فائزه هاشمی در نقش زندانبان ارتجاع

نامه فائزه هاشمی عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران ، حزب شاخص سرمایه‌داران دزد و چپاولگر ایران ، که در آن وی در نقش یک زندانبان وظیفه تخطئه مبارزه و مقاومت زنان زندان‌های سیاسی ایران در برابر رژیم دیکتاتوری عریان ، حمله به نیروهای چپ ، دعوت به ترک مبارزه  و دفاع از نظم ارتجاعی حاکم  را برعهده‌گرفته است ، اتفاقی نه عجیب بود و نه خلق‌الساعه. تعجب درنهایت می‌توانست در این باشد که یک آدم مرتجع، دختر یک جنایتکار و خودش پاسدار و همکار رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، “زندانی”است، البته با همان شرایطی که زنان مبارز در نوشته‌های خود توضیح آن را داده‌اند.

این هم اتفاقی ویژه‌ و منحصربه‌فرد در جمهوری اسلامی نبوده و نیست. کسی که کشمکش و اختلافات باندها و جناح‌های رژیم را از بدو موجودیت آن دنبال کرده باشد، به‌خوبی می‌داند که هرگاه اختلاف و نزاع میان این جناح‌ها تشدید شده است، یکی از شیوه‌های تسویه‌های درونی‌شان پرونده‌سازی علیه یکدیگر و حتی زندانی کردن برخی از شخصیت‌های جناح رقیب و گاه اعدام بوده است. ده‌ها و صدها نمونه آن‌هم از همان روزی که کابینه موقت بازرگان را تشکیل دادند تا به امروز، موجود است. به‌رغم هر ادعایی هم که آن‌ها داشته‌اند، محرک نزاع و اختلاف همه آن‌ها منافع اقتصادی و سیاسی‌شان بوده، نه دعوا بر سر مطالبات مردم  و همگی نیز جمهوری اسلامی و دیکتاتوری عریان را گاه باکمی اختلاف، نظام مطلوب خود دانسته و می‌دانند. از دیگر سو، این نامه و پی آمد آن، تبلیغات سازمان‌یافته‌ای که تمام باندهای درونی ارتجاع حاکم بر سر آن به راه انداختند، نشان می‌دهد که این نامه یک اقدام سازمان‌یافته و حاصل توافقات پشت پرده‌ای است که در پی به قدرت رسیدن پزشکیان رخ‌داده است. لذا بعید هم به نظر می‌رسد که این نامه، فقط نوشته شخص فائزه رفسنجانی بوده باشد. نه صرفاً ازآن‌رو که تمام باندهای درونی رژیم یکپارچه پشت سر آن قرار گرفتند و پیرامون آن هیاهو و تبلیغات به راه انداختند، بلکه اگر روال این نامه را دقیق دنبال کنیم می‌بینیم که از تخطئه مبارزه و مقاومت زنان شجاع در مقابل رژیم ستمگر جمهوری اسلامی در زندان‌ها آغاز می‌شود، به بی‌ثمر بودن مبارزه توده‌های مردم ایران علیه نظم موجود می‌رسد، هراس ارتجاع را از رادیکالیسم جنبش و نقش چپ در این مبارزه نشان می‌دهد و سرانجام نتیجه می‌گیرد که تا سال‌ها و دهه‌ها راه نجاتی برای مردم ایران نیست، مبارزه بی‌فایده است ، باید با ارتجاع  کنار آمد و برای یک کار نتیجه‌بخش چندین دهه‌ای آرام  به اردوی گروه‌های مرتجع موسوم به اصلاح‌طلب پیوست.

