سقوط ناگهانی حکومت بشار اسد در سوریه به رغم تبعات آشکار و پنهانی که در منطقه از جمله در عراق و یمن هم داشته و خواهد داشت، اما تأثیرات آنی و بلاواسطۀ آن برای جمهوری اسلامی بسیار سنگین و ناگوار بود. تبعات گریزناپذیر این واقعه اگرچه در عرصه داخلی هیئت حاکمه ایران را به سردرگمی و گیجی در پاسخگویی به نیروهای ولایی خود فرو برده است، اما تأثیر بیرونی این سقوط، دستکم تا این لحظه رونمایی شکست کامل پروژۀ عمق استراتژیک جمهوری اسلامی تحت عنوان «محور مقامت» در کل منطقه بوده است.
هیئت حاکمه ایران و به طور اخص شخص خامنهای، برای پیشبرد اهداف سیاسی – استراتژیک، پان اسلامیستی و توسعه طلبانۀ خود، طی دهههای متمادی سرمایههای هنگفتی را برای سازماندهی نیروهای نیابتی خود در کشورهایی نظیر لبنان، سوریه، فلسطین، عراق و یمن هزینه کرد. در این میان، اما آنچه برای جمهوری اسلامی از اهمیت استراتژیک برخوردار بود، همانا سرمایه گذاری بی وقفه در سوریه برای حفظ و تقویت حکومت بشار اسد – به مثابه ستون و خیمه گاه محور مقاومت – بود. حال با سرنگونی بشار اسد، نه فقط جمهوری اسلامی در سیبل بازندگان اصلی این واقعه قرار گرفته است، نه تنها توازن قوای منطقهای به شدت علیه جمهوری اسلامی بهم خورده است، بلکه با فروپاشی پایههای «محور مقاومت» در سوریه، اکنون فرایند این فروپاشی به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق هم رسیده است.
اگر حملۀ وحشیانه ۷ اکتبر حماس به اسرائیل به هنگام برگزاری یک جشنواره موسیقی، خامنهای را بر آن داشت تا شادمانه بر شانههای نیروهای مرتجع حماس بوسه زند؛ اما تبعات نافرجام این اقدام نسنجیده و کشتار جمعی مردم حاضر در آن جشنواره توسط نیروهای حماس، که بی درنگ با تهاجمات وحشیانۀ ارتش فاشیستی اسرائیل شروع و تا به امروز هم ادامه دارد، به نوعی ناقوس فروپاشی عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را هم به صدا در آورد.
نابودی قدرت نظامی حماس و حزبالله – دو بازوی اصلی محور مقاومت – نشانههای اولیه این فروپاشی بودند، که با سقوط دولت بشار اسد، صدای این فروپاشی قویتر شد و اکنون بانگ اضمحلال کامل آن بلندتر از هرزمانی در منطقه و جهان پیچیده است. دلیل این امر نیز بسیار روشن است. تغییر توازن قوا در منطقه، فروپاشی کامل سه پایه اصلی «محور مقاومت» مورد نظر خامنهای، فرو ریختن هیمنۀ جمهوری اسلامی در نزد نیروهای خودی و به طریق اولی تضعیف توان و سازماندهی مجدد نیروهای مزدور و نیابتیاش در منطقه از جمله دلایل اولیه نابودی محور مقاومت در منطقه است.
حال با سقوط بشار اسد – به عنوان «عمق استراتژیک» و خیمه گاه محور مقاومت – ترکشهای انفجاری این واقعه به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق هم رسیده است. امری اجتنابناپذیر و قابل پیشبینی که اکنون حذف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق را به موضوع روز آمریکا، اسرائیل و سازمان ملل تبدیل کرده است.
جدای از درخواست همیشگی آمریکا از دولت عراق و اعمال فشار بر این کشور برای انحلال شبه نظامیان حشعدالشعبی و دیگر نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی، هم اینک پیشبرد این موضوع به صورت امری جدیتر در دستور کار آمریکا و شرکای اروپاییاش قرار گرفته است. دیدار محمد احسان – نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل – از عراق و صحبتهای او با محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق، در مورد خلع سلاح نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی از جمله سریعترین تبعات سقوط بشار اسد در عراق است.
اگرچه نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل، ماه پیش و قبل از سقوط بشار اسد هم در مورد وضعیت نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق با نخست وزیر این کشور و همچنین آیتالله سیستانی دیدار و گفتگو کرده بود، اما دیدار مجدد او در اول دیماه جاری با محمد شیاعالسودانی و سید محمدرضا – پسر آیتالله سیستانی – حاکی از آن است که موضوع انحلال شبه نظامیان عراق و به عبارتی درستتر، اضمحلال محور مقاومت در عراق، برای آمریکا، اسرائیل، کشورهای غربی و حتی سازمان ملل به امری جدی و حائز اهمیت تبدیل شده است.
نتایج اولیه سقوط بشار اسد و مجموعه دیدارها، گفتگوها و اعمال فشارهای تاکنونی آمریکا بر دولت عراق، دست به نقد نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی را بر آن داشته تا از هرگونه حملات موشکی و پهبادی به اسرائیل از خاک عراق پرهیز کنند. البته اهمیت جلوگیری از حملات نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی به اسرائیل برای دولت عراق مهمتر از آن است که صرفا در انحلال یا خلع سلاح شبه نظامیان وابسته به جمهوری اسلامی خلاصه شود. این امر برای نخست وزیر عراق هم اینک فراتر از تصمیم گیری در مورد انحلال یا عدم انحلال نیروهای شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی در عراق است که بخواهد یا بتواند موفق به انجام آن باشد یا نباشد.
بعد از سقوط بشار اسد و با تغییر توازن قوایی که به ضرر جمهوری اسلامی در منطقه شکل گرفته است، اکنون مستقیم و غیر مستقیم مسئله بود و نبود دولت عراق نیز به نوعی با تغییر و تحولات جاری منطقه گره خورده است. هم اینک حماس به صورت یک نیروی نظامی از معادلات محور مقاومت خارج شده است. حزبالله لبنان هم، دیگر فاقد آن تأثیرگذاری لازم در عمق استراتژیک جمهوری اسلامی است. سرنگونی حاکمیت بشار اسد نیز کاریترین ضربه به عمق استراتژیک جمهوری اسلامی بود که باعث فروپاشی تمام پایههای آن در منطقه شد. با وضعیت پیش آمده، دیر نیست که حوثیهای یمن هم از معادلات محور مقاومت حذف شوند. از اینرو اوضاع برای دولت عراق وخامتبارتر از آن است که بخواهد سرنوشت بحرانی عراق و حاکمیت این کشور را همچنان همانند گذشته به نیروهای شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی گره بزند.
پوشیده نیست با روی کار آمدن ترامپ موضوع انحلال یا عدم انحلال نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق شرایط بازهم پیچیدهتری را برای حاکمیت این کشور رقم خواهد زد. بی تردید، روند این وضعیت با شروع به کار ترامپ در نیمه دوم ژانویه ۲۰۲۵ و تصمیمات او در مورد حذف نیروهای تروریست و نیابتی جمهوری اسلامی اوضاع را برای دولت عراق از این هم که هست بحرانیتر و وخامتبارتر خواهد کرد.
محمد شیاعالسودانی – نخست وزیر عراق – اگر نتواند یا نخواهد موضوع نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی را آنگونه که ترامپ مد نظر دارد، حل و فصل کند، یقیناً با شرایط پیچیدهتری مواجه خواهد شد. اعمال تحریم صادرات نفت عراق محتملاً نخستین گزینۀ ترامپ در اعمال فشار به کابینه محمد شیاعالسودانی جهت انحلال حشدالشعبی و دیگر نیروهای مورد حمایت جمهوری اسلامی خواهد بود. وضعیت ناپایدار اقتصاد عراق و وابستگی این کشور به صادرات نفت، خرابتر از آن است که دولت عراق بخواهد بقاء خود و حاکمیت این کشور را به حفظ نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق گره بزند.
اینکه نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق، دست به نقد از حمله به اسرائیل امتناع کردهاند، نخستین نشانههای بازدارنگی این نیروهای شبه نظامی و تروریست جمهوری اسلامی در عراق است. امتناع کنونی آنان از حمله به اسرائیل، ازجمله امتناع از حملات موشکی و پهبادی به اسرائیل و پایگاههای آمریکا، چه با تأکید جمهوری اسلامی باشد، چه با دستور دولت عراق و چه از ترس خود آنان از واکنشهای تند و تیز اسرائیل و دولت آمریکا ، در اصل موضوع هیچ تغییری ایجاد نمیکند. آنچه مهم است، روند فروپاشی عمق استراتژیک محور مقاومت جمهوری اسلامی در منطقه است که با سرنگونی حکومت بشار اسد اکنون ابعادی وسیعتری یافته و عملا اوضاع را برای بقاء نیروهای نیابتی عراق نیز سختتر و چه بسا موقعیت آنان را با اضمحلال مواجه کرده است.
پوشیده نیست، تأثیر سقوط بشار اسد در عراق، فقط در فروپاشی یا به انزوا کشاندن نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در این کشور خلاصه نخواهد شد. شکلگیری نیروهای حشدالشعبی و دیگر نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۵ که با فتوای آیتالله سیستانی برای مقابله با داعش صورت گرفت، تا حدودی توازن قوای سیاسی در عراق را به نفع نیروهای شیعی و به ضرر نیروهای ظاهراً سنی مذهب سوق داد. اکنون با وضعیت پیش آمده که منجر به تضعیف جمهوری اسلامی و به طریق اولی منجر به تضعیف موقعیت نیروهای نیابتی آن در عراق شده است، بار دیگر اوضاع به نفع جناحهای رقیب رقم خورده و آنان نیز مجدداً به تحکیم بیشتر قدرت خود در عراق امیدوار شده اند.
بی تردید، این موضوع نیز به سهم خود شرایط داخلی عراق را برای نخست وزیر این کشور بحرانیتر کرده و چه بسا او را در یافتن یک «راه حل مناسب» برای برون رفت از بحرانی که هم اینک در آن قرار گرفته است، ترغیب نماید. راه حلی که پیش از هرچیز محتملاً در پاسخگویی به اهداف آمریکا، اسرائیل و سازمان ملل در مورد نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و کوتاه کردن هرچه بیشتر دست هیئت حاکمه ایران در عراق منتهی خواهد شد. موضوعی که چه بسا با عمیقتر شدن شکاف میان این نیروها با دولت عراق، شرایط بازهم بحرانیتری را برای دولت این کشور ایجاد کند.
با این همه آنچه روشن است، با سقوط بشار اسد، آفتاب نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی نه فقط در عراق که در یمن هم بر لب بام است و اکنون جهان نظارهگر شکست کامل سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نابودی عمق استراتژیک آن در منطقه است. در این میان آنچه شگفتانگیز است و مایه تمسخر، توهمات خیالپردازانه جمهوری اسلامی، فرماندهان سپاه و به طور اخص توهمات بیمارگونه شخص خامنهای است که همچنان در راستای امیدبخشی به نیروهای مأیوس و ناامید ولایی خود با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته و مدعیاند، نه تنها جمهوری اسلامی در پیشبرد سیاست «عمق استراتژیک» خود شکست نخورده است، نه تنها محور مقاومت تضعیف نشده، بلکه از پیش هم قویترند و قدرتمندتر هم خواهند شد.
متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۰۲ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما