اذعان به “اعتراف گیری های اجباری” از بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی، آنهم در یک برنامه زنده تلویزیونی، نشانه دیگری از بهم ریختگی درونی نظام و ناتوانی حاکمیت در ادامه بقاء و استمرار حیات به شیوه سابق است.
شکنجه، اعتراف گیری اجباری و کشاندن زندانیان قامت شکسته در زیر شلاق و داغ و درفش، از جمله کسب و کار رژیم در ۴۴ سال گذشته بوده است. پس از سال ها اعتراف گیری اجباری و نمایش آن از سیمای جمهوری اسلامی، اکنون رسوایی رژیم به آن حد رسیده است که ابراهیم داروغه زاده، از مدیران پیشین صدا و سیما و معاون سیاسی سابق وزارت ارشاد در یک برنامه زنده تلویزیونی، با اذعان به “اعتراف گیری اجباری” گفت: ” من اگر اینجا [در مقام مسئول صدا و سیما] نشسته بودم اجازه نمی دادم که در حقیقت اعترافات اجباری سپیده رَشنو از تلویزیون پخش بشود”.
این اظهارات مدیر پیشین صدا و سیما و معاونت سیاسی وزارت ارشاد در کابینه روحانی که روز سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲، به صورت زنده از شبکه جام جم پخش می شد، با واکنش مجری برنامه روبرو شد. مجری و مصاحبه کننده برنامه با چشمانی از حدقه درآمده از این مدیر سابق پرسید، “چرا اعترافات اجباری؛ اینجوری چرا؟ نظر شماست”. ابراهیم داروغه زاده در پاسخ به این مجری مزدور و مدافع شکنجه و اعترافات اجباری با تاکید مجدد گفت: “من می گویم اعترافات اجباری. من نمی گذاشتم [پخش شود] و لج مردم را در نمی آوردم”.
اگرچه اذعان صریح این مدیر سابق صدا و سیمای جمهوری اسلامی به مقوله “اعتراف گیری اجباری” دستگاه های امنیتی و اعلام آن در یک برنامه زنده تلویزیونی، ورشکستگی و بحران درونی حاکمیت را بازتاب می دهد، اما مشکل این مدیر سابق و معاونت وزارت ارشاد در کابینه روحانی که پیشینه ریاست پخش شبکه چهار سیما، مدیریت گروه اجتماعی شبکه اول سیما و مدیر موسسه رسانه های تصویری را نیز در کارنامه خدمات خود به نظام جمهوری اسلامی دارد، نه اعتراض به اعتراف گیری اجباری از سپیده رَشنو، که اعتراض او صرفا به پخش آن از تلویزیون در آن بازه زمانی معین بوده است. چرا که به زعم او پخش اعترافات اجباری سپیده رَشنو با آن چهره مغموم و تکیده و شکنجه شده در زمانی که جامعه آبستن تلاطمات سیاسی بود، نه فقط نفعی برای جمهوری اسلامی نداشت، بلکه “لج مردم را درآورد” و باعث عصیانگری بیشتر مردم شد.
ابراهیم داروغه زاده که اکنون منتقد پخش “اعترافات اجباری” سپیده رَشنو از تلویزیون است، مطمئنا بیاد دارد که نمایش فیلم اعترافات اجباری سپیده قُلیان و اسماعیل بخشی که در دی ماه ۹۷ تحت عنوان “طراحی سوخته” از تلویزیون پخش شد، درست در زمانی اتفاق افتاد که او یکی از مدیران ارشد صدا و سیما بود.
