اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در چندین ماه اخیر برای مهار و کنترل مبارزات مردم ایران و غلبه بر بحران سیاسی، به شکست انجامیده است. ارتجاع حاکم با فروکش جنبش سیاسی نیمه دوم سال گذشته بر شدت سرکوب افزود. بسیاری از فعالان جنبشهای اجتماعی را دستگیر و روانه زندان کرد. گروه کثیری از معلمان، دانشجویان و اساتید دانشگاه اخراج شدند. سرکوب زنان تشدید شد. کنترل پلیسی مدارس افزایش یافت. فعالیت هنرمندان و هنرپیشههایی که از جنبش اعتراضی علیه رژیم حمایت کرده بودند، ممنوع گردید. زندانیان سیاسی زیر فشار و محدودیتهای بیشتری قرار گرفتند. رژیم باهدف ایجاد جو رعب و وحشت، بر تعداد اعدامها افزود. بااینوجود، اعتراض و مبارزه تودههای مردم ایران متوقف نشد. مبارزات علنی در اشکال مختلف در سراسر ایران ادامه یافت. روزی نمیگذرد که کارگران چندین کارخانه یا مؤسسات خدماتی به اعتصاب و تجمعهای اعتراضی روی نیاورند. مبارزات معلمان بهرغم بازداشتها و اخراجهای گسترده همچنان ادامه دارد. بازنشستگان تأمین اجتماعی، کشوری و دیگر صندوقهای بازنشستگی در طول چندین روز در هر هفته، تجمعات اعتراضی برپا کرده و با پیگیری مطالبات خود علیه مقامات دولتی شعار سر دادهاند. پرستاران در شهرهای مختلف به اعتصاب و تجمعهای اعتراضی روی آوردهاند. اعتراضات دانشجوئی در دانشگاهها ادامه دارد. دانشجویان به مقررات ارتجاعی رژیم تن نمیدهند. ارتجاع حاکم برای واداشتن زنان به رعایت پوشش اجباری اسلامی به اشکال مختلفی از سرکوب، ازجمله بازداشت همراه با ضربوجرح، جریمه، دادگاه، اخراج و زندان متوسل شده است، باوجوداین، گروه بزرگی از زنان همچنان استوار ایستاده و در برابر فشارهای رژیم تسلیم نشدهاند. تداوم مبارزات بهرغم تمام وحشیگری رژیم، تأییدی است بر این واقعیت که بحران سیاسی فراگیر جامعه ایران عمیقتر از آن است که رژیم با تشدید سرکوب بتواند با آن مقابله کند. این بحران دگرگونی نظم موجود را میطلبد و بدون آن یا لااقل تغییری که شرط لازم آن، برافتادن جمهوری اسلامی است، طبقه حاکم حتی قادر نخواهد بود موقتاً هم که شده این بحران را تعدیل کند.
ادامه این بحران سیاسی در همان حال همراه بوده است با تشدید بحرانهایی که طبقه حاکم در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با آنها مواجه است. از همین روست که بهرغم تمام ادعاهای تبلیغاتی کابینه رئیسی در مورد چشمانداز بهبود اوضاع اقتصادی، بحران اقتصادی پیوسته ژرفتر شده است. درنتیجه رکود در همین چند ماه گذشته صدها موسسه تولیدی و خدماتی ورشکست شدهاند. اخیراً معاون دستگاه قضائی رژیم تلاش کرد علت ورشکستگی این مؤسسات که تعداد آنها را ۶۰۰ مورد ذکر نمود، به عدم همکاری بانکها ربط دهد. اما مشکل در ادامه و تشدید رکود اقتصادی موجود است و عدم همکاری بانکها نیز که در پی سود و منافع خود هستند، به همین مسئله بازمیگردد. این رکود در شرایطی که نظم موجود با بحران سیاسی مواجه است، حتی تعدیل شدنی نیست. جمهوری اسلامی بر این پندار بود که با افزایش صادرات نفت و درآمدهای حاصل از آن میتواند این بحران را لااقل تعدیل کند. اما درآمد نفت به هر میزان هم که باشد، نمیتواند رکود اقتصادی سرمایهداری ایران را حل کند. در اوج درآمدهای نفتی بود که بحران اقتصادی اواخر دوران رژیم شاه شکل گرفت و در تمام سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی حتی با درآمدهای نفتی کلان دوره زمامداری احمدینژاد، بهعنوان یک بحران رکود- تورمی همواره ادامه داشته است. در کشوری که طبقه حاکم به شیوه استبدادی بر مردم حکومت میکند، این درآمد اساساً صرف هزینههای کلان دستگاه نظامی- بوروکراتیک دولتی میشود و بخشی از آن نیز توسط بوروکراتهای رأس نظام و سرمایهداران وابسته به آنها غارت میشود.
اکنون اما در همان محدودهای هم که پیشبینی افزایش صادرات نفت و درآمد حاصل از آن در بودجه سال جاری آمده است، بر طبق گزارش رئیس سازمان برنامه و بودجه در ۶ ماه نخست سال تحققنیافته و نتوانست لااقل هزینههای دستگاه دولت استبدادی را پوشش دهد.
درنتیجه تشدید همین بحران اقتصادی است که رژیم با یک بحران مالی نیز روبهروست. کابینه رئیسی تمام اموال عمومی را برای حل معضل مالی دستگاه عریض و طویل و انگل دولتی به فروش رساند و تهمانده آن را در حساب بودجه سال جاری قرارداد، اما تا نیمه اول سال روشنشده که حدود ۳۰ درصد درآمد بودجه تحققنیافته است.
در چنین شرایطی از بحران و ورشکستگی مالی دولت است که بخشهای اجتماعی دستگاه دولت با بحرانهای جدی مواجه شدهاند. نظام آموزشی کشور با چنان بحرانی روبهرو است که تاکنون بیسابقه بوده است. خودشان اعتراف میکنند که مدارس ۳۰۰ هزار معلم کم دارند ، اما بودجهای برای استخدام این تعداد معلم و تأمین کمبود ۲۳ هزار کلاس وجود ندارد. معلمان حقالتدریسی حتی چندین ماه است که حقوق نگرفتهاند. در همین شرایط تلاش برای امنیتی و اسلامی کردن مدارس افزایشیافته و این اقدام نیز بحران را عمیقتر کرده است. نظام بهداشتی نیز درنتیجه همین ورشکستگی مالی دولت و سیاستهای ارتجاعی دولت در بحرانی عمیق به سر میبرد. بسیاری از کارکنان مراکز درمانی و بهداشتی که حقوق نازل آنها تأمینکننده حداقل معاش آنها نیز نیست، استعفا داده و به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. امکانات داروئی و درمانی محدودشده و مردم فقیر ناگزیرند، بسیاری از داروها را به بهایی هنگفت خریداری کنند. این محدودیتها به حدی است که حتی معلولان را نیز به تجمع و تظاهرات خیابانی واداشته است. روشن است در کشوری که هرسال باید میلیاردها دلار صرف هزینه دستگاههای سرکوب برای حراست از نظم موجود و طبقه حاکم شود یا صرف هزینههای گروههای اسلامگرای وابسته به جمهوری اسلامی گردد، آموزش و بهداشت مردم ایران فاقد اهمیتاند و باید در بحران به سر برند. رهبر حزبالله لبنان، بار دیگر روز شنبه، ۲۰ آبان، در یک سخنرانی تأکید کرد که جمهوری اسلامی از ما حمایت «مالی، مادی، دیپلماتیک و نظامی» میکند. یعنی حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان ایران که باید صرف رفاه مادی، آموزش ، بهداشت و درمان مردم شود، به جیب گروههای ارتجاعی اسلامگرا از قماش حزبالله لبنان سرازیر میشود.
