
با قدرت گیری مجدد ترامپ، مهمترین مسئلهای که پیشاروی هیئت حاکمه ایران قرار گرفت، بحث مذاکره یا عدم مذاکره با رئیس جمهور جدید آمریکا بود. موضوعی که به رغم نیاز مبرم هیئت حاکمه به مذاکره، اما تصمیم گیری در باره آن – دست کم بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی به فرمان مستقیم ترامپ – به امری دشوار برای جمهوری اسلامی تبدیل شد. چرا که خامنهای بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی در فرودگاه بینالمللی بغداد، به دفعات در جمع هواداران دو آتشهٔ خود گفته بود، اگر قرار باشد روزی با دولت آمریکا مذاکره کنیم، قطعاً این اتفاق در دوران «ترامپ» صورت نخواهد گرفت.
حال ۶ سال بعد از کشتن قاسم سلیمانی، ترامپ بار دیگر بر مسند ریاست جمهوری آمریکا نشسته و با طرح موضوع مذاکرات مستقیم با جمهوری اسلامی، خامنهای را بر سر یک دو راهی سخت قرارداده است. دو راهی رفتن پای میز مذاکره همراه با نوشیدن جام زهر و پشت پا زدن به همه آن شعارهای پیشین منع مذاکره با ترامپ یا پرهیز از مذاکره و اصرار بر ادامه «خصومت» و «دشمنی» با دولت آمریکا.
در این میان، علاوه بر شرایط بحرانی حاکم بر جمهوری اسلامی که دستکم پزشکیان و کابینه او را به مذاکره با آمریکا ترغیب کرده است، آنچه کار مذاکره با آمریکا را در مقایسه با زمان توافق برجام برای جمهوری اسلامی سختتر کرده است، همانا شرایط جدید ترامپ برای ورود به میز مذاکره است که مفاد آن در فرمان اعمال فشار حداکثری ترامپ به جمهوری اسلامی قید شدهاند.
ترامپ در تداوم اجرای دستورالعملهای سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در عرصه داخلی و بینالمللی، روز سه شنبه ۱۶ بهمن (۴ فوریه)، قانون فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی را نیز امضاء و جهت اجرا به نهادهای مربوطه ابلاغ کرد.
تمرکز روی برنامهٔ هستهای و پروژههای توسعه تسلیحات موشکی، نظیر موشکهای بالستیک با قدرت حمل کلاهک هستهای و همچنین تحریم صادرات نفت جمهوری اسلامی برای به صفر رساندن میزان فروش آن، جزو اولین بندهای این قانون است. منزوی کردن جمهوری اسلامی در عرصه جهانی با به اجرا درآوردن تحریمهای سازمان ملل از طریق همکاری با سه کشور اروپایی عضو برجام – آلمان و فرانسه و انگلیس – برای فعال کردن مکانیزم ماشه (اسنپ بک)، مکلف کردن وزارت خزانه داری در امر اِعمال تحریمهای حداکثری و دادن اختیار به وزارت دفاع در توقیف نفتکشهایی که ناقض تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی باشند، موارد دیگری از این قانون است. در کنار مفاد یاد شده، هدف قرار دادن متحدان جمهوری اسلامی در منطقه تحت عنوان مبارزه با شبکههای تروریستی وابسته به سپاه پاسداران، جلوگیری از ارسال کمکهای اقتصادی و تسلیحاتی ایران به نیروهای اسلامی و واپسگرای منطقه نظیر حماس و حزبالله لبنان و حشدالشعبی عراق و انصارالله یمن از جمله مفاد دیگر این قانون و دستورالعمل ترامپ است. قانونی که به صورت مجموعهای از اعمال فشارهای حداکثری سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک برای وادار کردن جمهوری اسلامی جهت ورود به مذاکرات مستقیم با دولت آمریکا از طرف ترامپ طراحی و به نهادهای مربوطه ابلاغ شدهاند.
ترامپ به هنگام امضای این قانون اعلام کرد، اگرچه همچنان به مذاکره برای رسیدن به یک توافق «معتبر» با جمهوری اسلامی امید دارد، اما چنانچه هیئت حاکمه ایران از پذیرش مذاکره با آمریکا امتناع کند، تمام مفاد این قانون فشار حداکثری را به مرحله اجرا خواهد گذاشت. به واقع ترامپ با اتخاد چنین موضعی، عملاً جمهوری اسلامی را در گوشه رینگ قرار داده که از هر نظر اتخاذ تصمیمی یک دست و به دور از تشدید تضادهای درونی را برای جمهوری اسلامی به امری بسیار دشوار تبدیل کرده است.
دشواری اتخاذ چنین تصمیمی عملاً در اعلام مواضع متفاوت و بعضاً متضاد مسئولان نظام در دو ماه گذشته بازتاب یافته است. نخستین دوگانگی تصمیم گیری در مورد مذاکرات مستقیم با آمریکا را میتوان در مواضع نسبتاً یکدست مجموعه کابینه پزشکیان – که جملگی موافق مذاکره هستند – با مواضع به ظاهر متضاد و ضد و نقیض خامنهای دید. خامنهای که پیشتر هرگونه مذاکره با ترامپ را اکیداً ممنوع اعلام کرده بود، دو هفته پیش در دیدار با مسئولان نظام اعلام کرد: «حواستان باشد که با چه کسی مواجهیم، با چه کسی معامله میکنیم. انسان … ممکن است معامله هم بکند اما میفهمد که چه کار باید بکند». تأکید از ماست. به واقع رهبر جمهوری اسلامی با اعلام چنین موضعی به طور مشروط چراغ سبز مذاکره با آمریکا را برای دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی روشن کرد.
با این چراغ سبز خامنهای، درست در زمانی که همه چیز گویای این بود که مجموعه حاکمیت خود را برای مذاکره با آمریکا آماده میکند، قانون حداکثری فشار بر جمهوری اسلامی توسط ترامپ امضا شد. سه روز بعد از امضای این قانون، خامنهای در دیداری که روز جمعه ۱۹ بهمن با فرماندهان نیروی هوایی و پدافند ارتش داشت، در موضعی جدید، قاطعانه اعلام کرد، در شرایط کنونی «مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست و هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد». اعلام موضع جدید خامنهای مبنی بر ممنوعیت مذاکره با آمریکا که به نوعی ناشی از سردرگمی هیئت حاکمه در باره مذاکره با آمریکاست، اگرچه روز بعد با واکنش نسبتاً یکدست نهادهای حکومتی در موافقت با نظر او بازتاب یافت، اما بی تردید با فروکش کردن اینگونه التهابات زودگذر، تضادها تعمیق، سطح کشمکشهای درونی هیئت حاکمه بالاتر و به تعبیری دیگر، ریل حرکت حاکمیت در مسیر دو قطبی شدن شتاب بیشتری خواهد گرفت.
نگاهی به مواضع هفتههای اخیر مسئولان نظام، نظیر مسعود پزشکیان، عراقچی، ظریف و خصوصاً برادران لاریجانی، گویای این واقعیت است که در باره مذاکره با آمریکا چه تضاد و تنش و بلبشویی در درون حاکمیت موجود است. جدای از اشتیاق پزشکیان و مجموعه کابینه او که برای مذاکره با آمریکا لحظه شماری میکنند، علی لاریجانی، مشاور خامنهای نیز در گفت وگو با وبسایت نزدیک به رهبری نظام، صراحتاً از آمادگی جمهوری اسلامی برای انجام یک توافق جدید هستهای با ترامپ سخن گفت. محمدجواد لاریجانی از چهرههای مطرح اصولگرایان نیز چهارم بهمن ماه جاری در شبکه یک صدا و سیما در مورد مذاکره با ترامپ گفت: «اگر برای منافع نظام مذاکره با شیطان هم نیاز باشد، ما میرویم قعر جهنم و مذاکره میکنیم».
لذا، علاوه بر بروز آشکار تضاد و شکافهای درونی نظام بر سر مذاکره با آمریکا، آنچه موضوع مذاکره را در صدر مسائل مسئولان حکومتی قرار داده است، بی شک شرایط بحرانی حاکم برجمهوری اسلامی در این بازه زمانی معین است که همه راههای برون رفت از بحران فروپاشی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را از هیئت حاکمه گرفته است. و چه بسا دیر یا زود خامنهای و حاکمیت بخواهند از روی ناچاری و بر بستر بقاء و مصلحت نظام پای میز مذاکره با ترامپ «به قعر جهنم» هم بروند.
اینکه بعد از سخنان روز جمعه خامنهای، مبنی بر ممنوعیت مذاکره با آمریکا، پزشکیان سخنان او را «زیبا» قلمداد کرد، عراقچی، موضع جدید خامنهای را «راهنمای همه مسئولان کشور بویژه وزارت خارجه» دانست، فرمانده سپاه حرفهای رهبری را «شگفت انگیز و معجزه» خواند و قالیباف هم از پزشکیان خواست تا «نظر خامنهای را در مورد عدم مذاکره اجرایی» کند، تماماً ناشی از التهابات سخنان خامنهای است. با سخنان اخیر خامنهای گرچه عجالتاً راه مذاکره مستقیم با آمریکا مسدود شد، اما دیر یا زود محتملاً یخ این موضع جدید او با تابش آفتاب واقعیت اَبَر بحرانهای حاکم بر جمهوری اسلامی آب شده و ریل حرکت نظام به سمت مذاکره با آمریکا چرخش خواهد کرد.
پوشیده نیست، آنچه برای جمهوری اسلامی تعیین کننده و در زمرهٔ علو واجبات است، همانا مصلحت نظام و اتخاد تصمیمات سخت برای بقاء و استمرار حاکمیت است. در تمامی این سالهای سپری شده، هم خمینی و هم خامنهای نشان دادهاند وقتی پای بود و نبود نظام و مصلحت آن در میان باشد، نوشیدن «جام زهر» و انجام هرگونه «نرمش قهرمانانه» به امری عاجل و ضروری برای آنان تبدیل خواهد شد. لذا در این برههٔ زمانی معین، موضوع مذاکره با آمریکا را نباید در سخنرانیهای پراکنده و بعضاً متضاد خامنهای و یا در واکنشهای آنی و لحظهای مسئولان حکومتی دید، بلکه موضوع مذاکره با آمریکا راباید در شرایط فوق بحرانی حاکم بر نظام دید و تحلیل کرد. بحرانهایی غیر قابل علاج که در لحظه کنونی موجودیت نظام را با خطر فروپاشی مواجه کرده و هیئت حاکمه را به بن بست و سردر گمی کشانده است. چرا و به چه دلیل؟
هم اینک، جمهوری اسلامی در عرصه داخلی و بینالمللی در ضعیفترین موقعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود قرار دارد. اقتصاد کشور به شدت فرو پاشیده است. خزانه دولت خالی و بحران رکود – تورمی بر گلوی حاکمیت چنگ انداخته است. گرانی بیداد میکند. سفره مردم از ابتداییترین مواد لازم خواراکی تهی شده است. سیب زمینی با عبور از مرز کیلویی ۶۰ هزار تومان به کالایی لوکس در سفره مردمان زحمتکش تبدیل شده است. دلار به ۹۰ هزار تومان نزدیک شده است. داروها نایاب، وضعیت درمانی ناامن و قیمت بالای داروها، بیماران را به خرید گزینشی دارو و بعضاً عدم خرید داروهای مورد نیازشان واداشته است. خاموشی روزانه برق و زیانهای ناشی از آن بر مردم و صنعت کشور به امری عادی تبدیل شده است. کمبود گاز خانگی برای تولید گرمای لازم دراین روزهای سرد زمستانی به صورت بحرانی فراگیر زندگی مردم را مختل کرده است. جامعه در وضعیتی انفجارگونه قرار دارد. نارضایتی عمومی، سراسر کشور را فرا گرفته و بروز جنبشهای بزرگ اجتماعی، آرامش و خواب را از چشمان حاکمان اسلامی ربوده است. اینکه بعد از سخنان خامنهای در اعلام ممنوعیت مذاکره با آمریکا، بخشی از «اصلاح طلبان» حکومتی مدافع مسعود پزشکیان، خواهان استعفای او شدند و شایعه استعفای پزشکیان آنچنان شدت گرفت که سخنگوی دولت و مسئول اطلاع رسانی پزشکیان، وادار به تکذیب این شایعه شدند، ناشی از همین بهم ریختگی درونی هیئت حاکمه در شرایط کنونی است.
علاوه بر بحران داخلی که اوضاع حاکمیت را به تنش و به نابسامانی کشانده است، موقعیت نظام در عرصه منطقهای و بینالمللی نیز به شدت تضعیف شده است. نیروهایی نیابتی جمهوری اسلامی که پیش از این، برگهای برنده نظام بر سر میز مذاکره بودند، اکنون به کلی از حَیَز انتقاع خارج شده و اهمیت وجودی خود را برای نظام در عرصه منطقهای و محاسبات بینالمللی از دست دادهاند. حرفها، قول و قرارها و فریبکاری جمهوری اسلامی در مورد غیر نظامی بودن پرونده اتمی نیز در نزد آژانس بینالمللی انرژی اتمی، شورای حکام، آمریکا و سه کشور عضو اروپایی برجام از اعتبار لازم ساقط شدهاند. اگر به هنگام توافق برجام، تنها پرونده هستهای ایران مورد مناقشه بود، اکنون رساندن غنی سازی اورانیوم به زیر پنج درصد و مهار پروژههای توسعه تسلیحات موشکی، نظیر موشکهای بالستیک و قاره پیما با قدرت حمل کلاهک هستهای نیز به یکی از مفاد کلیدی قانون فشار حداکثری ترامپ علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
لذا، با توجه به نزدیکی زمان فعال شدن مکانیزم ماشه، موقعیت ضعیف نظام در پی شکستهای سنگین منطقهای و بینالمللی در یک سال گذشته و تعمیق بحرانهای ژرفِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که عملاً حق انتخاب آزادانه را در شرایط کنونی از هیئت حاکمه گرفتهاند، به رغم سر درگمی خامنهای و اتخاذ موضع جدید او در مورد مذاکره با آمریکا، هنوز نمیتوان قاطعانه از ممنوعیت مذاکره با ترامپ سخن گفت. چرا که خامنهای، همانند خمینی نشان داده است، این ظرفیت را دارد تا در شرایط معینی که نظام با تعمیق بحران فروپاشی مواجه است، محتملا با انجام یک «نرمش قهرمانانه» و یا همانند خمینی با نوشیدن یک «جام زهر»، باب مذاکره با آمریکا را باز کند.
متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۰۷ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما