اگر چه هیچ رفیق “زنی” در نبرد سیاهکل مشارکت نداشت، اما ما زنانی داریم که به آنان “زنانِ سیاهکل” میگوییم.
“زنانِ سیاهکل“، اولین زنانی نیستند که در تاریخ ایران سلاح بر دوش گرفتند. زینب پاشا پیش از آنها اسلحه بر دوش گرفته بود.
“زنانِ سیاهکل“، اولین زنانی نیستند که پا در سیاست گذاشتند. پیش از آنها در نهضت تنباکو، جنبش مشروطیت و دههی ٢٠ زنان در اعتراضات سیاسی مشارکت داشتند. در کنار مشروطهخواهان تبریز سلاح برگرفتند حتا در لباس مردانه.
“زنانِ سیاهکل“، اولین زنانی نیستند که حجاب بر گرفتند. پیش از آنها “قره العین” بود و قمرالملوک ادامهی آن.
“زنانِ سیاهکل“، اولین زنانی نیستند که وارد تشکلات سیاسی شدند، که پیش از آن در برخی از احزاب تشکلات زنان شکل گرفته بود. با اینهمه این نمونه ها موارد منفردی درتاریخ سیاسی ایران محسوب می شوند اما مبارزه زنان سیاهکل از نوع دیگری بوده است.
براستی کیانند “زنانِ سیاهکل“؟
“زنانِ سیاهکل” زنانی هستند که با حماسه سیاهکل و یا از پی آن به “سازمان چریکهای فدایی خلق” پیوستند.
“زنانِ سیاهکل” با مبارزات خود، بر سنتهای مردسالارانه پشت پا زدند، و از اسارتِ “زن” در فرهنگ سنتی و کهنهای که بوی مرگ میداد، پرده برداشتند.
این “زنانِ سیاهکل” بودند که تصویر جامعهی سنتی آن روز را از “زن” در هم شکستند.
“زنانِ سیاهکل” اولین بار زنان را به مبارزهای کشاندند که دیگر دنبالهروی از مردان در آن مطرح نبود. در آن “آرمان”ها مطرح بودند و مبارزه نه برای حمایت از مردان که برای “آرمان”های مشترک بود.
“زنانِ سیاهکل” راه را باز کردند. راهی که باید باز میشد و آنها پرچمدارانشان بودند.
“زنانِ سیاهکل” زنانی هستند که اولین بار در تاریخ مبارزاتی ایران جایگاهی چنین شگرف در مبارزات سوسیالیستی یافتند.
این “زنانِ سیاهکل” بودند که در زیر شکنجه حماسهها آفریدند.
این “زنانِ سیاهکل” بودند که تیرباران گشتند.
“زنانِ سیاهکل” بودند که ٣٢ تن از آنان تا پای جان و تا آخرین نفس در برابر مزدوران رژیم جنگیدند، کشتند و کشته شدند(١).
آن گونه که حتا شاه جنایتکار نیز که هم چون خمینی “زنها” را پستتر از “مردها” میشمرد، به اعتراف در آمد و گفت: “عزم و ارادهی آنها در نبرد اصلا باور کردنی نیست. حتا زنها تا آخرین نفس به جنگ ادامه میدهند” (٢).
و اینان “زنانِ سیاهکل” بودند.
از “زنانِ سیاهکل و نسلِ سیاهکل“سخن میگوییم. از مرضیه احمدی اسکوییها، از شیرین فضیلتکلامها، از صبا بیژنزادهها و از لیلا گلی آبکناری، اشرف بهکیش، نفیسه ناصری و منیژه طالبیها. از مادر پنجهشاهی، مادر عزت غروی و مادر شایگان تنها فدایی و مادر زندهای که باید از او در این نوشته نام برد.
از “زنانِ سیاهکل” سخن میگوییم. از نزهت روحی آهنگران، نسترن آلآقا، از سیمین و نسرین پنجه شاهی، از زهرا آقانبی قلهکی و اعظم روحی آهنگران. از مهرنوش ابراهیمی، پوران یداللهی، پروین فاطمی، پری ثابت، فاطمه حسن پور اصیل، فاطمه (شمسی) نهان، فاطمه افدرنیا، لادن آل آقا، مهوش حاتمی، فریده غروی، زهره مدیرشانه چی، میترا بلبل صفت، مریم شاهی، مینا طالب زاده، گلرخ مهدوی، فاطمه حسینی، طاهره خرم، افسرالسادات حسینی، نادره احمدی هاشمی، سیمین توکلی، فردوس آقا ابراهیمیان، غزال آیتی، رفعت معماران بناب (٣).
چه بگوییم که این نسل، نسلِ حماسه است، نسلِ مقاومت و از خودگذشتگی، مبارزه و پایداری، در خیابانها، در زندانها، در شکنجهگاهها و در پای چوبهی دار.
“زنانِ سیاهکل” در تاریخ ماندگارند چون زنانِ سیاهکلاند. و سیاهکل اندیشهایست، راهیست و عملیست.
در تاریخ مبارزات مردمان ایران علیه ظلم و جور، به رغم تمامی موانع و دیدگاهها و فرهنگ سنتی که ریشه در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور داشت، زنان توانستند گاه خود را از زیر آن موانع بیرون کشیده و برای یک زندگی بهتر به مبارزه دست بزنند.
اما آن چه که در تمام این دوران میبینیم به غیر از تک نگارهایی متفاوت و شگفتآور، نقش زن در مبارزه تنها در پیروی و در نهایت حمایت از اقدامات مردان خلاصه میگردد. زن فاقد هویت زنانه خود بوده و در هیبت نیرویی پیشتیبان ظاهر میگردد.
حتا در تشکلات سیاسی که بعد از سالهای ٢٠ یا ٣٠ و یا حتا بعد از آن پا گرفتند و با وجود تشکلاتی به نام زنان برای مثال در “حزب توده”، رد پایی از حضور واقعی زنان در آن تشکلات به دیده نمیآید و حضور زنان در آنها عموما به دلیل پیوندهای فامیلی (مانند زن و شوهر) بوده است.
اما از دههی ۴٠ آرام آرام تغییرات شکل میگیرند. در پی “اصلاحات ارضی” که منجر به تسلط مناسبات سرمایهداری در ایران گردید، این رفرم به نوبهی خود تغییراتی را به وجود آورد که لازمهی آن بود و از جمله این تغییرات وضعیت زنان است. مناسبات سرمایهداری به نیروی کار زنان نیاز داشت و همین نیاز بود که بسیاری از آنها را روانهی بازار کار و دانشگاهها کرد.
در جریان اصلاحات ارضی شاه ، هم چنین تغییراتی در قوانین در راستای مشارکت هر چه بیشتر زنان در بازار کار داده شد، قوانینی که طبیعتاً تاثیراتی را در موقعیت اجتماعی زنان به دنبال آورد.
برپایهی اصول “انقلاب سپید” سپاه دانش، بهداشت و ترویج و آبادانی شکل گرفتند که دختران تحصیل کرده در کنار پسران از دیپلمه و بالاتر بعد از طی یک دوره کارآموزی ۴ ماهه در این سپاه ٣ گانه به کار گرفته میشدند. هم چنین قانون انتخابات نیز تغییر یافت و زنان پس از “انقلاب سپید” حق رای یافتند. پیش از آن و براساس ماده ١٠ قانون انتخابات، زنان در کنار دیوانگان، ورشکستگان، گدایان و محکومان دادگستری از حق رای محروم بودند. از دیگر تغییراتی که در این راستا صورت گرفت تصویب قانون حمایت خانواده بود که حقوق بیشتری برای زنان نسبت به گذشته در مواردی هم چون سرپرستی کودک و طلاق داده شده بود.
هم چنین برای تربیت نیروی کار لازم برای یک کشور سرمایهداری تحصیلات رایگان تا هشت سال اول تصویب شده و مراکز آموزش عالی گسترش یافتند. در طی این سالها براساس آمار سازمان برنامه و بودجه شمار رشتههای تحصیلی از ٧۵ رشته به ۵۵٢ رشته افزایش یافت. در طول دههی ۴٠ نرخ رشد اقتصادی به طور متوسط به ۶/ ١٠ درصد رسید همینطور رشد سرمایهگذاری در دورهی مورد اشاره به ۴/ ١٢ درصد و ارزش افزوده بخش صنعت ٣/ ١٢ درصد رشد سالانه یافت. در سالهای ۵١ تا ۵۵ نیز به دلیل رشد قیمت نفت نرخ رشد سرمایهگذاری به ٧/ ٢۴ درصد رسید. تغییراتی که بیشک نیاز مناسبات سرمایهداری را به نیروی کار زنان در عرصههای مختلف از کارخانه تا مدرسه و سیستم اداری افزود.
برپایهی آمارهای موجود میزان باسوادی در میان زنان در سالهای ١٣٣۵ تنها ٨ درصد بوده است این میزان در سالهای ۴۵ به ٩/ ١٧ درصد افزایش یافته و در سال ۵۴ میزان باسوادی در میان زنان به ۵/ ٣۵ درصد رسید. هم چنین میزان زنانی که تحصیلات دانشگاهی داشتند از ۵ هزار نفر در سال ۴۵ به ٧۴ هزار نفر در سال ۵۶ رسید. از دههی ۴٠ به بعد، کار و درآمد زنان نقش برجستهتری در معاش خانواده پیدا کرد. در این دوره میزان اشتغال زنان از ٩/ ٧ درصد در سالهای ۴۵ به ٢۶/ ١٣درصد در سال ۵۵ رسید.
هم چنین در بوروکراسی دولتی نیز به زنان نقش کوچکی – البته برای نمایش – داده شد. برای اولین بار در سال ۴٢ تعدادی زن به “مجلس شورای ملی” راه یافتند، هم چنین تعدادی زن به عضویت در مجلس سنا منصوب شدند. در سایر ارگانهای دولتی به عنوان سفیر (در دانمارک) و وزیر آموزش و پروش برای اولین بار یک زن منصوب شد.
این موقعیت جدید بود که به زنان نقشی را در جامعه بخشید تا در سالهای بعد بخش پیشروتر آنها به جنبش مسلحانه روی آوَرَد. در جریان اعتصابات دانشجویی که در دههی ۴٠ شکل گرفتند برخی از دختران دانشجو برای اولین بار نقش برجستهای یافتند. از آن جمله میتوان به رفقا مرضیه احمدی اسکویی، نزهت روحی آهنگران و پوران یداللهی اشاره کرد.
رفیق مرضیه احمدی اسکویی از رهبران و سازماندهندگان اعتصاب غذای دانشجویان در اسفند ١٣۴٩ در دانشسرایعالی سپاه دانش بود. این اعتصاب غذا در اعتراض به دستگیری دو دانشجو صورت گرفت که با موفقیت به پایان رسید. رفیق مرضیه به دلیل نقشاش در این اعتصاب تحت نظر نیروهای امنیتی قرار گرفت، وی هم چنین به دلیل تواناییها و محبوبیت خود به عنوان نمایندهی دانشجویان دانشسرا انتخاب شد.
رفیق نزهت روحی آهنگران نیز یکی از فعالین دانشجویی بود که در نیمهی دوم دههی ۴٠ نقش فعالی در اعتصابات دانشجویی و رهبری آن داشت که در همین رابطه دستگیر نیز شد.
بسیاری از رفقای زن که به سازمان میپیوستند از سوابق دانشجویی برخوردار بودند و تمامی آنها در مبارزات دانشجویی به صورت فعالانه شرکت داشتند.
در حماسه سیاهکل ما شاهد حضور رفقای زن نیستیم اما رفته رفته بر تعداد این رفقا افزوده میگردد. از اولین رفقایی که به عضویت سازمان درآمدند میتوان به رفقا مهرنوش ابراهیمی، شیرین فضیلت کلام، اشرف دهقانی و نسترن آل آقا اشاره نمود که از همان ابتدای اعلام موجودیت “چریکهای فدایی خلق” از اعضای آن بودند.
رفیق مهرنوش ابراهیمی دانشجوی پزشکی در جریان مجروح شدن رفیق پویان در اثر رها شدن ناگهانی فشنگ از اسلحهی وی، مسوولیت مراقبت از رفیق پویان را به صورت شبانهروزی برعهده داشت. در پی دستگیری اتفاقی رفقا چنگیز قبادی، مهرنوش ابراهیمی، محمدعلی پرتوی و بهرام قبادی در مازندران و چپ کردن ماشین در جاده توسط رفیق چنگیز به منظور فرار از دست ماموران، رفیق مهرنوش توانست همراه با همرزمش چنگیز قبادی از چنگ ماموران بگریزد. در نهایت رفیق مهرنوش یک روز بعد از جان باختن رفیق چنگیز قبادی به همراه سه رفیق دیگر، در تاریخ نهم مهرماه سال ۵٠ جان خود را در نبردی دلاورانه از دست میدهد. رفیق مهرنوش ابراهیمی اولین زنی است که به سازمان میپیوندد و اولین زنی است که در این راه جان خود را از دست میدهد. در گزارشی که رفیق عباس جمشیدی رودباری تهیه کرده و در کتاب پارهای از تجربیات جنگ چریکی از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق منتشر شد، در این رابطه آمده است: “ساعت پنج صبح، رفقا مهرنوش ابراهیمی و منوچهر بهایی پور با کلیه مواد و اسلحه موجود خانه را به عزم خانه ای دیگر ترک گفتند. چند دقیقه بعد صدای شلیک شنیده شد. من و دو رفیق دیگر مانده بودیم. ما فقط یک سلاح با هفده فشنگ داشتیم و هنوز تصمیمی نگرفته بودیم که گاز مخصوصی فضای خانه را پر ساخت. آنها متوالیا کپسول گاز به داخل خانه و حیاط پرتاب می کردند. ما بلافاصله به پشت بام رفتیم تا هوای آزاد تنفس کنیم . جسد رفیق بهایی پور سر کوچه دیده می شد. چادر رفیق مهرنوش در کوچه پهن شده بود که نشان می داد وی زمان دویدن چادرش را رها کرده بود، صدای شلیک لحظه ای خاموش نمیشد. این صدای گلوله های اسلحه رفیق مهرنوش ابراهیمی بود که سرسختانه با ماموران سرسپرده ساواک نبرد میکرد. ناگهان صدای انفجار نارنجک منطقه را لرزاند. نارنجک توسط مهرنوش پرتاب شده بود. رفیق مهرنوش به راستی قاطعانه و قهرمانانه جنگید. او در این نبرد نیز مانند تمام لحظات انقلابیش جلوه گر رفیقی ارزنده بود. ما از رانندگان در قهوه خانهها در مورد این رفیق حماسهها شنیدهایم. رفیق مهرنوش در آن نبرد کشته شد”.
تاثیر نبرد رفیق مهرنوش ابراهیمی به عنوان اولین چریک زن بر فضای سیاسی آن روزها بسیار زیاد بود. رفیق اشرف دهقانی در کتاب “حماسه مقاومت” موضوع را این گونه نقل میکند: “زندانیان تازهای آورده بودند و من پی فرصتی میگشتم که با آنها حرف بزنم. لای درب یکی از سلولها باز بود. دهانم را به سوراخ در گذاشته از رفیق پرسیدم خبر تازه چی هست؟ با خوشحالی جواب داد: “چریکها هلی کوپتر “فرید” را زدهاند و او کشته شده”… رفیق گفت: “راجع به مهرنوش شنیدهای؟ او یک دختر از سازمان چریکهای فدایی خلق بود. در یک درگیری شهید شد اما چنان دلاورانه با مزدوران جنگیده که حالا جریانش همه جا پیچیده…علاوه بر آن توانسته مزدوران را سرگرم کند و یکی از رفقایش در رفته”.
رفیق نسترن آل آقا نیز از اولین زنان عضو “چریکهای فدایی خلق” بود که در سال ۵٠ توسط رفیق حمید اشرف عضوگیری شد. وی در تیم رفیق حسن نوروزی و به همراه رفقا احمد زیبرم و علی اکبر جعفری حضور داشت. رفیق در کنار رفقای برجستهی هم تیمیاش آن چنان رشد کرد که در جریان ترور جلاد “کمیته مشترک” سروان نیک طبع که عامل شکنجهی بسیاری از رفقا بود، مسوولیت عملیات را برعهده داشت. “رفیق هم چنین در ترور عباس شهریاری معروف به “مرد هزار چهره” که باعث کشته و دستگیر شدن بسیاری از انقلابیون شده بود، در کنار رفقا حمید اشرف و سیامک اسدیان نقش داشته است(۴). نسترن در جریان درگیری با ماموران ساواک همراه با رفقا گلرخ مهدوی و نادعلی پورنغمه در تاریخ دوم تیرماه سال ۵۵ در درگیری با مزدوران رژیم جان خود را از دست داد.
رفیق فدایی شیرین فضیلت کلام از دیگر رفقاییست که از همان ابتدا (احتمالا اسفند ۴٩) به سازمان پیوست. رفیق فدایی “عباس فضیلت کلام” که فداییان او را “پدر فضیلت کلام” مینامند، در رابطه با پیوستن دخترش “شیرین” به سازمان مینویسد: “پس از جریان سیاهکل با پخشنامههایی که شیرین به همراه خود آورد و به من نشان داد دریافتم که او با سازمان همکاری دارد” (خاطرات آلبرت سهرابیان ص ٢٣٨). به گفتهی “پدر فضیلت کلام” “شیرین پس از دوره دبیرستان با این که شاگرد برگزیده و درس خوان دبیرستان بود به من گفت نخست برای من استقلال اقتصادی مهم است و من میخواهم استقلال اقتصادی داشته باشم. او به دانشسرای تربیت معلم رفت و پس از آن با میل خودش برای درس دادن به جنوب شهر در محله عباسی خاکی در یک دبستان دخترانه شروع به تدریس کرد. او همه مزد خودش را خرج بچهها میکرد و برایشان کاغذ و مداد میخرید و با بچهها پیوند نزدیک و بسیار دوستانه داشت و برای شناخت شرایط زندگی و اقتصادی آنها به منزلشان میرفت. در سال ١٣۴۵ به دانشگاه رفت و در رشته جامعهشناسی پذیرفته شد. در سال ۴۶ او تصمیم گرفت به بیرون از ایران برود. به همه بستگان گفت میخواهم برای یک دوره آموزش زبان به کشور فرانسه بروم ولی به من گفت پدر من برای مطالعه دیگری به بیرون از ایران میروم با گذرنامه دستکاری شده… این نکته تاکنون برای من ناشناخته مانده که چه سازمانی او را به بیرون از ایران فرستاد” (منبع پیش گفته) رفیق شیرین از همان سال ۵٠ در خانههایی بود که رفیق حمید اشرف حضور داشت و یک بار نیز همراه با رفیق حمید اشرف در حالی که مجروح شده بود از محاصره ساواک فرار میکند. در این درگیری که در تاریخ اول مرداد سال ۵١ رخ داد، رفیق محمد صفاری آشتیانی با گشودن آتش بر روی ماموران ساواک، رفقا را از حضور ساواک آگاه میسازد و با وجودی که هر دو رفیق مجروح شده بودند، توانستند از حلقه محاصره ساواک بگریزند. رفیق شیرین جریان این درگیری را در کتاب “پارهای از تجربیات جنگ چریکی شهری” توضیح داده است. رفیق شیرین ضمن فعالیت در انتشارات سازمان و گوش دادن به فرستندههای کمیته مشترک (یا ساواک) به همراه رفیق مرضیه احمدی اسکویی، مسوولیت آذربایجان را نیز عهدهدار بود و با دستگیری اعضای آن، قرار رفیق شیرین لو رفته و این گونه رفیق شیرین در محاصره ماموران ساواک قرار گرفته و در تاریخ ۶ اردیبهشت ۵٣ جان خود را دلاورانه از دست میدهد. به گفتهی “پدر” شیرین پس از پایان یافتن فشنگهایاش با سیانور خودکشی میکند. این جریان منجر به جان باختن رفیق مرضیه احمدی اسکویی نیز میگردد که در ا دامه به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
در این جا باید هم چنین از رفیق پوران یداللهی بهعنوان دومین رفیقی که در مبارزه مسلحانه جان خود را از دست داد یاد کنیم. رفیق پوران متولد ١٣٢۵ در شهر اصفهان است و از ١۵ سالگی در تهران زندگی کرد. وی در سال ۴٧ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و یکی از فعالین دانشجویی در آن سالها بود. رفیق پوران از سال چهارم دانشگاه زندگی مخفی را آغاز می کند. وی در بهمنماه سال ۵١ در ماموریت مشهد با رفیق عبدی همراه بود که انفجار بمب پیش از موعد منجر به جان باختن رفیق عبدی میشود، رفیق پوران ابتدا در اثر انفجار بیهوش میشود اما وقتی که به هوش میآید، در یک لحظه و با استفاده از قرص سیانور و برای حفظ اسرار سازمان دست به خودکشی زده و در پایداری با آرمانهایاش آرام گرفت.
در پی حماسه سیاهکل و موجی که در جامعه به ویژه در میان دانشجویان برانگیخت، زنان بیشتری به سازمان جذب شدند و در عین حال نقش برجستهتری در سازمان یافتند. گفته میشود در سال ۵٣ رفقا نسترن آل آقا و نزهت روحی آهنگران در میان جمع ٧ نفری مرکزیت سازمان جای داشتند. از موقعیت تشکیلاتی رفقا مرضیه احمدی اسکویی و شیرین فضیلت کلام و این که این رفقا نیز در مرکزیت قرار داشتهاند یا نه اطلاع چندانی در دست نیست اما با توجه به نقشی که این دو رفیق به ویژه رفیق شیرین از همان ابتدا در سازمان داشته، اگر هم در رهبری حضور نداشته، تواناییهایی در حد کادرهای رهبری سازمان داشتهاند.
رفیق نزهت روحی آهنگران که از او به عنوان یکی از کادرهای رهبری سازمان در سال ۵٣ نام برده میشود از سال ۵١ به زندگی مخفی در خانههای تیمی سازمان روی میآورد.
رفیق نزهت دانشجوی ریاضی دانشگاه تهران بود و نقش برجستهای در رهبری مبازات دانشجویی آن زمان داشته و به همین دلیل یکبار دستگیر میگردد. وی هم چنین دبیر ریاضی دبیرستان فروردین بود و از این طریق با رفقا زهره شانهچی و زهرا آقانبی قلهکی که شاگردان وی بودند آشنا شد و رابطهی عمیقی بین آنها برقرار گردید. پس از مرگ رفیق صمد بهرنگی وی به آذربایجان رفته و در دوره تربیت سپاه دانش اسم نویسی میکند و بدین ترتیب به کار معلمی در یک روستا مشغول میگردد. پس از مدتی رفیق به تهران برمیگردد و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار میشود. نزهت همراه با برادرش رفیق بهمن روحی آهنگران عضو محفلی بودند تا این که به سازمان میپیوندند. از دیگر چهرههای این جمع که به سازمان پیوستند میتوان از رفقا حمید مومنی و میترا بلبلصفت نام برد. پس از مخفی شدن رفیق نزهت، بهمن نیز که به سربازی رفته بود مجبور به مخفی شدن میشود.
شرکت در ترور “نیک طبع” جلاد “کمیته مشترک” به همراه رفقا محمود خرمآبادی و خشایار سنجری با مسوولیت رفیق نسترن آلآقا، مسوولیت تیم شرکت کننده در اعدام انقلابی “فاتح یزدی” عامل کشتار کارگران جهان چیت از جمله عملیاتی هستند که رفیق در آن نقش داشته است.
رفیق هم چنین مسوولیت دو واحد سازمان را عهدهدار بود. در ٩ تیرماه سال ۵۴ خانه تیمی رفیق در کرج در محاصره ساواک قرار گرفت و وی به همراه سه رفیق دیگر، رفقا مارتیک قازاریان، محمود عظیمی بلوریان و یداله زارع کاریزی جان خود را از دست میدهد. رفیق نزهت که تمام فشنگهای خود را به کار برده بود در انتها با کشیدن ضامن نارنجک، خود را به میان ساواکیها میاندازد که این کار وی منجر به کشته شدن چند جلاد دیگر ساواک میشود. گفته میشود که در این درگیری ١۶ نفر از ماموران ساواک کشته شدند.
رفیق مرضیه احمدی اسکویی یکی دیگر از “زنانِ سیاهکل” است. وی متولد سال ٢۴ است. رفیق مرضیه در دانشسرای عالی تحصیل کرده و سپس به کار معلمی پرداخت. وی در ارتباط با نقشی که در اعتراضات دانشجویی داشت دستگیر و پس از آزادی تحت نظر نیروهای امنیتی و پلیس قرار داشت. رفیق مرضیه که به گروه رفیق نادر شایگان پیوسته بود در سال ۵٢ و پس از ضربه به رفیق نادر و جان باختن وی همراه با دیگر اعضای گروه از جمله رفقا صبا بیژن زاده، فاطمه سعیدی (شایگان) و سه فرزندش و مصطفا شعاعیان به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوستند.
از رفیق مرضیه آثاری بهویژه در شعر و داستان به جا مانده است. شعر “زن” نمونهی خوبی از درک رفقای سازمان از موضوع زن در آن سالها به شمار میآید. رفیق مرضیه در نامهای به رفیق مادر (شایگان) مینویسد: “”من لحظات فراوان فکر کردهام برای یک رفیق بزرگوار چه هدیه شایستهای میتوانم بدهم و با خود گفتهام: اگر بتوانی همیشه به تودهها و رفقایت وفادار بمانی، اگر همیشه شایسته باشی که رفیق مادر با شهامتترین رفیق را دوست بداری میتوانی از قطرات خون خود دسته گلی ببندی و روزی که در راه رهایی تودهها آخرین تلاشات را کردی و آنگاه که آخرین تیرت را در قلب دشمن نشاندی، برای مادر بفرستی، شاید این هدیهای باشد که بتوانی آن را با بیشرمساری به شایستهترین رفیق تقدیم کنی.
رفیق مادر! من وعده چنین هدیهای را به تو میدهم بپذیر. تا آن دم که هدیهام را برایت بفرستم”
رفیق مرضیه در تاریخ ششم اردیبهشت در حالی که از طریق شنود فرستندههای پلیس به محاصره رفیق شیرین فضیلت کلام پی میبرد برای کمک و حمایت از رفیق به سر قرار میرود. اما این جانفشانی رفیق مرضیه نمیتواند رفیق شیرین را نجات دهد و خود رفیق مرضیه نیز با دنیایی شور و ایمان و در نبردی نابرابر با دژخیمان ساواک جان بر سر پیمان خود با رفیق مادر (شایگان) و کارگران و زحمتکشان گذاشت.
در ضربات سال ۵۵ که بسیاری از کادرهای سازمان از جمله رفیق حمید اشرف رهبر برجستهی سازمان جان باختند، تعدادی دیگر از “زنانِ سیاهکل” جان شریف خود را از دست دادند. رفقا طاهره خرم و فاطمه حسینی از جمله رفقایی بودند که همراه با رفیق حمید اشرف و ٨ تن دیگر از کادرهای سازمان در جریان محاصره خانه تیمی در مهرآباد جنوبی قهرمانانه جنگیدند و جان خود را از دست دادند.
رفیق طاهره خرم متولد سال ٣٣ در سال ۵١ وارد دانشگاه صنعتی در رشته برق میشود. رفیق طاهره از سال ۵۴ یعنی در سن ٢١ سالگی زندگی مخفی را آغاز میکند. وی در حالی به این زندگی روی میآورد که عمر چریک ۶ ماه بود. او با این انتخاب به زندگی مرفه و بیخطری که به دلیل موقعیت خانوادگی از آن میتوانست برخوردار گردد، پشت کرد.
بعد از ضربه ٨ تیرماه سال ۵۵ سازمان دچار بحران میشود. از طرفی رفیق حمید اشرف که نقشی بیبدیل در سازمان داشت به همراه جمعی از بهترین کادرهای سازمان جان خود را از دست داده بودند و از طرفی دیگر با از بین رفتن رهبری، بسیاری از امکانات از دست رفته و بسیاری از ارتباطات قطع شده بود. در این شرایط بود که رفقایی هم چون صبا بیژن زاده نقش برجستهای در تجدید سازماندهی تشکیلات داشتند و توانستند سازمان را از آن شرایط بحرانی بیرون آورند. هر چند که در واقع این ضربه هیچ وقت در طول حیات سازمان جبران نشد. به ویژه آن که بسیاری از کادرهایی که بعد از واقعه ٨ تیر۵۵ در رهبری سازمان قرار گرفتند در سالهای ۵۵ و ۵۶ جان خود را از دست دادند. رفقا صبا بیژنزاده و غزال آیتی از جمله رفقای فعال در این دوره هستند.
رفیق صبا که تا پیش از آن از مسوولین تیم مشهد بود، بعد از ضربه ٨ تیر به یکی از اعضای رهبری سازمان در کنار رفقایی چون هادی (احمد غلامیان لنگرودی) و حسن فرجودی تبدیل شد، در واقع این کادرهای مشهد بودند که به دلیل ضربه نخوردن و تواناییهایشان توانستند نقش اصلی را در بازسازی سازمان برعهده گیرند. رفیق صبا همانطور که پیش از این گفته شد، همراه با رفقایی چون مرضیه احمدی اسکویی به سازمان پیوسته بود. وی متولد سال ٢٧ بود و در دانشسرای عالی سپاه دانش مامازن تحصیل کرده بود. “صبا”ی “سیاهکل” در تاریخ ٨ اسفند ۵۵ همراه با رفیق بهنام امیری دوان و هنگامی که در تور ماموران ساواک قرار گرفتند، مسلحانه مقاومت کرده و در درگیری جان خود را از دست دادند.
رفیق غزال آیتی نیز از سال ۵٠ در ارتباط با سازمان قرار گرفت. وی دانشجوی دانشکده حقوق بود که دستگیر و به زندان افتاد اما ارتباطاش با سازمان لو نرفت. وی بعد از آزادی بار دیگر با سازمان در ارتباط قرار گرفت. در دهم فروردین سال ۵۶ خانه تیمی رفقا لو رفته و در جریان درگیری با ماموران ساواک رفقا غزال آیتی، عباس هوشمند و سیمین پنجه شاهی جان خود را از دست دادند و مادر پنجه شاهی به همراه رفیق نسیرین پنجهشاهی موفق به فرار میشوند.
مادر پنجهشاهی نیز از جمله مادرانی بود که همراه با فرزنداناش به سازمان پیوست. در میان مادرانی که به سازمان پیوستند رفیق عزت غروی مادر رفقا احمد و مجتبا خرمآبادی در روز ٢۶ اردیبهشت سال ۵۵ به هنگام حمله مزدوران رژیم به یک خانه تیمی واقع در کوی کن و در حالی که تنها مسلح به یک نارنجک بود با نارنجک به سمت پلیس حمله کرد و بدین گونه جاودان گردید.
رفیق فاطمه سعیدی (شایگان) که در سازمان ما به رفیق مادر معروف است در بهمن ۵٢ دستگیر میشود. رژیم برای شکستن رفیق مادر فشار زیادی را بر او میآورد و به مدت یازده ماه در کمیته مشترک وی را زیر بازجویی و شکنجه قرار میدهند. در کنار کابل زدن که روش معمول ساواک بود، آویزان کردن، شوک الکتریکی و نیز استفاده از دستگاه معروف “آپولو” از دیگر روشهای ساواک برای شکنجهی رفیق مادر بود. روی آوری مادرانی چون فاطمه غروی، فاطمه سعیدی و پنجهشاهی به مبارزه و زندگی انقلابی، یکی از نمونههای پرشکوه حضور مادران و زنان پس از حماسه سیاهکل است.
اما اکثر رفقای زن که در طول این سالها به سازمان پیوستند دانشجو و یا در مرحلهی بعد معلم بودند. از میان چریک فدایی جان باخته در زمان شاه که نامشان در وبسایت سازمان فدائیان (اقلیت) ثبت شده، ٣۶ نفر زن هستند که این به معنای ١۶ درصد از رفقای جان باخته است. از میان ١۵٢ رفیقی که در جریان درگیری با ماموران حکومتی جان خود را از دست دادند، ٣۴ نفر زن بودند که به معنای حدود ٢٢ درصد است. حضور زنان در سازمان از زمان پیدایش یعنی حماسه سیاهکل تا قیام ۵٧ همواره سیر صعودی داشته است. در لیست شهدای سازمان پیش از قیام از ۶٨ رفیقی که در طول سالهای ۴٩ تا ۵١ جان باختند و عموما از اولین رفقای وارد شده به سازمان از جمله حماسهآفرینان سیاهکل و یا بنیانگذاران آن میباشند تنها ٢ رفیق زن دیده میشود. در طول سالهای ۵٢ تا ۵۵ که رفقای جدیدی به سازمان جذب شده بودند از میان ١٣٢ جان باخته ٢٩ چریک زن هستند و در سالهای آخر یعنی ۵۶ و ۵٧ از ٢۴ رفیق جان باخته ۴ رفیق زن هستند. در سال ۵۵ که سازمان بزرگترین ضربات را تحمل کرد از مجموع ۶۵ رفیق جان باخته ١٨ رفیق زن هستند یعنی نزدیک به ٣٠ درصد. هم چنین این به معنای جان باختن بیش از نیمی از رفقای زن سازمان در طول این سال است. براساس برآوردهای ما در مقطع قیام اعضای زن سازمان حدود ۴٠ درصد کل اعضا بودهاند. این همه نشانگر چیزی نیست جز افزوده شدن بر حضور رفقای زن در سازمان و به موازات آن افزوده شدن بر نقش این رفقا در خطمشی و رهبری سازمان. یکی از ویژگیهای سازمان در این بود که این سازمان روابط مردسالاری را به طور کلی در درون خود درهم شکست و مسوولیتهای سازمانی تنها و تنها بر اساس تواناییهای رفقا و تجاربشان در مبارزه مسلحانه تعیین میگردید. هم چنین در طول این سالها بر نقش و اهمیت زنان در سازمان افزوده گردید، بعد از ضربه به رفیق حمید اشرف نقش رفقای زن در تجدید سازماندهی سازمان بسیار پر رنگ است.
با آغاز مبارزه مسلحانه است که زندان زنان نیز از زنان حامی مبارزه مسلحانه پُر میگردد. تا پیش از آن اثری از زندانیان سیاسی زن در آن سالها نمیبینیم. رفیق اشرف دهقانی در کتاب “حماسه مقاومت” توضیح میدهد که وقتی همراه با دو عضو دیگر سازمان به زندان قصر منتقل شدند از محدود زندانیان سیاسی زن بودند، به گفتهی وی پیش از آنها نیز ۴ نفر از جمله مستوره احمدزاده در ارتباط با سازمان در آنجا بودند و همراه با آنها نیز چند رفیق دیگر که هوادار جنبش مسلحانه بودند و در ارتباط با فعالیت تبلیغاتی دستگیر شده بودند، در زندان بودند. عاطفه گرگین همسر رفیق خسرو گلسرخی در مصاحبه با نشریه “زن در مبارزه” ماهنامهی “اتحاد ملی زنان” میگوید: “در سال ۵٢ که من به قصر رفتم تعداد زندانیان سیاسی بیش از ۵ نفرنبود و در سال ۵۵ که زندان را ترک میکردم این تعداد به حدود ۵٠٠ نفر رسیده بود”.
در پی حماسه سیاهکل است که برای اولین بار زنان به دلایل سیاسی اعدام میشوند (البته اولین زنی که در آن سالها به دلایل سیاسی اعدام شد منیژه اشرفزاده کرمانی از اعضای مجاهدین م – ل بود که در دیماه ۵۴ اعدام شد). رفقا اعظم السادات روحی آهنگران (شهریور ۵۵) و زهرا آقا نبی قلهکی (٢٩ آذر ۵۵) بعد از تحمل شکنجههای فراوان توسط دژخیمان رژیم تیرباران گردیدند. از دیگر روشهای رژیم برای مقابله با زنانی که به مبارزه مسلحانه میپیوستند، شکنجههای وحشیانهای بود که هیچ حد و مرزی را نمیشناخت. کتاب “حماسه مقاومت” که توسط رفیق “اشرف دهقانی” نوشته شد، این شکنجههای وحشیانه را به خوبی بیان میکند و از این جهت این کتاب که سازمان در آن سالها دست به انتشار آن زد به یکی از اسناد مهم در افشای جنایات و سفاکیهای رژیم از سویی و مقاومت و پایداری “زنانِ سیاهکل” از سوی دیگر تبدیل گردید. زنانی که تفاوت شان را با انتخاب راهشان و پایداری در آن به اثبات میرساندند.
اما در این میان دو جریان فکری که خود را در درون جنبش زنان تعریف میکنند، هر چند با دو گرایش کاملا متضاد، سعی دارند با حذف و یا تا آنجا که میتوانند نادیده انگاشتن تاثیری که حماسه سیاهکل و “سازمان چریکهای فدایی خلق” در سالهای ۴٩ تا ۵٧ بر زنان گذاشت، به اثبات تفکری بپردازد که در نهایت چیزی جز زنان اصلاح طلب امروزی و تفکر اصلاح طلبی از آن بیرون نمیآید. این جریان نقش اندیشههای چپ و تاثیر آن بر جنبش زنان را نفی کرده و در این میان به جستجوی اندیشمندان بورژوازی قرن هیجده و نوزده دربارهی حقوق زنان میرود و به این ترتیب باز چشمان خود را بر واقعیات تاریخی میبندند. آنها با طرح این ادعا که “زنانی که به مبارزه مسلحانه پیوستند هرگز خواستهای مشخص زنان را مطرح نکردند” و این که “خواستهای زنان اصولا برای زنان فوق مطرح نبود” سعی میکنند تاثیر “حماسه سیاهکل و مبارزه مسلحانه” را برآگاهی و مبارزه زنان جامعه نفی کنند. آنها فراموش میکنند که چریکها در چه شرایطی دست به سلاح بردند و مبارزه کردند. آنها به عمد به فراموشی میسپارند که در آن زمان گفته میشد که عمر یک چریک تنها ۶ ماه است واین زنان با آگاهی از آن، این راه را انتخاب میکردند. آنها فراموش میکنند که در آن شرایطی که چریک متولد شد و زیست و به دلیل همان شرایط چریک نمیتوانست به تمامی مسایل پاسخ گوید.
اما آیا میتوان تنها به دلیل آن چه که در بالا گفته شد تاثیرات شگرف این حماسه را بر زنان جامعه نادیده انگاشت؟
واقعیت این است که زنانِ فدائی پیشگام مبارزه برای حقوق زنان در ایران هستند، مبارزه برای سوسیالیسم فی نفسه نابرابری وتبعیض و ستمگری علیه زنان است و این پیشگامی به دلیل شکستن سنتها و فرهنگیاست که انتظار مقاومت و مبارزه از زنان را نداشته است. “زنانِ سیاهکل” تواناییهای زنان جامعه را فریاد زدند و ثابت کردند که در پس آن چهرهی خاموش، عصیانی نهفته است که از انرژی زلال و پایانناپذیری برخوردار میباشد. از تاثیرات این مبارزه است که باعث میشود در همان فردای بعد از قیام، زنان جامعه به صورتی وسیع از حق خود در برابر تهاجم خمینی جلاد در برابر انتخاب پوشش دفاع کنند و سازمانهای خاص خود را با هدف پیگیری خواستهای مشخص زنان بنیان نهند.
اگر بخواهیم در مورد تاریخ مبارزات زنان در ایران منصفانه به قضاوت بنشینیم باید گفت که زنان فدائی نقش مهمی در مبارزه زنان برای احقاق حقوق خود ایفا نموده اند. “زنانِ سیاهکل” درست در زمانی که “سازمان مستقل زنان” که از حقوق آنها دفاع کند وجود نداشت، سنتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی نظام کهنه را درهم شکستند و راه را به زنان هم نسل و بعد از خود نشان دادند و این نه به دلیل زن بودن آن رفقا که به دلیل اعتقاداتشان بود. اعتقادات و آرمانی که همواره در سنت چپ و مارکسیستی و در اندیشه و تفکر آن وجود داشته است.
“آگوست ببل” از رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان اول بار در کتاب “زن و سوسیالیسم” در تاریخ ١٨٧٩علل ستم بر زنان در جامعهی سرمایهداری را تحلیل کرد. بعد از او، فریدریش انگلس در کتاب کم نظیر خود “منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” که در سال ١٨٨۴ برای اولین بار انتشار یافت به گونهای متمایز از گذشتگان، از ستم بر زنان جامعه به دلیل زن بودن سخن راند و پرده از چهرهی نظام مردسالار در تمامی نظامهای متکی بر طبقات برکشید. لازم به توضیح است که رفیق مسعود احمدزاده در آن سالها که گروه احمدزاده – پویان – مفتاحی مشغول کار و تحقیق بود این اثر را ترجمه میکند.
“انگلس در این کتاب توضیح میدهد که چگونه در شکست تاریخی جنس زن بود که کار زنان مشخصهی عمومیاش را از دست داد. او در ضمن توضیح میدهد که چگونه سرمایهداری برای اولین بار این را تغییر میدهد. در سرمایهداری تمام خانواده به تولید کشیده میشود و در حالی که از یک طرف باری دوگانه بر دوش زن میگذارد (هم کار مزدی و هم کار خانه) در طرف دیگر بنیان آزادی زن را فراهم میکند. زن از طریق کار، بخشی از طبقه کارگر و در نتیجه بخشی از مبارزه طبقاتی میشود”(۵).
انگلس در این کتاب تحقیقی به خوبی ریشههای تاریخی بردگی جنسی زنان را آشکار ساخته و بر آن میتازد، بر آن میشورد و آن را به رسمیت نمیشناسد. او ازدواجهای جامعهی بورژوایی را که در آن ظاهرا زن و مرد طبق قراردادی آزادانه با یکدیگر ازدواج میکنند نقد کرده و آن را با شرایط یک کارگر با سرمایهدار مقایسه میکند که در آن نیز بورژوازی ادعا دارد که دو طرف، قرارداد را آزادانه امضا کردهاند اما واقعیت این است که بورژوازی به دلیل قدرت اش و همین طور مرد به خاطر ساختارهای جامعه، از همان آغاز سلطه خود را بر دیگری برقرار میسازد. انگلس در این رابطه مینویسد: “اولین تناقض طبقاتی که در تاریخ بوجود میآید مقارن با تکامل تناقض بین مرد و زن در ازدواج تک همسری است، و اولین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر مونث”.
انگلس در فصل دوم قسمت چهارم “خانواده تک همسر” مینویسد: “در مورد تساوی حقوق مرد و زن در حین ازدواج هم وضع بهتر از این نیست. نابرابری طرفین در مقابل قانون – که میراث شرایط اجتماعی است – نه علت، بلکه معلول سرکوب اقتصادی زنان است” وی با تحلیل تاریخی پیدایش فحشا از ابتدای پیدایش مناسبات طبقاتی، نتیجه میگیرد: “در واقع ازدواج گروهی تا هم امروز برای مردان وجود دارد. آنچه که برای یک زن جنایت محسوب میشود و شدیدترین عواقب قانونی و اجتماعی را در بر دارد، در مورد مردان امری افتخارآمیز تلقی میشود”.
کمونیستها نه تنها در تئوری که در عمل نیز اولین پرچمداران مبارزه برای حقوق زنان بودند. اولین کنفرانس بینالمللی زنان سوسیالیست که در سال ١٩٠٧ در اشتوتگارت آلمان و در جنب هفتمین کنگره انترناسیونال دوم در این شهر برگزار شد، خواستار حق رای برای زنان گردید. هم زمان در کنگره انترناسیونال دوم نیز قطعنامهای در دفاع از حق رای زنان به تصویب اکثریت قاطع شرکتکنندگان رسید. کلارا زتکین که از رهبران آن زمان حزب سوسیال دمکرات آلمان بود در این کنگره و در دفاع از قطعنامه پیشنهادی تاکید کرد که سوسیال دموکراسی به عنوان یک مساله اصولی هر گونه محدودیت علیه زنان را رد میکند. وی گفت که بدون مشارکت و حمایت فعال زنان کارگر، پیروزی طبقه کارگر ممکن نیست و حق رای زنان را باید به عنوان یک مرحله حیاتی در مبارزه برای هدف ما در نظر گرفت. در این قطعنامه تاکید گردید که احزاب سوسیالیست تمام کشورها و سازمانهای زنان سوسیالیست باید پیگیرانه برای حق رای عمومی زنان مبارزه کنند و تمامی تلاش خود را به کار گیرند. این قطعنامه چنین پایان مییافت: “مطالبه حق رای عمومی را باید هم زمان برای زنان و مردان مطرح ساخت” (پیدایش و تکامل طبقه کارگر – جلال سامانی ص ٣٢۴).
در دومین کنفرانس بینالمللی زنان سوسیالیست نیز که در ٢٨ اوت ١٩١٠ تشکیل گردید، ضمن تاکید مجدد بر خواست حق رای عمومی، به پیشنهاد کلارا زتکین ٨ مارس به عنوان روز بینالمللی زن پذیرفته شد. انتخاب این روز از آن رو بود که در ٨ مارس ١٩٠٨ زنان سوسیالیست آمریکایی به خاطر حق رای تظاهرات وسیعی را در نیویورک سازمان داده بودند (نگاه کنید به منبع فوق ص ٣٣٠).
آنچه که از مباحث بالا میتوان نتیجه گرفت این است که کمونیستها هم در عرصهی تئوری و هم در عرصهی عمل پرچمدار واقعی مبارزه برای رهایی زنان از ستم و نابرابری که نتیجه و محصول نظامهای طبقاتی بوده و هستند، میباشند و از همین روست که حماسه سیاهکل در بررسی تاریخ جنبش زنان ایران اهمیت بسیاری دارد. با درک تاثیر “حماسه سیاهکل و مبارزه مسلحانه” بر زنان جامعه است که میتوان روی آوری وسیع زنان به سازمان به عنوان بزرگترین سازمان کمونیست و شکلگیری اولین تشکلات واقعی زنان و هم چنین جنبش مطالباتی زنان بعد از قیام ۵٧ را درک کرد. اغلب سازماندهندگان “اتحاد ملی زنان” که یکی از تشکلات آن زمان و در واقع مهمترین و اثرگذارترینشان نیز میباشد تحت تاثیر این مبارزات به وجود آمد.
در فضای بعد از قیام این شرایط تاریخی به وجود آمد که آنچه در “سیاهکل” کاشته شده بود، بارور گردد. مبارزهی قهرمانانهی زنان در برابر تحمیل حجاب که با برگزاری ٨ مارس روز جهانی زن همراه شد، هم چنان یکی از برجستهترین جلوههای تاریخ مبارزات زنان ایران است. در روز ١۶ اسفند خمینی مرتجع طی سخنانی به بیحجابی حمله کرد و آن را با بیبندوباری و فحشا مقایسه کرد. در پی این سخنان و در فردای آن روز زنان به اعتراض برخاستند و در دانشگاه تهران تجمع کردند. این تجمع با حملهی اوباش با شعار “یا روسری یا توسری” روبرو شد. دو روز بعد (روز شنبه ١٩ اسفند) زنان در برابر کاخ دادگستری دست به تجمع زدند و “میهن جزنی” در آن تجمع سخنرانی کرد. در این روزها هم چنین گروهی از زنان در برابر ساختمان رادیو و تلویزیون در جام جم دست به تجمع زدند. سازمان چریکهای فدایی خلق اگر چه به دلایل بسیار از جمله عدم درک روشن از جنبش زنان در آن مقطع و اپورتونیسم حاکم بر رهبری به وظایف تاریخی خود عمل نکرد، اما با این وجود از اعتراض زنان و خواستهای آنان در برابر هجوم ارتجاع دفاع کرد. نشریه “کار” ارگان سازمان در شمارهی ٢ تیتر اصلی خود را به این موضوع اختصاص داد و در صفحهی اول با چاپ عکسی از هجوم چماقداران مسلح رژیم به صفوف زنان مبارز با تیتر درشت نوشت: “مرتجعین ضدانقلابهایی که یک روز به سازمانهای سیاسی و روز دیگر به زنان حمله میکنند باید مجازات شوند” در همین رابطه نشریه فوق و به نقل از سخنگوی سازمان نوشت: “باید مرتجعانی که با شعار یا روسری یا توسری به زنان حمله میکنند بی درنگ مجازات شوند. دولت باید آزادی فعالیتهای سیاسی و دفاع از نهادهای دمکراتیک، آزادی کامل رادیو تلویزیون و مطبوعات را تضمین کند” (نشریه کار شماره ٢- وبسایت سازمان فدائیان اقلیت). هم چنین در شماره ٣ نشریه نیز اطلاعیه ستاد سازمان در محکومیت حمله به زنان در سنندج منتشر گردید. در این شماره آمده است: “ستاد سازمان در سنندج با صدور اطلاعیهای یورش مزدوران رژیم به زنان در کارخانه پوشاک و بهیاران سنندج را محکوم کرد. این یورش در عصر همان روز صورت گرفته است که زنان سنندج به خاطر مخالفت با سانسور و اختناق و نابرابری حقوق زن و مرد دست به تظاهرات و راهپیمایی زده بودند” (نشریه کار شماره ٣ – وبسایت سازمان فدائیان اقلیت).
حاصل ٨ سال مبارزه از سیاهکل تا قیام ۵٧ روی آوری صدها هزار زن و دختر به سازمان و طرفداری از آن بود. حاصل آن سالها حضور باز پُر رنگتر زنان در صفوف فدائیان بود. حاصل آن سالها زنان و دختران جوانی بودند که زندانهای جمهوری اسلامی در صدا و خون آنان رنگ باخت. زندانهایی که در دههی ۶٠ بیشترین جنایات را در طول تاریخ معاصر ایران شاهد بودند.
و باز حاصل آن سالها، شکلگیری و تکامل اندیشهای بوده و هست که در زنان آزادیخواه و مبارز امروز ایران برای مبارزه با نابرابری مرد و زن و ریشهکنی آن شکل گرفته است.
سیاهکل آغاز این راه بود و نوری بر آن افکند و از همین روست که جنبش زنان انقلابی ایران، زنان کمونیست این روز را پاس میدارند.
با بخشی از شعر رفیق “مرضیه احمدی اسکویی” این مقاله را به پایان میبریم. قطعه شعری که بیش از هر مقاله و سندی دیدگاههای آن زمان چریکها را در مورد زنان به نمایش میگذارد:
من یک زنم
…
زنی
که از عصارهی جاناش
پروارتر میشود لاشهی خونخوار
از تباهی خوناش
افزونتر میشود سود سرمایه دار
زنی که مترادف مفهوماش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
دستهایش سفید
قامتاش ظریف
که پوستش لطیف
و گیسواناش عطرآگین باشد
من یک زنم
با دستهایی که از تیغ تیز درد و رنجها
زخمها دارد
زنی که قامتاش از نهایت بی شرمی شما
در زیر کار توان فرسا
آسان شکسته است
زنی که در سینهاش
دلی آکنده از زخمهای چرکین خشم است
زنی که در چشماناش
انعکاس گل رنگ گلولههای آزادی
موج میزند
من یک زنام
زنی که مترادف مفهوماش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
زنی که پوستاش
آیینهی آفتاب کویر است
و گیسوانش بوی دود میدهد
تمام قامت من
نقش رنج و
پیکرم تجسم کینه است
زنی که دستانش را کار
برای سلاح پروده است.
پی نوشت:
١ – از ٣٧ رفیق زنی که نامشان در نوشتهها آمده، چگونگی جان باختن ٢ تن از آنان رفقا مینا رفیعی و پروین ره انجام معلوم نگردیده است. مینا رفیعی گویا در ارتباط با “سازمان رهایی بخش خلقهای ایران” بوده، از طریق سیروس نهاوندی لو رفته و در سال ۵۵ جان باخته است، از وابستگی او به چریکها خبر موثقی نیست و تنها ناماش به عنوان جان باختگان فدایی در یک وبسایت (سازمان فدائیان اقلیت) آمده است. همین طور نام رفیقی به نام “نیره محتشمی” وجود دارد که گویا قبل از سال ۵۴ با سازمان فعالیت میکرده و “مریم سطوت” از او به نام اولین رابطاش با سازمان نام برده است. حتا عکسی نیز از وی در وبسایت “سیاهکل” منتشر شده اما متاسفانه به اطلاع موثقتری دست پیدا نکردیم.
٢ – شورشیان آرمانخواه – مازیار بهروز ص ١٠۴
٣ – از رفیقی به نام “لادن آلادپوش” نیز یاد شده اما احتمال دارد که همان رفیق “لادن آلآقا” باشد. تاریخ جان باختنشان نیز یکی است. یعنی درگیریهای روز ٢۶ اردیبهشت ۵۵. اما در منابع دیگر (به غیر از وبسایت سازمان فدائیان اقلیت) از رفیقی به نام “لادن آلادپوش” نام برده نشده است.
۴ – عباس شهریاری آن مرد هزار چهره – نوشته همنشین بهار. در این نوشته هم چنین از رفیق بهروز ارمغانی نیز به عنوان کسی که احتمالا در عملیات شرکت داشته نام برده شده است.
۵ – مبارزه زنان و مبارزه طبقاتی – نوشته ماری فردریکسن ترجمه بابک کسرایی
نظرات شما