بلندای «نه به اعدام» در کف جامعه

جمهوری اسلامی به مثابه یک نظام سرمایه‏داری همراه با خمیرمایه تلفیق عریان دین و دولت، در زمرۀ سفاک‏ترین رژیم‏های جهان کنونی است که بقا و استمرار خود را به کشتار و اعدام گره زده است. صدور همیشگی حکم اعدام و اجرای آن – به اشکال مخفیانه، علنی و بعضاً در ملاء عام – همواره یکی از وحشیانه‏ترین ابزارهای حاکمان اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه بوده است. وسیله‏ای که ارتجاع حاکم، در تمامی سال‏های حاکمیت خود – بویژه در دهۀ ۶۰ – از آن به عنوان مؤثرترین ابزار سرکوب توده‏ها در جامعه بهره برده است.

بهره گیری از صدور و اجرای حکم اعدام، اگرچه با ماهیت واپسگرایانه جمهوری اسلامی و منافع طبقاتی آن گره خورده است، اما به کارگیری این ابزار ضد انسانی، دست‏کم بعد از خیزش انقلابی دیماه ۹۶ – که توده‏های زحمتکش و ستمدیده ایران در گستره‏ای عمومی به مبارزه علنی و خیابانی با جمهوری اسلامی برخاستند-  عملاً برای نظام به شیوه سال‏های دهۀ ۶۰ مقدور و ممکن نبوده است. دلیل این امر هم، نه کاهش عطش فزاینده بیدادگاه‏های جمهوری اسلامی در صدور و اجرای حکم اعدام، بلکه در وهله اول به علت گسترش مبارزات توده‏ای  و ورود جامعه از شرایط رکود سیاسی به یک دوران متلاطم انقلابی و در ثانی به خاطر ناتوانی رژیم در برون رفت از بحران‏های عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و احتمال بروز اعتراضات و التهابات حاصل از این وضعیت است که عملاً هیئت حاکمه را به درجات معینی در اجرای حکم اعدام مخالفان سیاسی محتاط کرده است.

پوشیده نیست، صدور حکم اعدام برای فعالان سیاسی – اجتماعی، نظیر شریفه محمدی، پخشان عزیزی، تأیید حکم اعدام بهروز احسانی و مهدی حسنی در دیوان عالی کشور و همچنین صدور حکم اعدام برای دهها تن دیگر از دستگیرشدگان اعتراضات آبان ۹۸ و ۱۴۰۱، از جمله پژمان سلطانی و متهمان موسوم به بچه‏های اکباتان، قبل از هر چیز برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه است. به واقع، بیدادگاه‏های جمهوری اسلامی برای اینکه مردم و جامعه را مرعوب و منکوب کنند، با صدور پیاپی احکام اعدام و سپس تعویق اجرای آن، آشکارا یک بازی روانی مرگ‏آوری را با زندانیان، خانواده‏های آنان و در گستره‏ای وسیعتر با توده‏های مردم ایران به راه انداخته‏اند.

جنایتکاران حاکم بر ایران، از آنجایی که می‏دانند در شرایط نابسامان حکومتی و نارضایتی عمومی مردم، اجرای حکم اعدام محتملاً می تواند به اعتراضات توده‏ای در جامعه منجر شود، از بکارگیری چنین شیوه‏ای، اهداف معینی را دنبال می‏کنند. ارتجاع حاکم از یک طرف بر این باور است که با صدور حکم اعدام و ایجاد ترس و وحشت در جامعه می‏تواند مردم خشمگین و معترض را از ورود به مبارزات خیابانی باز دارد و از طرف دیگر، با تعویق اجرای حکم و بهره گیری از شیوه هولناک نگه داشتن شمشیر داموکلس اعدام بر فراز سر مردم، حامل این پیام به جامعه‏است، که تعویق اجرای حکم اعدام هرگز به معنای الغای آن نیست و در شرایطی دیگر که اوضاع برای جمهوری اسلامی مناسب باشد، اجرای حکم اعدام را عملی خواهد کرد.

جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ارتجاعی خود، اگرچه تا آخرین لحظه حیات و ماندگاری رژیم، از صدور و اجرای حکم اعدام باز نخواهد ایستاد، اما وضعیت ایجاد شده در سال‏های اخیر بویژه بعد از جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» که علاوه بر رسوایی نظام در عرصه داخلی و بین‏المللی، جامعه را نیز به سمت گسترش مبارزه برای لغو اعدام سوق داده است، تا حدود معینی در اجرای مجازات هولناک اعدام – به مثابه یک قتل حکومتی علیه مخالفان سیاسی دست و پایش- بسته شده است.

اگر در دهه‏های گذشته، فریاد نه به اعدام صرفاً در محدوده سازمان‏های سیاسی، فعالین حقوق بشری و بعضاً در میان خانواده‏های دادخواه شنیده می‏شد، اکنون اما مسئله مبارزه برای لغو اعدام، در گسترۀ وسیعتری فضای عمومی و ذهنی جامعه را به خود مشغول کرده است. در سال‏های اخیر، به دلیل حساسیت جامعه و بسیج افکار عمومی به هنگام اجرای حکم اعدام تعدادی از مبارزین و دستگیرشدگان قیام آبان ۹۸ و جنبش بزرگ ۱۴۰۱، عملاً حاکمیت را به توقف اجرای حکم در موارد معینی واداشته است.

در روند مبارزه برای لغو مجازات اعدام در ایران، علاوه بر تجمعات اعتراضی خانواده‏های زندانیان محکوم به اعدام در جلوی مراکز قضایی جمهوری اسلامی، هم اینک بارزترین نمونه مبارزه علیه اعدام در درون زندان‏های جمهوری اسلامی شکل گرفته است. کارزار مبارزاتی سه‏شنبه‏های نه به اعدام که از اوایل بهمن ماه ۱۴۰۲ توسط تعدادی از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام از زندان قزلحصار آغاز شد، اکنون به ۳۵ زندان کشور سرایت کرده است. کارزای که جمع کثیری از زندانیان سیاسی زن و مرد را به مبارزه علیه اعدام جلب کرده و عملاً نقطه اتکایی برای گسترش مبارزات نه به اعدام در جامعه را فراهم کرده است. اهمیت این کارزار و تأثیر آن بر جامعه در این است، که مجموعه‏ای از زندانیان سیاسی با خطر کردن جان از درون زندان‏های مختلف جمهوری اسلامی پرچم مبارزه برای لغو اعدام را به اهتزار درآورده‏اند.

این کارزار، با متمرکز شدن علیه کلیت اعدام – مستثنی از نوع اتهام محکومین – در پنجاه و پنجمین هفته مبارزاتی نه به اعدام خود، در واکنش به صدور حکم اعدام پژمان سلطانی، تأیید حکم اعدام شریفه محمدی در دادگاه تجدید نظر و عدم اعادۀ دادرسی به حکم اعدام وریشه مرادی، طی بیانیه‏ای که روز سه‏شنبه ۲۳ بهمن  ۱۴۰۳ انتشار داده‏ است، نهادهای مدنی و عموم مردم ایران را به مقابله و ایستادگی در مقابل احکام فوق فرا خوانده‏اند.

زندانیان سیاسی ۳۵ زندان کشور، در بیانیه خود یادآور شده‏اند، از آنجا که جمهوری اسلامی «بیش از پیش در داخل و خارج منزوی شده است، برای بقای خود به سرکوب و اعدام متوسل شده و این روند را تشدید کرده است. به گونه‏ای که از ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ تاکنون، قریب ۱۰۲۱ تن را تنها با چوبه دار به قتل رسانده است». بیانیه با تأکید بر قریب الوقوع بودن اجرای حکم اعدام پژمان سلطانی – از دستگیرشدگان جنبش زن زندگی آزادی –  از همگان خواسته‏است: «این بار نباید سوگوار یکی دیگر از عزیزانمان باشیم؛ باید پیش از وقوع جنایت، مقاومت کنیم. این یک آزمون جدی برای همه ماست».

همزمانی صدور این بیانیه و اجتماع تعداد از خانواده‏ها و فعالان مدنی در مقابل زندان اوین، جلوۀ‏ دیگری از پیوند مبارزه علیه اعدام در داخل و بیرون زندان است که باید در مسیر رشد و اعتلای آن به یک جنبش اجتماعی در جامعه تلاش و مبارزه کرد.

در سال‏های اخیر، جدای از شعارهایی که بازنشستگان در اجتماعات هفتگی و خیابانی  خود علیه اعدام سر داده و می دهند، جدای از مبارزه خانواده‏های دادخواه که بر سر مزار فرزندان خود، لغو مجازات اعدام را فریاد می زنند، جدای از کارزارهای گسترده و شبانه روزی شبکه های مجازی که علیه صدور و اجرای حکم اعدام‏ فعالیت می‏کنند‏، شاهد شکل گیری اجتماعات خانواده‏های زندانیان جرائم عادی و زندانیان سیاسی در مقابل زندان‏ها و مراکز به اصطلاح قضایی جمهوری اسلامی بوده ایم.

اجتماع خانواده‏های زندانیان مواد مخدر در ۲۹ اردیبهشت و سوم خرداد ۱۴۰۱ در کرج و تهران، اجتماع ده روزه جمع کثیری از خانواده‏های زندانیان مواد مخدری محکوم به اعدام در مقابل ساختمان قضایی رژیم در تهران طی روزها پیش از شروع جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، اجتماع پر تعداد مردم کرج در همراهی با مادر قبادلو در مقابل زندان گوهردشت، درنیمه شب ۱۹ دیماه ۱۴۰۱، اجتماع و راهپیمایی تعداد زیادی از فعالان مدنی و خانواده‏های زندانیان سیاسی با شعار «اعدام نکنید» در سی و هشتمین سه‏شنبه‏های اعتراضی نه به اعدام در مقابل مجلس ارتجاع اسلامی و بالاخره اجتماع هفته پیش  تعدادی از خانواده‏ها و فعالان مدنی «نه به اعدام» در مقابل زندان اوین، نمونه هایی از حرکت خیابانی جنبش نوپای «نه به اعدام» طی سال‏های اخیر در جامعه است.

اگرچه مجموعه مبارزات زندانیان سیاسی، تحت عنوان «کارزار سه‏شنبه‏های اعتصابی نه به اعدام»، افکار عمومی جامعه را علیه صدور و اجرای حکم اعدام‏ در جمهوری اسلامی برانگیخته است، اما این جنبش نوپا – به رغم پیشرفت‏های قابل ذکری که تا کنون داشته است – به دلیل پراکندگی و عدم بهم پیوستگی کانون‏های مبارزاتی آن، تا تبدیل شدن به یک جنبش اجتماعی ، راه درازی در پیش دارد.

صدای سه‏شنبه‏های نه به اعدام، به دلیل شکل مقاومت پایداری که برگزیده‏اند، اگرچه مبارزات درون زندان را به جامعه تسری داده است، اما تاکنون در مسیر پیوند دادن مبارزات زندانیان سیاسی با زندانیان جرائم عادی و به طریق اولی در پیوند دادن خانواده‏های زندانیان جرائم عادی با خانواده‏های زندانیان سیاسی، کمترین قدمی بر نداشته است.

به گواه اسناد سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری، اکثریت قاطع آمار صدور و اجرای احکام اعدام در جمهوری اسلامی به زندانیان جرائم عادی – بویژه مواد مخدر –  تعلق دارد. بر کسی پوشیده نیست که پخش عمده‏ای از همین متهمان محکوم به اعدام که به خرید و فروش مواد مخدر روی می‏آورند، در حقیقت فرزندان همین توده‏های زحمتکش هستند، که به دلیل فقر و بیکاری حاصل از سیاست‏های اقتصادی جمهوری اسلامی، از روی ناچاری و برای تأمین معاش خود و خانواده شان در این مسیر وسوسه‏انگیز اما مرگبار قرار می‏گیرند. نا گفته پیداست، این ویژگی خانواده‏های زندانیان مواد مخدری یا دیگر جرائم اجتماعی، به طور عینی آنان را برای همراهی و پیوند خوردن با جنبش نه به اعدام، بسیار مستعد کرده است. آنان، به دلیل کثرت آماری با تعداد پر جمعیتی که تاکنون در مقابل زندان‏ها و بیدادگاه‏های قضایی جمهوری اسلامی به اعتراض علیه اعدام برخاسته‏اند، به عینه نشان داده‏اند که از انگیزۀ بالایی برای پیوستن به جنش نه به اعدام برخوردارند.

این وظیفه، ابتدا به ساکن به عهده زندانیان سیاسی است که در درون زندان‏ها، دست‏کم مستعدترین زندانیان جرائم مواد مخدری را که عمدتا جوانان زخم خورده از جمهوری اسلامی هستند، به سمت کارزار سه‏شنبه‏های اعتصابی جلب کنند. تردیدی نیست با شروع سه‏شنبه‏های اعتصابی زندانیان جرائم عادی – بویژه مواد مخدری – ضرورت پیوند خوردن خانواده‏های آنان با خانواده‏های زندانیان سیاسی نیز در دستور کار جنبش نه به اعدام قرار خواهد گرفت. فراموش نکنیم برای برداشتن قدم‏های اولیه در این مسیر ناهموار – اما نه غیر ممکن – نقش فعالان اجتماعی و خانواده‏های آگاه زندانیان سیاسی بسیار مؤثر و تعیین کننده است.

برای مثال اگر در همین اجتماع سه‏شنبه هفته پیش مقابل زندان اوین، هر یک از فعالان مدنی یا خانواده‏های زندانیان سیاسی با یک یا چند خانواده زندانیان جرائم مواد مخدری محکوم به اعدام تماس می‏گرفتند و آنان را برای اجتماع در مقابل زندان اوین یا هر اجتماع دیگری تشویق و با خود همراه می کردند، بدون شک بستر جدیدی علیه کلیت اعدام – مستثنی از نوع اتهام –  در جامعه گشوده خواهد شد.

فراموش نکنیم، جمهوری اسلامی، رژیم کشتار و مرگ و اعدام است و از این رو تا واپسین روزهای حیات خود نیز از کشتار و اعدام دست بر نخواهد داشت. اما وقوف به این امر و آگاهی از ماهیت تغییر ناپذیر نظام، هرگز به معنای دست شستن از مبارزه برای لغو اعدام در جامعه نیست. بی تردید، با گسترش مبارزه برای لغو اعدام و توده‏ای شدن این جنبش نوپا در جامعه، می توان چرخ دنده‏های ماشین اعدام را کند و هیئت حاکمه را دست‏کم از گسترش اعدام‏ها باز داشت. با این امید که با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و برقراری حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان، برای همیشه موضوع لغو هرگونه شکنجه و اعدام در جامعه متحقق و نهادینه گردد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۰۸  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.