همه آنهایی که با جمهوری اسلامی آشنایی دارند، به خوبی می دانند که بیش از چهار دهه است که اعتراف گیری های اجباری از زندانیان سیاسی به ضرب شلاق و شکنجه و داغ و درفش و نمایش آن از صدا و سیما همواره بخشی از روند سیاست سرکوب جمهوری اسلامی بوده است. در این مدت، دستگاه های امنیتی و قضایی رژیم با پرونده سازی های جعلی و وادار کردن زندانیان به اعتراف های دروغین علیه خود و دیگران، همواره تلاش کرده اند تا اقتدار نظام و نهادهای امنیتی را به توده های سرکوب شده ایران گوشزد کنند. بر کسی پوشیده نیست که سال های نخست دهه ۶۰، اوج اعتراف گیری های اجباری و کشاندن زندانیان قامت شکسته از ضربات شلاق و شکنجه و داغ ودرفش در پای تلویزیون بود. سیاستی ویرانگر که اگرچه در سال های بعد کمی تعدیل یافت، اما هرگز متوقف نشد و تا به امروز هم به اشکال مختلف ادامه دارد.
در ۴۴ سال گذشته، صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان بخشی از ابزار سرکوب رژیم همواره در خدمت نهادهای امنیتی بوده است. مدیران ارشد این ارگان تبلیغاتی حاکمیت، مستثنا از اینکه به کدام جناح سیاسی تعلق خاطر داشته باشند، مستثنا از اینکه “اصلاح طلب” یا “اصولگرا” بوده باشند، به رغم تفاوت های اندکی که ممکن است با هم داشته باشند، جملگی از افراد مورد وثوق نظام بوده اند. جملگی افرادی بوده و هستند که از فیلترینگ دستگاه های امنیتی عبور کرده و در حفظ و استمرار نظام فاشیستی جمهوری اسلامی نقش بازی کرده اند. آنان جملگی پیش برنده سیاست های سرکوبگرانه رژیم در جامعه بوده و با دروغ گویی و ساختن فیلم های جعلی، مبارزه علیه رژیم را بی ثمر، چهره انقلابیونِ آزادیخواه و کمونیست را مخدوش، مبارزات دلاورانه مردم را تحریف، گستردگی مبارزات آنان را بی مقدار و از جان گذشتگی زنان دلاور ایران برای کسب حقوق پایمال شده شان را تحت عنوان “برهنگی زنان” تخطئه کرده اند. با این همه و به رغم صرف هزینه های کلان، در پی تغییر و تحولات سیاسی سال های اخیر و با شکل گیری یک دوران انقلابی که در تداوم خود منجر به موقعیت انقلابی در جامعه شده است، اکنون تمام بافته های رژیم پنبه و سیاست “اعتراف گیری های اجباری” نه فقط از حَیز انتفاع افتاده، بلکه به رسوایی نظام نیز تبدیل شده است.
اینکه افرادی نظیر ابراهیم داروغه زاده به دلیل اینکه پخش اعترافات اجباری سپیده رَشنو “لج مردم را در آورد”، منتقد و یا نگران پخش اینگونه اعترافات اجباری از تلویزیون هستند، ارتباط تنگاتنگی با اوضاع انقلابی جامعه در شرایط کنونی دارد.
وضعیتی که آشکارا نشان می دهد، توده های مردم ایران روزهای پرتحولی را پیش رو دارند. وضعیتی که به ما می گوید رژیم به سراشیبی سقوط رسیده است و در زیر پوست جامعه غوغایی برپاست. خاصه فرا رسیدن نخستین سالمرگ دولتی ژینا و جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” که در آستانه فرارسیدن آن هستیم. وضعیتی که نشان می دهد، نبض جامعه “پر طبل تر از حیات” می تپد و شریان مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی “سرسبزتر از جنگل”، بارقه های امید را در باغ ذهن و جان توده های مردم ایران گَرده افشانی می کند. تمام مولفه های موجود در جامعه، نشان می دهد که بالایی ها در گرداب متلاطم بحران های ناعلاج گرفتارند و دیگر نمی توانند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کنند. و پایینی ها نیز به حدی در چنبره فقر و تبعیض و کشتار و نابرابری و بی حقوقی محض حاکمیت محصورند، که دیگر نه می خواهند و نه می توانند وضعیت موجود را تحمل کنند. از این رو، کارگران و زنان و دانشجویان و معلمان و بازنشستگان و نویسندگان و دیگر لایه های جامعه برای تغییر وضعیت موجود و براندازی جمهوری اسلامی بپا خاسته و در گستره ای عمومی به مبارزه با این رژیم فاشیستی روی آورده اند. تا جاییکه جمهوری اسلامی با سرکوب هم دیگر قادر به بازگرداندن زنان و توده های مردم ایران به شرایط قبل از شهریور ۱۴۰۱ نیست.
اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که روند مبارزات توده های مردم ایران طی سال های اخیر در گستره ای وسیع برای سرنگونی جمهوری اسلامی به حرکت درآمده است. در چنین شرایطی پخش اعترافات اجباری در مخدوش کردن چهره بازداشت شدگان و کاهش اعتبار زندانیان سیاسی عملا به ضد حاکمیت تبدیل شده است. اگرچه توده های مردم ایران همواره به پخش اعترافات اجباری رژیم بی اعتنا بوده اند، اما نمایش اینگونه اعترافات اجباری در سال های اخیر عملا موجب رسوایی بیشتر رژیم شده است.
وقتی اعترافات اجباری سپیده قُلیان و اسماعیل بخشی در دی ماه ۹۷ تحت عنوان “طراحی سوخته” از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، نه تنها چیزی از اعتبار آنان کم نشد، نه تنها توده های مردم ایران نسبت به فرزندان مبارز خود دچار بی اعتمادی نشدند، بلکه ارزش و اعتبارشان بیش از پیش در میان مردم افزایش یافت. اکنون با گذشته ۵ سال از آن ماجرا، نام سپیده قُلیان و اسماعیل بخشی به پاس ماندگاری و دلاوری هایشان در عرصه مبارزه در قلوب مردم جای گرفته است. شجاعت و دلاوری سپیده قُلیان – این دختر شجاع خوزستانی – که به هنگام آزادی و خارج شدن از زندان، فریاد زد “خامنه ای ضحاک، می کشیمت زیر خاک” و همچنین تف کردن او به صورت بازجو- خبرنگار صدا و سیما در آخرین دادگاهش، زبانزد خاص و عام شده است.
تردیدی نیست که وضعیت امروز جامعه به کلی با دهه های گذشته متفاوت است. در چنین شرایطی است که جمهوری اسلامی دیگر با تهدید و شکنجه و اعتراف گیری و زندان و سرکوب هم نمی تواند توده های مردم را از مبارزه باز دارد. این شرایط انقلابی موجود در جامعه است که خانواده های جانفشاندگان را به ایستادگی و رودررویی علنی با رژیم کشانده است. خانواده هایی که به رغم تهدیدات مکرر نیروهای امنیتی برای یادمان فرزندان خود فراخوان می دهند و مردم را به حضور بر مزار عزیزانشان فرا می خوانند. در وضعیت انقلابی حاکم بر جامعه است که زندانیان سیاسی با مقاومت و ایستادگی در مقابل سرکوبگران رژیم پایداری می کنند. زندانیانی همانند لقمان امین پور، سعید ماسوری، افشین بایمانی، سپهر امام جمعه، زرتشت احمدی راغب، محمد شافعی، سامان صیدی (یاسین)، حمزه سواری، کامیار فکور، احمدرضا حائریری، رضا سلمان زاده، جعفر ابراهیمی و مسعود رضا ابراهیمی نژاد، که وقتی روز یکشنبه ۱۲ شهریور تحت عنوان تنبیه به زندان قزلحصار کرج تبعید شدند، از همان بدو ورود در اعتراض به انتقالشان از زندان اوین به قزلحصار و در اعتراض به شرایط نامناسب این زندان دست به اعتصاب زده اند و تا این لحظه (۱۹ شهریور) همچنان در اعتصابند. اینکه وحید چاوران، ناصر رضایی، محمدحسین حاصلی و بختیار محمدزاده، چهار زندانی محبوس در بازداشتگاه مرکزی ایلام از روز یکشنبه ۱۲ شهریور با دوختن لب های خود اقدام به اعتصاب کرده اند، اینکه نازیلا معروفیان، این دانشجو – خبر نگار مبارز در اعتراض به چهارمین بازداشت خود طی یک سال جاری از همان بدو ورود به زندان در اعتراض به خشونت اعمال شده بر خود به هنگام دستگیری، اعتصاب غذای خشک کرد و رژیم با قرار وثیقه مجبور به آزادیش شد، جملگی بیانگر وجود دوران خاصی از تحولات و دگرگونی جامعه است.
در واقع، این شرایط انقلابی حاکم بر جامعه است که حاکمیت را از توسل به سرکوب های خونین دهه ۶۰ ناتوان و زمین گیر کرده است. نه اینکه اکنون سرکوب نمی کند و یا اینکه نمی خواهد سرکوب و کشتار کند. بلکه به دلیل شرایط انقلابی موجود در جامعه دیگر حتی نمی تواند به شیوه گذشته سرکوب بیشتر را در جامعه عملی سازد. چرا که جامعه و توده های مبارز ایران از دیوار سرکوب عبور کرده اند و دیگر نمی خواهند تحت چنین حاکمیتی زندگی کنند. رژیم خوب می داند که در وضعیتی که جامعه آبستن توفان های سیاسی سهمگین تر از جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” است، هرگونه اعمال سرکوب و فشار بیشتر باعث افزایش خشم مردم و گسترش مبارزات آنان خواهد شد. با این همه نمی توان انکار کرد که رژیم تنها ابزاری که برای مقابله با مردم در اختیار دارد، سرکوب است.
این را زنان و جوانان و کارگران و معلمان و بازنشستگان و عموم مردم ایران به صد سخن فریاد کرده اند. آنان خواست دگرگونی بنیادی و سرنگونی جمهوری اسلامی را با خیزش ها و قیام و نبردهای خیابانی خود اعلام کرده اند. نشانه های این نخواستن و نفی وضع موجود، در جسارت و بی باکی زنان، در شجاعت دانشجویان، در دلاوری بازنشستگان، در اعتصابات کارگری، در شعار “نان، کار، آزادی- اداره شورایی، در پایداری خانواده های جانفشاندگان، در دلاوری زندانیان سیاسی و در گستره ای عمومی تر، از شجاعتی که هم اینک در جامعه تکثیر می شود، تبلور یافته است. مگر نه این است با شکل گیری موقعیت انقلابی، علاوه بر اینکه بالایی ها دیگر نمی توانند به شیوه سابق حکومت کنند، علاوه بر اینکه پایینی ها هم دیگر نمی خواهند و نمی توانند وضعیت موجود را تحمل کنند، نترسیدن، عبورکردن از دیوار سرکوب و بروز اقدامات شجاعانه و “محیرالعقول” از دیگر مولفه های وجود موقعیت انقلابی در جامعه است. اینکه امروزه، جوانی در میدان مبارزه جان می بازد، پدر به میدان می آید، اینکه خواهری دستگیر می شود، برادر به جای او فریاد می زند، اینکه خواهر بازداشت می شود، جمله اعضای خانواده با وجود تهدیدات مکرر به اعتراض بر می خیزند، اینکه در برنامه زنده سیمای جمهوری اسلامی به “اعتراف گیری های اجباری” رژیم اذعان می شود، اینکه جامعه در برپایی یک انقلاب اجتماعی بی تاب و بی قرار است، جملگی بیانگر این است که در زیر پوست جامعه غوغایی برپاست. غوغایی برای دگرگونی نظم موجود و پی افکندن نظمی شورایی که مبتنی بر اراده سیاسی کارگران و زحمتکشان باشد.
متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۳۶ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما