تجارب و درس‌های قیام ۲۱ و ۲۲‌ بهمن و نیازهای امروز جامعه‌

بدون تردید تجارب قیام ۲۱‌ و ۲۲ بهمن و انقلاب ۵۷ از اهمیت تاریخی بسیار بالایی برخوردارند. تجاربی که در این مرحله از جنبش انقلابی توده‌های ستم‌دیده‌ی ایران باید از آن‌ها درس گرفت، چرا که تجارب تاریخی گذشته می‌توانند چراغ راه آینده باشند. چراغی که در مسیر جنبش انقلابی تا پیروزی نهایی انقلاب می‌تواند به توده‌های تحت ستم ایران یاری رساند.

یکی از مهم‌ترین درس‌ها و تجارب بزرگ انقلاب ۵۷، اهمیت اعتصاب عمومی سیاسی در بسیج میلیونی توده‌ها و گذار به مرحله‌ی عالی‌تری از مبارزه یعنی قیام مسلحانه‌ی توده‌ای برای سرنگونی رژیم‌های دیکتاتور همانند حکومت سلطنتی و یا جمهوری اسلامی است.

جامعه ایران از نیمه‌ی دوم سال ۵۶ وارد یک دوران انقلابی شد، این دوران انقلابی از ۱۷ شهریور ۵۷ و با بی‌اعتنایی مردم به حکومت نظامی وارد یک موقعیت انقلابی گردید. اما هنوز اعتصابات آغاز نشده بودند. ۱۸ شهریور ۲۰۰ تن از کارگران پالایشگاه نفت تهران با خواست‌های صنفی دست به اعتصاب زدند. دو روز بعد کارگران پالایشگاه‌های تبریز، اصفهان و آبادان نیز با خواست‌های اقتصادی اعتصاب کردند. از نیمه دوم مهر اعتصابات کارگران نفت و دیگر مراکز کارگری و نیز کارمندان گسترش پیدا کرد و در نیمه اول آبان‌ماه به اوج خود رسید، مدارس و کلاس‌های دانشگاه‌ها نیز تعطیل شدند. ۱۵ آبان کابینه نظامی ازهاری با “مشت آهنین” به منظور سرکوب اعتراضات و اعتصابات بر سر کار آمد. با دستگیری گسترده کارگران نفت، اعتصاب نفت برای مدت کوتاهی متوقف شد، اما از آن‌جا که شرایط انقلابی در جامعه حاکم بود، کارگران با تشکیل کمیته‌های اعتصاب به سازماندهی مجدد اعتصاب پرداخته و از ۲۳ آذر ماه اعتصاب سراسری در پالایشگاه‌ها و میدان‌های نفتی آغاز شد. کارگران که در کمیته‌های اعتصاب متشکل شده بودند، کنترل کارگری را برقرار کردند. این تجربه نشان داد که برای شکل‌گیری اعتصاب عمومی سیاسی، تشکیل کمیته‌های اعتصاب از چه اهمیت بالایی برخوردارند. بویژه با تکیه به این تجربه تاریخی مردم ایران است که سازمان ما همواره بر ضرورت تشکیل کمیته‌های اعتصاب  و کمیته‌های هماهنگی اعتصاب برای شکل‌گرفتن اعتصاب عمومی سیاسی تاکید کرده است.

اما یکی دیگر از نتایج اعتصاب عمومی سیاسی این بود که میلیون‌ها نفر را در عمل به میدان مبارزه و خیابان کشاند. از این مرحله است که بویژه ما شاهد حضور میلیونی توده‌ها در خیابان هستیم از جمله راهپیمایی‌های ۲۳ و ۲۹ دی که میلیون‌ها نفر در اعتراضات خیابانی شرکت کردند . در این مرحله انقلاب با شتاب به پیش می‌رفت، ازهاری ۱۰ دی‌ماه برکنار شد و از ۱۶ دی کابینه شاپور بختیار کار خود را آغاز نمود. تغییر سریع کابینه‌ها نشان از این داشت که بالایی‌ها دیگر قادر به حکومت به شکل سابق نیستند.

این مرحله‌ای از انقلاب است که توده‌ها با اراده خود ارگان‌های اقتدار توده‌ای را برخلاف میل حاکمیت با تشکیل کمیته‌های اعتصاب، کمیته‌های محلات، و تشکیل شوراها در کارخانجات و ادارات بوجود آوردند. توده‌ها هم‌چنین آزادی راهپیمایی، اجتماعات و مطبوعات را نیز با اتکاء به مبارزات و در واقع با زور و قدرت خود تحقق بخشیدند. انقلاب آغاز شده بود، تشکلات مستقل توده‌ای مانند کارگران نفت تصمیم می‌گرفتند و تصمیمات خود را اجرا می‌کردند بدون آن که هیات حاکمه بتواند نقشی در آن ایفا کند و از سوی دیگر توده‌ها با مبارزات خود در عمل به برخی از خواست‌های‌شان تحقق بخشیدند و هیات حاکمه قدرت مقابله با آزادی‌هایی را که توده‌ها در عمل بدست آورده بودند، نداشت. دو ویژگی مهم و دستاوردهایی که نشان انقلاب را برخود داشتند.

لنین این شرایط را در رابطه با انقلاب روسیه این‌گونه توصیف می‌کند: “انقلاب به معنای دقیق و صریح کلمه دوره‌ای از زندگی مردم است که خشم‌شان، خشمی که طی قرن‌ها قساوت آورامف‌ها انباشته شده، نه تنها در حرف که در عمل منفجر می‌شود، آن هم نه صرفا به شکل اعمال فردی بلکه در قالب اعمال میلیون‌ها تن از مردم. خلق بیدار می‌شود و برمی‌خیزد تا خود را از قید آورامف‌ها ( معادل شکنجه‌گران را برای آن در نظر بگیرید) آزاد سازد. خلق تعداد بی‌شماری از اسپیریدونواهایی( اشاره به یک زن انقلابی روس است که پس از بازداشت مورد وحشیانه‌ترین شکنجه‌های پلیس تزاری قرار گرفت)  را که در زندگی مردم روسیه حضور دارند، از چنگ آورامف‌ها آزاد می‌سازد، علیه آورامف‌ها به اعمال زور پرداخته و اقتدار خود را بر آورامف‌ها حاکم می‌گرداند” (ملاحظاتی بر سابقه مساله دیکتاتوری – لنین).

با شکل‌گیری اعتصاب عمومی سیاسی و وارد شدن میلیون‌ها انسان در عمل به میدان مبارزه، شرایط برای گذار به مرحله‌ی بعدی انقلاب یعنی قیام مسلحانه فراهم گردید. در واقع قیام مسلحانه‌ی ۲۱ و ۲۲ بهمن نقطه اوج این شرایط طوفانی بود.

از ضرورت قیام مسلحانه‌ می‌توان به‌عنوان دومین درس و تجربه تاریخی بزرگ انقلاب ۵۷ یاد کرد. قهر مامای هر جامعه کهنه‌ای‌ست که آبستن جامعه‌ای نوین است و این را توده‌های ستم‌دیده‌ی ایران به تجربه آموختند. در زمان سلطنت پهلوی هم مانند امروز، کسانی بودند که تغییر رژیم به‌صورت مسالمت‌آمیز را تبلیغ می‌کردند. آن‌ها که “باران می‌خواستند اما سیل آمد”.

مساله اما به‌طور واقعی این است که انقلاب نتیجه‌ی تضادهایی‌ست که در درون جامعه وجود دارند. این تضادها در روند تکاملی خود، و بر بستر شرایطی مشخص رشد کرده و در شکل بحران‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را نشان می‌دهند. جامعه ایران نیز در سال ۵۷ در چنین وضعیتی قرار داشت و برای تغییر این شرایط و حل تضادهایی که ریشه در مناسبات سرمایه‌داری حاکم داشتند، تنها راه واقعی گسست کامل از آن مناسبات و واژگون کردن نظم موجود بود. نظم حاکم باید از اساس دگرگون می‌شد.

بورژوازی ایران و دولت‌های امپریالیست اما از این موضوع به‌شدت نگران بودند و به همین دلیل وقتی که احساس کردند، حفظ سلطنت پهلوی ممکن نیست، به‌فکر یک آلترناتیو مناسب افتادند. براساس اسناد منتشره توسط “ویکی‌لیکس” دولت‌های امپریالیست آمریکا و فرانسه با خمینی ارتباط برقرار کردند و خمینی نیز توسط افرادی که به‌عنوان نماینده معرفی کرده بود به دولت‌های غربی اطمینان داد که دولت تحت رهبری وی به سمت “شرق” نخواهد رفت. براساس این اسناد، سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران نیز بر این مساله مُهر تایید زده بود که جریان وابسته به خمینی توانایی مقابله با “کمونیسم” را دارد. یعنی آن‌چه که در اصل برای دولت‌های امپریالیست مهم‌ترین مساله بود. هدف از حضور ژنرال هویزر در ایران و مذاکرات وی و سولیوان با فرماندهان ارتش و نمایندگان خمینی برقرار کردن ارتباط بین آن‌ها و فراهم ساختن زمینه برای تغییر رژیم بود.

اما قیام مسلحانه ۲۱ و ۲۲ بهمن خارج از پیش‌بینی‌ آن‌ها رخ داد، قیامی که نتیجه‌ی روند منطقی انقلاب بود. در پیروزی این قیام سازمان ما نیز نقش مهمی داشت. در حالی که در روز ۲۱ بهمن ده‌ها هزار تن از هواداران سازمان در دانشگاه تهران و اطراف آن برای گرامی‌داشت حماسه سیاهکل گرد آمده بودند، رسیدن خبر درگیری همافران و نیروهای “گارد شاهنشاهی” در نیروی هوایی باعث شد تا نیروهای مسلح سازمان به همراه خیل عظیم هواداران به یاری همافران شتافته و موازنه را به نفع همافران تغییر دهند. از این‌جا بود که اسلحه به دست توده‌های مردم افتاد و قیام سراسر تهران را در برگرفت. بدستور خمینی نیروهای وفادار به او از جمله هادی غفاری سوار بر ماشین با بلندگو در خیابان‌ها می‌چرخیدند و به مردم می‌گفتند: “امام (خمینی) هنوز حکم جهاد نداده است”. اما کار از کار گذشته بود، قیام آغاز شده بود و هیچ نیرویی قادر نبود مردم را به خانه برگرداند. با فراگیرشدن قیام بالاخره خمینی برای این که از توده‌های مردم بیشتر از این عقب نماند اعلام کرد که “مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنند” و البته کسی هم اعتنا نمی‌کرد.

امروز نیز نمایندگان بورژوازی و دولت‌های امپریالیست تلاش دارند تا با روش‌های متفاوت انقلاب پیشارو را مهار کنند و هر روز یک گروه از نمایندگان بورژوازی از طرحی برای فریب مردم پرده‌برداری می‌کنند. از رضا پهلوی و دارودسته‌ی وی که روزی به سپاه دخیل می‌بستند و امروز به ارتش، تا میرحسین موسوی که خواستار برگزاری رفراندم می‌شود و چقدر مضحک که گروهی از همان قماش فوری اقدام به اطلاعیه دادن و حمایت و تعریف و تمجید از این اقدام موسوی کردند. اما هیچ‌کدام از این شارلاتان‌های سیاسی نگفتند و ننوشتند که چگونه در جمهوری اسلامی که همه‌ی مردم این حکومت را به‌خوبی شناخته‌اند، امکان رفراندوم آزادانه وجود خواهد داشت؟! این دلقکان سیاسی تنها هدف‌شان مهار زدن بر انقلاب است، چرا که آن‌ها بیش از هر چیز از انقلاب می‌ترسند، “آن‌ها باران می‌خواهند نه سیل” و تجربه‌ی انقلاب ۵۷ و مقایسه‌ی شرایط آن زمان با شرایط کنونی به آن‌ها نهیب می‌زند که در صورتی که جمهوری اسلامی با یک قیام مسلحانه توده‌ای سرنگون شود، ممکن است این بار مردم کار را تمام کنند.

از این جاست که به سومین درس و تجربه بزرگ تاریخی انقلاب ۵۷ می‌رسیم و آن این‌که “اساسی‌ترین مساله هر انقلاب مساله قدرت سیاسی است”.  انقلاب ۵۷ یک انقلاب همگانی، یک انقلاب تمام خلقی بود و همین باعث شکست انقلاب شد.

در جریان انقلاب ۵۷ میلیون‌ها انسان شعار “مرگ بر شاه” سر دادند اما این‌ شعار یک شعار سلبی بود. مردم تصویر روشنی از این که چه چیزی باید جایگزین شود نداشتند. آن‌چه که انقلاب به آن نیاز داشت در کنار شعار مرگ بر شاه یک شعار ایجابی بود. توده‌ها خواست‌های مشخصی داشتند، اما این که چگونه می‌توان به این خواست‌ها تحقق بخشید روشن نبود.

از آن طرف طبقه کارگر که این رسالت را داشت تا با رهبری انقلاب و به دست گرفتن قدرت سیاسی به خواست‌های توده‌های تحت ستم جامعه تحقق بخشد، به یک طبقه برای خود تبدیل نشده بود. طبقه کارگر فاقد آگاهی طبقاتی لازم و تشکل سیاسی خود بود. برای همین با برنامه خاص خود وارد انقلاب نشد، بلکه به شکل توده‌ای بی‌شکل در امواجی که به راه افتاده بود، غرق شد.

علت این ضعف نیز به دیکتاتوری شاه و جنایات سازمان یافته رژیم سلطنتی برمی‌گردد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت محمدرضا پهلوی به قدرت، به دلیل نقشی که روحانیت و در راس آن کاشانی در پیروزی کودتا داشت، شاه وامدار روحانیت بود. رژیم سلطنتی با سرکوب آزادی‌های بدست آمده در آن سال‌ها، ایجاد خفقان، سرکوب مخالفان، قدرت خود را تحکیم بخشید و به حیات خود ادامه داد. بویژه در دهه‌ی ۵۰ که بحران‌های درونی مناسبات حاکم در حال رشد بود، رژیم سلطنتی با سرکوب وحشیانه سازمان‌های چپ و دمکرات، صدها تن را به قتل رساند و هزاران نفر دیگر را به زنجیر کشید. در نبود آزادی‌های سیاسی، در شرایطی که هیچ سازمان سیاسی امکان فعالیت آزادانه نداشت، این تنها روحانیت بود که با تکیه به مساجد که در سرتاسر ایران گسترده بودند، توانست موقعیت خود را در میان توده‌های ناآگاه و خرافی تحکیم بخشد تا آن‌جا که در جریان انقلاب ۵۷ برخی از مردم به دنبال دیدن تصویر خمینی در ماه بودند.

بدین ترتیب با سرنگونی رژیم سلطنتی انقلاب به پایان نرسید و پیروز نشد، بلکه ضد انقلابی هارتر از ضد انقلاب حاکم به قدرت رسید. ضد انقلابی که وظیفه داشت انقلاب را به شکست بکشاند. اما شکست انقلاب به سادگی ممکن نبود. مردم در عرصه‌هایی آزادی را بدست آورده بودند. احزاب و سازمان‌ها بسیاری به فعالیت علنی روی آورده بودند از جمله سازمان ما که بسیاری از توده‌های کار و زحمت و دانشجویان و دانش‌آموزان به آن پیوسته و بدین ترتیب به سازمانی با پایگاه توده‌ای تبدیل شده بود. تشکل‌های سندیکایی و شوراهای کارگری فرا کارخانه‌ای از جمله در تهران، خوزستان، گیلان، آذربایجان و دیگر مناطق کشور بوجود آمده بودند. شوراهای سراسری خلق ترکمن صحرا که منتخب توده‌های ترکمن صحرا بودند، با شعار “زمین از آن کسانی است که بر روی آن کار می‌کنند” بسیاری از امور منطقه را در دست گرفته بودند. شوراهای محلات در کردستان شکل گرفته بود. همه‌ی این‌ها بخشی از دستاوردهای قیام شکوهمند بهمن ماه بود و حکومتی که تازه برسریر قدرت نشسته بود هنوز قدرت شکست کامل انقلاب را نداشت. از مرداد ۵۸ و با فرمان جهاد خمینی علیه مردم قهرمان کردستان، جمهوری اسلامی هجوم خود علیه دستاوردهای انقلاب ۵۷ را آغاز کرد و ضد انقلاب از حالت تدافعی خارج شد. جنگ ایران و عراق فرصت دیگری برای شکست انقلاب توسط ضد انقلاب فراهم آورد و زمینه سرکوب سراسری را فراهم ساخت. سرکوب و جنایاتی که در سال ۶۰ به اوج خود رسید و بالاخره انقلاب شکست خورد. در این میان البته باید بر نقش جریان “اکثریت” با پیوستن به اردوی ضد انقلاب، و سنگین‌ کردن موازنه قوای سیاسی به نفع ضد انقلاب تاکید کرد.

بنابراین اگر نمی‌خواهیم تجربه شکست انقلاب ۵۷ تکرار شود، باید براساس سومین درس بزرگ قیام ۲۱ و ۲۲‌ بهمن و انقلاب ۵۷ بدانیم که چه قدرتی باید جایگزین حکومت فعلی شود.

آن‌ خواست‌هایی که توده‌های تحت ستم ایران را در سال ۵۷ به اعتصاب و انقلاب کشاند، همین امروز هم خواست‌های اصلی توده‌هاست. آن بحران‌هایی که جامعه را به سمت یک انقلاب هدایت کرد، امروز با حدت و شدت بیشتری وجود دارند. بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کنونی به ابعاد بی‌سابقه‌ای رسیده است و تنها طبقه کارگر است که می‌تواند به این بحران‌ها پایان دهد. هیچ جناحی از بورژوازی قادر به این امر نیست و این را تجارب تاریخی دهه‌های اخیر نیز اثبات می‌کند. بنابراین تنها انقلابی به رهبری طبقه کارگر و برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان می‌تواند بر این وضعیت نقطه پایان بگذارد و سرانجام انقلاب توده‌های تحت ستم ایران به پیروزی برسد.

به همین دلیل است که بورژوازی و تمامی نمایندگان آن در داخل و خارج از کشور به همراهی دولت‌های امپریالیستی از انقلاب می‌ترسند. وقوع یک انقلاب آن‌ها را چنان به وحشت انداخته است که گروهی از آن‌ها گذر از جمهوری اسلامی با رفراندوم را مطرح می‌کنند و گروهی دیگر حتا خود را طرفدار انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی نشان می‌دهند. آن‌ها از انقلاب می‌گویند اما تمام تلاش‌شان در این است که از بالا و با دخالت قدرت‌های امپریالیست تحولی آرام و از بالای سر مردم صورت گرفته و آن‌ها به قدرت برسند. غافل از آن‌که نه جمهوری اسلامی حکومت پهلوی است که با دستور دولت‌های امپریالیست صحنه را خالی کند و نه اساسا شرایط امروزی با سال ۵۷ قابل مقایسه است. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که مردم ایران مردم سال ۵۷ نیستند. نه طبقه کارگر امروز طبقه کارگر ۴۴ سال پیش است و نه دیگر گروه‌های اجتماعی. آگاهی سیاسی توده‌ها با سال ۵۷ قابل مقایسه نیست از همین رو شکی نیست که در صورت بروز انقلاب، دیگر بسادگی نمی‌توان از بالای سر مردم یک خمینی دیگر را به آن‌ها تحمیل کرد. مشخص است که امروز طرفداران قدرت شورایی بسیار نیرومندتر و غیرقابل مقایسه با سال ۵۷ هستند. این‌ها  مواردی‌ست که دشمنان توده‌های تحت‌ستم ایران نیز از آن آگاهند و به همین دلیل از انقلاب می‌ترسند و هر روز با یک نمایش دیگر وارد میدان می‌شوند. یک روز با “من وکالت می‌دهم” و وقتی که این نمایش با آبروریزی شکست می‌خورد، در دانشگاه جرج‌تاون نمایش دیگری با عنوان “آینده جنبش دموکراسی ایران” برپا می‌کنند و از تهیه “منشور همبستگی” خبر می‌دهند، گویی مردم ایران متفرق هستند. آن‌ها هیاهو می‌کنند که اتحاد رمز پیروزی است، اما منظورشان از اتحاد پذیرش رهبری آن‌ها از سوی مردم و بویژه دولت‌های امپریالیست است وگرنه اتحاد توده‌های ستم‌دیده‌ی ایران هیچ ربطی به اپوزیسیون‌های بورژوائی خارج‌نشین ندارد. آن‌ها اکنون حتا به جای وزیر خارجه رژیم، رضا پهلوی و مسیح علی‌نژاد را به کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت می‌کند.

این‌نمایش‌ها چیزی جز فریب و هیاهو نیستند. تنها راه نجات مردم ایران انقلاب است و این راه از اعتصاب عمومی سیاسی، وارد شدن میلیون‌ها انسان در عمل به میدان مبارزه، و بالاخره قیام مسلحانه، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و برپایی حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان می‌گذرد.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۰۸  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.