درسهای بزرگترین انقلاب کارگریِ قرن بیستم
بر گرفته از تلویزیون دمکراسی شورایی
انقلاب اکتبر بیشک یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخی قرن بیستم است. انقلابی که درسهای بزرگی برای طبقه کارگر داشت، چه پیروزیهایاش و چه در نهایت شکستاش.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و در میانهی جنگ جهانی اول در کشوری رخ داد که از نظر سرمایهداری کشوری عقبافتاده محسوب میشد. ۸۰ درصد نیروی کار روسیه در آن زمان دهقان بودند. آیا در چنین کشوری، در کشوری که طبقه کارگر از نظر عددی در اقلیت قرار داشت، انقلاب کارگری و گذار به سوسیالیسم ممکن بود؟!
در پاسخ به این سوال بود که از همان ابتدای قرن بیستم و تاسیس حزب سوسیالدمکرات روسیه، اختلافاتی بین سوسیال دمکراتهای روس در رابطه با نقش پرولتاریا در انقلاب شکل گرفت که در نهایت به تشکیل دو حزب جدا با پسوندهای بلشویک و منشویک گردید. این مساله که آیا انقلاب کارگری در کشوری عقبافتاده امکانپذیر است یا نه؟ ریشه در اختلافات تئوریکی داشت که در میان احزاب سوسیال دمکرات آن زمان شکل گرفته و در انترناسیونال دوم در اشکال گوناگونی خود را بروز داده بود. گروهی با استناد به برخی از نوشتههای مارکس انقلاب در کشورهای عقبافتادهی سرمایهداری را نفی میکردند، جایی که طبقه کارگر از نظر عددی هنوز اکثریت اهالی را تشکیل نمیداد. در میان این گروه حتا کسانی بودند که با تکیه بر حق رای همگانی و اکثریت بودن طبقه کارگر در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری لزوم انقلاب را بهطور کلی نفی میکردند. برخی دیگر نیز باز با استناد به نظرات مارکس معتقد بودند که سرمایهداری از نظر تاریخی دیگر یک نیروی بالنده محسوب نشده و عصر انقلابات کارگری فرا رسیده است. از این رو طبقه کارگر میتواند رهبری انقلاب را در دست گرفته و برای برقراری سوسیالیسم مبارزه کند. در راس این دیدگاه در بینالملل دوم، جناح بلشویک حزب سوسیال دمکرات روسیه قرار داشت که از رهبری داهیانهی لنین برخوردار بود. این امر را تجارب انقلابات ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ و نقش پرولتاریا در آن ها به خوبی اثبات کرد.
لنین معتقد بود که اگرچه روسیه کشوریست عقبمانده در جهان سرمایهداری، اما پرولتاریای روسیه – بهویژه در پی بروز جنگ جهانی اول – از نظر سیاسی بیش از پرولتاریای دیگر کشورهای سرمایهداری آمادگی انقلاب را دارد. لنین معتقد بود که اگرچه شرایط برای برپایی انقلاب در روسیه آمادهتر از کشورهایی چون آلمان است، اما تداوم این پیروزی و برقراری ساختمان سوسیالیسم در روسیهی عقبمانده بس مشکلتر و پیچیدهتر از کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری همچون آلمان خواهد بود. وی این مساله اساسی تئوریک را بارها در نوشتههایاش بهویژه پس از انقلاب اکتبر تکرار نموده و بر آن تاکید کرد.
برای درک بیشتر نظرات لنین و برای اینکه بتوان درک درستی از تحولاتی داشت که منجر به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ گردید، لازم است ابتدا به اولین انقلاب پرولتاریای روس یعنی انقلا ب ۱۹۰۵ برگردیم. انقلابی که تجارب بزرگی برای پرولتاریای روسیه داشت، تجاربی که به این طبقه در پیروزی انقلاب اکتبر کمک بسزایی کرد.
انقلاب ۱۹۰۵
در پی رفرم ارضی، لغو اصول سرواژ و آزاد شدن سرفها توسط تزار الکساندر دوم در سال ۱۸۶۱ راه برای گسترش مناسبات سرمایهداری در روسیه فراهم گردید. کشورهای پیشتاز نظام سرمایهداری خیلی پیش از این به رفرم ارضی دست زده و بدین ترتیب راه را برای آزادسازی دهقانان از زمین و تامین نیروی کار صنعتی در شهرها فراهم ساخته بودند. البته ویژگیهای روسیه باعث شد که رفرم ارضی در این کشور تاثیراتی سریع در رشد سرمایهداری به دنبال نداشته باشد، اما به هر حال با آزادسازی دهقانان راه برای رشد سرمایهداری در روسیه بیش از هر زمان دیگر فراهم گردید.
لنین در کتاب “توسعه سرمایهداری در روسیه” که حاصل ۳ سال تحقیق او در دوران تبعید بود، این تغییرات را بهخوبی تجزیه و تحلیل کرد. او با ارائه آمارهایی نشان داد که مالکان مرفه که کمتر از ۱۰ درصد خانوارهای روستایی را تشکیل میدادند، نزدیک به نیمی از زمینهای کشاورزی را در اختیار داشتند. این زمینها عموما هم حاصلخیزتر بود و هم با بهرهگیری از ابزار و ادوات پیشرفته کشاوزری و در نتیجه تولید بیشتر، به افزایش ثروت این گروه از مالکان زمین منجر گردید. در نتیجهی بهرهگیری از ابزار و ماشینآلات کشاورزی بود که ارتش ذخیره نیروی کار در کشاورزی شکل گرفت. براساس نوشتههای لنین در طی ۱۸ سال یعنی از سال ۱۸۷۶ تا ۱۸۹۴ میزان استفاده از ماشینآلات کشاورزی ۵/ ۳ برابر شد و از ۳۹۶۷ دستگاه به ۱۴۶۳۹ دستگاه رسید. این مساله منجر به شکلگیری پرولتاریا و یا نیمه پرولتاریای کشاورزی شد. (یعنی به شکل گیری کسانی که فاقد زمین بودند و به صورت اجرتی کار میکردند و یا زمینشان آنقدر ناچیز بود که دهقانان کمزمین با کاشت در آن نمیتوانستند مخارج خود را تامین کنند). تعداد دهقانانی که برای اربابان مالک کار اجرتی میکردند در اواخر قرن نوزدهم ۲۰ درصد کل دهقانان بود.
استفاده از ماشینآلات کشاورزی همچنین منجر به رشد صنایع گردید و صنایعی برای ساخت ابزارآلات و ماشینهای کشاورزی در روسیه بوجود آمد. هم چنین بخشی از اهالی روستا به منظور کار در کارخانجات به شهرها مهاجرت کردند و بدینترتیب نیروی کار برای سرمایهداران شهرها تامین گردید. رشد سرمایهداری در روسیه اگر چه به سرعت کشورهای پیشرفتهتر سرمایهداری نبود اما تا اواخر قرن نوزدهم تعداد کارگران شاغل در کارخانجات، صنایع معدنی و راهآهن در روسیه به دو میلیون و ۷۹۲ هزار نفر رسید. در آستانه انقلاب ۱۹۰۵ تعداد کارگران شاغل در صنایع به ۳ میلیون نفر رسیده بود. به موازات رشد سرمایهداری در روسیه، هم جنبش کارگری رشد یافت و هم سوسیال دمکراسی روسیه پایگاه خود را در میان کارگران گسترش داد، بهگونه یی که در ماه مارس ۱۸۹۸ اولین کنگره حزب سوسیال دمکرات روسیه برگزار شد. نخستین گروه مارکسیستهای روسیه در سال ۱۸۸۳ با نام “آزادی کار” در ژنو و توسط پلخانف ایجاد شده بود. بعدها در سال ۱۸۹۵ در سنپترزبورگ و از میان حدود ۲۰ محفل مارکسیستی در این شهر، گروه “اتحاد مبارزه برای آزادی طبقه کارگر” بوجود آمد که در شکلگیری آن لنین نقش برجستهای داشت. در زمان برگزاری کنگره اول حزب سوسیال دمکرات، لنین در سیبری و در تبعید بسر میبرد.
اعتراضات کارگری در روسیه اگرچه سابقه یی طولانی داشت و حتا در سال ۱۸۴۵ تزار نیکلای اول با تصویب قانونی مجازات جنایی برای اعتصاب در نظر گرفته بود، اما بویژه با رشد سرمایهداری در آغاز قرن بیستم بود که اعتراضات کارگری رشد کرده و روحیهی انقلابی در میان کارگران روس شکل گرفت. بحران اقتصادی سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۳ که منجر به اخراج بیش از ۱۰۰ هزار کارگر و بسته شدن حدود سه هزار کارگاه و کارخانه شد نیز در سرعت رشد این اعتراضات موثر بود. در آن سالها کارگران روس در شرایط بسیار سختی کار میکردند. کارگران مجبور بودند برای دستمزدی بسیار نازل روزانه ۱۰ تا ۱۲ ساعت و گاه تا ۱۴ ساعت کار کنند. اعتصابات و تشکلهای کارگری نیز به شدت سرکوب میشد. از سال ۱۹۰۱ موج جدیدی از اعتصابات کارگری در روسیه شکل گرفت. در اول ماه مه ۱۹۰۱ اعتصاب در کارخانه نظامی “ابوخوف” (Obukhov) منجر به درگیری بین کارگران و پلیس شد. در نوامبر ۱۹۰۲ میتینگی در شهر روستف از سوی کارگران برگزار شد که ۴۰ هزار نفر در آن شرکت کردند و پلیس قادر به متلاشی ساختن صفوف تظاهرکنندگان نشد. در سال ۱۹۰۳ موج اعتصابات به ماوراء قفقاز و اوکرائین رسید. همزمان با رشد اعتراضات کارگری، شورشهای دهقانی نیز از راه رسید. در ۱۹۰۲ جنبش دهقانی “ساراتف” شروع شد و با قیامهای متعدد دهقانان ادامه یافت. در نواحی رود “ولگا” دهقانان املاک مالکین را آتش زده و زمینهایشان را مصادره کردند. در این سالها همچنین ۳۰ هزار نفر از دانشجویان دست به اعتصاب زدند. در سوم ژانویه ۱۹۰۵، دوازده هزار تن از کارگران کارخانههای اسلحهسازی “پوتیلف” با خواست بازگشت به کار ۴ کارگر اخراجی، افزایش دستمزد و ۸ ساعت کار روزانه دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب مورد حمایت دیگر کارگران “سن پترزبورگ” قرار گرفت و تا ۸ ژانویه تعداد کارگران اعتصابی ده برابر شد و به ۱۵۰ هزار نفر رسید. در این شرایط بود که “مجمع کارگران کارخانههای روس” که کشیش “گاپون” در راس آن قرار داشت، از کارگران سنپترزبورگ خواست تا در یک راهپیمایی به سوی کاخ زمستانی، عریضهای را تقدیم تزار کنند. در واقع این گروه که در راس آن کشیش “گاپون” قرار داشت و تزار را “پدر ملت” مینامید، تلاش داشت تا از روحیه انقلابی و مبارزاتی کارگران بکاهد و آنها را به مسیر دیگری بکشاند. کارگران از آنجا که هنوز به آنچنان آگاهی طبقاتی دست نیافته بودند، دعوت کشیش “گاپون” را پذیرفته و ۱۴۰ هزار کارگر همراه با خانوادههای خود در این راهپیمایی شرکت کردند. هنگامی که تظاهرکنندگان به کاخ زمستانی رسیدند، نیروهای مسلح به روی آنها آتش گشودند و حدود ۲ هزار مرد، زن و کودک کشته شدند. از همین رو این روز “یکشنبه خونین” نام گرفت. “یکشنبه خونین” برخلاف آنچه که تزار تصور داشت نه به شکست کارگران که به شکست آخرین توهمات در صفوف کارگران منجر شد. کارگران در این روز به اندازه سالها آموزش دیدند و درس آموختند. فردای آن روز، کارگران با شعار “مرگ بر تزار” و “یا مرگ یا آزادی” به خیابانها ریخته، با پلیس درگیر شده و به چندین انبار اسلحه یورش بردند. اعتصابات در همدردی با کارگران سنپترزبورگ اوج گرفت. کارگران مسکو و ریگا دست به اعتصاب زدند. تا ماه مه عمدهترین مراکز و شهرهای صنعتی روسیه را اعتصاب فرا گرفته بود. اعتصاب در برخی از نقاط به نبردهای خیابانی با پلیس و سنگربندی منجر شد. در این ایام اولین شوراهای کارگری نیز شکل گرفت. اولین شورای کارگری در پی اعتصاب ۷۲۰۰۰ کارگر در”ایوانوو-وزنسنسک” (Ivanovo-Voznesensk) شکل گرفت، اعتصابی که ۷۲ روز به طول انجامید.
در اکتبر همان سال اعتصاب عمومی سیاسی با شرکت حدود ۲ میلیون نفر از کارگران کارخانههای صنعتی، راهآهن، حمل و نقل شهری، برق و تلفن آغاز شد. از درون این اعتصاب و با ابتکار کارگران سنپترزبورگ شوراهای نمایندگان کارگران با حدود ۹۰ نماینده از ۴۰ کارخانه تشکیل شد. تعداد نمایندگان و کارخانهها به زودی افزایش یافت و در مدت کوتاهی به ۵۶۲ نماینده از ۱۸۱ کارخانه و ۱۶ اتحادیه رسید. بعد از شورای کارگران سنپترزبورگ، شورای کارگران مسکو و سپس در بیش از ۵۰ شهر و منطقه کارگری شوراها شکل گرفت و بسیاری از امور را تحت کنترل خود درآورده و برخی از مطالبات کارگران همچون ۸ ساعت کار روزانه را متحقق ساخت. یکی دیگر از عواملی که در رشد سریع اعتراضات کارگری نقش داشت، جنگ روسیه و ژاپن بود که با شکست روسیهی تزاری همراه بود. جنگ و شکست ارتش تزاری تاثیرات زیادی در رشد نارضایتی تودهها و اعتراضات کارگران و دهقانان داشت. در این میان تزار نیز دست به مانورهایی زد از جمله در ۱۷ اکتبر با انتشار بیانیه یی از تشکیل دومای مشورتی خبر داد.
نقطهی اوج انقلاب ۱۹۰۵ قیام مسکو بود. شورای کارگران مسکو در ماه دسامبر دعوت به اعتصاب عمومی سیاسی کرد. در این اعتصاب که از ۷ دسامبر آغاز شد تا ۹ دسامبر تعداد اعتصاب کنندگان به ۲۰۰ هزار نفر رسید. اعتصاب که همراه با تظاهرات بود به زدوخورد با پلیس و در نهایت به سنگربندی و قیام مسلحانه در عصر روز ۹ دسامبر منجر شد. نیروهای نظامی مسکو که به تنهایی قادر به سرکوب قیام مسلحانه کارگران نبودند با نیروهای نظامی از سایر نقاط روسیه تقویت شدند. ۱۷ دسامبر قیام مسکو شکست خورد و آخرین سنگر کارگران در خیابان “پرسنیا” (Presnya) سقوط کرد.
اگر چه تا سال ۱۹۰۷ اعتصابات کارگری ادامه داشت، اما روند نزولی اعتصابات کاملا آشکار بود. سوم ژوئن ۱۹۰۷ به فرمان تزار دومای دوم منحل شد، انقلاب به طور قطعی شکست خورد و دورانی که به دوران “ارتجاع استولیپینی” معروف گردید، آغاز شد. در سال ۱۹۰۵ حدود ۴ میلیون کارگر دست به اعتصاب زدند، در سال ۱۹۰۶ تعداد اعتصاب کنندگان به یک میلیون و در سال ۱۹۰۷ به ۷۵۰ هزار نفر رسید. انقلاب ۱۹۰۵ اگرچه با شورشهای دهقانی همراه بود اما نقش اصلی در انقلاب برعهدهی کارگران بود و کارگران روسیه به این ترتیب اهمیت، جایگاه و نقش خود را در تحولات آینده روسیه به اثبات رساندند.
لنین درسهای انقلاب روسیه را در آن سالها در چندین مقالهی خود از جمله در “درسهای قیام مسکو” (۱۹۰۶)، “تحریم” (۱۹۰۶) و “درسهای انقلاب” (۱۹۱۰) به زیبایی به رشتهی تحریر درآورد. لنین در “درسهای قیام مسکو” با بیان اینکه: “فراگرفتن تجربهی قیام دسامبر وظیفهی حیاتی حزب طبقه کارگر است” بهویژه به ضعفهای طبقهی کارگر پرداخت که منجر به شکست قیام مسکو گردید. بهگفتهی لنین اگرچه قیام کارگران مسکو نتیجهی طبیعی شرایط عینی بود که بعد از اکتبر پدید آمده بود، اما دشمن نیز رفته رفته خود را آمادهتر میکرد و این در حالیست که قیام مسکو به قیام در دیگر نقاط روسیه منجر نشد، حتا نیروهای نظامی کمکی در حالی خود را به مسکو رساندند که کارگران راهآهن با اعتصاب خود میتوانستند مانع حرکت نیروهای نظامی به سمت مسکو شده و یا حداقل آن را به تاخیر اندازند. لنین در همان مقاله ی قیام مسکو نوشت: “هم سیر عمومی انقلاب روس پس از اکتبر و هم توالی منظم حوادث در مسکو در روزهای دسامبر، تایید شگرفی بود بر صحت یکی از احکام عمیق مارکس حاکی از اینکه: انقلاب ضمن پیشروی خود، یک ضد انقلاب بههم فشرده و محکمی بوجود میآورد. یعنی دشمن را مجبور میکند به وسائل تدافعی بیش از پیش شدیدی متوسل شود و بدینطریق وسائل بیش از پیش نیرومندی برای حمله تهیه نماید”. فرصت دادن به دشمن برای تجهیز کردن خویش جهت سرکوب انقلاب یکی از درسهای انقلاب ۱۹۰۵ بود که ضعف طبقهی کارگر به همراه حزب پیشتاز آن نقش مهمی در آن داشت. لنین دربارهی ضعف حزب طبقاتی کارگران، حزبی که میبایست پیشتاز و راهنمای طبقهی کارگر باشد، در قیام مسکو چنین نوشت: “پرولتاریا قبل از رهبران خود به تغییری که در شرایط عینی مبارزه پیدا شد و پرداختن از اعتصاب به قیام را ایجاب میکرد، پی برد. مثل همیشه عمل بر تئوری سبقت داشت… ما رهبران پرولتاریای سوسیال دمکرات در دسامبر به آن سرداری شبیه بودیم که در استقرار هنگهای خود به قدری ناشیگری کرده بود که قسمت اعظم واحدهای او نتوانستند فعالانه در نبرد شرکت کنند”. و این همان نقطه ضعفیست که در جریان انقلاب اکتبر دیگر شاهد آن نیستیم. بلشویکها با تعیین لحظه قیام، ضرورت و اجتنابناپذیر بودن آن، نقش خود را در پیروزی انقلاب اکتبر به خوبی ایفا نمودند. در ادامه لنین به یکی از مهمترین درسهای انقلاب ۱۹۰۵ پرداخت: این که اعتصاب عمومی سیاسی باید به قیام مسلحانه بیانجامد تا روند تکاملی انقلاب ادامه یابد و وظیفهی حزب پیشرو طبقه کارگر است که این مساله را در میان وسیعترین تودهها تبلیغ نماید. در این اثر لنین همچنین درسهای قیام مسکو در رابطه با چگونگی جذب نیروهای دودل بهویژه در میان سربازان و مساله حیاتی فن قیام که جسارت و از خودگذشتگی را میطلبد، بازگو کرده است.
لنین در مقالهی “تحریم” به درسهای انقلاب ۱۹۰۵ دربارهی رابطهی شرایط مشخص و اتخاذ تاکتیک بازگشته و نوشته است: “چشم بستن در مقابل واقعیت عملیست خندهآور”. او در “درس های انقلاب” به درخشان ترین شکلی دو امر اساسی را به کارگران و زحمتکشان نشان داد: اول آنکه انقلاب ۱۹۰۵ توانست برای مردم روس آزادی مطبوعات، اجتماعات و اتحادیه ها را به کف آورد، هر چند که عمر این آزادی کوتاه بود، ولی به هر حال موفق به کسب آن شد. و دوم آنکه نشان داد که تنها مبارزه ی انقلابی می تواند زندگی کارگران و طرز اداره ی دولت را بطور واقعی بهبود بخشد. لزوم سرنگونی حکومت تزاری برای هرگونه تغییر دومین درس انقلاب ۱۹۰۵ از نظر لنین بود. در ادامه وی سومین و مهمترین درس انقلاب ۱۹۰۵ را اثبات نقش و اهمیت طبقهی کارگر در مبارزه برای تغییر و سرنگونی حکومت تزاری می دانست.
انقلاب فوریه
یکسال پس از قیام مسکو، در دسامبر ۱۹۰۶ استولیپین قانون ارضی جدیدی را اعلام کرد. براساس این قانون دهقانان میتوانستند سهم خود از زمینهایی که پیش از این به صورت اشتراکی (مشاع) کشت میشد را، خود به تنهایی کشت کرده و یا زمین را بهفروش رسانند. این قانون در عمل منجر به تمرکز هر چه بیشتر زمینها در دست ملاکان و گسترش سرمایهداری از جمله در روستاها شد. از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۵ دو میلیون دهقان از زمینهای اشتراکی خارج شدند. دهقانان فقیر یا به پرولتاریا و نیمه پرولتاریای روستا تبدیل شدند و یا برای کار در کارخانجات راهی شهرها گردیدند. در سال ۱۹۱۰ زمینهای ۳۰ هزار مالک بزرگ برابر با زمینهای در تصرف ۱۰ میلیون دهقان تهیدست بود. در طول این سالها سیاستهای دولت تزاری منجر به وخیمتر شدن وضعیت معیشتی کارگران و دهقانان روسیه گردید.
بر بستر چنین شرایطی بود که اعتراضات کارگری رفته رفته و پس از شکست قطعی انقلاب در سال ۱۹۰۷ بار دیگر افزایش یافت تا جایی که لنین در ژوئن سال ۱۹۱۲ با توجه به افزایش اعتراضات کارگری، نوع اعتراضات و خواستهای کارگران اعتصابی، از شکلگیری اعتلای انقلابی نوینی در جنبش کارگری روسیه سخن میگفت. تجربهی مبارزاتی کارگران روسیه بویژه از انقلاب ۱۹۰۵ یکی از عوامل مهم در اعتلای نوین جنبش کارگری بود. لنین در مقاله یی که در روزنامه “سوسیال دمکرات” منتشر شد به تحلیل روند کاهش و افزایش اعتصابات کارگری پرداخت. پس از شکست انقلاب در سال ۱۹۰۷ تعداد اعتصاب کنندگان در سال ۱۹۰۸ به شدت کاهش یافته و به ۱۷۵ هزار نفر رسید و در سالهای ۱۹۰۹ و ۱۹۱۰ به ۶۰ هزار و ۵۰ هزار نفر سقوط کرد. اما این روند از سال ۱۹۱۰ متوقف شد. در این سال تعداد اعتصابکنندگان به ۱۰۰ هزار نفر افزایش یافت. در سال ۱۹۱۲ جهشی در بسط و توسعه اعتصابات کارگری بوجود آمد. در ۴ آوریل ۱۹۱۲ در معادن طلای “لنا” در سیبری، پلیس بر روی کارگران اعتصابی آتش گشود و ۵۰۰ کارگر کشته و زخمی شدند. در پی این جنایت ۳۰۰ هزار کارگر در اعتراض به قتلعام کارگران اعتصاب کردند. در اول ماه مه نیز ۴۰۰ هزار کارگر با طرح خواستهایی ازجمله هشت ساعت کار در روز دست به اعتصاب زدند. کمیته مرکزی حزب بلشویک در نشست خود در پایان دسامبر سال ۱۹۱۲ با تصویب قطعنامه یی با بیان اینکه تعداد اعتصابکنندگان سیاسی در طی این سال به یک میلیون نفر رسیده، اعتلای جدید را نتیجهی شکست سیاستهای دولت تزاری پس از کودتای ۳ ژوئن ۱۹۰۷ (انحلال دومای دوم) دانست که به محرومتر شدن هر چه بیشترملیتهای تحت ستم و گرسنگی میلیونها دهقان منجر گردید. کمیته مرکزی حزب بلشویک همچنین در نشست خود در سپتامبر ۱۹۱۳ طی قطعنامه یی اعلام کرد که جنبش به سطحی از رشد رسیده است که باید در تدارک یک اعتصاب عمومی سیاسی بود. در آستانهی آغاز جنگ جهانی، نیمه اول سال ۱۹۱۴، تعداد کارگران اعتصابی به یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسیده بود. بنابراین دولت تزاری وقتی در تابستان ۱۹۱۴ وارد جنگ شد با یک بحران عمیق در داخل روبرو بود و امید داشت با وارد شدن به جنگ و دامن زدن به غرور ملی و شوونیسم روسی موج اعتراضات کارگران و دهقانان را بخواباند. اما ورود به جنگ جهانی همانند جنگ با ژاپن در سال ۱۹۰۴ نه تنها سودی برای رژیم تزاری نداشت که غرق در فساد و ناتوانی شده بود، بلکه بر موج اعتراضات و نارضایتی کارگران و دهقانان افزود. بحران تعمیق یافت و شکست در جبهههای جنگ، جنگی که با خود فقر، گرسنگی و قربانی شدن فرزندان سربازشان را برای تودهها به ارمغان آورده بود، خود علتی شد بر تشدید نارضایتی و درخواست صلح از سوی کارگران و دهقانان روسیه.
با آغاز جنگ و موضع احزاب کارگری در قبال آن، بینالملل دوم دچار دودستهگی شد و در نهایت به جدایی و انشعاب درونی منجر گردید. بینالملل دوم از کنگره هفتم در اشتوتگارت در سال ۱۹۰۷ خطر جنگ را هشدار داده بود، بهویژه رشد هزینههای تسلیحاتی در دولتهای امپریالیستی این هشدار را الزامی میکرد. در بخشی از قطعنامهی کنگرهی اشتوتگارت آمده بود: “اگر خطر آغاز جنگ وجود داشته باشد، وظیفه طبقه کارگر و نمایندگان پارلمانی آن در کشور مربوطه است که با کمک دفتر بینالملل… از شروع جنگ جلوگیری کند. اما اگر جنگ آغاز شد، وظیفه آنهاست که به نفع پایان سریع آن مداخله نموده و با تمام توان از بحران اقتصادی – سیاسی ناشی از جنگ برای بیدار کردن تودهها و به این وسیله برای تسریع الغاء سلطهی طبقاتی سرمایهداری استفاده نمایند”.
در کنگره هشتم در کپنهاگ در سال ۱۹۱۰ بار دیگر قطعنامه یی علیه جنگ با مضمون قطعنامهی اشتوتگارت تصویب گردید. در حالیکه قرار بود کنگره بعدی بینالملل در اوت ۱۹۱۴ در وین تشکیل شود اما آغاز جنگ بین دولتهای بالکان در اکتبر ۱۹۱۲ که دولتهای ترکیه، یونان، صربستان، مونتهنگرو و بلغارستان در آن شرکت داشتند، باعث شد تا کنگره یی اضطراری در نوامبر ۱۹۱۲ در شهر بال سوئیس برگزار شود. قطعنامهی کنگره بال صریحترین موضع بینالملل دوم علیه جنگ بود که از کارگران و احزابشان میخواست تا موضعی انقلابی در برابر آن اتخاذ کنند. اما با آغاز جنگ جهانی اغلب احزاب سوسیال دمکرات با بهانههای گوناگون به حمایت از جنگ برآمده و جنگ را از طرف دولت خود دفاعی اعلام کردند. در ۴ اوت ۱۹۱۴ نمایندگان حزب سوسیال دمکرات آلمان در پارلمان به نفع اعتبارات جنگی رای دادند. بدنبال آنها دیگر احزاب بینالملل در کشورهایی چون فرانسه و انگلیس به حمایت از جنگ برخاستند. شوونیسم بر بسیاری از این احزاب که از اهداف انقلابی دور شده بودند غلبه پیدا کرده بود. در این میان بخش کوچکی از احزاب کارگری به قطعنامههای ۳ کنگرهی بینالملل دوم وفادار ماندند. در راس این احزاب بلشویکها قرار داشتند که خواستار تبدیل جنگ به جنگ داخلی و سرنگونی طبقهی سرمایهدار شده بودند. بلشویکها بر این عقیده بودند که تنها راه برای جلوگیری از مصیبتهای جنگ جهانی، سرنگونی دولتهای خودی و به قدرت رسیدن طبقه کارگر است. بلشویکها معتقد بودند که با بروز جنگ جهانی شرایط بیش از همیشه برای قدرتگیری طبقه کارگر فراهم شده است، اما در این میان خیانت احزاب سوسیال دمکرات باعث شد تا طبقه کارگر از این شرایط استثنایی استفاده نکرده و میلیونها انسان قربانی جنگ و آزمندی سرمایهداران گردند. در سپتامبر ۱۹۱۴ کمیته مرکزی حزب بلشویک متنی را با عنوان “جنگ و سوسیال دموکراسی روسیه” منتشر کرد که حاوی نظرات بلشویکها در مورد جنگ بود. در این متن که توسط لنین نوشته شده بود، بلشویکها مواضع بسیار روشنی علیه جنگ جهانی گرفتند. آنها وظیفهی مهم کمونیستها را آشکار ساختن ماهیت جنگ برای تودهها دانسته و در این رابطه به عملکرد نمایندگان بلشویک در دوما اشاره کردند. نمایندگان بلشویک در دوما نه تنها به اعتبارات جنگی رای ندادند که حتا جلسه را در اعتراض به جنگ ترک نمودند. لنین در این مقاله ضمن حمله به اپورتونیستها که با حمایت از جنگ در قامت سوسیال – شوونیست درآمده بودند، و اهمیت افشای این جریان در جنبش کارگری، نوشت: “تبدیل جنگ امپریالیستی معاصر به جنگ داخلی، یگانه شعار صحیح پرولتاریایی است که تجربه کمون آن را به ما نشان داده و قطعنامه کنگره بال آن را قید نموده است”. لنین همچنین در مقاله یی با عنوان “اپورتونیسم و ورشکستگی انترناسیونال دوم” ماهیت جریان اپورتونیستی انترناسیونال دوم را که خیانتی بزرگ به طبقه کارگر کرد تحلیل و افشا کرد.
ادامه جنگ، رفته رفته بر نارضایتی تودهها در کشورهای درگیر جنگ دامن زد، به نحوی که تا سال ۱۹۱۶ نارضایتی از جنگ کاملا آشکار شده بود. این مساله بویژه در روسیه با توجه به فساد و ناتوانی حکومت تزاری و شکستهای جنگی انعکاس گسترده یی داشت و روسیه را هر چه بیشتر به سمت یک انقلاب راند، جایی که طبقه کارگر تجربهی یک انقلاب بزرگ را داشت و به رغم کمیت نه چندان انبوه اش، به دلیل تمرکزش در شهرهای بزرگ ابتکار عمل را در مبارزه و رهبری جنبش برای سرنگونی حکومت تزاری برعهده گرفته بود. در مقطع انقلاب فوریه، ۵۴۶ هزار کارگر در پترزبورگ و حومهاش مشغول به کار بودند که از این تعداد ۳۹۲ هزار نفر در کارخانه کار میکردند. مسکو حدود ۴۲۰ هزار کارگر داشت که از این عده ۲۰۰ هزار نفر کارگر کارخانه بودند. در مجموع از ۱۶۰ میلیون جمعیت روسیه ۵ / ۱۸ میلیون کارگر بودند که از این میان بیش از ۵/ ۳ میلیون کارگر صنعتی بودند. در ۹ ژانویه ۱۹۱۷ و در سالگرد یکشنبه خونین ۳۰۰ هزار کارگر پتروگراد دست به اعتصاب سیاسی زدند که بزرگترین اعتصاب از این نوع پس از آغاز جنگ بود. تعداد کارگران اعتصابی در ماههای ژانویه و فوریه به چهار برابر ماههای مشابه در سال قبل رسید و حدود ۸۵ درصد آن اعتصابات سیاسی بود. روز ۲۳ فوریه که برابر با ۸ مارس در تقویم گریگوری بود (تقویمی که عموما در کشورهای اروپایی به کار میرفت) به مناسبت روز جهانی زن، در پتروگراد زنان در اعتراض به جنگ، کمبود آذوقه و گرانی دست به تظاهرات زدند. در همین روز کارگران مجتمع پوتیلف در پی تعطیلی یکی از کارگاههای مجتمع به اعتصاب و تظاهرات پرداختند. اعتصاب به سرعت فراگیر شد و در روز ۲۴ فوریه ۲۰۰ هزار کارگر پتروگراد دست به اعتصاب زدند، در این روز دهها هزار کارگر با شعار نان، مرگ برجنگ، زنده باد جمهوری تظاهرات پر شوری به راه انداختند. روز بعد تعداد اعتصابکنندگان به ۳۰۰ هزار نفر رسید. ۲۵ فوریه اعتصاب سیاسی در پتروگراد همگانی شد. روز ۲۶ فوریه درگیری بین کارگران و پلیس شدت یافت و کارگران با حمله به مراکز پلیس مسلح شدند. روز ۲۷ فوریه قیام تمام شهر را فرا گرفت و سربازان دسته دسته به کارگران مسلح پیوستند، تا عصر آن روز تعداد سربازانی که به قیامکنندگان پیوستند به بیش از ۶۰ هزار نفر رسید. قیام در پتروگراد، پایتخت روسیه، پیروز شده بود و کارگران و سربازان امور شهر را در دست گرفتند. در پی پیروزی قیام در پتروگراد، کارگران مسکو نیز در روز ۲۷ فوریه اعتصاب را آغاز کردند، روز ۲۸ فوریه بین کارگران و پلیس زدوخورد آغاز شد. اول مارس پادگان مسکو به کارگران پیوست و بدین ترتیب کارگران و سربازان مراکز اصلی شهر را به تصرف درآورده، زندانیان سیاسی را آزاد و تعدادی از مقامات حکومتی را دستگیر کردند. پس از مسکو انقلاب به دیگر مناطق روسیه نیز همچون اورال، ولگا، ماوراء قفقاز، سیبری و بالتیک رسید. انتخابات شوراها که از ۲۴ فوریه در برخی از کارخانههای پتروگراد آغاز شده بود با پیروزی قیام در این شهر منجر به برگزاری اجلاس شورای کارگران و سربازان پتروگراد در همان روز شد. در این اجلاس که در مجموع با ۲۵۰ نماینده و مهمان تشکیل شد ۴۵ نماینده با حق رای حضور داشتند. در این نشست منشویکها و اسارها اکثریت داشتند و بلشویکها هنوز در اقلیت بودند. شوراها به سرعت برخی از امور شهر را در دست گرفتند و ضمن مصادرهی انبارهای مواد غذایی، کمیسیونی برای سامان دادن به امر خواربار تشکیل دادند. در مسکو نیز شورای کارگران و سربازان تشکیل شد. در این شهر اگرچه بلشویکها در اقلیت بودند اما نسبت به پترزبورگ اقلیت بزرگتری را تشکیل میدادند و یک بلشویک به معاونت شورا انتخاب شد. همزمان با برگزاری اجلاس شورای کارگران و سربازان پتروگراد، نمایندگان بورژوازی نیز بیکار ننشسته و با برگزاری جلسهای در دوما، کمیته موقت تشکیل دادند. این کمیته در حالی که به صورت واقعی قدرتی نداشت با حمایت شورای کارگران و سربازان پتروگراد که تحت رهبری منشویکها و اسارها قرار داشت، توانست به یک قدرت دولتی تبدیل شود. در اجلاس مشترک نمایندگان کمیته اجرایی شورای پتروگراد با کمیته موقت دوما، توافق شد تا کمیته موقت دوما حکومت موقت را تشکیل دهد. در واقع شورای پتروگراد با اینکار قدرتی را که با قیام و سرنگونی تزار بدست آورده بود به بورژوازی تفویض کرد. بدینترتیب دولت موقت تحت رهبری پرنس لووف در ۲ مارس تشکیل شد.
انقلاب فوریه دو قدرت را بوجود آورده بود، از سویی شوراهای کارگران و سربازان و از سوی دیگر دولت موقت. لنین در مقطع انقلاب فوریه در تبعید بسر میبرد. وی در تبعید در نوشتهی خود با عنوان “نامههایی از دور” در رابطه با انقلاب فوریه نوشت: “بدون بزرگترین نبردهای طبقاتی پرولتاریای روس و انرژی انقلابی وی طی سه سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ ممکن نبود انقلاب دوم با چنین سرعتی و طی هشت روز بهوقوع بپیوندد”. او همچنین ضعف حکومت تزاری را عامل دیگری در پیروزی سریع انقلاب فوریه میدانست. از سویی حکومت تزاری از درون دچار آشفتگی و فروپاشی شده بود و از سوی دیگر متحدان او، یعنی امپریالیسم فرانسه و انگلیس از این واهمه داشتند که حکومت تزاری به دلیل شرایط خود به سوی صلح یک جانبه با آلمان برود. از همین رو در پشت پرده با کمک رهبران احزاب بورژوازی ( یعنی اکتیابریستها و کادتها) و نیز برخی از فرماندهان ارتش در پی خلع تزار بودند. در واقع چشمانداز سقوط تزار آنقدر آشکار شده بود که امپریالیستها از همان زمان به دنبال جانشینی برای حکومت تزاری میگشتند، جانشینی که بتواند متحد قابل اعتمادی در جنگ علیه آلمان برای آنها باشد. از همین رو لنین نتیجه گرفت: “اگر انقلاب با این سرعت و از لحاظ ظاهر و در نخستین نظر سطحی، با این طرز رادیکال پیروز گردید، علتش فقط این بود که به حکم یک موقعیت تاریخی فوقالعاده خود ویژه یی، جریانهای بکلی گوناگون، منافع طبقاتی بکلی ناهمگون و تمایلات سیاسی و اجتماعی کاملا متناقضی با هم درآمیختند و بهطرزی شگرف با یکدیگر هم آواز شدند”. (نامههایی از دور – لنین).
لنین انقلاب فوریه را از همان ابتدا مرحلهی اول انقلاب میدانست، انقلابی که منجر به شکلگیری دو قدرت موازی شده بود. یکی دولت موقت که نمایندگان بورژوازی و ملاکان بود و دیگری شوراهای کارگران. لنین در بارهی این دومی چنین نوشت: “در کنار حکومت موقت، یک حکومت غیررسمی تازه و تکامل نیافتهای که هنوز نسبتا ضعیف است یعنی یک حکومت کارگری بوجود آمده که نماینده منافع پرولتاریا و کلیه اهالی تهیدست شهر و ده است. این حکومت شوراهای نمایندگان کارگران پترزبورگ است که در تکاپوی برقراری ارتباط با سربازان و دهقانان و همچنین کارگران روستا است”.
لنین در حالی که تازه از تبعید برگشته بود، در رابطه با اهمیت این شکل از حکومت در تزهایی که “راجع به وظائف پرولتاریا در انقلاب حاضر” ارائه داد، جمهوری پارلمانی را نفی کرد و نوشت: “رجعت از شوراهای نمایندگان کارگران به جمهوری پارلمانی گامیست به عقب”. صلح فوری بدون قید و شرط و بدون الحاق، ملی کردن زمینها و همهی قدرت به شوراها، از جمله شعارهای مهم و اصلی بلشویکها پس از انقلاب فوریه بود. در جریان انقلاب فوریه، یکی از دستاوردهای مهم کارگران روس کمیتههای کارخانه بود که حتا بعد از انقلاب اکتبر نیز تا مقطعی وظیفهی کنترل کارگری را در محیطهای کار برعهده داشت. کمیتههای کارخانه با سرنگونی تزار از درون کمیتههای اعتصاب بیرون آمد. در انقلاب فوریه کمیتههای کارخانه انعکاسی از قدرت دو گانه بود. این قدرت اما عموما در سطح کارخانه و در نقطه تولید اعمال می شد و جدا از وظایف متعددی که برعهده داشت، وظیفهی اصلی آن کنترل تولید و توزیع بود. یکی از کارهای درخشان کمیتههای کارخانه در انقلاب فوریه، سازماندهی واحدهای مسلح کارگران بود، بویژه زمانی که دولت موقت در پی انحلال و یا ادغام آنها بود. تنها در مجتمع “پوتیلف” صدها کارگر مسلح تحت نظر کمیته کارخانه قرار داشتند. برخلاف شوراها، در کمیتههای کارخانه از همان ابتدا بلشویکها در اکثریت بودند.
از انقلاب فوریه تا انقلاب اکتبر
مارکس، کمون پاریس را دیکتاتوری پرولتاریا نامید، این در حالی بود که کموناردها بهغیر از عدهی بسیار قلیلی، پیرو نظرات مارکس نبودند. لنین نیز پس از انقلاب فوریه شورای کارگران و سربازان روسیه را دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا دانست. این در حالی بود که بلشویکها حتا در اولین کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه که در سوم ژوئن برگزار شد، در اقلیت قرار داشتند. در این کنگره از ۸۲۲ نماینده، ۱۰۵ نفر بلشویک بودند. از دیگر نمایندگان حاضر در کنگره ۲۸۵ نفر اس ار، ۲۴۸ نفر منشویک، ۱۵۰ نفر گروههای کوچک دیگر و ۴۵ نفر مستقل بودند.
اینها همه ریشه در اعتقاد عمیق لنین و بلشویکها به جایگاه طبقه کارگر در رهبری انقلاب و بدست گرفتن قدرت توسط کارگران با ارگانهای قدرت خاص طبقه کارگر همچون شوراها داشت. لنین این مساله را در یکی از مهمترین و با ارزشترین آثار خود یعنی “دولت و انقلاب” توضیح داد. کتابی که لنین در فاصلهی بین انقلاب فوریه و انقلاب اکتبر، در ماههای اوت و سپتامبر، زمانی که دولت موقت به دستگیری بلشویکها اقدام کرد و لنین مجبور به اختفا شد، به تحریر درآورد. او که میخواست فصل هفتم کتاب را به تجربهی دو انقلاب ۱۹۰۵ و فوریه ۱۹۱۷ اختصاص دهد با نزدیک شدن به روزهای قیام نوشتن فصل آخر را متوقف کرد و در پسگفتار چاپ اول کتاب نوشت: ” نوشتن این فصل را شاید لازم آید برای مدت درازی به تعویق اندازم، بهکار بستن تجربه انقلاب مطبوعتر و سودمندتر از نوشتن دربارهی آن است”. لنین حتا هنگامی که ضرورت قیام را مطرح کرد بر اهمیت تودهها و اینکه انقلاب کار تودههاست انگشت گذاشت. او در نامه یی به کمیته مرکزی حزب بلشویک به تاریخ ۱۳ سپتامبر نوشت که سه شرط لازم برای قیام مارکسیسم را از بلانکیسم (یک جریان فکری آنارشیستی) متمایز میکند:
- برای اینکه قیام موفقیتآمیز باشد باید به طبقه پیشرو تکیه کند نه به حزب و روشهای توطئهآمیز
- قیام باید به شور انقلابی تودهها متکی باشد
- در فرایند انقلاب، قیام باید در مرحله یی رخ دهد که در آن فعالیت دستههای پیشرو مردم به حداکثر خود رسیده باشد و تزلزل در صفوف دشمن و نیز دوستان ضعیف، دودل و متزلزل انقلاب از هر وقت شدیدتر شده باشد.
“کارخان” عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک در روز انقلاب اکتبر، مختصات حکومت نوین را برای جان رید، خبرنگار کمونیست آمریکایی و راوی انقلاب اکتبر اینگونه بیان میکند: “سازمانی پر نرمش و بسیار حساس نسبت به ارادهی تودهها که بیانگر آن شوراها ست، دارای حد اعلای آزادی در بروز ابتکارات محلی (ناگفته پیداست که در جامعه نوین ابتکارات از پایین شکل خواهد گرفت). پارلمان کمیته اجرایی مرکزی خواهد بود که در برابر کنگره شوراهای سراسر روسیه مسؤولیت خواهد داشت. وزارتخانهها را وزرای جداگانه اداره نخواهند کرد، بلکه اداره آنها در دست گروههایی خواهد بود که مستقیما در برابر شوراها مسؤول هستند”.
دولت موقت اگرچه قدرت را بعد از انقلاب فوریه در دست گرفته بود، اما ناتوان از برآوردن خواستهای تودههایی بود که این انقلاب را به پیروزی رسانده بودند. دولتی ناتوان در برابر تودههایی که آمادهی طغیانی مجدد بودند. هر روز که از عمر دولت موقت میگذشت، ناتوانی دولت عیانتر میگشت. دزدی و جنایت افزایش مییافت و گاردهای مسلح کارگری که در جریان انقلاب فوریه شکل گرفته بود بار دیگر برای حفظ امنیت در شهرها بر پا گردید. در ۲۰ – ۲۱ آوریل خشم تودهها شعلهور شد تا حدی که یک هنگ مسلح به سمت قصر مارینسکی حرکت کرد تا وزرای دولت موقت را بازداشت نماید. خشم تودهها دولت موقت را مجبور به تغییر اعضای کابینه کرد و در ششم ماه مه کابینهی جدیدی با حضور ۶ وزیر اس ار، منشویک و سوسیالیستهای مستقل به ریاست لووف تشکیل یافت. اما این تغییرات نیز نتوانست از بحران حاکم بکاهد. اگرچه هنوز شوراها از دولت موقت حمایت می کرد.
در ماه مه کنگره سراسری دهقانان که تحت تسلط اسارها قرار داشت، با صدور قطعنامه یی از دولت موقت حمایت کرد. کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان نیز که در سوم ژوئن برگزار شد، ضمن حمایت از دولت موقت، قطعنامه لنین برای انتقال تمام قدرت به شوراها را رد کرد. بلشویکها در پتروگراد تصمیم به برگزاری تظاهرات اعتراضی در ۹ ژوئن گرفتند. اعلام این مساله موجب برآشفته شدن منشویکها، اسارها و کادتها شد. کنگره شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان و کمیته اجرایی شورای نمایندگان دهقانان که رهبری آنها در دست منشویکها و اسارها بود ممنوعیت تظاهرات را به مدت ۳ روز اعلام کردند. در پی این مساله، کمیته مرکزی حزب بلشویک با صدور اطلاعیه یی تظاهرات برنامهریزی شده را لغو کرده و در اطلاعیهی خود علت لغو تظاهرات را اعلام ممنوعیت تظاهرات از سوی “کنگره شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان با کمیته اجرایی نمایندگان دهقانان” اعلام کرد. اما به دلیل اینکه اعتماد تودهها به منشویکها و اسارها در حال کاهش بود، منشویکها و اسارها تصمیم گرفتند برای جلب اعتماد مجدد تودهها، تظاهراتی را در روز ۱۸ ژوئن برگزار کنند. بلشویکها تصمیم به شرکت در این تظاهرات گرفتند. در این روز برخلاف انتظار منشویکها، تمامی شعارهایی که داده شد، و ۹۰ درصد پلاکاردها شعارهای بلشویکها بود. فردای آن روز دولت موقت در همراهی با خواست دولتهای انگلیس و فرانسه که پشتیبان آن بودند، فرمان حمله در جبههی جنگ با آلمان را صادر کرد. جنگ با ارتش آلمان در جبهه “گالیسیا” منجر به شکست ارتش روسیه همراه با تلفاتی سنگین شد و هزاران سرباز جبهههای جنگ را ترک کردند. این حادثه منجر به انفجار خشم تودهها در تاریخ ۳ و ۴ ژوئیه شد. در ۳ ژوئیه سربازان پتروگراد و کارگران در تظاهراتی حمایت خود را از شعار همه قدرت در دست شوراها اعلام کردند. در ۴ ژوئیه حدود پانصد هزار کارگر و سرباز در پتروگراد با شعار مرگ بر حکومت موقت، تمام قدرت به دست شوراها، دست به تظاهرات زدند. حزب بلشویک که در ابتدا میکوشید جلوی یک قیام زودرس را بگیرد ، مجبور شد در روز ۴ ژوئیه برای سازمان دادن اعتراضات وارد عمل شود و در فردای آن روز کمیته مرکزی حزب بلشویک با صدور اطلاعیه یی خواستار پایان بخشیدن به اعتراضات شد. در واقع حزب بلشویک به دلیل توهمات بخشی از کارگران و عدم آمادگی طبقه کارگر، هنوز زمان را برای نبرد قطعی علیه دولت موقت آماده نمیدید. اما در سوی دیگر، دولت موقت فرصت را برای سرکوب بلشویکها غنیمت شمرده و روز ۴ ژوئیه به سوی تظاهرکنندگان آتش گشود. فراخواندن دستههایی از ارتش به منظور کنترل پتروگراد، دستگیری و تعقیب بلشویکها، تعطیلی نشریات آنها و ممنوعیت فعالیت بلشویکها از جمله اقدامات بعدی دولت موقت بود. برخی از رهبران بلشویکها هم چون کولونتای دستگیر شدند و لنین مجبور به بازگشت به زندگی مخفی شد. بحران جدید، کابینه را نیز دچار تغییر کرد و اینبار کرنسکی نماینده ی جناح راست اس ارها به نخستوزیری رسید.
بدینترتیب مرحله یی از انقلاب فوریه به پایان رسید. مرحله یی که در پایان آن قدرت به صورت واقعی در دستان بورژوازی قرار گرفت و شوراها به زائده قدرت دولتی تبدیل شد. اگر در اولین ماههای انقلاب فوریه دو قدرت در کنار هم شکل گرفته و معلوم نبود که قدرت به صورت واقعی در دستان کدام یک قرار خواهد گرفت، حوادث ژوئیه نشان داد که دیگر صحبت کردن از قدرت دو گانه بیمعنا بوده و از این به بعد به قول لنین طرح همهی قدرت در دست شوراها فریب تودههاست. در واقع شوراها از یک ارگان قدرت به ارگانی نمایشی و بیقدرت که وظیفهاش توجیه و تایید عملکرد دولت موقت و همزمان با آن فریب کارگران و سربازان بود، درآمده بود. لنین در همین رابطه و در آستانهی کنگرهی ششم حزب بلشویک در مطلبی که تحت عنوان “در اطراف شعارها” منتشر شد، نوشت: “دورهی بسط دامنه مبارزهی طبقاتی و حزبی در روسیه که از ۲۷ فوریه تا ۴ ژوئیه بهطول انجامید به پایان رسید. اکنون دورهی جدیدی آغاز میگردد که شرکتکنندگان آن دیگر طبقات قدیمی و احزاب قدیمی و شوراهای قدیمی نبوده، بلکه آنهایی هستند که در آتش مبارزه نو شده و در جریان آن آبدیده گردیده، آموزش یافته و از نو ایجاد شدهاند. باید بهجلو نگریست نه بهعقب”. پایان عمر شعار “همه قدرت به شوراها” به معنای پایان امکان گذار مسالمتآمیز بود. کنگرهی ششم حزب بلشویک که از تاریخ ۲۶ ژوئیه تا ۳ اوت برگزار گردید، با صدور قطعنامه یی بر این نظر صحه گذاشت. در بخشی از قطعنامه چنین آمد: “شعار انتقال قدرت به شوراها که در طی اولین خیزشهای انقلاب مطرح شد و توسط حزب ما نیز ترویج یافت، بهمعنای توسعه مسالمتآمیز و انتقال آرام قدرت از بورژوازی به کارگران و دهقانان و غلبه تدریجی خردهبورژوازی بر توهماتاش بود. در حال حاضر توسعه و انتقال آرام قدرت به شوراها به چنین نحوی غیر ممکن شده است، چرا که قدرت هم اکنون در دست بورژوازی ضد انقلابی قرار گرفته است. شعار صحیح در حال حاضر تنها میتواند انحلال کامل دیکتاتوری بورژوازی ضد انقلابی باشد. تنها پرولتاریای انقلابی مشروط به این که توسط فقیرترین دهقانان حمایت شود، توانایی انجام این وظیفه را دارد”.
در ۱۲ اوت چهارصد هزار کارگر دست به اعتصاب عمومی سیاسی زدند. در ۲۵ اوت ژنرال کورنیلوف همراه با نیروهای نظامی تحت امرش به منظور سرکوب کارگران به سمت پتروگراد به حرکت درآمد که با مقاومت کارگران، سربازان و ناویان که اغلب بلشویک بودند، شکست خورد. وقایع ماههای ژوئن، ژوئیه، اوت و بویژه شورش کورنیلف، آشکارا به تودهها نشان داد که احزاب بورژوا به اتفاق ژنرالها در تلاشاند تا بار دیگر سلطنت و یا چیزی مانند آن را مستقر سازند. تودهها در این مدت کوتاه به اندازهی سالها تجربه به دست آورده و به سرعت به بلشویکها گرویده بودند. در این مقطع لنین نزدیک شدن زمان قیام مسلحانهی تودهها را احساس کرد و در نامه یی به کمیته مرکزی حزب بلشویک در تاریخ ۱۴ سپتامبر که بعدها (در سال ۱۹۲۱) با نام “مارکسیسم و قیام” منتشر شد به این مساله پرداخت. لنین در این نامه توضیح داد که در روزهای سوم و چهارم ژوئیه هنوز طبقه کارگر بهعنوان پیشاهنگ انقلاب با ما نبود و بلشویکها در میان کارگران و سربازان پتروگراد و مسکو اکثریت نداشتند. اما امروز این اکثریت در هر دو شورا وجود دارد و این اکثریت را حوادث ماههای ژوئیه و اوت، بوجود آورد. لنین در این نامه از دیگر تغییراتی صحبت کرد که فضا را برای قیام آماده کرده بود و بر اهمیت حضور بلشویکها در کارخانهها و سربازخانهها برای تشخیص لحظهی آغاز قیام انگشت گذاشت. نهم اکتبر لنین مخفیانه به پتروگراد بازگشت. ۱۰ اکتبرکمیته مرکزی حزب بلشویک با تصویب قطعنامه یی درون حزبی، خواستار تدارک قیام مسلحانه شده و از همهی سازمانهای حزبی خواست تا همهی مسایل موجود را با درنظرگرفتن آن پیش ببرند. در جلسه یی که با این هدف تشکیل شد، همچنین دفتر سیاسی متشکل از هفت نفر از رهبران حزب از جمله لنین به منظور رهبری سیاسی در آن شرایط حساس از سوی کمیته مرکزی حزب سازمان یافت. روز ۱۶ اکتبر در پلنوم وسیعی که از سوی کمیته مرکزی بلشویکها برگزار شد و در آن بلشویکهای کمیته پتروگراد، کمیته نظامی شورای پتروگراد و تعدادی دیگر شرکت داشتند، بار دیگر قطعنامه یی در تایید قطعنامهی ۱۰ اکتبر کمیته مرکزی در رابطه با قیام مسلحانه با اکثریت ۱۹ رای موافق در برابر دو رای مخالف صادر شد. در همین روز “مرکز نظامی انقلابی” با حضور ۵ عضو کمیته مرکزی تشکیل گردید. هدف از این کار هماهنگی حزب با “کمیته انقلابی نظامی” بود که توسط شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد تشکیل شده و در راس آن تروتسکی قرار داشت که چندی بعد از انقلاب فوریه به صفوف بلشویکها پیوسته بود.
دومین کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه که میبایست ۲۰ اکتبر در پتروگراد آغاز میشد، به ۲۵ اکتبر منتقل شده بود. ۲۱ اکتبر بار دیگر رهبران بلشویک دورهم گرد آمدند. در این جلسه لنین گفت: “۲۴ اکتبر برای اقدام خیلی زود است. قیام احتیاج به پایه یی در سراسر روسیه دارد و تا ۲۴ اکتبر هنوز همه نمایندگان به کنگره نرسیدهاند. از جانب دیگر ۲۶ اکتبر برای عمل خیلی دیر است. تا این زمان کنگره تشکیل یافته و برای یک جلسه بزرگ ِ متشکل جهت اخذ تصمیمات سریع و قاطع دشوار است. ما باید ۲۵ اکتبر اقدام کنیم. در روز گشایش کنگره، تا بتوانیم به کنگره بگوییم: این است قدرت حاکمه! با آن چه خواهید کرد؟”. وی همچنین در نامه یی به اعضای کمیته مرکزی به تاریخ ۲۴ اکتبر نوشت: “من این سطور را عصر روز بیست و چهارم مینویسم، اوضاع بینهایت بحرانیست. مثل روز روشن است که اکنون دیگر تاخیر در قیام حقیقتا برابر با مرگ است… اکنون مسائلی در دستور روز قرار دارد که نه با مشاوره میتوان حل کرد و نه با کنگرهها – ولو اینکه کنگره ی شوراها باشد – بلکه حل آنها منحصرا از عهده تودهها و مبارزهی مسلحانهی آنها ساخته است”.
صبح روز ۲۵ اکتبر نقاط حساس شهر به تصرف سربازان و کارگران مسلح درآمد. کرنسکی و تعدادی از اعضای دولت موقت فرار کرده و تعدادی نیز دستگیر شدند. قیام تقریبا بدون خونریزی به پیروزی رسید و شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد با صدور و پخش اطلاعیه یی در سطح شهر پیروزی انقلاب را تبریک گفت. همان شب دومین کنگرهی سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه آغاز به کار کرد و در نهایت بدست گرفتن قدرت توسط شوراها را اعلام کرد. در واقع شورای کارگران و سربازان پتروگراد همراه با کمیته انقلابی نظامی آن که ۳۰۰ هزار نیروی مسلح از صفوف کارگران و سربازان را در پتروگراد سازماندهی کرده بود، قدرت را از دستان ناتوان دولت موقت گرفته و به کنگرهی سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه تحویل داد.
دومین کنگره سراسری شوراها در فضایی بسیار متشنج در ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه عصر آغاز شد. منشویکها با همراهی اسارها تمام تلاش خود را برای برهم زدن کنگره به کار بردند، اما وجود اکثریت بلشویکی تمام حربهی آنها را خنثا کرد. در ابتدای جلسه انتخابات هیات رئیسه برگزار گردید که ۱۴ بلشویک، ۷ اس ار، ۳ منشویک و یک انترناسیونالیست از گروه گورکی انتخاب شد. بلشویکهایی چون کولونتای، تروتسکی، کامنف و لوناچارسکی در هیات رئیسه قرار گرفتند. از ۶۷۰ نماینده حاضر در کنگره بیش از ۴۰۰ نفر بلشویک بودند. پیش از این منشویکها و اس ارها تلاش زیادی کرده بودند تا در مناطق مختلف روسیه، از انتخاب نماینده بلشویک برای کنگره جلوگیری کرده و نمایندگان خود را بفرستند، اما در اغلب جاها با شکست روبرو شدند. تعدادی از افسران منشویک و اس ار نیز بودند که خود را نمایندگانی از هنگهای گوناگون ارتش معرفی میکردند که توسط سربازان بلشویک حاضر در کنگره افشا شده و معلوم شد که اساسا آنها نماینده سربازان هنگهای خود نیستند. کنگره در روزهای ۲۵ و ۲۶ اکتبر جدا از انتخاب کمیته اجرایی و شورای کمیسرهای خلق برای ادارهی امور، قطعنامههایی در رابطه با انعقاد فوری صلحِ بدون الحاق و غرامت، الغاء دیپلماسی سری و ملی کردن زمینها به اتفاق آرا و تنها با یک رای مخالف به تصویب رساند. کنگره همچنین کنگره سراسری شوراها را عالیترین ارگان قدرت دولتی اعلام نمود. بهرغم پیشنهاد کنگره به کمیته اجرایی شوراهای دهقانی روسیه برای حضور نمایندگان آن در اجلاس، کمیته اجرایی شوراهای دهقانی که تحت نفوذ اس ارهای راست قرار داشت از حضور در اجلاس خودداری کردند، اما اغلب نمایندگان سربازان حاضر در کنگره از میان دهقانان بودند. نمایندگان منشویک و اس ار نیز بعد از اینکه تلاشهایشان برای جلوگیری از پیشرفت کار کنگره به جایی نرسید اجلاس را تحریم کرده و بیرون رفتند.
انقلاب اکتبر پیروز شده بود، در حالی که حتا در صفوف بلشویکها نیز کسانی بودند که در پیروزی انقلاب مردد بودند. اما در تمام این مراحل و در برابر تمام آن تردیدها، لنین به عنوان رهبر بزرگ پرولتاریای روسیه، استوار و راسخ ایستاد. در دومین روز کنگره لنین با استقبال پرشور اعضای کنگره پشت تریبون قرار گرفت و اینگونه سخن آغاز کرد: “اینک ما به استقرار نظام سوسیالیستی میپردازیم”.
حال دولت شوراها وظیفهی بزرگتر و سختتری بر دوش داشت. حل مساله دهقانان، صلح و خطر جنگ داخلی. اما هر چه بود آن شب، پتروگراد آرامترین شب خود را گذراند. هیچ کس دستبردی به جایی نزد. شهر در امنیت کامل بود.
انقلاب اکتبر (پیروزیها و شکستها)
انقلاب اکتبر در پتروگراد به سرعت قدرت را به شوراها تفویض کرد اما مدتی طول کشید تا حاکمیت شوراها در دیگر نقاط روسیه برقرار گردد. تازه در مارس ۱۹۱۸ بود که حکومت شورایی در سراسر روسیه برقرار شد. مسکو شاهد شدیدترین نبردها بود. نبردهای مسکو شش روز به طول انجامید و در این میان ۵۰۰ تن از کارگران و سربازان جان خود را از دست دادند. دوم نوامبر گاردسفید و یونکرها شکست خوردند و شورای کارگران و سربازان به صورت قطعی پیروز شد. در سوم نوامبر کارگران و سربازان جانفشانده با بدرقهی هزاران نفر در حالی که سرود انترناسیونال میخواندند به خاک سپرده شدند. در پی پیروزی قیام در پتروگراد، در مسکو نیز شورای کارگران و سربازان مسکو همچون پتروگراد “کمیته نظامی انقلابی” را سازمان داده و شهر را در دست گرفته بود. اما با یورش گاردهای سفید و یونکرها، جنگ در خیابانها و محلات مسکو شعلهور شد. دومای شهر که در دست کادتها و دیگر نیروهای ضد انقلابی بود، عملا نقش رهبری نیروهای سفید را برعهده داشت. کرنسکی نیز که از پتروگراد فرار کرده بود، سعی کرد با گردآوردن ارتشی به پتروگراد حمله کند. اما در نبردهایی که در روزهای ۳۰ و ۳۱ اکتبر در حوالی پتروگراد رخ داد، کرنسکی شکست خورده و پا به فرار گذاشت. تمرد فرمانده ارتش، ژنرال “دوخونین” از متارکه جنگی و حمایت “کمیته مرکزی ارتش” از وی، یکی دیگر از موانعی بود که حکومت شورایی با آن روبرو گشت. روز هفت نوامبر تروتسکی بهعنوان کمیسر امور خارجه یادداشتی را برای سفرای دول متفقین فرانسه و انگلیس ارسال کرد و پیشنهاد حکومت شورایی برای صلح بدون الحاق و غرامت را به آنها اعلام نمود. همان روز به فرمانده ارتش روسیه (دوخونین) ماموریت داده شد تا با قطع فوری عملیات نظامی مذاکرات مقدماتی صلح را آغاز کند. اما دوخونین از پذیرش این دستور خودداری کرد. بدنبال آن، دولت شورایی با ارسال پیامی به تمامی سربازان و ناویان، از همهی هنگها و لشکرهایی که در جبهه قرار داشتند خواست تا نمایندگان خود را که باید در مذاکرات رسمی متارکه ی جنگ شرکت کنند، انتخاب نمایند. حکومت شورایی همچنین دوخونین را خلع و “کریلنکو” را به جای وی منصوب کرد. در نوزده نوامبر در پادگان “موگیلیوف” محل استقرار دوخونین و کمیته مرکزی، ارتش دست به قیام زد و دوخونین به دست قیامکنندگان کشته شد. بدین ترتیب مقاومت سران ضد انقلابی ارتش نیز که از حمایت همه جانبه دولتهای فرانسه و انگلیس برخوردار بودند، در هم شکسته شد.
دیگر تهدید حکومت شوراها در آن روزها ژنرال “کالهدین” (Kaledin) بود. او که با سازماندهی قزاقهای “دُن” دست به شورش زده بود، با رویگرداندن قزاقها از وی، و از بین رفتن ارتشاش دست به خودکشی زد و بدین ترتیب این خطر نیز از بین رفت. از این مقطع است که کارمندان وزارتخانهها که پس از انقلاب اکتبر دست به اعتصاب زده و تا آن زمان فکر میکردند، حکومت شوراها ظرف امروز و فردا سرنگون خواهد شد، شروع به بازگشت بر سر کار نموده و تعداد زیادی از آنها دوباره مشغول به کار شدند، از جمله: کارمندان بانک که در روزهای اول مشکلات زیادی را برای حکومت شوراها بوجود آورده بودند.
اتفاق مهم دیگری که در این روزها افتاد برگزاری کنگره دهقانی بود که منجر به تحکیم حکومت شورایی و تقویت اتحاد کارگران و دهقانان زحمتکش روسیه گردید. بعد از این کنگره بود که کنگره سراسری کارگران و سربازان روسیه به کنگره سراسری کارگران، دهقانان و سربازان روسیه تغییر نام داد و نمایندگان دهقانان به کمیته اجرایی شوراها راه یافتند.
با تمام تلاش “کمیته اجرایی مرکزی دهقانان” که در دست اس ارهای راست بود، برای ممانعت از برگزاری کنگرهی جدید، کنگرهی شوراهای دهقانی در ده نوامبر در پتروگراد و با حضور چهارصد نماینده برگزار گردید. مذاکرات شش روز تمام در فضایی بسیار پر تنش ادامه یافت. در روز سوم لنین در کنگره سخنرانی کرد و مواضع بلشویکها را تشریح نمود. سخنان وی تا حدود زیادی اسارهای راست را خلع سلاح کرد و آنها نتوانستند با این سخنان که در واقع خواست اکثریت بزرگ دهقانان روسیه بود، مخالفت علنی کنند. اس ارهای راست که موقعیت خود را بدینترتیب از دست رفته میدیدند، به تمام حیلهها دست زدند، اما در نهایت در روز ۱۶ نوامبر در جلسه فوقالعاده کنگره، کنگره دهقانان از حکومت شورایی اعلام حمایت کرد. این اعلام حمایت همچنین نتیجهی مذاکراتی بود که خارج از کنگره بین رهبران بلشویک و اسارهای چپ صورت گرفته بود. در پی این مذاکرات نه تنها ترکیب کمیته اجرایی شوراهای کارگران و سربازان با اضافه شدن نمایندگان دهقانان تغییر کرد، بلکه سه تن از اعضای اسارهای چپ نیز به عنوان کمیسر به شورای کمیسرهای خلق راه یافتند.
تشکیل و سپس انحلال مجلس موسسان یکی دیگر از فرازهای انقلاب اکتبر بود که بحثهای زیادی را بوجود آورد. پس از انقلاب فوریه لنین بارها مجلس موسسان بهعنوان شکلی از اشکال حکومتهای پارلمانی بورژوایی را رد کرده و خواستار استقرار حکومت شورایی کارگران و دهقانان شده بود. حکومتی از پایین به بالا. لنین طرح شعار تاسیس مجلس موسسان را در آن شرایط عقبگرد میدانست.
در پی پیروزی انقلاب اکتبر اما حتا کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان نیز تصویب نهایی برخی از امور را به مجلس موسسان واگذار کرده بود. علت آنکه بلشویکها از همان ابتدا با این موضوع مخالفت نکردند، لحظهی خاص و ویژهی انقلاب بود: زمانی که هنوز بسیاری از نمایندگان شورا تصویر کامل و روشنی از آینده و حتا آنچه که بدست آورده بودند، یعنی قدرت شورایی، نداشتند. برای آنها بسیاری از مسائل تجربه یی جدید و دنیایی ناشناخته بود. اما پیشرفت انقلاب در ماههای نوامبر و دسامبر تجارب زیادی برای حکومت شورایی بدنبال آورد، حکومتی که به رغم تمامی توطئهها نه تنها بر پا مانده بود بلکه قدرتاش را در بسیاری از نقاط روسیه گسترانده بود. مجلس موسسان دیگر نمیتوانست تاریخ را به عقب برگرداند. یا میبایست حکومت شورایی را به عنوان تنها قدرت برسمیت میشناخت و بدین ترتیب فرمان انحلال خود را صادر میکرد، یا در صورت مقاومت، این حکومت شورایی بود که آن را به زیر کشیده و منحل میکرد. ترکیب مجلس موسسان اما از همان ابتدا نشان داد که این مجلس حکومت شورایی را به رسمیت نخواهد شناخت. در برابر ۱۷۵ کرسی بلشویکها، اسارهای راست به تنهایی ۳۶۰ نماینده داشتند و چرنوف چهرهی سرشناس و ضد بلشویک اسارهای راست به ریاست مجلس موسسان انتخاب شد. “سوردلوف” (Sordolov) از رهبران بلشویک و رئیس کمیته اجرایی شوراها، با سخنانی مجلس موسسان را افتتاح کرد و با خواندن “اعلامیه حقوق مردم زحمتکش و استثمار شونده” از مجلس موسسان خواست تا آن را به تصویب رساند. اعلامیه یی که روسیه را جمهوری شورایی دانسته و تمامی قدرت حاکمه را متعلق به شوراها اعلام میکرد. همانطور که پیشبینی میشد مجلس موسسان این اعلامیه را رد کرد اما در فضای بعد از انقلاب اکتبر حتا نمیتوانست چیزی جایگزین آن کند. با عدم پذیرش حکومت شورایی، فردای آن روز ششم ژانویه ۱۹۱۸ کمیته اجرایی شوراها فرمان انحلال مجلس موسسان را صادر کرد. با تشکیل و انحلال مجلس موسسان، همراه با فرو ریختن توهمهایی که ممکن بود هنوز عده یی به آن میداشتند، این فصل از انقلاب اکتبر نیز به پایان رسید. مجلس موسسان نه برآمده از انقلاب اکتبر، بلکه در نهایت میتوانست فرزند انقلاب سپری شدهی فوریه باشد. حتا لیست نامزدها نیز پیش از انقلاب اکتبر تهیه شده بود و بیانگر خواست و ارادهی تودهها در آن لحظه نبود. در واقع تفاوت بزرگ و مهم حکومت شورایی با اشکال بورژوایی حکومت (همچون مجلس موسسان) نیز در همین بود. اگر در حکومتهای بورژوایی مردم نمایندگان پارلمان را مثلا برای ۴ سال انتخاب کرده و در این مدت عملا هیچ نقشی ایفا نمیکنند، در حکومت شورایی انتخاب کنندگان این حق را دارند که هر لحظه نمایندهی دیگری به جای نماینده قبلی که دیگر خواست آنها را نمایندگی نمیکند برگزینند. در کنگره سراسری شوراهای دهقانی که در ماه نوامبر برگزار شد، اکثریت با اسارهای چپ بود، اما در مجلس موسسان از آنجا که لیست نمایندگان پیش از انقلاب اکتبر تهیه شده بود، اسارهای چپ تنها ۴۰ نماینده در برابر ۳۶۰ نماینده اسارهای راست داشتند و این نشان میداد که نمایندگان اسارهای راست در مجلس موسسان نمایندهی واقعی دهقانانی که به شوراها پیوسته بودند، نبودند.
قرارداد صلح برست – لیتوفسک (Brest-Litowsk) یکی دیگر از فرازهای حکومت شورایی بود. لنین معتقد بود که حکومت شورایی به تنفسی نیاز دارد تا بتواند نیروی خود را بازسازی کند. جنگ اقتصاد روسیه را به شدت به عقب برده بود. بسیاری از کارخانجات با کمبود مواد اولیه روبرو بوده و تعطیل شده بود. تولید به شدت کاهش پیدا کرده بود. همین شرایط در روستاها نیز وجود داشت. بخش اعظم سربازان دهقان بودند و کشت زمین با وسایل ابتدایی و در حالی که نیروی کار روستا به سربازی و جنگ فرستاده شده بود، با مشکل روبرو گردیده بود. گرسنگی و قحطی کشور شوراها را تهدید میکرد. لنین که در ابتدا بر صلح بدون الحاق و بدون غرامت تاکید میکرد و حتا در کنگره سراسری شوراها در تاریخ ۲۶ اکتبر با بیان اینکه به احتمال بسیار زیاد دولت آلمان پیشنهاد صلح را خواهد پذیرفت و در صورت عدم پذیرش به جنگ انقلابی دفاعی خواهیم پرداخت، به خوبی دریافته بود که کشور شوراها در حالی که تحت محاصرهی قدرتهای بزرگ امپریالیستی قرار داشته، و خطر جنگ داخلی آن را تهدید میکند و امکان انقلاب فوری در آلمان وجود ندارد، هیچ راهی جز پذیرش فوری صلح ندارد. دولت شوراها تا آنجا که میتوانست تلاش کرد مذاکرات صلح را به عقب بیاندازد، حتا لنین در “تزهای مربوط به انعقاد صلح جداگانه” که در ۲۱ ژانویه سال ۱۹۱۸ به رشته ی تحریر در آورد، تکمله یی تحت عنوان تز ۲۲ بر آن افزود و با اشاره به رویدادهای انقلابی آلمان در روزهای ۱۸ تا ۲۰ ژانویه نوشت: “ما هنوز میتوانیم برای یک دوره معین مذاکرات صلح را به تعویق بیاندازیم”. اما بدنبال روند وقایع در روزهای بعد، لنین بر انجام فوری مذاکرات صلح حتا الحاق آمیز اصرار ورزید. او صلح با الحاق و پرداخت غرامت را عقبنشینی بزرگی میدانست اما در عین حال سازشی که برای حکومت شورایی و بقای آن ضرورت داشت. از همین رو و در پی قطع مذاکرات صلح در روز ۱۰ فوریه، لنین بر ادامهی فوری مذاکره تاکید کرد. وقتی ۱۸ فوریه دولت شوراها به دولت آلمان پیشنهاد مجدد برای انعقاد فوری صلح داد، دولت آلمان پذیرش آن را تا ۲۲ فوریه به عقب انداخت. و آنگاه با پیروزیهای جدیدی که در جبهه بدست آورده بود، شرایط باز سختتری به دولت شوراها پیشنهاد داد و دولت شوراها ناچار روز ۲۳ فوریه این پیشنهادات را پذیرفت. لنین در مقالات خود بلشویکهایی را که با انعقاد صلح الحاقآمیز مخالفت کرده و با ایجاد تاخیر در مذاکرات، باعث شده بودند تا در ۲۳ فوریه دولت شوراها با شرایطی سختتر با دولت آلمان به توافق برسد، مورد انتقاد شدید قرار داد. بحران بزرگی که از این پس دولت شوراها با آن روبرو شد، جنگ داخلی بود. جنگی که امپریالیستهای فرانسه، انگلیس، ژاپن و آمریکا با حمایت مالی و لجستیکی از ضد انقلاب علیه دولت شوراها برپا کردند، جنگی که پیروزی دولت شوراها در آن بیش از گذشته ثابت کرد که تا چه حد دولت شوراها از حمایت وسیع اکثریت بزرگ تودهها برخوردار است و اگر این حمایتها و جانفشانیها نبود، دولت شوراها نمیتوانست هرگز از آن پیروز بیرون بیاید.
جنگ داخلی از نیمه ۱۹۱۸ تا پایان سال ۱۹۲۰ با لشکر ژنرالهای ضد انقلابی همچون کورنیلف، دنیکین، کراسنوف، کلچاک، یودنیچ، ورانگل (ٌWrangell) و غیره که از حمایت مستقیم امپریالیستها برخوردار بودند، طول کشید. در این دوره، برای تامین نیاز سربازان در جبهههای جنگ و برای مبارزه با قحطی و گرسنگی، اقتصاد جنگی در پیش گرفته شد که همراه با ابتکارات عظیمی از سوی کارگران کمونیست همچون شنبههای کمونیستی همراه بود. در دوران اقتصاد جنگی دولت بخشی از محصولات دهقانان را به صورت جنسی تحت عنوان مالیات و یا با اسکناسهای دولتی که روزانه از ارزششان کاسته میشد، از دهقانان میگرفت که اعتراض بخشهایی از دهقانان را دربرداشت. در همین مقطع بود که اسارهای چپ از شوراها خارج شدند و به اقداماتی علیه دولت شورایی دست زدند. در اکتبر ۱۹۲۲ آخرین گروه از نیروهای ژاپنی از ارتش سرخ شکست خورد، شهر “ولادیوستوک” به تصرف ارتش سرخ درآمد و بدین ترتیب آخرین گروه نیروهای ضد انقلاب و ارتشهای امپریالیستی شکست خوردند.
در پایان جنگ داخلی، وضعیت اقتصادی روسیه بیش از گذشته خراب شده بود. محصولات کشاورزی تنها نصف دوران پیش از جنگ بود. وضعیت صنایع از این هم بدتر بود و کمتر از ۱۵ درصد قبل از جنگ بود. در این شرایط بود که گذار به اقتصاد “نپ” در دستور کار دولت شوراها قرار گرفت. لنین سیاست اقتصادی نوین “نپ” را یک عقبنشینی بزرگ از اقتصاد سوسیالیستی به سمت اقتصاد سرمایهداری می دانست که ناگزیر باید صورت می پذیرفت. در دوران اقتصاد “نپ” تولید رشد کرد. در سال ۱۹۲۵ محصولات کشاورزی به ۸۷ درصد و تولید صنعتی به ۷۵ درصد دوران پیش از جنگ رسید. دولت شورایی اگرچه توانست با عقبنشینیهایی که الزاما انجام داد از بحرانهای بزرگی که با آن رودررو بود پیروز بیرون بیاید، اما واقعیت این است که این عقبنشینیها که بیش از هر چیز نتیجهی اقدامات دولتهای امپریالیست و ضد انقلاب داخلی و در راس آن بورژوازی روس بود، تاثیراتی از خود برجای گذاشت که در مقاطع دیگر منجر به انحراف از سوسیالیسم و در نهایت به شکست انقلاب کبیر اکتبر گردید. از جمله این مسایل میتوان به برجسته شدن نقش حزب در ساختار قدرت، کمرنگ شدن نقش شوراها و ابتکار از پایین اشاره نمود. این را بهطور مثال در افزایش فاصله بین برگزاری کنگرههای حزبی و کنگرههای شوراهای سراسری اتحاد شوروی دید که آنها را به ارگانهایی صوری و بوروکراتیک تقلیل داد. این روند در سالهای بعد از مرگ لنین به جایی رسید که اساسا قدرت نه در شوراها که در رهبری حزب کمونیست و آنهم در دست دفتر سیاسی و بویژه دبیرکل حزب تجمع پیدا کرد. رشد مدیریت تک نفره، حقوقهای بالا به مدیران و متخصصین و حتا به مسؤولان حزبی از جمله دیگر انحرافاتیست که در اتحاد شوروی بوجود آمد و برخلاف اصول کمونی و حکومت کارگری بود. جمع شدن قدرت در دست عده یی معدود از رهبران حزبی که بهطور طبیعی نتیجه یی جز اعمال دیکتاتوری و محدودکردن آزادیهای سیاسی نداشت، منجر به طرح این انحراف تئوریک در میان رهبران حزبی و تئوریسینهای آن از اصول دیکتاتوری پرولتاریا شد که تا زمانی که سوسیالیسم در تمام کشورهای جهان و یا لااقل در اکثریت بزرگ آنها پیروز نشده، دولت برخلاف دیدگاه مارکس و لنین زوال نمییابد. این تفکرات بود که منجر به اتخاذ سیاستهایی شد که در جریان اجباری کردن کشت زمین فجایع بزرگی به بار آورد. تصفیههای حزبی، از اعدام برخی از رهبران برجسته گذشته حزب به دلیل اختلافات سیاسی تا تصفیههای وسیع در میان اعضای حزب به بهانهی مخالفت با سیاستهای رهبری حزب دیگر نتایج این سیاست بود. اینها همه نتیجهی انحراف از اصولی بود که لنین در زمان حیات خود بارها هشدار داده بود. لنین در “وظایف نوبتی حکومت شوروی” که در آوریل ۱۹۱۸ به تحریر درآورد، مدیریت تک نفره و پرداخت حقوقهای گزاف به مدیران را در آن شرایط برای بهبود تولید ضروری می دانست اما در عین حال نوشت: “هیچ چیز سفیهانهتر از تبدیل شوراها به یک مؤسسه راکد و قائم به ذات نیست. هر اندازه که اکنون باید عزم ما برای دفاع از یک قدرت بیامان و استوار و از دیکتاتوری افراد جداگانه در پروسههای معینی از کار و در موارد معینی از فعالیتهای صرفا اجرایی راسختر باشد، به همان اندازه هم باید شکلها و شیوههای کنترل از پایین متنوعتر باشد تا بدین طریق کوچکترین امکان آلودن حکومت شوروی خنثا شود و هرزه علف بوروکراتیسم بهطور مکرر و خستگیناپذیر ریشهکن گردد” (تاکیدات از لنین). علف هرزه یی که متاسفانه رشد کرد و دولت شوراها را نابود ساخت. شوراها مسخ شد و به جای دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری قشر برگزیده یی از نخبگان که حتا بسیاریشان همچون خروشچف ریشههای کارگری داشتند، شکل گرفت.
در این جا باید به یک مساله مهم دیگر نیز اشاره کرد. لنین بر نقش پرولتاریای روسیه به عنوان پیشگام انقلابات پرولتاریایی تاکید داشت اما در عین حال معتقد بود که این انقلاب در صورتی میتواند پیروز شود که انقلاب پرولتری حداقل در آلمان هم پیروز شود، وی از جمله در سخنرانی خود در هفتمین کنگره حزب کمونیست (بلشویک) در مارس ۱۹۱۸ به این مساله پرداخت.
سیاست کمینترن نیز در آن سالها بیانگر اهمیت انقلاب پرولتری در دیگر کشورها برای دولت شوراها بود. اما با شکست انقلاب آلمان و فروکش کردن موج انقلابی بعد از جنگ جهانی، تغییر سیاست از انقلاب جهانی به همزیستی در کنار دول امپریالیستی حتا تاثیرش را بر سیاستهای کمینترن نیز گذاشت. عدم پیروزی انقلاب در کشورهای دیگر بویژه آلمان، پرولتاریای روسیه را در محاصرهی امپریالیستها قرار داد. همین مساله و ترس از جنگ جهانی دوم که در همان سالها و در مباحث کمینترن نیز منعکس بود، نقش مهمی در سیاستهای شتابآلود دولت شوروی در نیمه دوم دههی ۲۰ و دههی ۳۰ برای پیشبرد هر چه سریعتر اقتصاد صنعتی و کلکتیویزه کردن کشاورزی داشت. شکست انقلاب اکتبر با همهی دردهایاش، چیزی از عظمت آن کم نمیکند. انقلاب اکتبر در همان زمان قلبهای بسیاری را در سرتاسر جهان تسخیر نمود و به امید کارگران، زحمتکشان و خلقهای تحت ستم جهان از آمریکایلاتین گرفته تا آسیا و اروپا درآمد. در انقلاب مکزیک لنین و مارکس در کنار زوما و زاپاتا به نماد انقلاب مکزیک تبدیل شدند. در چین، کوبا، آرژانتین، حتا برای آنارشستهای اسپانیا، در همه جا، بلشویکها نماد انسان انقلابی بودند.
انقلاب اکتبر شکست خورد، اما دستاوردهای عظیماش، و تجارب گرانبهایاش که نتیجهی فداکاری میلیونها کمونیست، کارگر و دیگر انسانهای زحمتکش بود، برای همیشه جاودان خواهد ماند. بنابر این باید درس های بزرگ انقلاب اکتبر را خوب فرا گرفت، درسهایی چون:
- اهمیت و نقش کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه هم در انقلاب و هم در ساختار قدرت
- بدست گرفتن ابتکار عمل و اهمیت آگاهی طبقاتی کارگران
- اهمیت شوراها به همان مفهومی که از ابتدا در میان بلشویکهای روس مطرح بود
- جایگاه حزب، اهمیت آن و تفاوت آن با شوراها به عنوان ارگان اعمال حاکمیت کارگران
- و بسیاری از درسهای دیگر.
گرامی باد یکصدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر
نظرات شما