نوجوان ترنسجندر قربانی نفرت‌پراکنی جمهوری اسلامی و تابوهای متحجرانه

روز سه‌شنبه ۱۰ بهمن بار دیگر خبر تکان‌دهنده‌ی قتل یک نوجوان ترنسجندر، به نام پارسا، به دست پدرش در تبریز در رسانه‌ها منتشر شد. این اولین باری نیست که چنین جنایتی به دلیل هویت جنسیتی ناهم‌خوان با نرم‌های متعارف رخ می‌دهد. پیش از این نیز بارها شاهد چنین فجایعی بوده‌ایم، مانند قتل حسین بیرانوند، جوان ترنسجندر در خرم‌آباد به دست پدر، یا قتل “علی فاضلی منفرد”، نوجوان اهوازی به دست مردان خانواده. این خبرها، تنها  بازتاب گوشه‌ی ناچیزی از خشونت‌ها و جنایت‌های هم‌جنس‌گراستیزانه در جامعه است.

عامل این جنایت‌های نفرت‌محورریشه در تابوهای اجتماعی دارد، که تنها یک شکل از هویت جنسیتی و یک شکل از رابطه جنسی و یک شکل از خانواده را به رسمیت می‌شناسند. این تابوها به رغم ابتذال، ریشه‌ای عمیق در باورهای اجتماعی دارند. باورهایی که از نفوذ عمیق مذهب در اذهان اجتماعی برخاسته‌اند و در جامعه طبقاتی بازتولید و تقویت می‌گردند.

در ایران، آمار دقیقی از خشونت‌ها و جنایت‌های نفرت‌محور وجود ندارد. چرا که بر بسیاری از این خشونت‌ها، نه تنها از سوی خشونت‌گران بلکه هم‌چنین از سوی خشونت‌دیدگان سرپوش گذاشته می‌شود و دردناک‌تر آن که خشونت‌گران از هم‌دردی و پذیرش نزدیکان و اکثریت جامعه نیز برخوردار می‌گردند. مجرمان، مدافعان “آبرو” و “ناموس” خانواده دانسته می‌شوند و قربانیان، متجاوزان به این “فضیلت‌”های متحجر.

آن‌چه به این خشونت‌ها در ایران دامن می‌زند، تنها هنجارها و باورهای اجتماعی واپسگرایانه نیست، بلکه هم‌چنین رژیمی است که بر پایه تبعیض‌های چندلایه علیه هم‌جنس‌گرایان، زنان، اقلیت‌های مذهبی و ملی بنا گردیده است. در جمهوری اسلامی تنها یک نوع از هم‌جنس‌گرایی به رسمیت شناخته شده است و آن نیز ترنسجندر (تراجنسیتی) است؛ یعنی افرادی که هویت جنسیتی آن‌ها با جنسیت انتسابی هنگام تولدشان متفاوت است، با تنها یک گزینه در برابرشان، یعنی عمل جراحی و هورمون‌درمانی. چه بسا بسیاری به رغم تمایل خود، به این پروسه دردناک و پرهزینه (در صورت همراهی خانواده و تمکن مالی) تن می‌دهند، چرا که ایستادگی در برابر فشارهای چندجانبه خانوادگی، اجتماعی و قانونی از توان آن‌ها پیشی می‌گیرد. قانون “تغییر جنسیت” در جمهوری اسلامی نیز در دیدگاه واپسگرایانه بسیاری از آخوندهای ریز و درشت نقشی ایفا نمی‌کند. در اعمال خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان کوتاهی نمی‌کنند. برای نمونه، در سال ۱۴۰۰ ریبوار ابراهیمی، اهل مریوان، پس از تأیید پزشکی، تصمیم به انجام عمل جراحی برای تغییر جنسیت می‌گیرد. اما با مراجعه خانواده به یک آخوند، او این عمل را برخلاف موازین شرعی اعلام می‌کند. در نتیجه ریبوار تحت فشار روانی، دست به خودکشی می‌زند.

هم‌جنس‌گرایان در ایران نه تنها از هیچ حمایت قانونی برخوردار نیستند، بلکه هویت جنسیتی آنان جرم انگاشته می‌شوند و طبق قوانین شرعی حاکم در ایران با مجازات‌هایی از شلاق تا اعدام روبرو می‌گردند. جرم‌انگاری هم‌جنس‌گرایی به بازتولید این تابوها و استمرار و گسترش خشونت و جنایت علیه هم‌جنس‌گرایان، دامن می‌زند. سران جمهوری اسلامی و آخوندهای ریز و درشت در نفرت‌پراکنی علیه هم‌جنس‌گرایان از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند. آنان، تمامی اشکال هویت جنسیتی دگرجنس‌گرا را “غیراخلاقی”، “فاسد”، “حیوان‌صفت”، “مادون انسان” و در بهترین حالت “بیمار” معرفی می‌کنند. آنان هم‌جنس‌گرایی را “ترویج ابتذال و بی‌بندوباری” و سست‌کننده بنیان “خانواده” می‌دانند. هم‌جنس‌گرایان در بهترین حالت، “بیمار” تلقی می‌شوند. این ناآگاهی و نگرش منفی منحصر به افراد خانواده یا مردم عادی جامعه نیست، بلکه برخی از پزشکان و کارکنان بخش‌های درمان و بهداشت را نیز دربرمی‌ گیرد. برای نمونه، پدر پارسا می‌گوید، او را برای درمان نزد پزشک برده است و پزشک نیز “قول درمان” داده است. این پزشک نادان به جای مشاوره به پدر پارسا برای پذیرش هویت جنسیتی فرزندش، او را بیمار تلقی کرده و “قول درمان” می‌دهد.

گرچه هم‌جنس‌گراستیزی ریشه در فرهنگ واپسگرایانه دارد، اما حاکمان جمهوری اسلامی همراه با نفرت‌پراکنی و جرم‌انگاری، با سانسور و ممنوعیت مانع بزرگی بر سر راه آگاه‌سازی جنسیتی و جنسی عموم مردم جامعه، به ویژه نوجوانان و جوانان قرار می‌دهند.

ناگفته نماند، هم‌جنس‌گرا ستیزی پدیده‌ای منحصر به ایران نیست، بلکه در تمامی جهان، به ویژه در سالیان اخیر، رشد داشته است. اگر چه در بسیاری از کشورهای جهان از هم‌جنس‌گرایی، جرم‌زدایی شده است و علاوه بر تصویب قوانین حمایتی، این شکل از هویت جنسیتی در کنار هویت جنسیتی متعارف به رسمیت شناخته شده است، آمار نشان می‌دهند که خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان رو به فزونی است. برای نمونه، در آلمان در سال ۲۰۲۰، جنایت‌های نفرت‌محور علیه هم‌ جنس‌گرایان ۳۶ درصد افزایش یافته است. این آمار بازتاب دقیق خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان نیست، چرا که در برخی موارد این خشونت‌ها گزارش نمی‌شوند، بر اساس جنسیت به “مرد” و “زن” تقسیم‌بندی می‌شوند یا به عناوین دیگری ثبت می‌شوند، مانند قتل یک پناهنده سوریه‌ای در شهر “درسدن” یا قتل دیگری در شهر “آلتنبورگ” که تحت عناوین دیگری غیر از جنایت‌های نفرت‌محور طبقه‌بندی شده‌اند. بنا به آمار پلیس در ماه ژوئن ۲۰۲۰، ۱۴۰۰ مورد خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان رخ داده است. هم‌چنین “آژانس علیه تبعیض” گزارش داده است که ۸۸۲۷ مورد درخواست مشاوره داشته است که ۲۱ درصد آن در رابطه با تبعیض براساس هویت جنسیتی بوده است. از آن‌جایی که آمار هم‌جنس‌گراستیزی، یهودی‌ستیزی، مسلمان‌ستیزی، پناهنده‌ستیزی در سال‌های اخیر، رشد همزمان داشته است، و با توجه به رشد گرایشات افراطی راست و نژادپرستانه ، تحلیل‌گران این خشونت‌ها را به انگیزه‌های سیاسی نسبت می‌دهند. تحلیلی که مقایسه آمار در سایر کشورها صحت آن را به اثبات می‌رساند.

بنا به پژوهش “انستیتوی ویلیامز در مدرسه قانون یو سی ال”، افراد هم‌جنس‌گرا بیش از دگرجنس‌گرایان در معرض خشونت هستند. تحقیقات سال ۲۰۱۷ نشان می‌دهند در میان هزار نفر، ۱ / ۷۱ مورد خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان و ۲ / ۱۹ مورد علیه دگرجنس‌گرایان بوده  است.

طبق آمار “اداره اف بی آی” ایالات متحده در سال ۲۰۱۹، خشونت‌ علیه هم‌جنس‌گرایان از ۲ / ۴ درصد در سال ۲۰۱۸ به ۸ / ۴ درصد در سال ۲۰۱۹ افزایش یافته است. “کمپین حقوق بشر” در سال ۲۰۲۰ گزارش می‌دهد، از زمان ثبت آمار خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان در سال ۲۰۱۳، ۲۰۰ مورد قتل هم‌جنس‌گرایان را به ثبت رسانده است. آماری که سال به سال افزایش می‌یابند. در سال ۲۰۲۰، حداقل ۳۷ هم‌جنس‌گرا قربانی خشونت‌های مرگبار بوده‌اند. این آمار برای نمونه در سال ۲۰۱۷ بالغ بر ۳۱ مورد بوده است. در هم‌تنیدگی گرایشات راست افراطی، نژادپرستانه، زن‌ستیزانه و هم‌جنس‌گراستیزی را آمار “کمپین حقوق بشر” آشکار می‌سازد. از ۳۷ قتل نفرت‌محور در سال ۲۰۲۰، ۲۲ نفر سیاه‌پوست و ۷ نفر لاتین‌تبار بوده‌اند و در میان این ۲۹ نفر، ۲۵ زن سیاه‌پوست و لاتین‌تبار بوده‌اند. آمار افزایش خشونت در آمریکا را نیز می‌توان به رشد گرایشات راست افراطی و نژادپرستانه در آمریکا نسبت داد که تبلور آن را می‌توان در انتخاب دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷ به ریاست جمهوری مشاهده کرد. روندی که نه تنها به هم‌جنس‌گراستیزی دامن زده است بلکه دست به تعرض به حقوق قانونی زنان، رنگین‌پوستان و مهاجران و پناهندگان زده است.  این روند افزایشی در آمار، تنها نشان‌گر، هم‌گامی راست‌گرایی، نژادپرستی با زن‌ستیزی و هم‌جنس‌گرا ستیزی است. شواهد تاریخی نیز بر این واقعیت صحه می‌گذارند، هم‌چون در دهه‌های رشد و سلطه فاشیسم و نازیسم در اروپا.

تعرضات کلامی و فیزیکی و قتل تنها بخشی از خشونت‌های رایج علیه هم‌جنس‌گرایان است. اعضای جامعه هم‌جنس‌گرایان بیش از دگرجنس‌گرایان در معرض فقر، تبعیض در استخدام، خانه‌یابی و برخورداری از خدمات بهداشتی قرار دارند. آنان به علت فشارهای روانی و استرس، دو برابر سایر افراد دچار مشکلات روانی هستند و افسردگی نیز در میان آنان دو برابر دگرجنس‌گرایان رایج است. از آن گذشته، هم‌چون ایران، بسیاری از آنان ۵ برابر دگرجنس‌گرایان، به ویژه در سنین بین ۱۰ تا ۲۴ سال، در معرض تمایل به خودکشی هستند. دسترسی به خدمات بهداشتی به ویژه در مورد ترنسجندر‌های رنگین پوست و مردان سیاه‌پوست با موانع بسیاری روبروست. بنا به گزارش “مرکز تحقیق درباره خشونت جنسی” ۵۰ درصد از ترسنجندرها حداقل یک بار دچار تعرض جنسی بوده‌اند. ترنسجندرهای قربانی “قاچاق سکس” بیش‌تر در معرض تبعیض از سوی مجریان قانون هستند. آنان هفت برابر بیش‌تر در معرض خشونت پلیس قرار دارند. در حالی که رنگین‌پوستان دو برابر بیش از سفیدپوستان در معرض تبعیض استخدامی هستند این آمار در مورد رنگین‌پوستان هم‌جنس‌گرا به ۴ برابر افزایش می‌یابد. موارد تبعیض و خشونت‌های همه‌جانبه علیه هم‌جنس‌گرایان را می‌توان هم‌چنان برشمرد.

پیش از به رسمیت‌شناسی هویت جنسیتی هم‌جنس‌گرایان در غرب، این پدیده هم‌چون ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، پدیده‌ای “انحرافی”، “غیراخلاقی” و “شرم‌آور” دانسته می‌شد و بسیاری از هم‌جنس‌گرایان در هراس از ننگ اجتماعی این گرایش را سرکوب یا پنهان می‌کردند. در مواردی نیز که امکان پنهان‌سازی وجود نداشت، انگ “بیماری” بر آن زده می‌شد و روش‌های “درمانی” هولناکی در پیش گرفته می‌شد.

در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، همراه با رشد جنبش‌های ضدنژادپرستانه، فمینیستی و دانشجویی بود که هم‌جنس‌گرایان به تدریج از پستوهای تاریک و پنهان بیرون آمدند و برای احقاق حقوق خود به مبارزه برخاستند. از این‌رو، در ایران نیز، تنها راه کاهش و تخفیف رنج‌ها و خشونت‌ها علیه هم‌جنس‌گرایان از میان مبارزه می‌گذرد. مبارزه‌ای که اولین گام آن، تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی است، زیرا تا رژیم دینی کنونی حاکم است، شرایط هم‌جنس‌گرایان همچون سایر گروه‌های اجتماعی تحت تبعیض و ستم بهبود نمی‌یابد. امری که برخی از هم‌جنس‌گرایان به آن واقف شده‌اند و در اعتراضات سالیان اخیر فعالانه در آن‌ها شرکت کرده‌اند.

امروزه گرچه بسیاری از حقوق آن‌ها در کشورهای مختلف به رسمیت شناخته شده است، که این گامی بسیار مثبت است، اما تا پذیرش اجتماعی همگانی راه درازی در پیش است. راهی که مستلزم نه تنها حقوق برابر قانونی، بلکه تلاشی همه‌جانبه برای آگاه‌سازی است. از این‌رو، سازمان فدائیان (اقلیت) در برنامه خود ، خواهان “به رسمیت شناختن حقوق انسانی و پایه‌ای اقلیت‌های جنسی (دگرباشان جنسی)، ممنوعیت هرگونه تبعیض و نقض امنیت آن‌ها از طریق نفرت پراکنی و اعمال خشونت” است تا امکان برابری حقوقی فراهم آید. گذشته از آن، سازمان فدائیان (اقلیت) خواهان “جدایی کامل دین از دولت و مدارس” است تا با مبارزه با تابوهای متحجرانه مذهبی و مردسالارانه، راه پذیرش هم‌جنس‌گرایی به عنوان یکی از هویت‌های جنسیتی هنجارپ در جامعه هموار گردد.

 

زیرنویس:

در این مقاله از تمام اشکال “ال جی بی تی کیو+” تحت عنوان هم‌جنس‌گرایی نام برده می‌شود، زیرا که جا و فرصت پرداختن به تمامی این اشکال وجود ندارد و علیه تمامی این هویت‌ها خشونت اعمال می‌شود و نفرت پراکنده می‌شود.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۵۷  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.