جمهوری اسلامی یکی از ستمکارترین رژیمهای سیاسی تمام دوران موجودیت نظام سرمایهداری در عرصه جهانی است که بهحق باید آن را در کنار رژیمهای فاشیستی جهان قرارداد. در ایران، بهاستثنای طبقهای که دولت دینی حاکم پاسدار منافع آن است، عموم مردم ایران به اشکال مختلف با ستمگریهای وحشیانه این رژیم ارتجاعی ضد انسانی مواجهاند. کمتر کشوری را در سراسر جهان میتوان سراغ گرفت که در آن اینهمه بی حقوقی، تبعیض، زندان، شکنجه، کشتار و اعدام وجود داشته باشد. دیکتاتوری عریان طبقه حاکم بر ایران، عموم تودههای مردم ایران را از آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک و انسانی خود محروم کرده است. اما گروههای اجتماعی بزرگی از مردم ساکن ایران هستند که علاوه بر ستمهای عمومی که همگان با آنها مواجهاند، با تبعیضها، ستمها و سرکوبهای ویژه نیز روبهرو هستند. شاخصترین نمونه آن نیز زناناند که ارتجاع حاکم با آنها بهعنوان انسانهای درجهدو برخورد میکند ، با تبعیضهای متعدد روبهرو هستند و حتی زندگی روزمره آنها تحت کنترل شدید و سرکوب عریان مزدوران سرکوبگر نظامی، امنیتی و غیررسمی دولت استبدادی قرار دارد. نمونه دیگر آن، اقلیتهای ملی ساکن ایران هستند که از جهات مختلف و به درجات متفاوت حقوق آنها لگدمال شده و با تبعیضهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و زبانی و حتی مذهبی مواجهاند. برخی از آنها عامدانه، به دلایل سیاسی در محرومیت و عقبماندگی نگهداشته شده و پیشرفتهای اقتصادی-اجتماعی آنها در قیاس با کل جامعه و مناطق دیگر در سطح بسیار پائینی قرار دارد و ازنظر امکانات اجتماعی و رفاهی، آموزش و بهداشت در پایینترین ردههای کشور قرار دارند. تبعیض به درجهای است که اقلیتهای ملی ساکن ایران حتی از امکان تحصیل به زبان خودشان نیز محروماند و پوشیده نیست که این تبعیض و ستمگری چه تأثیر وخیمی بر پیشرفت آنها از جمله در زمینه فرهنگی برجای میگذارد. این سیاست ارتجاعی علیه بخش وسیعی از مردم ساکن کشور ایران، جزئی جدائیناپذیر از ماهیت و سیاستهای ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی است . ازاینرو نمیتوان جز از طریق مبارزه برای برانداختن آن و استقرار دولتی که بیچونوچرا آزادی سیاسی و برابری حقوق را بپذیرد و عملی کند، به هرگونه ستم و تبعیض علیه اقلیتهای ملی ساکن ایران پایان داد.
در هفته گذشته، سوم اسفند مصادف با ۲۱ فوریه که از سوی یونسکو بهعنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده است و همزمان رد لایحه گروهی از نمایندگان مجلس ارتجاع در مورد اختصاص دو ساعت از برنامه آموزشی در هفته به ” تدریس ادبیات زبانهای قومی و محلی در مدارس کشور” در محور بحثها و مجادلات روزنامهها و شبکههای اجتماعی قرار داشت.
گروهی از نمایندگان مجلس ارتجاع اسلامی که هدفشان بزک کردن یک رژیم استبدادی است، روز چهارشنبه هشتم اسفندماه کلیات طرحی را در دستور کار مجلس قراردادند که به گفته آنها دو ساعت در هفته از برنامههای آموزشی به ” تدریس ادبیات زبانهای قومی و محلی در مدارس کشور” اختصاص یابد. بهرغم اینکه هدف مدافعین این طرح مشخص است و در ماهیت آنها نیست که بخواهند ستم و تبعیضی که بر میلیونها تن از مردم ایران بر سر مسائل ملی، فرهنگی و زبانی اعمال میشود، برافتد و آموزش و تحصیل آزادانه به زبان خود مردم این ملیتها به مرحله اجرا درآید ، اما این طرح از سوی جناح رقیب پذیرفته نشد و رد شد.
سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی درباره این طرح گفت: “در اصل پانزدهم قانون اساسی بیانشده که زبان و خط رسمی کشور زبان فارسی است. کلیه متون رسمی ما و کتب درسی ما باید مبتنی بر زبان فارسی باشد. در اصل پانزدهم قانون اساسی قیدشده که تدریس ادبیات زبانهای قومی و محلی در کنار زبان فارسی در مدارس آزاد هست، یعنی این طرح کاملاً منطبق بر اصل پانزدهم قانون اساسی است و بلکه میتواند یکی از الزامات آن باشد.” وی همچنین گفت:” در سند تحول بنیادین بهنظام آموزشوپرورش اختیار دادهشده است که میتواند و باید حداقل ۱۰ درصد و حداکثر ۲۰ درصد از برنامههای آموزشی خودش را برای معرفی حرفهها، هنرها، آیینها و رسومها مبتنی بر جغرافیا و مبتنی بر استان و درواقع با رعایت مناطق روستایی و عشایری بهصورت اخص و ویژه انجام بدهد. حفظ هویت ملی، حفظ و تقویت هویت اسلامی ایرانی هدف اجرای این طرح است. همچنین دو ساعت از زمان آموزشی در مدارس به این طرح اختصاص پیدا خواهد کرد.”
اما برای یک رژیم استبدادی که از مردم هراس دارد و تمام موجودیتش بر پایمال کردن حقوق انسانی مردم ایران قرارگرفته است، همین هم پذیرفتنی نیست. اینکه مردمی با زبان و سنت و فرهنگ ویژهای بتوانند به زبان خود تحصیل کنند از دیدگاه ارتجاع یک مسئله امنیتی است.
محمدمهدی شهریاری، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ارتجاع اسلامی در مخالفت با این طرح گفت: “در کشور ما قومیتهای مختلفی زندگی میکنند و بعضاً فعالیتهایی برای تجزیه کشور انجام میدهند. در شرایط فعلی که نارضایتیها گسترده است، به صلاح نیست خودمان این موضوعات را تشدید کنیم. این طرح در شرایط فعلی به صلاح نیست چراکه این موضوعات تمامیت ارضی کشور، همچنین وحدت ملی را به خطر میاندازد. ”
دیگری گفت: “با تصویب این طرح، زبان فارسی که زبان رسمی کشور است، تضعیف میشود. نگرانیهای امنیتی نیز وجود دارد و ممکن است باعث ایجاد مشکلات قومی شود.” به یاوهسرائیهای آنها که نگاه شود همان چیزی را بازگو و از آن دفاع میکنند که از دوران به قدرت رسیدن رضاخان و تشکیل رژیم سلطنتی پهلوی معمول بوده و تکرار شده است. اما تجربه هم بهوضوح نشان داده است که با این اراجیف، مشکل حلشدنی نیست. نه بازور و قلدری زبانها از میان میروند و نه مطالبه و خواست مردم برای تحصیل به زبان خود این ملیتها کنار میرود.
موافقان طرح اما استنادشان به اصل پانزده قانون اساسی رژیم استبدادی بود که درواقع هدف از آن نفی و انکار مطالبه بخشی از مردم ایران بوده است. این ماده زمانی به تصویب رسید که مردم ایران هنوز در کف خیابان برای تحقق خواست های خود مبارزه میکردند. اقلیتهای ملی که خواستار خودمختاری بودند، خواست آموزش به زبان مادری را مطرح کرده بودند. مجلس خبرگان که زیر فشار مبارزات بود، مادهای را تصویب کرد که ظاهراً چیزی گفته باشد، در واقعیت اما مانند دیگر بندهای این قانون اساسی آنچه تصویب شد، کاملاً خلاف خواست مردم ایران و مطالبات آنها بود.
نکته جالبتوجه اینکه نماینده پزشکیان که زمانی در مورد حقوق “اقوام” وعده میداد، در این جلسه مجلس مخالفت وی را با این طرح اعلام کرد و گفت شورای عالی انقلاب فرهنگی که نهاد مورد تأیید رهبر جمهوری اسلامی است، با این طرح مخالف است. اما یک روز بعد معاون رئیسجمهور برای فریب اندک کسانی که هنوز شاید باور داشته باشند پزشکیان تافته جدا بافتهای از دیگر مرتجعان هیئت حاکمه است، ادعا کرد : “طرح ارائهشده از طرف مجلس در مورد تدریس زبان مادری در هیئت دولت موردبررسی قرار نگرفته و نماینده دولت بدون هماهنگی با آن مخالفت نموده و برداشت شخصی خود را بیان نموده است. این موضوع یکی از شعارهای انتخاباتی رئیسجمهور محترم در دورههای مختلف بوده و در قانون اساسی هم مورد تأکید قرارگرفته است. ” همه این واقعیتها نشان میدهد تا وقتی که جمهوری اسلامی برایران حاکم باشد کوچکترین مطالبه مردم ایران تحقق نخواهد یافت.
حال به اصل مسئله که زبان است بپردازیم و اینکه چرا به ویژه در ایران که چندین اقلیت ملی وجود دارد، باید مطالبه آموزش به زبان خود این ملیتها بهعنوان جزئی ازبرابری حقوق ، پذیرفته و عملی گردد.
زبان یک وسیله ارتباط اجتماعی میان انسانهاست که در طول تاریخ، تحولات فراوانی را بهحسب ساختارهای اقتصادی-اجتماعی مختلف پشت سر گذاشته است. زبان همزاد انسانی که به عرصه تاریخ گام نهاد همواره وجود داشته و خواهد داشت. اما زبانهای بسیاری در طول تاریخ وجود داشته که درنتیجه تحولات اجتماعی ازمیانرفتهاند. فراواناند زبانهایی که در طول تاریخ نابودشده و بازهم نابود خواهند شد. زبانهایی که با نیازهای تحول تاریخی بشریت همگام نباشند، نمیتوانند دوام آورند و از میان میروند. نابودی این زبانها و اقوام و ملیتهای همراه آنها نه نتیجه پس رفت، بلکه نتیجه پیشرفت تاریخی بوده است. بنابراین نباید از یکزبان بت ساخت و عمری ابدی برای آن تصور کرد.
با پیدایش نظام سرمایهداری بسیاری از زبانها درنتیجه نیازهای پیشرفت اقتصادی-اجتماعی بشریت و نیاز به یکزبان واحد از بین رفتند. زبان واحد نقش مهمی در شکلگیری و پیشرفت نظام سرمایهداری ایفا نمود.اما این روندی مبتنی بر زور و سرکوب همچون ایران نبود. روندی مبتنی بر تحول تاریخی و نفع و اتحاد داوطلبانه مردم مناطق وسیعی در اروپا بود که نخستین بار سرمایهداری در آنها شکل گرفت. در ادامه همین روند است که مستثنا از خواست و اراده دولتها و ملتها، هماکنون برخی زبانها حتی در میان پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری بی اهمیت میشوند و برعکس برخی دیگر اهمیتی ویژه یافتهاند. اگر امروز به یک آلمانی، فرانسوی، آمریکائی، انگلیسی،هلندی بگوئید روز ۲۱ فوریهٔ روز زبان مادری است، هاج و واج به شما نگاه خواهد کرد. منظور چیست به چه دردی میخورد؟ او زبانی دارد که آزادانه با آن سخن میگوید، زندگی میکند و با مردم مراوده دارد. مسئله او امروز این است که چند زبان مهم به اصطلاح غیر مادری میداند.امروزه حتی شوونیستترین آلمانی و فرانسوی هم که باشد، باید بدون آنکه کسی او را مجبورکرده باشد، زبان انگلیسی را خوب بداند، چون امروز که تمام کشورهای جهان به دایره بازار جهانی کشیده شدهاند، بدون دانستن زبان انگلیسی حتی کسبوکار پیشرفتهترین کشورها مختل میشود . امروزه در بازار جهانی بهدشواری میشود بدون زبان مشترک رفت و آمد داشت، مراوده داشت، خرید و فروش کرد یا سرمایهای صادر کرد. یک آلمانی با تمام پیشرفت و قدرت اقتصادی آلمان وقتی که از کشورش خارج میشود اگر زبان انگلیسی نداند، مشکل بتواند حتی غذای خود را تأمین کند. دست کسی هم نیست. یکزبان بهتر توانسته نیازهای بشریت را پاسخ دهد. خود را تحمیل کرده و بر صدر نشانده است. اگر روند پیشرفت تاریخی از هماکنون به ما میگوید که سرانجام در مقطعی از تاریخ بشریت مرزهایی که زمانی نیاز تاریخی معینی بود از میان خواهد رفت، بیتردید یکزبان واحد نیز زبان مشترک بشریت خواهد شد.
به یک نمون دیگر در مورد مهاجرت ایرانیها نگاه کنیم و ببینیم چرا تضادهای ملی و فرهنگی که در داخل ایران به شدت عمل میکند، در مهاجرت به سادگی حل میشود. چندین میلیون فارس، کرد، آذری،عرب و بلوچ ایرانی در دوران جمهوری اسلامی به کشورهای پیشرفته سرمایهداری اروپائی، کانادا، ایالاتمتحده آمریکا… مهاجرت کردهاند. این مردم کسانی بودند که در ایران بر زبان و ملیت خود تاکید ویژهای داشتند و گاه در میان آنها ناسیونالیستهای دو آتشهای هم بودند که خود را برتر میپنداشتند. بهاستثنای تعداد بسیار محدودی که انگیزههای سیاسی دارند، بقیه این جمعیت چند میلیونی اولین کاری که در کشور محل زندگیشان کردهاند، ملیت، قومیت، اتنیک و زبانشان را کنار گذاشتهاند. پی آموختن زبان کشوری که ساکن آن شدهاند رفتهاند، چون بدون زبان کار نیست، تأمین وسایل معیشت نیست، رابطه با جامعه نیست، پیشرفت نیست و غیره. بنابراین ملیتشان را همتغییر دادند، پاسپورت معتبری را هم در جیبشان گذاشتند وزندگی نوینی را آغاز کردهاند. البته منعی هم وجود ندارد که اگر کسی خیلی علاقهای به اصل و نسب قبلیاش داشته باشد، بگوید من فارس، کرد، بلوچ و غیره هستم، اما کسی برای آن اهمیتی قائل نیست.این دیگر مسئله شخصی اوست. فرزندان این مهاجران هم که تمام زندگی، آموزش، پرورش و پیشرفتشان با زبان، ملیت و کشوری است که ساکن آن هستند و نه ملیت و قومیت پیشین پدر و مادرشان ، دیگر علاقهای هم به شنیدن اصل و نسب ملی و قومی خود ندارند. در اینجا نزاع بر سر ملیت و زبان مهاجران ایرانی به سادگی پایانیافته است. دلیل آنهم در این است که در کشوری زندگی میکنند که تضادها و نزاعهای مرتبط با مسائل ملی و زبانی را ازنظر اقتصادی و سیاسی سالها پیش حل کردهاند و میدانی برای خودنمائی آن نیست.
بنابراین نزاع بر سر ملیت، اتنیک، زبان و زبان مادری اساساً مختص کشورهای عقبمانده از نمونه ایران است که نتوانسته تضاد میان ملیتها را به شیوه اقتصادی و سیاسی حل کند. علت آنهم روشن است. ایران یک کشور عقبمانده است. سرمایهداری که میبایستی همچون کشورهای پیشرفته این مسئله را سالها پیش حل کرده باشد، آنقدر پیشرفت اقتصادی- اجتماعی نکرده که بتواند ترکیب جمعیتی را مثل یک کشور پیشرفته تغییر داده باشد، یا نیاز به پیشرفت،همه ساکنین را وادار کرده باشد که کاملاً در ساختار اقتصادی- اجتماعی ادغام شوند و به یکزبان مشترک هم با یکدیگر صحبت کنند. مهمتر اینکه نهتنها حقوق برابر برای مردم ساکن ایران هیچگاه به رسمیت شناخته نشد، بلکه ، تبعیض و بی حقوقی ،تضاد و عقبماندگیها را نیز تشدید کرد و در یک کشور استبدادی که در آن حقوق مردم بازور و سرکوب از آنها سلب شده، حتی آزادی و برابری زبان و فرهنگ این ملیتها به رسمیت شناخته نشد، جدائی را بیشتر و خواسته را مبرمتر کرده است. رژیمهای استبدادی در یکصد سال گذشته تلاش کردند بازور و قلدری زبان رسمی اجباری فارسی را در همهجا معمول کنند که نهتنها نتیجهای در پی نداشت، بلکه نتیجه معکوس به بار آورد. بنابراین، مادام که اوضاع به این روال باشد، معضل بهجای خود باقی بماند. مادام که حقوق برابر برای مردم ساکن ایران به رسمیت شناخته نشود، به مطالبات سیاسی، فرهنگی و زبانی اقلیتهای ملی پاسخ داده نشود، روزبهروز تضادها تشدید و حل این مسئله پیچیدهتر میشود.
تنها راهحل فوری که برای حل این تضاد وجود دارد. آزادی و برابری حقوق تمام مردم ساکن کشور ایران، برافتادن تبعیضهای مرتبط با اقلیتهای ملی ازجمله تبعیضهای ملی، فرهنگی، زبانی و برافتادن آموزش به زبان رسمی اجباری است. با این نگرش به مسئله ملی و زبان، سازمان فدائیان (اقلیت) که از سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی در ایران دفاع میکند.در برنامه خود خواستار تحقق فوری و بیدرنگ مطالبات اقلیتهای ملی ساکن ایران به شرح زیر شده است:
سازمان فدائیان (اقلیت) خواهان برابری تمام ملیتهای ساکن ایران است. لذا، هرگونه ستم، تبعیض و نابرابری ملی، باید فوراً و بدون قید و شرط ملغا گردد
هرگونه امتیاز برای یک ملیت خاص باید ملغا شود. هیچ امتیازی به هیچ ملیت و زبانی نباید داده شود. تمام ملیتهای ساکن ایران باید از این حق برخوردار باشند که آزادانه به زبان خود سخن بگویند، تحصیل کنند و در محل کار، مجامع و مؤسسات عمومی، نهادهای دولتی و غیره از آن استفاده نمایند.
تقسیمات جغرافیائی و اداری موجود که توسط رژیمهای ستمگر حاکم بر ایران، مصنوعاً ایجادشدهاند، باید ملغا گردند. مناطقی که دارای ترکیب و بافت ملی و جمعیتی ویژهای هستند، باید محدودههای جغرافیائی و اداری خود را توسط شوراهای منطقهای تعیین نمایند و از خودمختاری وسیع منطقهای برخوردار باشند.
اداره امور مناطق خودمختار، بر عهده شوراهای منطقهای منتخب خود مردم منطقه خواهد بود که بر مبنای اصل سانترالیسم دمکراتیک سازمان مییابند.
مردم مناطق خودمختار از طریق شوراهای منتخب خود، در کنگره سراسری شوراهای نمایندگان کارگران و زحمتکشان در تعیین سیاستهای عمومی و مسائل مربوط به اداره امور سراسر کشور، مداخله خواهند داشت.
هرگونه الحاق و انضمام اجباری مردود است. اتحاد تمام ملیتهای ساکن ایران باید داوطلبانه و آزادانه باشد.
نظرات شما