بدیل‌سازی‌های چندگانه

قدرت‌های امپریالیست جهان برای پیشبرد و تحقق سیاست‌ و اهداف خود و در اسارت نگه‌داشتن ملت‌های اسیر و عقب‌مانده‌تر جهان سرمایه‌داری از روش‌ها و تاکتیک‌های بسیار متنوع نظیر اشغال نظامی مستقیم، کودتاهای نظامی، “انقلاب‌”های رنگی، روش‌های به‌ظاهر قانونی پارلمانی، حمایت از دولت‌های استبدادی و فاشیست، اشاعه و تقویت ایدئولوژی‌های فاشیستی و مذهبی، دولت‌ها و گروه‌های مذهبی و اسلام‌گرا از نمونه خاورمیانه، وعده آزادی و دمکراسی به‌قصد فریب مردم ناآگاه و بدیل سازی‌های رنگارنگ در شرایط بحرانی یک کشور استفاده می‌کنند. سراسر دوران سلطه امپریالیسم در جهان، نمونه‌های بس متعددی از این روش‌ها را به همگان نشان داده است.

در ایران از به قدرت رساندن خاندان پهلوی تا کودتای ۲۸ مرداد برای احیای سلطنت، تلاش برای شکست انقلاب ایران در سال ۵۷ از طریق به قدرت رساندن  جمهوری اسلامی و حمایت بی‌دریغ از این دولت فوق ارتجاعی در طول تمام سال‌ها تا به امروز و  آنچه که آموزنده‌تر است، سیاست فریبکارانه قدرت‌های امپریالیست و آلترناتیو سازی‌ها در طول چندین سال اخیر، چندین نمونه‌ از همین اقدامات است.

قدرت‌های امپریالیست به این واقعیت واقف‌اند که جمهوری اسلامی موردحمایت آن‌ها در یک بحران همه‌جانبه گرفتار است، عمرش به پایان رسیده و برخواهد افتاد. در این شرایط سیاست دوگانه‌ای در پیش‌گرفته‌اند. از یک‌سو مادام که هنوز اعتلای جنبش به مرحله سرنگونی قطعی رژیم نرسیده است، از آن حمایت می‌کنند، چراکه به‌رغم تمام اختلافاتی که با آن دارند، همچنان در منطقه پرآشوب خاورمیانه پاسدار منافع آن‌هاست. اما در همان حال به بدیل‌های متعددی برای شرایط  مختلف اوج‌گیری بحران شکل داده و می‌دهند و وزن و کارآیی آن‌ها را نیز از هم‌اکنون مورد ارزیابی و سنجش قرار می‌دهند.

سال گذشته یادمان هست و دیدیم وقتی‌که جنبش انقلابی مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی اوج گرفت،  به‌یک‌باره بدیل‌های رنگارنگ سلطنت‌طلبی،  مجاهدین خلق ،  جمهوری‌خواهی را در خارج از کشور علم کردند و هم‌زمان به ائتلاف میان برخی از آن‌ها نیز شکل دادند. بازار دیدوبازدید اپوزیسیون‌ها  با سران و مقامات قدرت‌های بزرگ جهان و وعده‌ووعیدهای آزادی‌خواهانه و حقوق بشری رونق گرفت. همه این گروه‌ها که در وسایل ارتباط‌جمعی قدرت‌های جهانی مورد تبلیغ و تحسین قرار میگرفتند، در یک‌چیز اشتراک داشتند. آن‌ها خواهان حفظ نظم سرمایه‌داری حاکم بر ایران باکمی اصلاحات  در روبنای سیاسی موجود بودند. در این حد که در این روبنای سیاسی از نقش مذهب کاسته شود، جمهوری اسلامی کنار برود، اما دولت پاسدار منافع سرمایه‌داران دست‌نخورده پابرجا بماند. این به‌اصطلاح بدیل‌ها همان‌گونه که در عمل نشان دادند، بدیلی که پایه توده‌ای داشته باشند، نبودند و موردحمایت مردم ایران در داخل کشور قرار نگرفتند. بااین‌وجود به‌عنوان بدیل‌های ذخیره همچنان موردحمایت قدرت‌های جهانی هستند. اما در کنار آن‌ها، قدرت‌های امپریالیست برای شکل دادن به بدیل‌های داخلی که در واقع نقش اصلی را نیز بر عهده خواهند داشت، تلاش می‌کنند. بدیل نهائی آن‌ها در شرایط اضطراری همانگونه که نشریه کار مکرر بر آن تاکید کرده است، با توجه به بحران‌های عمیق جامعه ایران و مطالبات انباشته‌شده توده‌های مردم ایران، فقط یک دولت استبدادی بناپارتیستی خواهد بود که بتواند میان طبقات مانور بدهد و نظم موجود را حفظ کند. اما در جنب ان در تلاش‌اند به بدیل‌های داخلی ظاهراً دمکراتیک نیز برای شرایط دیگر نیز شکل دهند. پوشیده نیست که یک چنین بدیلی چنانچه بخواهد کارآیی داشته باشد، نمی‌تواند از درون جناح‌های سیاسی طبقه حاکم شکل بگیرد که تاکنون در حفظ نظم موجود نقش مستقیم داشته‌اند. جریان‌های موسوم به اصلاح‌طلب و اصول‌گرا از مدت‌ها پیش در میان مردم ایران رسوا و بی‌اعتبار شده‌اند و نمی‌توانند چنین نقشی را بر عهده گیرند. بنابراین در بیرون از این جناح‌ها در پی بدیلی مناسب‌اند. یک چنین جریانی در داخل ایران طیفی از گروه‌های موسوم به ملی- مذهبی است که گرچه از همان آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی مستقیم و غیرمستقیم با این رژیم همکاری داشته‌اند، اما همچون دو جناح اصلی این رژیم بی‌اعتبار نیستند. آن‌ها طیفی را تشکیل می‌دهند که یک سر آن را  نواندیشان مذهبی تشکیل می‌دهند و سر دیگر آن را گروه‌هایی که خود را مسلمانان سوسیالیست و سوسیال‌دمکرات می‌نامند. سازمان اصلی متشکل آن‌ها نیز همان نهضت آزادی سابق است.  فعالیت علنی آن‌ها امروزه نه به‌عنوان یک تشکل بلکه به‌عنوان فعالان ملی- مذهبی صورت می‌گیرد و بیانیه‌هایی که انتشار می‌دهند با امضای سرشناس‌ترین اعضای این طیف است.  ملی- مذهبی‌ها  که سال‌ها در زد و بندهای سیاسی جناح‌های رژیم از جناح موسوم به اصلاح‌طلب حمایت می‌کردند، با آغاز دوران انقلابی در ایران و روی‌آوری توده‌های مردم به مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، ظاهراً از جمهوری اسلامی عبور کردند و خواهان برافتادن جمهوری اسلامی البته به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز و بدون خشونت ‌شده‌اند. از آنجائی که به‌رغم برخی اختلافات با جمهوری اسلامی و گاه بازداشت تعدادی از آن‌ها، تضاد خصمانه‌ای با رژیم حاکم نداشتند، در محدوده‌ای به آن‌ها امکان داده شد زیرپوشش‌های مختلف، انجمن‌های اسلامی، تشکل‌های حقوق بشری، زنان، دانشجوئی، روزنامه‌نگاران، استادان دانشگاه‌ها، معلمان و غیره به فعالیت خود ادامه دهند. در همین حال گروهی از اصلاح‌طلبان سابق نیز که امیدی به باقی ماندن جمهوری اسلامی ندارند، به آن‌ها پیوسته‌اند. اینان ازنظر پایگاه توده‌ای بیشترین نفوذ را در میان معلمان دارند و توانسته‌اند نقش اصلی را در بیشتر تشکل‌های صنفی معلمان به دست آورند.  درواقع ابتکار عمل و نیروی محرکه پشت تدوین و انتشار منشور حداقلی در سال گذشته هم که برخی تلاش کردند آن را به عنوان منشور کارگران ایران در مقابل منشور‌های بورژوازی خارج از کشور جا بزنند، در دست همین گروه از ملی-مذهبی‌ها قرار داشت. این طیف ملی-مذهبی اکنون به یکی از بدیل‌های مطلوب امپریالیسم در داخل ایران تبدیل شده  و حمایت و تقویت آنها در دستور کار قرار گرفته است. اما این بدیل سازی در داخل نمی‌تواند همچون بدیل‌های خارج کشوری مورد حمایت مستقیم قرار گیرد، بلکه شکل پیچیده‌تری به خود گرفته است.  اعطای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی  به‌عنوان یک ملی- مذهبی، در ظاهر به خاطر ” مبارزه علیه سرکوب زنان در ایران و مبارزه برای ارتقای حقوق بشر و آزادی برای همه” و در همان حال معرفی وی در جلسه اعطای جایزه به‌عنوان رهبر مردم ایران نیز دقیقاً در خدمت همین هدف و آلترناتیو سازی امپریالیستی است. بنابراین جایزه‌ای که به نرگس محمدی داده شد، درواقع جایزه‌ای به شخص وی نیست، جایزه‌ای است که به ملی-مذهبی‌های ایران و در جهت تقویت آن‌ها داده‌شده است. والا، بسیارند زنان و مردانی که تمام عمرشان علیه جمهوری اسلامی و برای مطالبات مردم ایران مبارزه کرده و به خاطر همین مبارزات سال‌ها در زندان بوده و هستند. نرگس محمدی  در واقعیت در قیاس با بسیاری از مبارزان علیه جمهوری اسلامی، مبارزه‌ای‌ نداشته است. وی سال‌های متمادی همکار و فعال جناح‌ها و گروه‌های درونی رژیم ستمگر و ضد انسانی جمهوری اسلامی  بود. تنها از هنگامی به‌عنوان یک مخالف جمهوری اسلامی ظاهر شد و به خاطر آن نیز هم‌اکنون در زندان به سر می‌برد که مردم ایران برای سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی به پا خاستند . بااین‌وجود، همانند تمام ملی-مذهبی‌ها همچنان خواهان کنار رفتن جمهوری اسلامی به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز و غیر قهرآمیز است.

این واقعیت برای ما کمونیست‌ها کاملاً روشن است که جوایز بین‌المللی سیاسی از نمونه جایزه صلح نوبل را به قول عوام درراه خدا و از روی اهداف خیرخواهانه به افراد خاصی نمی‌دهند. همواره پشت این جوایز اهداف سیاسی قدرت‌های بزرگ جهان  قرار داشته و دارد.  اصلاً هم مهم نیست که حالا باید یکی پیدا شود که مدافع حقوق بشر و مطالبات زنان و پشت سر آن‌هم  ملی-مذهبی‌ها باشند. اگر فرضاً در جامعه ایران یک لخ‌والسای ایرانی هم وجود می‌داشت که پشت سر او میلیون‌ها کارگر، او می‌توانست همان نقشی را در خدمت به اهداف و بدیل‌سازی‌های بورژوائی بر عهده بگیرد که اکنون بر عهده نرگس محمدی قرارگرفته است. در آن صورت شاید هم بسیار فراتر از امثال گروه اتحادیه آزاد کارگران و یا حزب کمونیست کارگری تقوایی که امروز برای نرگس محمدی هورا می‌کشند و پیام تبریک می‌فرستند، هوراکش وجود می داشت، بدون این که تغییری در این واقعیت بدهد که جایزه با هدف آلترناتیو سازی  قدرت‌های سرمایه‌داری جهان صورت گرفته است.

بنابراین، هدف ما ازبحث بر سر این موضوع نه پرداختن به این مسئله که ماهیت جایزه صلح نوبل چیست و این که به چه کسانی داده می‌شود، بلکه پرتوافکنی بیشتر بر اختلافی است  که در گذشته میان سازمان ما و برخی سازمان‌های دیگر بر سر نیروهای پشت سر انتشار منشور حداقلی اهداف و ماهیت بورژوا- رفرمیستی آن رخ داد.

فقط کمی هوشیاری  سیاسی لازم بود که هر فرد و سازمانی از خود سؤال می‌کرد که امضای تشکل حقوق بشری ” کانون مدافعان حقوق بشر” شیرین عبادی، نرگس محمدی، یا دیگر تشکل‌ها و گروه‌های ملی- مذهبی در پای این منشور چه می‌کند، ماجرا به کجا وصل‌است و هدف چیست؟  خوشبختانه برخی افراد و گروه‌هایی که در آغاز پای این منشور را امضا کردند، به‌زودی ماهیت قضیه را دریافتند و پای خود را از ماجرایی که تلاش می‌کرد منشور حداقلی  و بدیل سازی بورژوائی را به نام کارگران تمام کند، کنار کشیدند. می‌ماند اما کسانی که همچنان بر موضع اشتباه خود اصرار می‌ورزند. اگر اعطای جایزه بین‌المللی صلح نوبل به یکی از امضاکننده‌های منشور حداقلی نیز ماهیت این قضیه را برای آن‌ها روشن نکرده باشد، بالاخره ادامه این ماجرا و جبر شرایط سیاسی آن‌ها را واخواهد داشت به‌اشتباه خود اذعان کنند. اوضاع سیاسی ایران بسی پیچیده‌تر از آن است که مسائل مورد اختلاف بتوانند در پرده ابهام باقی بمانند. روند تحول اوضاع سیاسی حقایق بیشتری را برملا خواهد کرد و نشان خواهد داد چه کسانی از حقیقت دفاع و چه کسانی اشتباه کردند.

در پایان به این نکته نیز اشاره‌کنیم که بدیل سازی ملی-مذهبی  هم به‌رغم تلاش قدرت‌های امپریالیست، یک توهم است، نه صرفاً ازآن‌رو که مردم ایران آن‌قدر خام نیستند که بخواهند پس از تجربه فاجعه‌بار جمهوری اسلامی و اسلام ناب محمدی، دولت ملی-مذهبی را تجربه کنند، بلکه شرایط سیاسی ایران، بحران‌ها و تضادهای سر به فلک کشیده و انبوه مطالبات مردم، چنین امکانی را به آن‌ها نخواهد داد.

راه سومی در ایران وجود ندارد، یا انقلاب کارگری و حکومت شورایی  یا دولتی استبدادی و سرکوبگر. کسانی که در توهم راه سوم به سر می‌برند، دست آوردی جز شکست عایدشان نخواهد شد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۴۹  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.