با توجه به اینکه در زمان اقتدار رضاخانی هر نوع فعالیت سیاسی مردم و سازمانهای سیاسی و صنفی ممنوع بود می توان گفت که یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ است. در این باب همین بس که گفته شود پس از برکناری رضا شاه از ساطنت به دست متفقین، و برای پهلو به پهلو شدن جامعه و نیز برای استقرار استبداد جدید، بیست نخست وزیر عوض شد.
در این بازه ی زمانی، تأثیر متقابل جامعه و شعر ترانه بر بکدیگر به عیان ترین شکلی نمایان بود. درونمایه ی شعر ِ ترانه ها نسبت به دوران بسته ی رضا شاه با تغییرات آشکاری روبرو بود. اگرچه مضمون اشعار ترانه ها حامل امید به بهبود اوضاع سیاسی بود، اما این بهبود برای اقشار و طبقات مختلف اجتماعی معانی متفاوتی داشت و در دو سوی مخالف یکدیگر حرکت می کرد: یکی که از وضعیت جدید خشنود بود و آمال و آرزوهای خود را در آن می یافت و ناگزیر بود آنرا توسط ارائه ی هنر خود به میان مردم ببرد از اینرو از ابزاری سود جست که دولت جدید در اختیارش قرار داده بود و آن ایستگاه فرستنده ی رادیویی بود که قبلا در چهارم اردیبهشت ۱۳۱۹ افتتاح شد. بهمین جهت این گروه توانست ارتباطی مستقیم با توده ها برقرار نماید ولی از آنجا که مسائل مطروحه آنان از عمق نیاز های جامعه برنخواسته بود سویه ی این ارتباط به نوعی رو به یک مردم گرایی سطحی داشت و در نظر داشت تعهد به تثبیت وضعیت موجود را در جامعه تکثیر نماید. این گروه در آثار هنری اش در پی طرح مضامین خوشبینانه و جلب رضایت حاکمیت بود و اعتراضی به هیچ چیزی نداشت، و دومی که عمیق تر به مسایل می نگریست تغییر رژیم از پهلوی اول به دوم را تغییری نازل ارزیابی می کرد و در نتیجه مردم را به ادامه ی مبارزه دعوت می نمود و به تغییر وضعیت موجود تعهد داشت، و نگرش سیاسی و هنری اش مبتنی بر واقع نگری ِ آینده گرا بود. در نتیجه اشعارش همواره فریاد اعتراض بود.
افراد و احزاب سیاسی گروه اول که تنها به دستور عوامل قدرت، براساس شاه دوستی و پیروی از اوامر ملوکانه حرکت می کردند بلافاصله رادیو را با هدف ِ در دست گرفتن نبض فعالیتهای سیاسی جامعه در اختیار گرفتند و شروع به پخش برنامه های خود کردند که شامل اخبار، موسیقی، گفتار مذهبی، فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی بود. آنها در بخش موسیقی به جمع آوری عناصری پرداختند که شیوه ی تفکر گروه اول را داشتند و در این مورد بسیار سنجیده و موفق عمل کردند. رادیو در پی بکارگیری خوانندگانی بود که به کمک شعرای عامی و آهنگسازان متبحر ولی به لحاظ سیاسی کم مایه، سطح بسیار نازلی از هنر ترانه خوانی را ارائه کنند. در اینجا به چند مورد اشاره می شود:
مرتضی احـمـدی که در پیش پرده ها آواز می خواند و نیز اولین بار در ۱۳۲۲ ترانهٔ “گلپری جون” را اجرا کرد، که بسیار مورد توجه دست اندرکاران رادیو قرار گرفت و بلافاصله به خاطر آن برای کار در رادیو تهران دعوت شد. این ترانه دهها و دهها بار از رادیو پخش شد و بعدها حتی از روی آن فیلم سینمایی هم ساخته شد. تأثیر این نوع ترانه ها بر جامعه چیزی جز اشاعه ی لمپنیزم نبود، لمپنیزمی که همواره در عمل دستیار حاکمیت های استبدادی ست. متن شعر ترانه: “- گلپری جون! / – بعله / – قوت جون! / – بعله / – آخر چه جور گور بشم / اگر میگی کور بشم / دلت می خواد گم بشم / رسوا تو مردم بشم / خانوم جون / گلوم گیر کرده والله / …
اشاعه ی چنین فرهنگی همواره مطلوب حاکمیت های استبدادی ست.