انتشار این نامه هم‌زمان با سالگرد جنبش قهرمانانه مردم ایران در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ و نخست انتشار آن در سایت بی‌بی‌سی فارسی که همواره سخنگوی جناح موسوم به اصلاح‌طلب رژیم جمهوری اسلامی بوده است، کاملاً حساب‌شده و برنامه‌ریزی‌شده بود. چراکه انتشار هم‌زمان آن با سالگرد جنبش بزرگ زن، زندگی و آزادی  هدفی را که داشت بی‌اعتبار کردن این جنبش بود. پخش این نامه از طریق بی‌بی‌سی نیز می‌توانست سرآغاز مطلوب موردنظر آن‌ها برای این اقدام سازمان‌یافته  باشد. تازه پس از انتشار آن در بی‌بی‌سی بود که رسانه‌ها و شخصیت‌های وابسته به تمام باندهای درونی رژیم و حتی برخی از ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی از نمونه قصاب‌خانه آدمکشی اسلامی که وظیفه‌اش  به بندکشیدن ، شکنجه و اعدام هزاران تن از مردم ایران بوده و هست، کار خود را آغاز می‌کنند، نامه را بازنشر می‌دهند، مقالات متعددی در مورد مواضع” شجاعانه” نویسنده نوشته می‌شود و از طریق شبکه‌های اجتماعی نیز به تبلیغ اهداف خود از این نامه  می‌پردازند.

نامه‌ای که  در سالگرد جنبش زن، زندگی ، آزادی  و در محکومیت آن انتشار یافت، قاعدتاً می‌بایستی با تخطئه مبارزه علیه رژیم ستمگر حاکم بر ایران آغاز شود. بنابراین، نویسنده در همان نخستین سطر نامه نفرت خود را از این مبارزه البته در زیرپوشش  تخریب مبارزه و مقاومت زنان زندانی که تعدادی از آن‌ها مبارزان همان جنبش‌اند، ابراز ‌داشت. وی اعلام کرد «مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزه‌ای به هم می‌زند” پس روشن است که منظور اصلی ایشان فقط  نفی مبارزه ، مقاومت و ایستادگی زنان و مردان مبارز در زندان‌های‌ رژیم استبداد دینی نیست. ایشان “از هر مبارزه‌ای” که باشد، مبارزه زنان برای آزادی، برابری و رهایی، مبارزه دانشجویان علیه اختناق و استبداد، مبارزه عموم توده‌های مردم برای کسب آزادی‌های سیاسی و حقوق پایمال‌شده خود، مبارزه کارگران علیه نظم سرمایه‌داری، اعلام انزجار و برائت می‌کند و به گفته خودش” هر مبارزه‌ای حالش را به هم می‌زند”. نتیجه این‌که از دیدگاه نویسنده این نامه، مبارزه علیه ستم و استبداد، مبارزه علیه بی حقوقی ، مبارزه علیه بردگی و استثمار محکوم است. نامه پس از محکوم کردن هرگونه مبارزه‌ای قاعدتاً باید سراغ تبرئه رژیم دیکتاتوری عریان و جنایات بی‌انتهای آن، وحشیگری‌ها، شکنجه‌ها و کشتارها در زندان‌های جمهوری اسلامی  برود و آشکارا اعلام کند، اخبار و گزارش‌هایی که از وحشی‌گری‌های رژیم، شکنجه ، بدرفتاری، تجاوز، کشتار، محرومیت‌های و فشارهای متعدد بر زندانیان سیاسی و غیره از سوی زندانیان انتشار می‌یابد، واقعی نیست و اغراق است. لذا این مرتجع، زنان مبارز زندان اوین را به  “خبرسازی از طریق انتشار اخبار مبالغه‌آمیز و نادرست درباره افراد و وقایع داخل زندان ” متهم می‌کند. منظور نویسنده یا نویسندگان نامه روشن است. آنچه را که پلیس، بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه، قضات آدمکش و زندانبانان می‌گویند، واقعی و بدون اغراق است و نه گزارش‌هایی که مبارزان از جنایات رژیم در زندان‌ها برملا کرده‌اند . صریح‌تر از نویسنده این نامه خبرگزاری میزان، رسانه قصاب‌خانه آدمکشی اسلامی  با انتشار نامه فائزه هاشمی، هدف را کاملاً روشن می‌کند و می‌نویسد:

” بخش‌هایی از این نامه واقعیتی را ازآنچه در زندان‌ها به‌ویژه در بخش‌های معروف به «زندانی‌های سیاسی» می‌گذرد برای اولین بار برملا کرده است.

هاشمی در بخش‎هایی از یادداشت خود به خفقان دربندهای خاص اشاره‌کرده است؛ البته نه خفقانی که توسط اداره‌کنندگان زندان ایجادشده است، بلکه بدرفتاری‌ها و ظلم‌هایی که عده خاصی از زندانی‌ها نسبت به همبندی‌های خود روا می‌‎کنند.”

” در قسمت دیگری از نامه خود به حقیقتی اشاره می‌کند که می‌تواند سرنخ بسیاری از اخبار کذب منتشرشده در رسانه‌های ضدانقلاب درباره برخورد با زندانیان باشد”

خبرگزاری تسنیم وابسته به سازمان‌های اطلاعاتی رژیم نیز در همین مورد نوشت:” فائزه هاشمی در چند روز اخیر نامه‌ای را از درون زندان منتشر کرده است که محتوای آن کاملاً خلاف روایت‌هایی است که سال‌هاست توسط رسانه‌ها و چهره‌های سیاسی معاند به مخاطبانشان ارائه می‌شده”

ادعای بعدی نویسنده نامه این است: کسانی که علیه نظم ارتجاعی حاکم مبارزه می‌کنند و گروهی از آن‌ها در زندان‌های رژیم اسیرند، ازجمله زنان زندانی مبارزی که مبارزه و مقاومتشان در زندان‌ها ادامه مبارزه و مقاومت مردم ایران علیه رژیم دیکتاتوری فاشیستی است، خودشان “فاشیست ” و” دیکتاتورهای کوچک‌اند”.  دختر اکبر شاه می‌گوید: ” در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم. سرود آزادی و عدالت می‌خوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید می‌کنیم. از دموکراسی و فرهیختگی می‌گوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده دیگری باز تولید سلطه و استبداد را رقم می‌زنیم.”

البته منظور ایشان از ما خود وی نیست، چون او نه مبارز بوده و نه آزادی‌خواه  و عدالت‌طلب. ایشان همواره جزئی از نظام آزادی کش، ستمکار و فاشیست حاکم بر ایران بوده است. او می‌خواهد به مردم ایران بگوید به دیکتاتوری حاکم تمکین کنید و از مبارزه علیه آن دست‌بردارید. چراکه بگفته وی مبارزانی که در زندان‌ها اسیرند، آن‌ها هم فاشیست و دیکتاتورند. به ادعای این خانم بورژوای پاسدار نظم استبدادی، صدها هزار تن از مردم مبارزی  که در طول حیات رژیم ستمگر جمهوری اسلامی  مبارزه کرده‌اند، شکنجه شدند، ده‌ها هزار مبارزی که به جوخه‌‌های اعدام سپرده شدند، هزاران تن که درنبردی رودررو با مزدوران مسلح رژیم جان باختند و آن‌هایی که سال‌های طولانی از عمرشان را در زندان‌های قرون وسطانی رژیم سپری کردند و یا هم‌اکنون در زندان به سر می‌برند، “جاه‌طلبانی” هستند که به خاطر “کسب شهرت” مبارزه کرده و می‌کنند. لذا ادعا می‌کند  ” زندان مکانی است که با آن شخصیت و اعتبار و شهرت کسب کرده و می‌کنند. ”

نتیجه‌گیری نهائی  وی نیز از صراحت بیشتری برخوردار است.  مبارزه علیه رژیم ارتجاعی و ضد انسانی حاکم بر ایران  بی‌فایده است. باید با دیکتاتوری فاشیستی حاکم ساخت و کنار آمد. مردم ایران لایق آزادی و رهایی از چنگ ستمگران نیستند، اساساً این خود مردم ایران هستند که مستبد و دیکتاتورند. نه‌فقط سال‌ها بلکه دهه‌ها باید بگذرد تا دمکراسی در تک‌تک این مردم نهادینه شود، آن‌وقت اصلاح جامعه ممکن خواهد شد. بنابراین نتیجه می‌گیرد:

” در این زندان آموختم سال‌ها و حتی دهه‌ها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود به‌عنوان پیش‌نیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله‌داریم.” «در این زندان بیشتر آموختم تنها راه رسیدن به آزادی و عدالت و برقراری یک حکمرانی خوب، اصلاحات و به ویژه اصلاحات ساختاری است.» از همان اول هم می‌شد فهمید که یاوه‌سرائی این خانم در مورد این‌که مبارزه بیهوده است ، حال ایشان را به هم می‌زند،  مبارزان علیه نظم ارتجاعی استبدادی حاکم  خودشان دیکتاتورند و مردم برای این‌که درخور آزادی، دمکراسی  و عدالت شوند، نه سال‌ها بلکه ده‌ها سال باید با استبداد سر کنند، عجالتاً هم باید به اصلاح‌طلبان  امید بست و تابع  حزب رفسنجانی‌ها شد.

اما این نوشته بخش مهم دیگری هم دارد و آن ادعانامه فائزه رفسنجانی در مورد چپ‌هاست. حقیقت این است که وی به‌عنوان عضوی از رهبری حزب سرمایه‌داران، در این نامه هراس خود را از رادیکالیسم جنبش در ایران و قدرت چپ ابراز می‌دارد. معضلش چپ است و آنچه را که تاکنون به ناروا به زنان مقاوم زندانی نسبت می‌داد، اساساً طرف حساب او زنان زندانی چپ است. لذا می‌نویسد:” می‌گویند برخی از چپ‌ها هرجا و هر زمان که تعدادشان زیاد می‌شود، باند تشکیل می‌دهند، دسته‌جمعی به دیگران تهاجم می‌کنند، از خطاهای هم حمایت می‌کنند و دیگران را به خاک سیاه می‌نشانند.”  روشن است که تمام ناراحتی وی از زنان چپ و نقش آن‌ها در سازمان‌دهی مقاومت در زندان است .  در ادامه نامه  نیز روشن می‌سازد که ‌منظورش چپ به‌طورکلی نیست و با اشاره به  فروپاشی بلوک شرق ، رژیم‌های چپ آمریکای لاتین و غیره، مدنظرش کمونیست‌هاست. معضل جدی وی و تمام مدافعین نظم سرمایه‌داری در همین‌جاست. فقط او نیست که از شبح کمونیسم به وحشت افتاده است. او درواقع هراس طبقه سرمایه‌دار را از رشد چپ و کمونیسم در ایران نشان می‌دهد که به‌رغم تمام قتل‌عامی که علیه آن‌ها به راه انداختند، بازهم معضل نظم حاکم آن‌هاست.

اکنون مدت‌هاست که نظریه‌پردازان و رسانه‌های طبقه حاکم به‌ویژه گروه‌های موسوم به اصلاح‌طلب، ازجمله اعضا و نظریه‌پردازان حزب رفسنجانی‌ها، مدام در مورد خطر رشد کمونیست‌ها در ایران هشدار می‌دهند. بنابراین فقط به بازداشت و سرکوب شناخته‌ترین آن‌ها اکتفا نمی‌کنند، به اشکال مختلف علیه کمونیست‌ها تبلیغ و اقدام می‌کنند. نشریات وابسته به همین جریان کارگزاران همواره مملو است از تبلیغات علیه کمونیست‌ها. فائزه رفسنجانی هم در نوشته‌اش همین را می‌خواهد بگوید، اما با ادعاهای پوشالی علیه زنان چپ و کمونیست زندانی.

آن‌ها در تبلیغات خود از هیچ دروغی هم فروگذار نمی‌کنند. حالا دیگر همانند همفکران سلطنت‌طلبشان در همه‌جا مسئول تمام نابسامانی‌های جامعه ایران را چپ‌ها و کمونیست‌هایی معرفی می‌‌کنند که سرکوب و کشتارشان از همان روز نخست موجودیت جمهوری اسلامی همچون تمام دوران رژیم سلطنتی هدف نخست آن‌ها بوده است. اکنون دیگر تا جایی به جفنگ‌گوئی افتاده‌اند که چپ‌‌ها و سوسیالیست‌ها را مسئول شکست‌ سیاست‌های اقتصادی رژیم نیز معرفی می‌کنند.

همین چند روز پیش بود که روزنامه “سازندگی” ارگان حزب همین خانم،  یاوه‌سرائی‌های آخوند محقق داماد را که در همایش بانکداری مسئول سیاست‌های اقتصادی فاجعه‌بار جمهوری اسلامی را چپ‌ها معرفی کرده بود و گفته بود ” تجربه ۴۵‌ ساله نشان داد تفکرات چپ، اقتصاد ایران را ویران کرد و از مغول بیشتر ضربه زد ” با آب‌وتاب موردتمجید قرارداد و نوشت:  ” سخنان آقای محقق داماد بسیار مهم است؛ ازاین‌جهت که در سال‌های گذشته، بیشتر صدای افرادی بلند بوده که قرائت‌های سوسیالیستی از اقتصاد داشته‌اند.”  این در حالی است که هر آدمی باکمی سواد می‌داند که سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی که از سوی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی دیکته شد، سیاست اقتصادی سرمایه‌داران چپاولگر و دزد، موسوم به نئولیبرالیسم است و دقیقاً همین حزب کارگزاران سرمایه و هاشمی رفسنجانی پایه‌گذار آن بودند که به بهای فقر، بدبختی و بیکاری توده‌های زحمتکش مردم، آن را در ایران معمول ساختند. اما به همین دروغ‌ها نیز اکتفا نمی‌کنند. چنان احساس خطر می‌کنند که حالا عبدالرضا داوری، مشاور سابق احمدی‌نژاد هم با انتشار پستی در شبکه‌های اجتماعی یک‌بار دیگر خواستار کشتار چپ‌ها در ایران شده است. او نوشت:” اگر می‌خواهید ایران زنده بماند چپ‌ها را زنده نگذارید تابستان ۶۷ دیگری  لازم است.”

نگرانی همه مرتجعین از کمونیست‌ها است. چراکه جامعه سرمایه‌داری ایران جز سوسیالیسم راه‌حلی ندارد. مرتجعین نگران‌اند. چراکه می‌دانند مطالبات کمونیست‌ها همان مطالبات توده‌های زحمتکش و ستمدیده است. کارگران در زندگی و مبارزه روزمره خود خواهان برانداختن نظم سرمایه‌داری، ستم و استثمارند. خواست کمونیست‌ها و کارگران یکی است. نفی نظام سرمایه‌داری. عموم توده‌های مردم ایران در جریان مبارزه به تجربه، مدام پی می‌برند که هیچ نیرویی جز کمونیست‌ها خواستار تحقق رادیکال مطالبات آن‌ها نیست. به ناگزیر تفکر و گرایش سوسیالیستی و چپ رشد می‌کند. سال‌هاست که کارگران آگاه را سرکوب و کشتار کرده و به بند کشیده‌اند. اما آنچه رشد کرده و می‌کند کارگر کمونیست است. سال‌هاست که دانشجویان چپ و کمونیست را سرکوب کرده‌اند، اما هر مبارزه جدی دانشجوئی که سر می‌گیرد، پیشاپیش آن دانشجویان چپ و کمونیست‌اند. زنان در هر مبارزه خود در عمل پی می‌برند که فقط کمونیست‌ها هستند که پیگیر و رادیکال از مطالبات زنان دفاع می‌کنند، لذا به صفوف نیروهای چپ و کمونیست می‌پیوندد. گرایش روزافزون جنبش‌های اجتماعی در مقابل یک رژیم دیکتاتوری عریان وحشی ، رادیکالیسم و گرایش به مبارزه قهرآمیز است، کمونیست‌ها هستند که پیگیرانه از مبارزه‌ای قهرآمیز برای سرنگونی نظم ارتجاعی حاکم دفاع می‌کنند. بنابراین تلاش‌های امثال فائزه رفسنجانی و هم‌‌طبقه‌‌ای‌های او برای مقابله با چپ و کمونیست، نتیجه‌ای جز شکست نخواهد داشت. توده‌های مردم ایران خواهان برافتادن جمهوری اسلامی و دگرگونی نظم ارتجاعی حاکم‌اند.  اصلاح‌طلبی رسواشده است و تنها جسدش روی دست امثال فائزه رفسنجانی و حزب خانوادگی آن‌ها باقی‌مانده است.

سرفراز،  مبارزان زندانی و تمام مبارزانی هستند که به‌رغم تمام فشارها، سرکوب، زندان و اعدام ، به اهداف و آرمان‌های انقلابی و انسانی پایبند مانده‌اند و در پیشاپیش توده‌های مردم ایران برای سرنگونی نظم حاکم مبارزه می‌کنند. شکست سرنوشت محکوم مرتجعین و تمام مدافعین نظم ارتجاعی حاکم بر ایران است.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۸۸  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.