نتیجه اجتماعی این رکود اقتصادی و بحران مالی دولت، میلیونها انسان بیکار، فقیر و گرسنه است که شاهد آن هستیم. در همان حال جنبه دیگر این بحران اقتصادی، تورم افسارگسیختهای است که زندگی کارگران و زحمتکشان را تباه کرده است. ارزش پول پیدرپی کاهشیافته و روزبهروز بهای کالاها افزایش مییابد. درنتیجه، مدام بر تعداد مردمی که به زیر خط فقر سقوط کردهاند، افزودهشده است. درحالیکه خط فقر در ایران حدود ۳۰ میلیون تومان در ماه تعیینشده است، درآمد ماهانه اکثریت بسیار بزرگ کارگران و زحمتکشان به ۵۰ درصد این رقم نیز نمیرسد. بنابراین بدیهی است که با تعمیق بحران اقتصادی، تضاد تودههای کارگر و زحمتکش بانظم موجود تشدید شود، بر دامنه نارضایتی و اعتراض افزوده گردد و خود را در اشکال متعددی از مبارزات نشان دهد که روزمره شاهد آن هستیم.
در همین حال تشدید سرکوب و اختناق در شرایط بحران سیاسی فراگیر، برخلاف تصور ارتجاع حاکم، خود عامل دیگری برای تشدید تضادها و رویآوری تودهها به اشکال عالیتری از مبارزه خواهد بود که در سالهای اخیر چندین نمونه آن را دیدهایم. تشدید بحران سیاسی، به ناگزیر تضادها و شکافهای درونی طبقه حاکم را نیز تشدید کرده است. رژیم بر این پندار بود که با تمرکز تمام قدرت سیاسی در دست یک دارو دسته طبقه حاکم میتواند بحران سیاسی را حل کند، اما نهفقط بحران را حل نکرد، بلکه اختلافات درونی خود را نیز تشدید کرد. تا جایی که اکنون گروههایی از وابستگان به جناح رقیب رسماً و علنی اعلام کردهاند که نمیتوان بدون تغییر، نظم موجود را حفظ کرد.
سیاست داخلی و خارجی یک دولت، پیوند ناگسستنی با یکدیگر دارند. رژیم جمهوری اسلامی تنها در داخل کشور با بحران و بیاعتباری سیاسی روبهرو نیست، در عرصه بینالمللی نیز با بحرانهای لاینحل، انفراد و بیاعتباری سیاسی مواجه است. دولتی که بنیاد سیاست خارجی آن بر توسعهطلبی پان اسلامیستی، سازماندهی گروههای مسلح اسلامگرا در کشورهای دیگر، نظامیگری ، گروگانگیری و تروریسم بناشده است، به ناگزیر همواره درگیر بحران و تشنج در مناسبات با دولتهای دیگر است. از همین روست که جمهوری اسلامی حتی با کشورهای هممرز با ایران پیوسته درگیر نزاع و کشمکش بوده است. رژیم بهویژه در پی جنبش انقلابی سال گذشته در مقیاس جهانی با چنان بیاعتباری سیاسی روبهروست که فقط چند دولت از نمونه آن را در تمام جهان میتوان سراغ گرفت.
آنچه در پی حمله اسرائیل به غزه پیش آمد، یک شکست و رسوایی سیاسی جدید در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. تبلیغات رژیم تا پیشازاین حمله به نحوی بود که حتی طرفداران داخلی آن دچار این توهم شده بودند که گویا جمهوری اسلامی در پی فرصتی مناسب حتی برای گسیل نیروی نظامی به فلسطین است. از دیدگاه آنها چه فرصتی بهتر از این برای عمل به وعدهها. لحظه موعود فرارسیده است. درحالیکه اسرائیل اشغالگر نیروی نظامی وارد غزه کرده ، گروههای اسلامگرای طرفدار رژیم در معرض حملات شدید قرارگرفتهاند و مردم بیدفاع غزه قتلعام میشوند، بهترین لحظه برای گسیل نیروست. اما هرچه صبر کردند، اتفاق خاصی از این بابت رخ نداد و قاعدتاً هم نمیبایست رخ دهد، چراکه مسئله فلسطین فی نفسه برای جمهوری اسلامی حائز هیچ اهمیتی نبوده و نیست، بلکه صرفاً دستآویزی برای پیشبرد سیاست پان اسلامیستی و سازماندهی گروههای اسلامگرا در منطقه خاورمیانه بوده است. این بود که رژیم از داخل و خارج از سوی حزباللهیهای طرفدار خود زیر فشار قرار گرفت تا اقدامی انجام دهد. اما اقدامی صورت نگرفت. حالا رژیم به اشکال مختلف به تکاپو افتاده تا شاید لااقل بتواند جلو این بیاعتباری سیاسی جدید در میان خودیها را بگیرد. ازجمله این تلاشها پخش ویدئوئی در این هفته توسط فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران در شبکههای اجتماعی بود که درواقع بدون اینکه نامی از فلسطین آورده شود، توضیح میداد که از ترس جنگ با آمریکا اقدامی نکرده است. در این ویدیو وی میگوید پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی وارد درگیری نظامی با آمریکا نشد، چون منطقی نبود” ما بیاییم وارد جنگ شویم. شروع کنیم و یک جنگ تمامعیار را راه بیندازیم. اینکه مثلاً بیاییم پایگاههای آنها را یکی یکی بزنیم و آنها هم درگیری را شروع کنند. یک زدوخورد سنگین و یک جنگ حالا بگویید یکماهه. این منطقی بود؟ یعنی ما به نتیجه میرسیدیم؟ خب، بالاخره درگیر میشدیم. یک سری از آنها کشته میگرفتیم و آنها هم میآمدند و یک ۱۰هزار، ۱۵ هزار نفر -مردم عادی و نظامی- کشته میدادیم. کشور هم یک آسیبی میدید. بالاخره یک ده، پانزده، بیست سال عقب میافتاد. این خب منطق ندارد. بالاخره مسئولین وقتی مینشینند دورهم، این نتیجه خوبی نیست برای ما… ما جنگ راه بیندازیم.» این درواقع پاسخ غیرمستقیمی است به گروههای مأیوس و سرخورده حزباللهی داخلی و خارجی، اینکه چرا جمهوری اسلامی وارد درگیری نظامی مستقیم با اسرائیلی که همواره وعده نابودیش را داده بود، نشد. اما این توجیهات نه شکست جمهوری اسلامی را در جنبش فلسطین میپوشاند و نه بیاعتباری سیاسی رژیم را حتی در میان حزباللهیها. حمله نظامی رژیم اسرائیل به غزه و عواقب آن، یک شکست سیاسی بزرگ برای جمهوری اسلامی در سیاست خارجی است و اگر نگوییم بساط جمهوری اسلامی از جنبش مردم فلسطین جمع خواهد شد، اما این را میتوان گفت که دیگر نمیتواند نقش گذشته را داشته باشد و نمیتواند فلسطین را دستآویزی برای پیشبرد سیاست پان اسلامیستی خود قرار دهد. جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی غرق در بحرانهای داخلی، نمیتواند نصیبی جز شکست و رسوائی بیشتر در سیاست خارجی داشته باشد.
جمهوری اسلامی مادام که به حیات خود ادامه میدهد،جز تشدید تضادها و تعمیق بحرانها وظیفهای ندارد. شکست تمام سیاستهای کابینه رئیسی، تعمیق بحرانهای رژیم در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، بیاعتباری سیاسی جمهوری اسلامی در میان عموم تودههای مردم ایران و جهان، همگی بازتاب تشدید تضادها و تعمیق بحران سیاسی فراگیر جامعه ایران، تضعیف روزافزون جمهوری اسلامی و چشمانداز رویآوری مجدد مردم ایران به اشکال عالیتر مبارزه سیاسی است. سرنگونی، سرنوشت قطعی و محتوم جمهوری اسلامی است.
نظرات شما