درس‌هایی که باید از انقلاب ۵۷ آموخت

“دوران آن خرافاتی که انقلابات را به بدخویی عده‌ای مبلغ نسبت می‌داد، دیرزمانی است سپری گشته است. امروز همه جهانیان می‌دانند که هر تلاطم انقلابی باید بر پایه یک نیاز اجتماعی مبتنی باشد که نهادهای فرتوت مانع ارضاء آن می‌گردند. این نیاز ممکن است هنوز آن‌چنان مبرم، آن‌چنان برای همگان ملموس نباشد که یک موفقیت فوری را تضمین کند، ولی هر کوششی برای سرکوب قهری، آن را مرتباً نیرومندتر به جلو خواهد راند، تا زمانی که بندهای خود را بگسلد. بنابراین، اگر یک‌بار شکست خوردیم، کاری جز این‌که دوباره از اول بیاغازیم نداریم و تنفس احتمالاً بسیار کوتاهی که میان پایان پرده اول و آغاز پرده دوم جنبش به ما ارزانی شده، خوشبختانه به ما فرصت کار بسیار لازمی را می‌دهد، فرصت بررسی عللی که هم وقوع قیام اخیر و هم شکست آن را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت” (انقلاب و ضدانقلاب – فریدریش انگلس)

انقلاب‌ها ضرورتی ناگزیر در تاریخ بشریت برای پیشرفت اجتماعی و انسانی‌اند. تاریخ بشریت سرشار است از انقلاب‌هایی که در هریک از دوران‌های تاریخی رخ‌داده و برجسته‌ترین آن‌ها،  تاریخ بشریت را جهش‌وار به‌پیش سوق داده‌اند. اما این انقلاب‌ها سهل و ساده رخ نداده و به پیروزی نرسیده‌اند. طبقات حاکم مرتجع پاسدار نظم کهنه، همواره در برابر تحول و انقلاب مقاومت کرده و کوشیده‌اند با تمام دستگاه قهر و سرکوب و تحمیق دولتی، مانع پیروزی انقلاب شوند. کم نیستند انقلاب‌هایی که درنتیجه مقاومت ارتجاع به شکست انجامیده‌اند. اما نیازهای تحول اجتماعی، بار دیگر انقلاب را به صحنه فرا‌خوانده تا تحولی را که نیاز جامعه و پیشرفت تاریخی است، به سرانجام برساند.

انقلاب سال ۵۷ که زیر فشار نیازهای پیشرفت و تحول جامعه ایران برپا گردید، توسط ضدانقلاب سرکوب شد و به شکست انجامید. پی آمد آن دورانی از رکود سیاسی بود که چند دهه دوام آورد. جارچیان وابسته به ارتجاع حاکم در کسوت نظریه‌پرداز، اصلاحات چی، استاد دانشگاه و روزنامه‌نگار وظیفه‌ای فراتر از این نداشتند که اعلام کنند، دوران انقلاب‌ها به پایان رسید و آنچه معقول و دست‌یافتنی است، در چارچوب نظم مستقر خواهد بود. اما جبرتاریخ بسی قدرتمندتر از ارتجاع  و پادوان تبلیغاتچی آن است. تردیدی نبود که ضرورت‌های جامعه ایران بار دیگر انقلاب را فرا می خواند.

بنابراین، طلیعه‌ دورانی نوین که نوید بخش در راه بودن انقلابی جدید است، در دی‌ماه سال ۹۶ دمید. طوفان‌های سیاسی یکی پس از دیگری ارکان نظم پوسیده را به لرزه درآورد. جنبشی که سال گذشته برپا شد وچندین ماه رویاروی با ارتجاع جنگید، به همه نشان داد که جامعه ایران در آستانه یک انقلاب جدید قرارگرفته است. گرچه این جنبش سرکوب شد و فرونشست، اما تمام شواهد عینی گواهی است بر این‌که پی آمد آن همچون تمام جنبش‌های سال‌های اخیر، موجی گسترده‌تر و فراگیرتر خواهد بود. اکنون ضرورت انقلابی نوین در ایران، به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل‌شده است. ازاین‌رو ضروری است که در سالگرد قیام مسلحانه ۲۲ بهمن، مهم‌ترین درس‌های  گران‌بها و ارزشمند انقلاب سال ۵۷ را مرور کنیم، از آن‌ها بیاموزیم و در عمل به کاربندیم تا انقلاب نوین به فرجامی پیروزمند برسد.

انقلاب سال ۵۷ در یک روز موعود و میمون شکل نگرفت و در یک‌لحظه از آسمان نازل نشد. این انقلاب نتیجه تضادهای جامعه ایران بود که در طول چندین دهه انباشت شده بودند و در نیمه دوم دهه پنجاه در یک‌رشته تلاطم‌های سیاسی  منفجر شدند. شورش‌های تهی‌دستان حاشیه‌نشین شهر تهران در واکنش به تعدیات و زورگویی نیروهای دولتی، پیش‌درآمد جنبش‌هایی بود که در سال ۵۶ با اعتلای جنبش دانشجوئی،  تظاهرات توده‌ای، شورش‌ها  و قیام‌های منفرد در برخی شهرستان‌ها ازجمله در تبریز، قم، یزد، رخ دادند. در این شرایط، بحران سیاسی به همراه بحران اقتصادی پیوسته عمیق‌تر می‌شد. تلاش رژیم شاه برای کنترل و مهار اوضاع از طریق تعویض پی‌درپی نخست‌وزیران  و کابینه‌ها، تشدید سرکوب و در همان حال دادن امتیاز به طرفداران ارتجاع مذهبی، کارساز نیفتاد. جنبش به رشد خود در سراسر ایران  ادامه ‌داد. رژیم شاه که در کنترل اوضاع درمانده بود، نخستین حکومت‌نظامی  را مردادماه سال ۵۷ در اصفهان اعلام کرد. اما مبارزات همچنان ادامه می‌یافت. نقطه اوج آن در شهریورماه سال ۵۷ در تهران بود که به سرکوب خونین آن در ۱۷ شهریورماه انجامید. کشتار ۱۷ شهریور در شرایطی که دوران انقلاب فرارسیده بود، نه پایانی بر مبارزات، بلکه محرکی برای گسترش جنبش‌های توده‌ای شد. بااین‌وجود، تا این مقطع هنوز یک جنبش توده‌ای سراسری شکل نگرفته بود. هنوز کارگران که پایه اصلی هر جنبش سراسری را تشکیل می‌دهند، به مبارزه سیاسی روی نیاورده بودند.

مقدمه پیوستن کارگران به جنبش سیاسی، اعتصاب  تعداد محدودی از کارگران پالایشگاه‌های نفت تهران، اصفهان، تبریز و آبادان بر سر مطالبات اقتصادی و رفاهی در نیمه دوم شهریورماه بود. پی آمد این مبارزه، ارتقای مبارزات کارگران صنعت نفت به یک مبارزه سیاسی، حول مطالبات مستقیماً سیاسی و توأم با آن رشد مبارزات کارگران در دیگر رشته‌های تولید و خدمات بود.

در اواخر مهرماه، کارگران پالایشگاه‌ها و میدان‌های نفتی با مطالبه آزادی زندانیان سیاسی، برچیده شدن ساواک و الغاء حکومت‌نظامی، به اعتصاب متوسل شدند. همراه با کارگران نفت، کارگران سیمان، نساجی، بافندگی، دخانیات، پتروشیمی، راه‌آهن و ده‌ها کارخانه و معدن حول مطالبات اقتصادی و سیاسی به اعتصاب روی آوردند. مدارس و دانشگاه‌ها، مؤسسات دولتی، روزنامه‌ها، بیمارستان‌ها، بانک‌ها نیز به اعتصاب پیوستند. جنبش در این مرحله، شکل سراسری به خود گرفت. این اعتصاب سراسری  میدان وسیع‌تری برای تظاهرات و راهپیمایی‌های توده‌ای گشود.

این تجربه می‌آموزد که در ایران یک جنبش سیاسی سراسری، تنها زمانی می‌تواند شکل بگیرد که طبقه کارگر در آن حضورداشته باشد. بنابراین، دلیل این‌که جنبش سیاسی نیمه دوم سال ۱۴۰۱ نتوانست به یک جنبش سیاسی نیرومند سراسری ارتقاء یابد، دقیقاً ازآن‌رو بود که هنوز طبقه کارگر به‌عنوان یک طبقه با اشکال مبارزاتی مختص خود در این جنبش  حضور نیافته بود و هنوز مبارزه این طبقه به یک مبارزه سیاسی، حول مطالبات مشخص سیاسی ارتقا نیافته بود.

رژیم شاه برای مقابله با اعتصاب سرتاسری سیاسی، در نیمه دوم آبان ماه، کابینه نظامی ارتشبد ازهاری را بر سرکار آورد. سرکوب و بازداشت تشدید و مراکز حساس ازجمله نفت و روزنامه توسط نظامیان اشغال شد. ده‌ها تن از رهبران اعتصاب نفت بازداشت و گروهی مخفی شدند. کارگران را بازور سرنیزه به کار واداشتند. اما با اعتلای جنبش به مرحله اعتصاب سرتاسری،  دیگر بازداشت‌ها و کشتار مردم  توسط حکومت‌های نظامی، کارساز نبود. این اقدامات تنها توانست وقفه‌ای یک‌ماهه در ادامه اعتصاب سرتاسری ایجاد کند. تظاهرات و درگیری‌ها با ارتش در خیابان‌ها ادامه یافت.  بنابراین موج دوم اعتصاب سرتاسری سیاسی  در نیمه دوم آذرماه آغاز گردید. کمیته‌های اعتصاب کارگران نفت در این فاصله انسجام و آمادگی بیشتری پیدا کردند.

در اواخر آذرماه کلیه کارگران نفت در پالایشگاه‌ها و میدان‌های نفتی بار دیگر به اعتصاب عمومی روی آوردند و کمیته‌های اعتصاب،  کنترل تولید را در تمام پالایشگاه‌ها و میدان‌های نفتی در دست گرفتند. تولید نفت به‌کلی متوقف شد. کمیته هماهنگی اعتصاب کارگران و کارکنان نفت، رهبری این مبارزه  را در دست گرفت.  این اعتصاب ضربه خردکننده‌ اقتصادی و سیاسی  به رژیم و منابع مالی آن وارد آورد. با این اعتصاب در صنعت نفت، اعتصابات کارگران واحدهای تولیدی و خدماتی دیگر نیز که مدتی فروکش کرده بودند، ازجمله اعتصابات کارگران کارخانه بافندگی بهشهر، کارگران ماشین‌سازی تبریز، خودروسازی تهران و تأسیسات آب و ماشین‌سازی اهواز، اعتصاب ده‌ها هزار کارگر معادن مس و زغال‌سنگ کرمان، نیروگاه‌های برق دوباره احیاء شدند. مراکز درمانی، بانک‌ها، تلویزیون و اغلب مؤسسات دولتی نیز به اعتصاب سیاسی سراسری پیوستند. کمیته هماهنگی کارگران و کارمندان برای اتخاذ تصمیمات مشترک تشکیل گردید.

خیابان‌های شهرهای بزرگ سنگربندی شدند. به‌رغم سرکوب و وحشی‌گری نیروهای مسلح رژیم، با این اعتصاب سیاسی سراسری، ابتکار عمل به‌کلی از دست رژیم شاه خارج شد و درواقع آنچه که انقلاب سال ۵۷ نامیده می‌شود، از همین نقطه آغاز گردید. مشخصه‌های انقلاب اولاً در این بود که دیگر ابتکار عمل کاملاً در دست خود مردم قرارگرفته بود. قوانین و مقررات رسمی دولتی به‌کلی فاقد اعتبار شدند. ستمدیدگان و تحقیرشدگان، اکنون فرمانروای واقعی در خیابان‌ها، محل کار، شهرها و سراسر کشور شده بودند. مردم که آزادی را با نبرد در خیابان‌ها به دست آورده بودند، با تصمیم و اراده خود گرد هم‌آیی‌ها، راهپیمایی‌ها، تظاهرات و اعتصابات بر پا می‌کردند. مردم آزادانه در خیابان‌ها بحث و گفتگو می‌کردند. تجمعات خود را تشکیل می‌دادند. روزنامه‌ها و کتاب‌ها از چنگ سانسور رهایی یافته بودند. دانشگاه‌ها به مراکز سخنرانی‌ها و بحث‌های سیاسی پرشور تبدیل‌شده بود. زندانیان سیاسی به دست توانای خلق از بند رسته بودند.

ثانیاً- در همین حال یک قدرت غیررسمی در مقابل قدرت رسمی دولتی شکل‌گرفته بود که مردم از آن تبعیت می‌کردند. کمیته‌های اعتصاب، کمیته‌های محلات و شوراهای هماهنگی، رتق‌وفتق امور کشور را در دست داشتند. ارگان‌هایی نظیر کمیته‌های هماهنگی اعتصاب، شوراها و کمیته‌های محلات تصمیم‌گیرنده بودند و مردم از دستورات آن‌ها تبعیت می‌کردند و نه قدرت رسمی دولتی. کمیته‌های اعتصاب کارمندان حتی اجازه نمی‌دادند وزرای قدرت رسمی که دیگر اعتباری در میان مردم نداشتند، وارد وزارتخانه‌ها شوند. تمام این رویدادهای بزرگ، نقش برجسته طبقه کارگر و اعتصاب سیاسی سراسری را در برپائی انقلاب در برابر همگان قرار می‌دهد.

تجربه برپائی اعتصابات سرا سری همچنین نشان داد، در شرایطی که کارگران از تشکل‌های پایدار طبقاتی خود محروم‌اند، می‌توانند در جریان برپائی این اعتصابات، خود را در کمیته‌های اعتصاب به سرعت متشکل کنند و به یک نیروی متشکل  پرقدرت تبدیل شوند.

تجربه انقلاب ۵۷ نشان داد که نقش برپائی اعتصاب سرتاسری بر عهده طبقه کارگر است که می‌تواند عموم کارگران را در سراسر کشور وارد مبارزه‌ای سیاسی کند و ضربه اقتصادی و سیاسی محکمی به رژیم وارد آورد و آن را فلج سازد. اعتصاب سرتاسری سیاسی با کشاندن میلیون‌ها تن از توده‌های زحمتکش به جنبش و فراهم ساختن میدان وسیع‌تری برای تظاهرات، راهپیمایی‌های میلیونی و دیگر اشکال مبارزه، ازجمله باریکاد بندی خیابانی که در این ایام به امری متداول تبدیل‌شده بود، آمادگی لازم را برای روی‌آوری توده‌ها به قیام مسلحانه فراهم آورد.

انقلاب ۵۷ نشان داد که اعتصابات عمومی اقتصادی، اعتصابات عمومی سیاسی، اعتصابات تلفیقی اقتصادی – سیاسی، اعتصابات سیاسی سراسری، راهپیمایی‌ها و تظاهرات توده‌ای، باریکاد بندی‌های متحرک و قیام مسلحانه توده‌ای، اشکال مؤثر مبارزه برای سرنگونی نظم ارتجاعی حاکم‌اند.

انقلاب همچنین، نقش کمیته‌های اعتصاب را برای در دست داشتن رهبری جنبش، نشان داد. در همین حال عیان کرد که کمیته‌های اعتصاب، نطفه شوراها هستند. شوراها شکل ارتقاءیافته و تکامل‌یافته کمیته‌های اعتصاب‌اند. بنابراین استقرار نظم شورایی در ایران تنها می‌تواند از درون کمیته‌های اعتصاب و اعتصابات سیاسی سر برآورد.

درعین‌حال، روند انقلاب ۵۷ نشان داده شد که شوراها تا جایی توانستند ادامه حیات داشته باشند که دستگاه دولتی بورژوایی درنتیجه قیام صدمه‌دیده و ازهم‌گسیخته بود. وقتی‌که ارتجاع حاکم نیروهای مسلح را تجدید سازمان‌دهی کرد، شوراها تدریجاً نابود شدند. لذا برای این‌که قدرت شورایی بتواند شکل بگیرد و به قدرت دولتی کارگران و زحمتکشان تبدیل شود، لازمه‌اش درهم شکستن و برانداختن تمام دستگاه دولت بورژوایی، با تمام ارگان‌های نظامی و بوروکراتیک آن است.

اما چه شد که این انقلاب به‌رغم حضور میلیونی توده‌های کارگر و زحمتکش، به‌ویژه نقش برجسته کارگران نفت در انقلاب به شکست انجامید؟ این درس بسیار مهمی است که باید همواره آن را به خاطر سپرد.

نخستین شرط هر انقلاب پیروزمند، انتقال قدرت سیاسی از دست یک طبقه ضدانقلابی به یک طبقه انقلابی است. در ایران اما

رژیم دیکتاتوری عریان سلطنتی، توده‌های کارگر و زحمتکش مردم را در ناآگاهی و بی‌سازمانی نگه‌داشته بود. بخش بسیار بزرگی از مردم هنوز در چنگال خرافات مذهبی اسیر بودند. لذا درنتیجه سلطه طولانی دیکتاتوری که مانع از تشکل و آگاهی طبقه کارگر شده بود، این طبقه انقلابی نتوانست در جریان انقلاب، استقلال طبقاتی و سیاسی  خود را حفظ کند، رهبری سیاسی جنبش را در دست گیرد و قدرت سیاسی را به چنگ آورد. برعکس،  در جنبش عموم خلقی و همگانی حل شد. بخش بزرگی از توده‌های کارگر و زحمتکش از روی ناآگاهی و زودباوری به خمینی و وعده‌ووعیدهای کذائی او اعتماد کردند و به دنبال او کشیده شدند. بنابراین، گرچه تمام بار انقلاب بر دوش طبقه کارگر قرار داشت و رژیم سلطنتی با قیام مسلحانه توده‌های کارگر و زحمتکش سرنگون شد، اما ضدانقلاب به رهبری خمینی، قدرت سیاسی را به دست گرفت و به‌رغم این‌که تا سال ۶۰ کشمکش و درگیری میان انقلاب و ضدانقلاب حاکم ادامه داشت، سرانجام این انقلاب به شکست قطعی انجامید.

انقلاب سال ۵۷ به همگان آموخت که اگر رهبری جنبش و انقلاب در دست طبقه کارگر به‌عنوان پیگیرترین نیروی انقلاب قرار نگیرد و اگر این طبقه به طبقه حاکم تبدیل نشود، شکست، نتیجه‌ی محتوم انقلاب خواهد بود.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۵۶  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.