بحران ناشی از پوسیدگی و زوال نظم ارتجاعی حاکم بر ایران، به اشکال مختلف در تمام عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را نشان میدهد. حوادث نظامی یک ماه گذشته در سیستان و بلوچستان و حملات پیدرپی گروه اسلامگرای موسوم به جیشالعدل به نیروهای نظامی رژیم و کشته شدن تعداد زیادی از آنها، نیز بازتاب همین واقعیت است.
ظاهراً استان سیستان و بلوچستان یکی از مناطقی است که به دلایل متعدد، رژیم همواره نیرو و استحکامات نظامی خود را در آن تقویت نموده و واحدهای زبده سپاه پاسداران و پلیس مرزی را در آنجا متمرکز کرده است. بااینوجود اگر فقط به اتفاقات یک ماه اخیر در این استان نظری بیفکنیم شاهد افزایش روزافزون درگیریهای نظامی و تلفات نیروهای رژیم هستیم.
یکی از این درگیریهای نظامی که ابعادی بسیار فراتر از درگیریهای کوچک و روزمره داشت در ۱۶ فروردینماه رخ داد.
در ساعات اولیه بامداد پنجشنبه ۱۶ فروردین، گروه جیشالعدل همزمان به چند پایگاه نظامی سپاه پاسداران و پلیس در شهرهای راسک و چابهار در استان سیستان و بلوچستان حمله کرد. این درگیریها ساعتها ادامه یافت و حتی برخی از این مراکز به تصرف جیشالعدل درآمدند. گروه جیشالعدل با صدور بیانیهای ادعا کرد که همزمان به ۶ نقطه نظامی حکومتی شامل مقر دریابانی فرا جا، کلانتری ۱۱ و مرکز آگاهی فرا جا در چابهار، ستاد فرماندهی سپاه چابهار، سپاه ناحیه راسک و پایگاه محلی سپاه پاسداران در جاده سرباز- راسک حمله کرده است.
خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران این درگیری نظامی را چنین گزارش کرد: ” تعدادی از تروریستها و اشرار مسلح وابسته به سرویسهای جاسوسی بیگانه در ساعات اولیه بامداد پنجشنبه ۱۶ فروردینماه بهقصد برهم زدن امنیت و سلب آرامش مردم بهطور همزمان به ۵ نقطه از اماکن عمومی و پایگاههای نظامی و انتظامی برقرارکننده امنیت در شهرهای چابهار و راسک در استان سیستان و بلوچستان حمله کردند که با درایت ، حوصله و هوشمندی نیروهای مدافع امنیت مواجه شدند.
… در این عملیات ۱۸ تن از تروریستها و اشرار مسلح مهاجم به هلاکت رسیدند و ۱۰ تن از نیروهای حافظ امنیت نیز به فیض رفیع شهادت نائلآمده و تعدادی دیگر نیز مجروح شدند.” اما به نظر میرسید که تعداد کشته و زخمیهای رژیم باید بسی فراتر از آن چیزی باشد که این خبرگزاری اعلام کرد.
همان روز رئیس دانشکده علوم پزشکی چابهار از مصدومیت ۴۴ نفر از نیروهای نظامی رژیم خبر داد.
وی اظهار داشت: به دنبال درگیریهای نظامی شب گذشته در چابهار و راسک ۴۴مجروح و مصدوم به بیمارستان چابهار اعزام شدند که ۲۹ نفر بهصورت سرپایی مداوا و مرخص شدند.
وی افزود: در حال حاضر ۱۵ بیمار در بیمارستان حضور دارند که خدمات اولیه و ثانویه ادامه دارد. از این تعداد ۱۳ نفر در بخشهای عادی بستری و ۲ نفر در بخشهای ویژه تحت درمان هستند.
یک روز بعد همین خبرگزاری تسنیم از افزایش نظامیان کشتهشده رژیم به ۱۵ تن خبر داد و در توجیه این ضربه سنگین افزود:
“عوامل حادثه تروریستی چابهار و راسک ایرانی نبوده و همگی از اتباع خارجی و کاملاً آموزشدیده بودهاند و برنامهریزی عملیات توسط سرویسهای خارجی صورت گرفته است.
تجهیزات بسیار پیشرفتهای ازجمله دوربین پیشرفته دید در شب، جلیقه ضدگلوله که زیر آن کمربند انتحاری جاسازیشده بوده، ماسک ضد شیمیایی، بیسیمهای حرفهای دارای ارتباط مداوم شبکهای، نارنجکانداز ۳۰ میلیمتری نصبشده روی اسلحه، مواد انفجاری C4، بسته جیره غذایی چندروزه، اسلحه M4 آمریکایی و نردبانهای بسیار سبک تاشو جهت ورود به اماکن در این عملیات توسط تروریستها بهکارگیری شده است.”
جیش العدل اما با مضحک خواندن ادعای جمهوری اسلامی در اعلام تعداد کشتههای این درگیریها، تلفات نیروهای نظامی و امنیتی رژیم را بیش از ۲۰۰ تن اعلام کرد و گفت که بیشترشان از اعضای سپاه پاسداران بودند که در عملیاتهای زنجیرهای همزمان به شش ارگان نظامی در چهار نقطه شهرهای راسک، چابهار و منطقه پارود روز پنجشنبه ١۶ فروردینماه که بیش از سیزده ساعت به طول انجامید، کشتهشدهاند.
روز شنبه ۱۸ فروردینماه خبر دیگری انتشار یافت که بر طبق آن در پی درگیری افراد مسلح با نیروهای پاسگاه منطقه سر جنگل در بخش کورین واقع در شهرستان زاهدان، دو تن از نیروهای نظامی کشته و یکتن دیگر بشدت مجروح شد.
هنوز یک هفته از حمله نظامی ۱۶ فروردین نگذشته بود که در ۲۱ فروردین اعلام شد:
دو خودوری نیروهای پلیس در محور مواصلاتی سوران ـ مهرستان موردحمله قرار گرفتند و تعدادی از پرسنل پلیس کشته و تعدادی نیز مجروح شدند.
خبرگزاریهای رژیم اعلام کردند که ۵ تن از افراد پلیس در این حمله کشتهشدند. در این حمله همچنین ۲ مأمور پلیس نیز مجروح شدند. این درگیریها صرفاً چند نمونه در طول فروردین ماه بود.
در نیمه دوم سال گذشته نیز چندین عملیات نظامی از سوی این گروه صورت گرفته بود که مهمترین آن در ۲۴ آذرماه رخ داد که گروه جیشالعدل با حمله به یک پاسگاه دیگر در شهر راسک ۱۱ نیروی مسلح رژیم را کشته و ۶ تن را مجروح کرده بودند.
پیش از آنکه به بررسی خود درگیریهای نظامی در وضعیت بحرانی کنونی ایران و نقش و ماهیت گروه اسلامگرای جیش العدل بپردازیم، نخست باید به واکنش جمهوری اسلامی به این درگیریهای نظامی و نحوه انتشار خبر آنها اشاره کرد
سران و نظامیان رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی چنان کودناند که میپندارند با گفتن اینکه آنها ” همگی از اتباع خارجی” هستند، میتوانند مردم ایران را با این اراجیف فریب دهند و گریبان خود را از این شکستهای نظامی خلاص کنند. اما درواقع خودشان را فریب دادهاند. به نظرمی رسد که این دروغها را حتی اندک طرفداران نادان یا جیرهخوار خود رژیم نیز باور نکنند. نهفقط مردم سیستان و بلوچستان بلکه عموم مردم ایران میدانند که این گروه مستقل از ماهیت آن، متشکل از گروهی از همین مردم بلوچ است و نه “اتباع خارجی”. علاوه بر این، جمهوری اسلامی همچنین ادعا کرد چون سلاحهای پیشرفتهای دارند، توسط دولتهای دیگر سازماندهی و تجهیز شدهاند. فرض کنیم که چنین باشد. اگر جمهوری اسلامی این حق را برای خود قائل است که در کشورهای دیگر گروههای اسلامگرا را سازماندهی و مسلح کند و کرده است، قاعدتاً نباید اعتراضی از این بابت داشته باشد که دیگران هم عمل متقابلی انجام داده باشند،اما اگر مخالفت و اعتراضی در این مورد هست، از جانب مخالفان جمهوری اسلامی بهویژه جریانات مترقی و انقلابی است و نه جمهوری اسلامی.
اما این گروه جیش العدل کیست و چرا اکنون تا به جائی رشد کرده که میتواند پیدرپی عملیات نظامی علیه رژیم انجام دهد و گاه در یک روز و همزمان به ۶ مرکز نظامی رژیم حمله کند.
گروه جیش العدل بهعنوان یک گروه اسلامگرای ارتجاعی در اساس محصول جمهوری اسلامی و سیاستهای ارتجاعی آن علیه مردم بلوچ در ایران است.
جمهوری اسلامی از دو جهت به شکلگیری و رشد این گروه یاری رسانده است. نخست تبعیض و ستمی است که جمهوری اسلامی نسبت به مردم استان سیستان و بلوچستان اعمال کرده است. سیستان و بلوچستان عقبماندهترین استان کشور ازنظر اقتصادی است. ازاینرو فقر و بیکاری در این استان از تمام مناطق و استانها گستردهتر است. همزمان، مردم این استان ازلحاظ امکانات آموزشی، بهداشتی و رفاهی در پایینترین رده نسبت به دیگر استانها قرار دارند. مردم بلوچ از تحقیر، تبعیض و ستم ملی و مذهبی رنج میبرند. فقر،گرسنگی، بیکاری و محرومیتهای متعدد اجتماعی، گروهی از مردم را به ناگزیر وارد شبکههای قاچاق مواد مخدر یا دیگر کالاها در مناطق مرزی کرده است. جمهوری اسلامی به این بهانه سرکوبها را در این منطقه تشدید کرده و اکنون بالاترین رقم اعدامیان را بلوچها تشکیل میدهند. روشن است که این سیاستهای ارتجاعی و ضد مردمی جمهوری اسلامی نارضایتی را در منطقه سیستان و بلوچستان وسیعاً گسترش داده است. جمهوری اسلامی درحالیکه مردم بلوچ را تحت این شرایط وحشتناک اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار داده، از همان بدو به قدرت رسیدن خود تلاش نمود گرایشها و سازمانهای سیاسی مترقی و انقلابی را در این منطقه سرکوب کند، اما این امکان را برای گروههای مخالف سنی مذهب باقی گذاشت که از طریق مساجد و دیگر مراکز مذهبی به فعالیت سیاسی مخفی و نیمه مخفی ، تماس و ارتباط با مردم ادامه دهند. از درون همین جریانات است که در دهه ۸۰ گروه موسوم به جندالله شکل گرفت و سپس با از هم پاشیدن آن، در اوایل دهه ۹۰ گروه اسلامگرای سنی مذهب دیگری به نام جیشالعدل شکل گرفت که با یکرشته عملیات نظامی اعلام موجودیت کرد. بنابراین روشن است که چرا بهرغم ستمی که اسلامگرائی و دولت مذهبی بر عموم مردم ایران تحمیل کرد، بازهم در بلوچستان گروهی شکل میگیرد و تقویت میشود که اسلامگراست، اما از آنجائی که مردم بلوچ با ستم و تبعیض ملی هم رو به رو هستند، ناسیونالیسم را نیز چاشنی اسلامگرائی خود کرده است.
اما چرا جمهوری اسلامی با تمام نیروهای مسلح و سرکوبگریاش به وضعیتی دچار شده است که پیدرپی در معرض عملیات نظامی جیشالعدل قرارگرفته است؟
جمهوری اسلامی در اوایل به قدرت رسیدن، برای تحکیم موقعیت خود در این منطقه تلاش میکرد از تضادهای قبیلهای منطقه به نفع خود استفاده کند و اوضاع را تحت کنترل داشته باشد، اما پسازآن که این تاکتیک کارآیی خود را از دست داد، تکیه خود را برجذب آخوندهای سنی منطقه بهویژه از طریق جریان موسوم به اصلاحطلب قرارداد. با اعتلای جنبش تودهای سراسری و مبارزه برای سرنگونی رژیم از اواخر دهه گذشته، وضع تدریجاً در بلوچستان نیز تغییر کرد و در مرحلهای به راهپیمائیها و اعتراضات تودهای مردم شهرهای این استان انجامید. در این شرایط، سرکوبهای رژیم و نارضایتی گسترده مردم بلوچ، گرایش به عملیات مسلحانه را تقویت کردند. در غیاب سازمانهای چپ و مترقی، گروهی از جوانان ناراضی بلوچ به گروه جیش العدل پیوستند و آن را تقویت کردند. بنابراین موفقیت این گروه در انجام عملیات نظامی بزرگ محصول همین رشد و در محدودهای حمایت تودهای و آمادگی مردم برای رویآوری به مبارزات قهرآمیز است. اما گرچه ضربات پیدرپی رژیم در بلوچستان از یکسو برخاسته از بحران سیاسی موجود و آمادگی تودهای برای سرنگونی جمهوری اسلامی است، از سوی دیگر پوسیدگی رژیم و از هم گسیختگی نیروی مسلح مزدور آن را در شرایط بحرانی موجود نشان میدهد که دیگر انگیزهای برای درگیری و مقابله ندارند و در پی حفظ جان خودشان هستند. رژیم هر تلاشی هم بکند از این مخمصه بیرون نخواهد آمد و روز بهزور ضربات سنگینتری را متحمل خواهد شد.
اما رشد گروههای ارتجاعی امثال جیش العدل که میتواند در شرایط بحرانی کنونی ایران در واکنش به به سرکوبگریهای بیرحمانه رژیم حتی در مناطق دیگر نیز پدید آید، هم به لحاظ خصلت مذهبی و هم ناسیونالیستی یک گام به عقب و به زیان جنبش انقلابی سراسری تودههای مردم ایران است. تا چند ماه پیش که جنبش مردم بلوچ در خیابان جریان داشت، روزبهروز این جنبش رادیکالتر میشد. نه بحثی از مذهب در میان بود و نه ناسیونالیسم. افتادن ابتکار عمل به دست گروهی که هم اسلامگراست و هم ناسیونالیست، پس رفت جنبش و تضعیف آن درروند تحولات سیاسی عمومی کنونی است. از سوی دیگر رشد این گروهها برای آینده جنبش نیز زیانبار است. چرا که ابزاری خواهند بود در دست بورژوازی و قدرتهای جهانی به عنوان یک مانع بر سر راه پیشرفت و اهداف انقلاب.
گروه جیش العدل نه میتواند برای مردم بلوچ رفاه، آزادی و برابری به بار آورد و نه ستمهای متعددی که این مردم با آنها روبهرو هستند براندازد. هیچ نقطه مثبتی در رشد این گروه به نفع مردم بلوچستان وجود ندارد. لذا باید آن را بهویژه در میان مردم خود منطقه افشا و ایزوله کرد. راه نجات مردم بلوچستان از شر تمام ستمگریهایی که جمهوری اسلامی به بار آورده، در اتحاد با کارگران و زحمتکشان سراسری برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت شورایی است که بهفوریت تمام ستمها را برخواهد افکند و مطالبات آنها را عملی خواهد کرد.
نظرات شما