حسین همدانیان شاعر و خواننده ی ترانه ی “بابا کرم” در سال ۱۳۲۵ همکاری خود را در زمینهٔ خوانندگی و نوازندگی، با رادیو آغاز کرد. وی قطعههای ضربی را که در محافل و مجالس مردم مییافت با شعرهای جدید اجرا میکرد. او که در محلهٔ شاپور تهران می زیست به دانشکدهٔ افسری رفت و پس از آن، افسر ادارهٔ آگاهی شد. آهنگساز ترانه بابا کرم فتح الله ریاحی است .متن ترانه:
هرچقدر ناز کنی ناز کنی / باز تو دلدار منی / هرچقدر عشوه کنی / ادا بیای / باز تو غمخوار منی / با با کرم / دوست دارم / ای دریغا که ندانسته گرفتار شدم / اول ِ عشق و خوشی نزد تو من خوار شدم /…
نمونه های این فرهنگ لمپنی در رادیو و بعدها در تلویزیون و بویژه در سینما فراوان دیده می شود. این فرهنگ هم اکنون در رژیم جمهوری اسلامی با شدت و غلظت بسیار بیشتری اشاعه یافته است.
جواد بدیعزاده یکی دیگر از خوانندگان، موسیقیدانان و آهنگسازان مشهور و پر آوازه ایرانی بود. او که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۳۱ در مجلس شورای ملی بهعنوان نماینده به رژیم استبدادی پهلوی دوم خدمت کرد با افتتاح رادیو به جمع هیأت ارکستر آن زمان رادیو پیوست و سالها عضو گروه شعر و موسیقی رادیو تهران بود. رادیو اصولا به هنرمندان مجیزگویی همچون او نیاز داشت که بتواند توسط آنها در جهت تحکیم مبانی سیاسی رژیم گام های مؤثری بردارد. سرود “ایران، کشور داریوش” که توسط او خوانده شد، شاهد مدعا ست:
ایران ایران ای کشور داریوش / ای سرزمین عزت و افتخار و نصرت و دانش و فر و هوش / ای خاک پاک تو ذره ذره دیده روز روشن / سینه و سر شاهنشاهان عالم / …
رادیو در آن زمان، مکان ِ اجتماعی چنین افرادی بود که توسط هنر نازل خود ذهن جامعه را از مسائل و معضلات روز به گذشته یی نامعلوم پرتاب نمایند.
غلامحسین بنان خوانندهٔ موسیقی دستگاهی ایرانی و عضو شورای موسیقی رادیو، استاد آواز هنرستان موسیقی تهران و بنیانگذار انجمن موسیقی ایران بود. بنان که مادرش، برادرزاده ناصرالدین شاه بود اولین خواننده یی بود که سرود “ای ایران” حسین گل گلاب را با موسیقی گذاری ِ روح الله خالقی نخستین بار در ۲۷ مهرماه ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی دانشکدهٔ افسری به اجرا در آورد. این سرود با استقبال وزیر فرهنگ وقت مواجه شد و با حمایت او همه روزه از رادیو تهران پخش می شد:
ای ایران ای مرز پر گهر / ای خاكت سرچشمه هنر / دور از تو اندیشه بدان/ …/ در راه تو، كی ارزشی دارد اين جان ما / پاینده باد خاك ایران ما
در این بینش ناسیونالیستی و شووینیستی جان انسان ها دارای کوچکترین ارزشی نیست و قرار است فدای مشتی خاک شده تا حاکمیت استبدادی موجود استمرار یابد:
دلکش با نام اصلی عصمت باقرپور بابلی ترانههایش را به دو زبان فارسی و مازندرانی خوانده است. او که بعد از قمرالملوک وزیری و ملوک ضرابی قدیمی ترین خواننده ی زن ِ مطرح در دنیای ترانه خوانی ایران است، در سال ۱۳۲۰ وارد رادیو شد و حدود دویست ترانه اجرا کرد. یکی از آنها ترانه ی “امد نوبهار” است که شعر آن توسط ابراهیم نواب صفا سروده شده و سپس با موسیقی مهدی خالدی به ترانه تبدیل شد، از آن نوع ترانه های سرگرم کننده و خوش ریتم ولی بی آزار و غیر اعتراضی که مطلوب هر رژیم ِ طبقاتی و مستبد است: آمد نو بهار / طی شد هجر یار / مطرب نی بزن / ساقی می بیار. و باز تأکید می کند: مطرب نی بزن / ساقی می بیار.
و اما افراد و احزاب متعلق به گروه دوم که خارج از برنامه های رادیویی دولتی قرار داشتند مسیر دیگری طی کردند. آنها با نگرشی اعتراضی، به انتشار اشعاری روی آوردند که هدفش بیان درد مشترک توده های محروم جامعه بود و برای آن بسیار هزینه دادند: با موانع متعددی از جمله سانسور دولتی به مقابله پرداختند، امری که گروه اول هرگز با آن مواجه نبود. با این وجود با جدیت تمام به کار خود ادامه دادند و آرام آرام توانستند در دل جامعه راه پیدا کنند. در این مورد نیز به بیان نمونه های زیر اکتفا می گردد:
نیما یوشیج
شعر نیما یوشیج در فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ در عداد اشعار سیاسی و اجتماعی قرار دارد. نیما از جمله شاعرانی است که درک درستی از زمانه خود دارند. شعر اجتماعی و سیاسی نیما با برخی از اشعار هم ردیف های خود در دوره مشروطه که به شکل آشکار به مسایل سیاسی و اجتماعی می پرداختند تفاوت دارد. وی شعریت شعر را در ابهام مستتر در آن می دانست و اشعار دوره مشروطیت را به این دلیل که دارای ابهام نبود و به دام ساده سرایی افتاده بود شعر نمی دانست. بنابراین اشعار اجتماعی و سیاسی نیما حاوی نوعی از ابهام است که می توان آن را ابهام سیاسی نامید.
اولین شعر نیما که در فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ سروده شده است شعر مشهور “دل فولادم”نام دارد و آخرین آنها شعری با نام “آی آدم ها” است که در سال ۱۳۳۲ به رشته ی تحریر در آمده است. شعر آی آدم ها را می توان عمدتا بازمانده ی دوران گذشته در ذهن نیما دانست. دورانی که به واسطه حکومت استبدادی رضاشاه، جامعه و آدمها در حال غرق شدن و نابودی بودند و تمام تلاش های آزادیخواهانه، بی ثمر می نمود. این شعر بعدها توسط سهیل نفیسی خواننده و آهنگساز به ترانه تبدیل شد: آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید / یک نفر در آب دارد می سپارد جان / یک نفر دارد که دست وپای دائم می زند / روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید / آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!…
پیداست که هر رژیم استبدادی با چنین افکاری دشمنی دارد. تاریخ جامعه ی ما مشحون از چنین خصومت هایی ست.
احمد شاملو
در ادبیات معاصر، نام “احمد شاملو” به عنوان یک شخصیت ماندگار از هنر و اندیشه، و تعهد و انسان دوستی چون یک ستاره در آسمان ادبی معاصر درخشیده است. او شاعری ست مبارز که زندگی خود را در دامان زبان و هنر اجتماعی رها کرده است. هنگامی که ما خود را در میانه ی دریای عظیم احساسات و افکار انسان دوستانه ی او مییابیم، هر لحظه به نوشتههای او نزدیکتر میشویم. هم ازینروست که گویی شاملو همچنان در کنار ما، در کنار تکههای جاری زندگیامان ایستاده و به ما درسهایی از زندگی و عشق و تعهد به انسان میدهد. شاملو در مسیر زندگیاش، همواره با تمامی احوالات و تغییرات آن با چشمانی باز رو به رو بوده و این ویژگی، او را به یک شاعر چالاک و زبردست معترض بدل ساخته است. او که در اشعار خود، به هر زاویهیی از زندگی نگاهی انداخته است، ما را وادار به تأمل و تفکر درباره ی عشق، زندگی، مبارزه و هنر اجتماعی میکند. احمد شاملو نه تنها یک شاعر است، بلکه یک معلم است که با نوشتههایش، ما را با دنیای زشتی که برایمان ساخته اند آشنا میکند. او اما با قلمی که چون پرنده یی آزاد، بین افکار و احساسات ما پرواز میکند و امید را به فردایی زیبا و رها سوق می دهد، همیشه در خاطرات و ذهن ما زنده خواهد ماند.
شعر شبانه ی دوم او همه ی مختصات فوق را یکجا ارائه می کند. این شعر بعدها توسط فرهاد و اسفندیار منفردزاده به ترانه یی ماندگار تبدیل شد:
یه شبِ مهتاب / ماه میاد تو خواب / منو میبره / کوچه به کوچه / باغِ انگوری / باغِ آلوچه / دره به دره / صحرا به صحرا / اون جا که شبا / پشتِ بیشهها / یهِ پری میاد / ترسون و لرزون پاشو میذاره / تو آبِ چشمه / شونه میکنه / مویِ پریشون…
سپس شاملو در پایان، خطاب به “عمویادگار” سؤالی ساده و مهم مطرح می کند. از وی می پرسد: مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟ در اینجاست که “عمویادگار” خطاب به همه ی جانفشاندگان سال ۳۲ فریاد بر می آورد که:
مستیم و هشیار / شهیدایِ شهر! / خوابیم و بیدار / شهیدایِ شهر! / آخرش یه شب / ماه میاد بیرون / از سرِ اون کوه / بالایِ دره / رویِ این میدون / رد میشه خندون / یه شب ماه میاد.
هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج مجموعه شعر”شبگیر” را به همراه “سیاه مشق” در سال ۱۳۳۲ به چاپ می رساند. این مجموعه شـعر، یکـی از سیاسـی تـرین مجموعه اشعار منتشره در آن زمان است. “شبگیر” متشکل از ۳۵ شعر است. تاریخ اولین آنها (پیوند) ، خرداد ۱۳۳۰ و تاریخ آخـرین آنهـا (کـاروان یا گالیا) اسفند ۱۳۳۱ می باشد. ابتهاج در اشعار این سال ها همه جا را غرق در اشک و خون می بیند و سر نیزه های خونفشان را در راه ها نظاره می کند . شاعر در راه یگانه ی بی بازگشت قدم می گذارد و همراه با امید راه می افتد. در این مسیر پر مخاطره، اگر یک تن به خاک می افتد، صد تن به جـای او بر می خیزند و او در هر صورت خود را در این راه ِ حرکت به سوی فردا، پیروز می بیند، هر چند همه جا مرگ و رنج در کمین باشد. در این اشعار شاعر از مردم می خواهد که از انفعال و خاموشی سالیان دراز دست بر دارند و به آنان یاد آوری می کند کـه چـه خورشید ها زیر نقاب است که می خواهند بتابند و منتظر آنان اند، و چه ستاره ها که بر این راه غبار آلود چشم بسته اند. گالیا یکی از زیباترین و پرمعناترین اشعار آن سال هاست که توسط کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور به ترانه یی زیبا تبدیل گشت:
ديرست، گاليا / در گوش من فسانه دلدادگي مخوان / ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه / ديرست، گاليا! به ره افتاد كاروان / عشق من و تو؟ … آه / اين هم حكايتي است / اما، درين زمانه كه درمانده هر كسي / از بهر نان شب / ديگر براي عشق و حكايت مجال نيست / شاد و شكفته، در شب جشن تولدت / تو بيست شمع خواهي افروخت تابناك /امشب هزار دختر همسال تو، ولي / خوابيده اند گرسنه و لخت، روي خاك / زيباست رقص و ناز سرانگشت هاي تو بر پرده هاي ساز / اما، هزار دختر بافنده اين زمان / با چرك و خون ِ زخم سرانگشت هايشان / جان ميكنند در قفس تنگ كارگاه
از بهر دستمزد حقيري كه بيش از آن / پرتاب ميكني تو به دامان يك گدا…
مقاله ادامه دارد
متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۴۹ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما