جمهوری اسلامی قاتل منصوره، بامشاد و دیگر بامشادها

منصوره سگوند ۱۴ خرداد، دو روز پس از آزادی از بازداشتگاه نیروی انتظامی در شهر “آبدانان” در پی سکته قلبی درگذشت و روز سه‌شنبه ۱۶ خرداد با حضور گسترده مردم، همراه با ترانه ماندگار “دایه دایه وقته جنگه” در آرامستان روستای ریگ سفید از توابع شهر خرم‌آباد به خاک سپرده شد. منصوره در هنگام مرگ هنوز ۱۸ سالش تمام نشده بود. او مدتی به عنوان “همیار” به صورت داوطلبانه با نیروی انتظامی شهر “آبدانان” همکاری داشت که در پی آغاز موج بزرگ جنبش انقلابی در شهریور ماه به مخالفت علنی با جمهوری اسلامی برخاست. او در یکی از آخرین پست‌های‌اش در اینستاگرام نوشته بود: “ما را از مرگ می‌ترسانند، انگار ما زنده‌ایم”.

پیش از او بامشاد سلیمانخانی دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه ایلام و از اهالی شهر آبدانان، پس از آزادی از بازداشت نیروهای مزدور امنیتی رژیم در روز ۳ خرداد، نیمه‌شب با علائم مسمومیت به بیمارستان رازی ایلام منتقل و ۷ خرداد در بیمارستان متاسفانه جان باخت. در معاینه از جسد بامشاد مشخص شد که کتف و دو دنده او شکسته شده و بر روی بدن‌اش آثار خاموش کردن سیگار مشهود بود. در پی مرگ بامشاد، مردم ستم‌دیده‌ آبدانان در اعتراض به مرگ وی به خیابان آمده و با شعارهای خود نشان دادند که مردم آبدانان جمهوری اسلامی را عامل قتل بامشاد می‌دانند. در جریان اعتراض مردم آبدانان به قتل بامشاد توسط دولت، مزدوران سرکوب‌گر رژیم با استفاده از تفنگ ساچمه‌ای، گلوله‌های جنگی و گاز اشک‌آور بیش از ۱۰ نفر از معترضان را زخمی کردند.

جمهوری اسلامی به مانند همیشه نقش خود را در قتل منصوره و بامشاد تکذیب کرد. برخی از رسانه‌ها از جمله رسانه‌های خارج از کشور نیز از “مرگ مشکوک” منصوره و بامشاد گفتند و نوشتند. آن‌ها در حالی از قتل حکومتی منصوره و بامشاد با عنوان جعلی “مرگ مشکوک” یاد کردند و به نوعی (حداقل) غیرمستقیم با جمهوری اسلامی هم‌آوا شدند که مردم ایران به‌خوبی می‌دانند که جمهوری اسلامی قاتل منصوره، بامشاد و دیگر بامشادهای این سرزمین است. سونیا شریفی دختر مبارز و نوجوان شهر آبدانان که در جریان موج بزرگ جنبش انقلابی دستگیر شده و ابتدا در ماشین آدم‌کشی جمهوری اسلامی (دستگاه قضایی) به محاربه متهم ولی پس از حدود یک‌ماه آزاد شده بود، پس از قتل منصوره سگوند، در اینستاگرام خود نوشت: “دوستا آشناها و همشهریای عزیزم از همین‌جا اعلام می‌کنم که همتون در جریان باشید بنده نه قصد خودکشی دارم و نه مشکل قلبی”. نوشته سونیا به‌روشنی نشان می‌دهد که مردم ایران چه کسی را عامل قتل منصوره، بامشاد و دیگر بامشادها می‌دانند.

این نوع قتل‌ها در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی سابقه‌ای به عمر این حکومت خون‌آشام دارد، چه در زندان و چه در بیرون از زندان، به اشکال گوناگون مبارزان و مخالفان خود را به قتل می‌رساند بدون آن‌که مسئولیت این جنایات را برعهده گیرد.

مهسا زرین چنگ یک نمونه دیگر است. مهسا ۳۲ ساله ورزشکار، اهل ایلام و ساکن تهران بود. مهسا قراربود با یک گروه برای کوهنوردی به کوه‌های اطراف تهران برود اما در روز مقرر ناپدید شد. چند روز بعد (۱۱ اردیبهشت) جسد وی در کوه‌های اطراف تهران پیدا شد و پزشکی قانونی جمهوری اسلامی علت مرگ را سقوط از ارتفاع اعلام کرد. قبل از پیدا شدن جسد مهسا، مزدوران رژیم به خانه پدر وی یورش برده و ضمن تفتیش خانه، تمامی لوازم شخصی مهسا را با خود برده بودند. مهسا پیش از این در جریان موج بزرگ جنبش انقلابی دستگیر و مدتی بعد آزاد شده بود. جسد مهسا در محاصره نیروهای مزدور رژیم در آرامستان بهشت رضا شهر ایلام به خاک سپرده شد.

امین بذرگر و شاهین ناصری دو نمونه دیگر از بی‌شمار نمونه‌های این نوع جنایات رژیم هستند. امین بذرگر دوست و رفیق نوید افکاری بود و بارها از او حمایت کرده بود. مدتی پس از ناپدید شدن، بقایای جسدش در کوهی در اطراف شیراز پیدا شد. رژیم ددمنش او را به قتل رساند بدون آن‌که مسئولیت آن را برعهده بگیرد. شاهین ناصری نیز شاهد شکنجه نوید افکاری بود و بارها با صدای رسا این را اعلام کرده بود. او را هم جمهوری اسلامی در زندان به قتل رساند و مرگ او را نیز بیماری اعلام کرد.

فیلم کوتاه یلدا آقا افضلی دختر شجاع ۱۹ ساله پس از آزادی را بسیاری به یاد دارند که خندان و شاداب از مقاومت خود در زندان تعریف می‌کند، اما دو هفته بعد از آزادی جسد وی در اطاقش پیدا شد و رژیم خونخوار وقیحانه مرگ او را مصرف مواد مخدر اعلام کرد!!

عرشیا امامقلی‌زاده تنها ۱۶ سالش بود که به اتهام عمامه‌پرانی دستگیر شد. به‌گفته‌ی وی پس از آزادی، آن‌ها (زندانیان سیاسی) را با زدن باتوم به پاهای‌شان شکنجه می‌کردند و شب‌ها نیز قرص‌هایی به آن‌ها می‌خوراندند. عرشیا نیز دو روز بعد از آزادی جان باخت.

امیرحسین تروال ایمان یکی دیگر از آن جوانان مبارز است که در جریان اعتراضات دستگیر شد. هشت ماه در زندان بود و چند روز پس از آزادی در اثر ایست قلبی جان باخت.

مریم آروین وکیل دادگستری و عضو کانون وکلای استان کرمان بود. زمانی که مریم برای دفاع از چند تن از زندانیان سیاسی دستگیر شده در موج بزرگ جنبش انقلابی به دادگاه سیرجان رفته بود، در همان‌جا دستگیر شد. مریم پس از سه هفته در اواخر آذر به قید کفالت آزاد شد اما ۱۹ بهمن خبر درگذشت او رسانه‌ای شد. جمهوری اسلامی در این مورد نیز علت مرگ مریم را خودکشی اعلام کرد.

دنیا فرهادی اهل ایذه و دانشجوی معماری دانشگاه آزاد اهواز در اعتراضات حضور فعالی داشت. چند روز پس از این‌که خانواده‌ی وی خبر ناپدید شدن او را اعلام کردند، جسد وی توسط ماهیگیران در کوت عبدالله پیدا شد، در حالی که در بدن او جای شلیک گلوله بود.

آیدا رستمی ۳۵ ساله پزشکی انسان‌دوست بود که برای مداوای مجروحان موج بزرگ جنبش انقلابی به خانه‌های‌شان می‌رفت. او ساعتی قبل از ناپدید شدن تلفنی با مادرش صحبت کرده بود. او رفته بود تا از داروخانه‌ای در اکباتان تهران برای مجروحان دارو تهیه کند اما بعد از آن توسط مزدوران رژیم ربوده شد و به قتل رسید. در بدن او آثار شکنجه هویدا بود، اما جمهوری اسلامی وقیحانه علت مرگ او را سقوط از بالای پل هوایی اعلام کرد!!

کورش پاژخ، مصطفی مباشر، عاطفه نعامی، رضا شرفی، حسن ناصری‌خور، امین خانلو، مرتضی سلطانیان، محمد عبداللهی، عماد حیدری، مهدی کابلی کفشگیری، اسماعیل دزوار، رامین فاتحی، محمد لطف‌الهی، سامان قادرپور، یوسف رئیسی، احمد گودرزی، میلاد خوشکام، امید حسنی، هیمن آمان، امیر جواد اسعدزاده، محمد حاجی رسول‌پور، حامد سلحشور، شهریار عادلی، ایلیاد رحمانی‌پور، شادمان احمدی و ‌ مهدی زارع اشکذری تعدادی دیگر از جوانانی هستند که در زندان و در زیر شکنجه توسط مزدوران رژیم به قتل رسیدند و یا مدت کوتاهی پس از آزادی جان خود را از دست دادند. در تمام این موارد نیز رژیم هیچ‌گونه مسئولیتی برعهده نگرفت و دلایل مضحکی برای مرگ این عزیزان آورد.

هم‌چنین اخبار متعددی از زندانیان آزاد شده‌ای منتشر شده است که پس از آزادی دچار مشکلات جسمی و روحی متعددی شده ولی خوشبختانه با کمک و یاری خانواده برای مداوا اقدام کردند. در گزارشی که لیلا حسین زاده دانشجوی مبارز در جریان موج بزرگ جنبش انقلابی از زندان عادل‌آباد شیراز منتشر کرد به موضوع وادار کردن زندانیان به مصرف اجباری قرص‌های اعصاب به عنوان “جنایتی هولناک” پرداخت و آن را افشا کرد. به‌تازگی نیز گزاراشات متعددی از این موضوع در شبکه‌های اجتماعی و برخی از رسانه‌ها بازتاب یافته است. در حالی که زندانیان از کمترین امکانی برخوردار نیستند، اما قرص‌های اعصابی که هیچ نامی ندارند به وفور و با دُز بالا در دسترس زندانیان قرار می‌گیرد. “قرص‌هایی” که اساسا معلوم نیست چه هستند و عواقب‌شان چیست؟

به‌هر حال از رژیمی که به کودکان (دختر) در مدارس حمله شیمیایی می‌کند، هر گونه جنایتی ممکن است. در تمام سال‌هایی که جمهوری اسلامی بر سریر قدرت است ما شاهد این‌گونه جنایات کثیف رژیم بوده‌ایم.

سعید زنیالی و فرشته علیزاده دو دانشجویی بودند که در جریان اعتراضات سال ۸۸ دستگیر شدند و هرگز خبری از سرنوشت آن‌ها منتشر نشد. سعیدی سیرجانی و غفار حسینی دو نویسنده‌ای بودند که یکی در زندان و دیگری در منزل‌اش به دست جنایتکاران رژیم کشته شدند و رژیم هیچ مسئولیتی را برعهده نگرفت. در جریان قتل‌های زنجیره‌ای نیز اگر تضاد و اختلاف در میان حکومت نبود، رژیم بر قتل محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر و پروانه اسکندری سرپوش می‌گذاشت. در نهایت نیز قتل را برعهده‌ی تعدادی افراد “خودسر” گذاشتند و “مسئول این خودسرها” یعنی سعید امامی را نیز در زندان به قتل رساندند تا پرونده بسته شود. در بررسی جنایات جمهوری اسلامی این لیست می‌تواند همین‌طور ادامه یابد تا زمانی که جمهوری اسلامی بر قدرت تکیه زده است.

قتل توماج، مختوم، واحدی و جرجانی چهار تن از رهبران شوراهای سراسری خلق ترکمن، چهار جانفشانده‌ی فدایی، یک نمونه از این نوع جنایات رژیم است که تنها سال‌ها بعد خلخالی (اواخر دهه‌ی ۶۰) در گفتگو با کیهان سال به آن اعتراف کرد. در زندان‌ها نیز از این نمونه‌ها بسیار بودند. برای نمونه رفیق فدایی حسن جمالی که در جریان ضربه سال ۶۴ به تشکیلات داخل کشور سازمان دستگیر شده بود، در زیر شکنجه به خیل جان‌فشاندگان فدایی پیوست، اما رژیم به خانواده‌ی او اعلام کرده بود که حسن خودکشی کرده است. این در حالی‌ست که رفقایی که در کنار حسن چندین روز به صورت قپانی آویزان بودند به‌خوبی به یاد می‌آورند که یکی از روزها وقتی حسن را بار دیگر برای شکنجه بردند دیگر حسن برنگشت.

بنابراین ما چیزی به نام “مرگ مشکوک” در هیچ‌کدام از این موارد نداریم. اما رژیم می‌خواهد از سویی با این روش هزینه قتل حکومتی معترضان را نسبت به اعدام کاهش دهد و از سوی دیگر به همان هدفی که می‌خواهد یعنی ترساندن مردم برسد. برای نمونه اعدام سه جوان مبارز در اصفهان انعکاس وسیعی پیدا کرد و هزینه زیادی برای رژیم داشت ، اما قتلی که بر آن نام جعلی “مرگ مشکوک” می‌گذارند، می‌تواند هزینه کمتری برای رژیم داشته باشد. از همین رو باید با صدای بلند اعلام کرد که جمهوری اسلامی قاتل منصوره سگوند، بامشاد سلیمانخانی و تمامی بامشادها و منصوره‌هایی‌ست که در این سال‌ها از جمله و به‌ویژه در جریان موج بزرگ جنبش انقلابی در سال گذشته به دست رژیم خونخوار جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.

این واقعیتی‌ست که مردم نیز به‌خوبی از آن آگاه هستند و این را در مراسم خاکسپاری منصوره و در اعتراضات مردم آبدانان به قتل بامشاد شاهد بودیم. همان‌طور که پیشتر در مراسم خاکسپاری دیگر قربانیان این نوع جنایت رژیم از جمله خاکسپاری آیدا رستمی در گرگان شاهد آن بودیم. باید تاکید کرد که اعتراضات توده‌ای به این قتل‌های حکومتی حائز اهمیت بسیار است. مردم با اعتراضات خود باید هزینه این نوع قتل‌ها را برای رژیم افزایش دهند و  نگذارند که رژیم به اهداف خود برسد. همان‌طور که در جریان حملات شیمیایی به مدارس، مردم با اعتراضات خود انگشت اتهام را به سوی رژیم گرفتند و به‌درستی جمهوری اسلامی را عامل حملات شیمیایی اعلام کردند.

جدا از اعتراضات خیابانی، یکی از موثرترین روش‌‌ها برای مقابله با قتل‌های حکومتی اعتصاب است. برای نمونه وقتی مردم سمیرم در استان اصفهان دریافتند که چند تن از جوانان این شهر در دستگاه آدم‌کشی رژیم (دستگاه قضایی) با اتهام محاربه روبرو شده و در خطر اعدام قرار دارند، دست به اعتصاب زدند. بویژه در شهرهای کردستان ما شاهد این نوع اعتصابات بودیم که حائز اهمیت بسیار است. اما مهم‌تر این است که این اعتصابات ادامه پیدا کند و باز مهم‌تر از آن، این است که شهرهای دیگر نیز به حمایت برخاسته و دست به اعتصاب بزنند. هراس بزرگ رژیم اعتصابات سراسری است، هراسی که خواب را از چشم جنایت‌کاران ربوده است.

اکنون و در حالی که از شدت اعتراضات خیابانی کاسته شده است، رژیم می‌خواهد با گسترش دامنه و شدت سرکوب، مردم را بترساند تا مانع موج بزرگ دیگری شود، موجی که بی‌شک از موج بزرگ جنبش انقلابی در سال ۱۴۰۱ قوی‌تر خواهد بود. واقعیت این است ‌که شرایط عینی جامعه بسیار متفاوت از دهه‌های گذشته است. مردم تا حدود زیادی بر ترس غلبه کرده‌اند. مردم مبارز بلوچستان یک نمونه روشن هستند. این که با همه خون‌هایی که در خیابان‌ها جاری شد، مقاومت و مبارزه هم‌چنان در جریان است، شاهد این مدعاست. اعتراضات روزانه کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، جوانان و زنان شاهد این مدعاست. مقاومت قهرمانانه زنان در برابر تحمیل حجاب اجباری و به عقب راندن رژیم شاهد این مدعاست. به‌همین دلیل این مهم است که در شرایط کنونی با اعتصاب و اعتراض همراه با خواست‌هایی چون لغو اعدام، لغو شکنجه و آزادی زندانیان سیاسی، به رژیم نشان داد که گسترش دامنه و شدت سرکوب با قتل جوانان مبارز تنها بر خشم مردم خواهد افزود و مرگ محتوم رژیم را تسریع خواهد کرد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۲۴  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.