوران زایمان و پایان یافتن آزارهای جنسی اعتصاب کردند. با ریزش توهمات کارگران نسبت به حکومت موقت، آنان گروه گروه به سوی بلشویکها جذب شدند. حمایتی که حاصل “توسعه هوشیارانه و دردناک آگاهی طبقاتی” میلیونها کارگر بود. (نقل قول از تروتسکی)
تلاش کورنیلوف در اوت برای در هم کوبیدن انقلاب، به آنان نشان داد که یا باید پیش روند یا در هم کوبیده شوند. بنابراین کارگران به دفاع از انقلاب خود و پیشروی برخاستند. به گفتهی یکی از کارگران: “بلشویکها همیشه گفتهاند «این ما نیستیم که شما را متقاعد میکنیم، بلکه زندگیست.» و اکنون بلشویکها پیروز شدهاند زیرا زندگی صحت تاکتیکهای آنها را به اثبات رسانده است.” در این میان زنان نیز در دفاع از پتروگراد، سنگرها برپا کردند، و خدمات پزشکی ارائه میکردند.
در ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ (معادل ۷ نوامبر در گاهشمار میلادی) انقلاب تحت رهبری بلشویکها با تصرف ساختمانهای دولتی آغاز شد و با مبارزات قهرمانانه کارگران به سرانجام رسید.
انقلابی که زنان کارگر در فوریه آغازگرش بودند و در ماههای بعد بخش جداییناپذیری از آن گشتند. آنان دوشادوش مردان تاریخ را ساختند اما نه به عنوان تماشاگرانی منفعل بلکه همچون همرزمانی شجاع. مبارزات و تعهد سیاسی خود زنان، بسیاری از ایدههای قدیمی درباره آنان به عنوان انسانهای فرودست، ملک طلق مردان، منفعل، عقبمانده، محافظهکار، بدون اعتماد به نفس و ضعیف را به چالش گرفت. شرکت زنان در نبردها، طی جنگ داخلی نیز ادامه یافت. تخمین زده میشود در حدود ۸۰ هزار زن در ارتش سرخ خدمت میکردند و حتا برخی در پستهای فرماندهی.
از اینرو بود که بلشویکها از همان فردای انقلاب، حتا در میانه جنگ داخلی و خارجی تحقق مطالبات زنان را آغاز کردند و در عرصههای گوناگون تحولات عظیمی در زندگی آنان پدید آوردند.
در فرمانی که در ۱۱ نوامبر صادر شد، ۸ ساعت کار روزانه به تصویب رسید. کار شبانه زنانه ممنوع اعلام شد. در ۱۴ نوامبر مزایای زایمان به مدت حداقل ۱۶ هفته به همه زنان کارگر تعلق گرفت. برای نخستین بار در جهان حق انتخاب مرخصی قاعدگی به زنان داده شد. دستمزد زنان و مردان برابر گشت. در شش ماهه اول، تمام قوانین پیشین لغو شد و قوانین جنسیتی عادلانه جایگزین آنها گشت. در فرمانی که به امضای لنین رسیده بود، زمینداری لغو شد و به زنان دهقان حق برابر بر زمین داده شد. در سال ۱۹۱۸ مزایای زایمان گسترش یافت و شامل هر سه ساعت تنفس برای مادران شیرده شد. برای رشد مهارتهای زنان، کارآموزی کارخانهای، مدارس حرفهای و آموزش در حین کار برقرار گردید. فرمانی برای مبارزه با بیسوادی صادر شد.
با ثبت دفترخانهای، ازدواج سکولار شد و از کنترل کلیسا خارج گردید. پیش از آن زنان مجبور بودند برای تقاضای طلاق دادنامه بنویسند و ماهها و سالها منتظر بمانند تا بتوانند از شوهری که آنها را کتک میزد یا مورد بدرفتاری قرار میداد، طلاق بگیرند. اما پس از انقلاب، به موجب فرمانی در ۱۸ دسامبر ۱۹۱۷، حق طلاق به زن و مرد به یکسان تعلق گرفت، بی آن که نیازی به ذکر دلیل باشد. زنان حق تصاحب پول خود را کسب کردند و هیچ یک از زوجین حقی بر اموال دیگری نداشت. به زنان اختیار داده شد که در هنگام ازدواج نام خانوادگی خود را حفظ کنند. فرزندان نامشروع از همان حقوق فرزندان مشروع برخوردار گشتند. در مدارس یک وعده غذای گرم به دانشآموزان داده میشد و کتابهای درسی و کفش و لباس گرم به رایگان در اختیار دانشآموزان قرار میگرفت. خشونت خانگی ممنوع و مستوجب مجازات شدید اعلام شد. در ۱۹۲۰ کشور جمهوری شوراها اولین کشوری در جهان بود که حق سقط جنین را به رسمیت شناخت. فحشا غیر قانونی اعلام نشد اما زنان تشویق میشدند در کارهای مولد وارد شوند. کمیسر دولت در سال ۱۹۲۱ گفت: “در مبارزه با فحشا، دولت به هیچوجه قصد ندارد در حوزه روابط سکسی مداخله نماید، زیرا همه نفوذ اجباری و نظارتی در آن عرصه فقط به مخدوش کردن حق تعیین سرنوشت سکسی و آزادی و استقلال شهروندان اقتصادی منجر خواهد شد.” لغو قوانین جزایی علیه همجنسگرایان لغو شد. در کتابچهای در سال ۱۹۲۳ آمده است: “قانون شوروی عدم مداخله مطلق دولت و جامعه را در موضوعات سکسی، مادامکه هیچکس آسیب ندیده و منافع هیچکس زیر پا گذاشته نشده، اعلام میکند.”
خانواده و وظایف زنان در قبال آن، همواره یکی از موانع مهم در مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان بوده است. دولت شوراها برای اینکه نهادهای اجتماعی را جایگزین این نهاد کهنه محافظهکار و راکدی کند که زنان کارگر و زحمتکش از اوان کودکی تا گور محکوم به کار شاقه در آن بودند، میبایست تلاشی همهجانبه را به کارگیرد. ازاین رو به ایجاد شبکههای عظیمی از زایشگاهها و شیرخوارگاهها، مدارس، بیمارستانها، درمانگاهها، مراکز بهداشت، سازمانهای ورزشی، سینماها، رختشویخانهها، غذاخوریها دست زد. هدف نیز این بود که زنان فرصتهای بیشتری برای کار در پستهای دولتی، در صنایع، در حزب و در نیروهای مسلح به دست آورند.
انقلاب اکتبر با اعطای حقوق سیاسی و قانونی برابر، به تعهدات خود در برابر زنان عمل کرد. و تلاش کرد تا حد ممکن فرصتهای برابر در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در اختیار زنان قرار گیرد. در ژوئیه ۱۹۱۸ که نخستین قانون اساسی دولت شوراها به تصویب رسید، شوروی نخستین کشوری بود که زنان بدون شرط دارایی و تحصیلات از حق رأی برابر برخوردار گشتند. برابر حقوقی زنان و مردان در تمامی عرصهها به رسمیت شناخته شد و قوانین عادلانه جنسیتی، جایگزین قوانین تبعیضآمیز پیشین شدند.
در سالیان بعد، با عقبگرد از پارهای از دستاوردهای دولت شوراها در زمینههای گوناگون، برخی از این قوانین بازپس گرفته شدند. اما این امر از اهمیت اقدامات و قوانین دولت شوراها به نفع زنان نمیکاهد. اقدامات و قوانینی، چنان مترقی و پیشرو که سالها و گاهی دههها به طول انجامید تا در کشورهای پیشرفتهتر سرمایهداری به تصویب برسند و به اجرا درآیند. آن هم پس از مبارزات مدید جنبشهای کارگری و زنان.
اغراق نیست اگر گفته شود، انقلاب کبیر اکتبر، بر تارک تاریخ این سده میدرخشد. و پس از گذشت یکصد سال هنوز، برای کارگران و کمونیستهای جهان آموختنیهای بسیار دارد.
نظرات شما