سیستان و بلوچستان در میان سرکوب و فقر و مبارزه

از جمعه خونین زاهدان تا به امروز، ۳۹ جمعه گذشته است. ۳۹ جمعه پر تلاطم و اعتراضی. جمعه های توامان با امید و سرکوب و اضطراب. جمعه های گسترش مبارزات مردم بلوچ، جمعه های فریاد و خشم و شکستِ سکوت، جمعه های بر آمده از فراز و فرودهای کشتار و فقر و تشنگی و بیکاری، همراه با  غبار طوفان های شنِ نشسته بر گلوی مردمان این استان محروم و خشک و بی آب. استانی که مردم آن به طور همزمان سنگینی سرکوب و کشتار و بی آبی و ستم ملی، و فراتر از آن ستم طبقاتی سنگین و فاجعه باری را بر دوش می کشند. مردمانی که طی این جمعه های مبارزاتی بر مستبدین و مرتجعین و آدمکشان حاکم شوریده اند و همچنان در میدان مبارزه برای کسب آزادی و برابری، نفی انواع ستم و رهایی از تشنگی و گرسنگی و بیکاری مبارزه می کنند. مردمی که از دیر باز برای حق زندگی و زنده ماندن پیکار می کنند.

مردم بلوچ با چنین ویژه گی های برآمده از سال های خشونت حاکمان مستبد، و زخم های برجای مانده از ستم ملی و طبقاتی، اکنون در هر جمعه ای خشم فرو خورده خود را با فریاد “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”، بر سر برپاکنندگان ستم در هر دو نظام سلطنتی و اسلامی نهیب می زنند. جمعه هایی که طی ۹ ماه گذشته آرامش و قرار از جمهوری اسلامی گرفته اند و رژیم را بر سر دو راهی اتخاذ تشدید روزافزون سرکوب و یا تداوم همین وضعیت سرکوبگرانه موجود دچار تردید کرده است. آدمکُشانی که هم می خواهند بی رحمانه سرکوب کنند و بکشند، و هم به دلیل وضعیت خاص حاکم بر بلوچستان در امر پیشبرد سرکوبی عریان‌تر و وحشیانه‌تر بسان دیگر مناطق کشور دچار تردید و دوگانگی شده اند و به آسانی نمی توانند آنگونه که می خواهند با سرکوب  و کشتاری وحشیانه‌تر از آنچه که تا کنون مرتکب شده‌اند، مردم  محروم این منطقه را از دم تیغ بگذرانند. چرا که صدای جمعه های آتشفشانی آنان، از زاهدان فراتر رفته و بعضا در شهرهایی نظیر سراوان، راسک، خاش، ایرانشهر، سوران و چابهار نیز پژواک یافته است. جمعه هایی که شعله های خشم آن در پی هر حادثه ای تکرار می شوند، با هر جرقه ای شعله  می گیرند و دامنه حریق مبارزاتی آن بعضا از جمعه ها فراتر رفته و در مواقعی به دیگر روزهای هفته هم سرایت کرده است.

در دو هفته گذشته، با تشدید سرکوب و افزایش بگیر و ببند جوانان بلوچ و نیز در پی انتشار خبر زمینه چینی برای ترور بیولوژیکی مولوی عبدالحمید، مردم زاهدان در سی و هشتمین جمعه مبارزاتی خود با شعار “تجاوز جنایت، مرگ بر این ولایت” و “تجاوز جنایت، لعنت بر این حکومت” در خیابان ها حضور یافتند. در همین روز (دوم تیر) در ایرانشهر، مردم با شعار “مرگ بر خامنه ای” و “مرگ بر دیکتاتور” خشم خود را بر سر حاکمان اسلامی فرو ریختند. مردم شهرهای چابهار، پیشین، راسک و سوران نیز با شعارهای مشابه به خیابان آمدند و علیه جمهوری اسلامی شعار دادند.

در تداوم جمعه های مبارزاتی مردم بلوچ، روز چهارشنبه هفتم تیر، با شلیک یک مامور مزدور نیروی انتظامی که به زخمی شدن “مسعود کوهی” نوجوان ۱۵ ساله و “ارسلان بلوچی”، جوان ۱۸ ساله در منطقه “کلات”- مرکز شهرستان “سرباز”- منجر شد، آتش خشم مردم آنچنان زبانه کشید که مزدوران حکومتی از ترس پا به فرار گذاشتند و به فرماندداری شهر پناه بردند. توده های مردم خشمگین “کلات” اما آرام نگرفتند و در حرکتی جمعی و اعتراضی خودرو پلیس را واژگون و به آتش کشیدند.

از زمان شکل گیری موج جدید انقلابی در شهریور سال گذشته، مجموعه شرایط حاکم بر استان  سیستان و بلوچستان، وضعیت خاصی را هم برای مردم این منطقه و هم برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. در حالی که جمعه های اعتراضی به تاسی از شرایط انقلابی موجود در جامعه ادامه دارد، جمهوری اسلامی اما برای جلوگیری از تدوام اعتراضات مردم بلوچ، این روزها علاوه بر سرکوب و بگیر و ببند و کشتار جوانان این منطقه محروم و ستمدیده، با هدف فشار به مولوی عبدالحمید، دامنه فشار بر افراد نزدیک او را افزایش داده است.

طی ده روز گذشته، ابتدا دو تن از افراد کلیدی انتظامات مسجد مکی زاهدان توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شدند. پس از آن، “عبدالواحد شهلی” یکی از محافظان عبدالحمید دستگیر و در روز ۶ تیر هم “عبدالنصر شه بخش”، نوه دختری مولوی عبدالحمید توسط نیروهای امنیتی زاهدان در خیابان دستگیر و  ساعاتی بعد دو تصویر بردار مسجد مکی به نام های “اسامه شه بخش” و “حامد محمدی نیک” نیز در تهران بازداشت شدند. طبق گزارش “حال وش” که اخبار سیستان و بلوچستان را پوشش می دهد، همه این افراد به طرز “خشونت باری” دستگیر و جملگی به مکان های نامعلوم منتقل شده اند.

با این همه و به رغم ادامه سرکوب و بگیر و ببندهای موجود، اوضاع سیستان و بلوچستان کماکان بحرانی، ناآرام و اعتراضات خیابانی نیز هر جمعه با سخنان اعتراضی مولوی عبدالحمید نسبت به سیاست های حاکمیت تکرار می شوند. تا جاییکه او  روز جمعه دوم تیر، با تاکید بر اینکه همواره از “مناقع مردم” حمایت می کند، گفت: “در این راستا هر تهدیدی را به جان می خرد”.

به راستی چرا بلوچستان آرام نمی گیرد؟ چرا توده های مردم بلوچ در هر جمعه با شعار “مرگ بر خامنه ای”، مرگ بر جمهوری اسلامی” و “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” در خیابان های زاهدان و بعضا در دیگر شهرهای این منطقه حضور می یابند؟ چرا مولوی عبدالحمید که تا همین چند وقت پیش مدافع جمهوری اسلامی بود و حتا در انتخابات کذایی ۱۴۰۰ در تریبون های علنی از ابراهیم رئیسی -این قاتل زندانیان سیاسی- حمایت کرد و به او رای داد، اکنون اینگونه در مقابل خامنه ای ایستاده و شعار می دهد که در این راستا هر تهدیدی را به جان می خرد؟

در یک تحلیل کلی، آنچه اکنون در سیستان و بلوچستان می گذرد رابطه تنگاتنگی با شرایط انقلابی جامعه دارد. در این شرایط انقلابی است که عموم توده های مردم ایران از جمله سیستان و بلوچستان با عزمی استوار برای سرنگونی جمهوری اسلامی خیز برداشته اند. در کنار این تحلیل مشخص از اوضاع کشور، نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، تفکیک واقعیت های فاجعه بار زندگی مردم ستمدیده سیستان و بلوچستان و مبارزات آنان برای آزادی و برابری و رهایی از ستم ملی و طبقاتی، از شرایط سیاسی، اجتماعی و طبقاتی مولوی عبدالحمید است. همنشینی و هم کاسه بودن مولوی عبدالحمید با جمهوری اسلامی طی دهه های متمادی وضعیت معینی را برای این روحانی اهل تسنن رقم زد تا او در موقعیتی برتر از مردم بلوچ قرار گرفت و حالا به تاسی از مبارزات مردم و به فراخور موقعیتی که کسب کرده است، در جایگاه جدیدی قرار گرفته است.

در ارتباط با مجموعه اوضاع سیاسی و پر تلاطم کشور باید گفت، با شکل گیری دوران انقلابی و گسترش مبارزات مردم در جامعه، اقتدار رژیم در اذهان توده ها شکسته شد. بحران درونی حاکمیت تشدید و ناتوانی رژیم در پیشبرد سیاست سرکوب عریان به شیوه گذشته از هر سو آشکار گردید. در این میان، توده ها مردم هم نشان دادند که دیگر نه می خواهند و نه می توانند به روال گذشته به حاکمیت تمکین کنند. با شکل گیری این وضعیت جدید انقلابی در جامعه، اوضاع در سراسر کشور به گونه ای رقم خورد که توده های مردم ایران استوارتر از هر زمان دیگری برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مبارزه روی آورده اند. وضعیت جدید سبب شده تا عناصری از جریان موسوم به اصلاح طلب به سیاست “گذار” از خامنه ای و جمهوری اسلامی روی آورند. از این نظر، مجموعه مواضع سیاسی مولوی عبدالحمید را نیز باید در راستای همین طیف دید.

اینکه چرا باید مبارزات مردم گرسنه، بیکار و ستمدیده سیستان و بلوچستان را از موقعیت و مواضع مولوی عبدالحمید جدا کرد، بر می گردد به بایگاه طبقاتی این روحانی اهل تسنن و منافع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بالایی که او دست کم در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی از آن برخوردار بوده است. در ۴۴ سال گذشته، حاکمیت دینی شیعه به رغم همه تنگناهایی که برای مردم اهل تسنن ایجاد کرد، اما وجود همین حاکمیت دینی، برای مولوی عبدالحمید شرایطی را فراهم کرد که او با توسل به باورهای دینی مردم، دست کم در محدوده جغرافیای سیاسی سیستان و بلوچستان یک “ولایت فقیه” کوچکتری همانند ولایت خامنه ای را برای خود و خویشاوندانش ایجاد کند. از این رو، بسیار قابل فهم است که چرا مولوی عبدالحمید تا قبل از شروع جنبش انقلابی پائیز گذشته حامی جمهوری اسلامی بود و فراتر از آن در حمایت از ابراهیم رئیسی، این آدمکُش و قاتل زندانیان سیاسی اعلام موضع کرد و به او رای داد. و باز هم قابل فهم است که چرا از قدرت گیری وحوش طالبان در افغانستان ابراز شادمانی کرد و برای آنان پیام تبریک فرستاد. پیام تبریکی که این روزها یاری رسان اوست و مولوی عبدالحمید اکنون با پشتوانه حمایت طالبان و دیگر دولت های سنی مذهب منطقه می تواند با اتکا به نفس بیشتری شعار بدهد و بگوید که در دفاع از منافع مردم  “هر تهدیدی را به جان می خرد”. موضوعی که در شرایط انقلابی کنونی هم به لحاظ وضعیت خاص منطقه سیستان و بلوچستان و هم به دلیل مسامحه ای که جمهوری اسلامی این روزها با دولت های مرتجع و سنی مذهب منطقه دارد، دست رژیم را در تشدید فشار عریان بر شخص مولوی عبدالحمید بسته است.

اما جدای از وضعیت مولوی عبدالحمید، مبارزات و مطالبات آزادی خواهانه مردم محروم سیستان و بلوچستان، ریشه در انواع ستم هایی دارد که طی سالیان متمادی توسط دو رژیم سلطنتی پهلوی و جمهوری اسلامی بر آنان تحمیل شده است. مردم بلوچ اگر در دوره رژیم پهلوی با ستم طبقاتی و ستم ملی مواجه بودند، در دوران جمهوری اسلامی، با ستم مذهبی نیز مواجه شدند.

در ۴۴ سال گذشته، اعمال سیاست های ضد مردمی و تبعیض آمیز دولت جمهوری اسلامی در منطقه سیستان و بلوچستان آنچنان فاجعه بار بوده است که اکنون مردم این منطقه برای حق حیات و زنده ماندن هم باید مبارزه کنند. فقر و بیکاری و نداری تمام منطقه را فرا گرفته است. ستم طبقاتی استمرار زندگی را از آنان گرفته و ستم ملی، بیش از ملیت های دیگر بر گلوی آنان چنگ انداخته است. هم اینک بسیاری از مردم از داشتن آب آشامیدنی محرومند. در برخی مناطق آرد و نان کافی وجود ندارد و مردم برای ساعت های متوالی باید در صف طولانی نان منتظر بمانند. به دلیل بیکاری، جوانان بسیاری به سمت سوخت بری و توزیع مواد مخدر کشیده شده اند. پدیده ای که طی سال های گذشته جان بسیاری از جوانان بلوچ را گرفته است. بی آبی و خشکسالی در منطقه بیداد می کند. صدها هزار کودک و دانش آموز از تحصیل باز مانده اند.  بیش از ۱۰۰ هزار نفر فاقد شناسنامه هستند. بخش وسیعی از روستاها و مناطق محروم این استان، فاقد مدرسه هستند و دانش آموزان در کپرها درس می خوانند. در کنار همه این معضلات و مشکلات تاکنونی، جاری شدن توفان های شن نیز مزید بر علت شده و این روزها گرد و غبار ناشی از توفان شن، راه نفس کشیدن بر مردم محروم سیستان و بلوچستان را بسته است. کشاورزی در برخی مناطق این استان تعطیل و مردم این استان از داشتن کمترین مراکز تولیدی و صنعتی بی بهره اند. در یک کلام، فقر و گرسنگی و بی آبی و خشکسالی و بیکاری، جملگی حاصل سال های حاکمیت جمهوری اسلامی برای مردم این منطقه بوده است. مردمی که اکنون همگام با کارگران و زنان و دانشجویان و معلمان و بازنشستگان و سایر اقشار جامعه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بپا خاسته اند. مردمی که اراده کرده اند جمهوری اسلامی را سرنگون و با نفی ستم طبقاتی و ستم ملی، تمامی حقوق از دست رفته خود را باز یابند. مردمی که شادی و رفاه و آسایش و آرامش حق آنان است. مردمی که برخورداری از کار و شغل و مسکن، و دارو و درمان و تحصیل رایگان حق همگانی آنان است. حق و حقوقی مسلم که با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت شورایی می بایست به فوریت محقق گردد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۲۷  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.