مگس و جولان در عرصه سیمرغ
اخیراً در مجله مهرنامه، مطلبی زیر عنوان «استالینیست مهربان یا چه گوارای داستان نویس، به قلم شخصی به نام مهدی یزدانی خرم درباره زنده یاد صمد بهرنگی منتشر شده است. «مجله نویسان» مهرنامه از آن قماش
اخیراً در مجله مهرنامه، مطلبی زیر عنوان «استالینیست مهربان یا چه گوارای داستان نویس، به قلم شخصی به نام مهدی یزدانی خرم درباره زنده یاد صمد بهرنگی منتشر شده است. «مجله نویسان» مهرنامه از آن قماش
فقر مفهوم پیچیده ای است و تعریف آن بر حسب زمان و مکان و بر حسب موضع طبقاتی شخص یا نهادی که آن را تعریف می کند، متفاوت است. همچنین دریافت ذهنی و فردی از فقر با دریافت عینی و اجتماعی از آن یکسان
تراب حق شناس انقلابی کمونیست که بیش از پنجاه سال از زندگی سراسر تلاش خود را در راه مبارزه با استبداد، امپریالیسم و سرانجام برای آزادی طبقۀ کارگر در طبق اخلاص گذاشت شب گذشته در بیمارستانی در حومۀ
طی ٣ روز، بین ٢٢ تا ٢۴ آذر ۱٣٩۴، تجمعی از کارگران بیکار و جوانان جویای کار از روستای شهرویی بهبهان با پلاکارد «ما جویای کار هستیم» در برابر پالایشگاه گاز بید بلند شمارۀ ٢ بهبهان برگزار شد. در روز
مسئله سازماندهی یکی از محوریترین مسائل جنبش کارگری وکمونیستی در همه دورهها بوده. تبلیغ، ترویج، وسازماندهی درردیف سه جزء فعالیت گره ئی واصلی هر تشکیلات فعال مارکسیستی است. درهمین جا اشاره ای
من مینا هستم کارگر اشپزخانه بیمارستان، عضو شورای کارگری محل کار و کمونیستم. من فکر میکنم کمونیست بودن چیزی نیست جز تلاش برای برابری و آزادی و همسانی نظر و عمل در زندگی واقعی یعنی بتوانی همانطور
از زمان پیدایش بشر و شکلگیری زندگی اجتماعی، انسان برای رفع نیا زهای ضروری خود، مانند خوراک، مسکن و حوائج دیگر، همواره نیا زمند ترانسپورت بوده است. در دنیای امروز بخش ترانسپورت از جمله بخشهای
وایلدکت وایلدکت تشکلی است که به بررسی مبارزات طبقاتی در سطح جهانی، با تکیه بر تجارب و مباحثات خودِ کارگران میپردازد. این جریان فعالیتِ خود را در سالهای ۱۹۷۰ آغاز کرده و از سه دههی پیش نشریهای
برخلاف هر روز که برای کار روانه مناطق مختلفی از شهر میشدیم، امروز صبح خیلی زودتر از روزهای پیش، بهطرف هورالعظیم برای کار حرکت کردیم. بیشتر اوقات مقصدمان مرکز شهر بود، و منطقه کیان پارس،
از قراری بر گشته بودم سر کارم، حوالی سه بعداز ظهر. تلفن زنگ زد. همکاری گفت: با تو کار دارند. گوشی را برداشتم. صدای شکسته رفیقی بود. با صدایی ترسخورده، چنان گفت شنیدی؟ که یکه خوردم. پرسیدم:
نظرات شما