تاکتیک جدید سلطنت‌طلب‌ها و یک رسوایی سیاسی دیگر

بحران ریشه‌دار است.امواج مبارزات پی‌درپی فرامی‌رسند و هر موج نوین، قدرتمندتر از امواج پیشین است. ارتجاع با تمام قوا مقاومت می‌کند، اما این مقاومت ارتجاع، امواج قدرتمندتری را فرامی‌خواند. بنابراین  فروکش موج کنونی جنبش، برخلاف پندار کسانی که انتظاراتی فراتر از توان آن را داشتند، هرگز به معنای پایان کار نیست، بلکه پیش درآمدی بر موج نوین قدرتمندتر و توفان سیاسی سهمگین‌تری است. سازمان ما از همان آغاز موج اخیر جنبش تأکید نمود که به‌رغم ابعاد گسترده این جنبش و حضور میلیونی مردم درصحنه مبارزه سیاسی، نیاز به جنبشی فراگیرتر و اشکال نوین و عالی‌تری از مبارزه برای سرنگونی ارتجاعی است که با تمام قوا در برابر مردم مقاومت می‌کند. بدیهی بود که صرفاً با تظاهرات و نبردهای خیابانی، رژیمی سرتاپا مسلح سرنگون نخواهد شد. بااین‌همه، این جنبش آن‌قدر قدرتمند بود که بیش از تمام جنبش‌های پیشین دوام آورد. این امواج پیاپی جنبش و هر موج آن،  قدرتمند‌تر از امواج پیشین، بیانی از نیاز عمیق جامعه به دگرگونی از طریق یک انقلاب اجتماعی است. اگر جز این می‌بود، به‌رغم آماده نبودن شرایط ذهنی انقلاب، به‌رغم  فقدان تشکل طبقه کارگر و عدم حضور متشکل آن برای رهبری جنبش و به‌رغم سرکوب‌های وحشیانه رژیم، این  جنبش نمی‌توانست از سال ۹۶ تا به امروز دوام آورد.

این واقعیت، آشکارا نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی نمی‌تواند از این بحران جان سالم به دربرد و سرنگون خواهد شد. اما این بحران و نیاز آن به انقلاب، جنبه دیگری نیز دارد. بحران، تمام مدعیان قلابی را به صحنه فرامی‌خواند، بی‌اعتباری‌شان را به همگان نشان می‌دهد و رسوایشان می‌کند. از همین روست که تا همین‌جا، تمام تلاش بدیل‌های بورژوائی و قدرت‌های جهانی را برای تصاحب و رهبری جنبش، نقش بر آب ساخته و پی‌درپی تلاش‌های آن‌ها به شکست انجامیده است.

به آنچه در طول ۴ ماه گذشته رخ داد، نگاه کنیم. این جنبش، روزمره مدعیان جدیدی پیدا کرد. پی‌درپی رهبران جدیدی ظاهر شدند. پی‌درپی ائتلاف‌ها و اتحادهای جدیدی شکل گرفت، اما به همان سرعتی که شکل‌گرفته بودند، ناپدید شدند. در این میان، اما رسوایی سیاسی هیچ‌یک از آن‌ها به پایه رسوایی از گور بر خاستگان مدعی احیای تاج‌وتخت نرسید. سلطنت‌طلب‌ها درگذشته چندین بار تلاش کرده بودند با غوغا سالاری و ایجاد تشکل‌های پوشالی از نمونه “ائتلاف شورای ملی ایران” ، “پروژه ققنوس”، “پیمان نوین”، شانس خود را برای بدیل سازی بیازمایند و هر بار با شکست روبه‌رو شده بودند. چرا که در میان مردم ایران بی‌اعتبارند. این بی‌اعتباری به‌ویژه، آنگاه کاملاً عیان و آشکار شد که در طول چند ماه مبارزات اخیر، اعتصابات، تظاهرات توده‌ای و نبردهای خیابانی که تمام شهرها و خیابان‌های کشور را فراگرفت ، کسی حتی یک نام و یک شعار از آن‌ها را نه در جائی دید و نه شنید. بااین‌همه گویا ارتجاع سلطنتی می‌خواهد نشان دهد که همانند ارتجاع اسلامی به‌سادگی کنار نمی‌رود. اگر در اوج رونق و اعتلای مرحله کنونی جنبش چیزی عاید آن نشد، در مرحله فروکش آن چه؟

لذا گروه سلطنت‌طلب کوشید، این باردرست هنگامی‌که موج مبارزه در داخل افت کرده است، در غیاب مردم، یک جنجال تبلیغاتی برپا کند و آن را  دستاویزی قرار دهد برای جا زدن خود به‌عنوان نماینده مردم دربند و بست‌‌های بین‌المللی، تا لااقل تبدیل به بدیل مطلوب قدرت‌های جهانی شود. لذا با سازمان‌دهی شوهای تلویزیونی و هشتک سازی، از “مردم” خواسته شد که به رضا پهلوی وکالت داده شود، در نقش وکیل و صاحب‌اختیار مردم  ظاهر گردد.

اما این پروژه نیز به‌سرعت تبدیل به شکست دیگری برای گروه طرفدار سلطنت شد. گویا قرار بود با تبلیغات شبانه‌روزی تلویزیون‌های مبلغ ارتجاع سلطنتی، امثال منو تو، ایران اینترنشنال سعودی‌ها و غیره، مردم حمایت میلیونی خود را از ارتجاع سلطنتی از طریق شبکه‌های اجتماعی نشان دهند. رضا پهلوی را بر صندلی تلویزیونی “منو و تو” نشاندند تا اعلام کند برای این‌که دولت‌های خارجی من را آدم حساب کنند، به من وکالت دهید تا با آن‌ها نشست‌وبرخاست و رایزنی داشته باشم . اما چقدر باید کسی احمق و کودن باشد که از شکست‌های گذشته درس نگرفته باشد و از مردمی که در تمام اشکال مبارزات اخیر خود فریاد ” مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” را سر دادند، بخواهد به کسی که نماد ارتجاع سلطنتی‌است، وکالت دهند.

آن‌ها هشتک «من وکالت می‌دهم» را راه انداختند و برای بازارگرمی، چندتایی از سلبریتی‌های وابسته به خود،از قماش هنرپیشه ، فیلم‌ساز، خواننده، ورزشکار و خلاصه هرچه را در چنته داشتند، به جلوصحنه فرستادند تا با اعلام بیعت با رضا پهلوی وی را وکیل خود اعلام کنند و از دیگران نیز بخواهند که چنین کنند. اما مردم ایران در داخل کشور، پیشاپیش پاسخ خود را با شعار مرگ بر سلطنت داده بودند. حالا این مانده بود که در خارج از کشور تمام نیروی خود را بسیج کنند. تلویزیون‌های ماهواره‌ای شبانه‌روز آگهی تبلیغ “وکالت می‌دهم” را پخش کردند. طرفداران آن‌ها نیز با تمام اعضای خانواده از کوچک و بزرگ و گاه هرنفر با چندین نام در شبکه‌های اجتماعی، به صحنه آمدند و سرانجام کوه موش زائید و چیزی کمی بیش از۳۰۰ هزار رأی وکالت نصیب بازمانده ارتجاع سلطنتی شد. این دیگر یک رسوایی سیاسی تام و تمام بود. با جنجال‌آفرینی و هیاهویی که چندین تلویزیون و رادیوی دولتی و غیردولتی به طرفداری از وی به راه انداختند، حالا برخی تصور می‌کردند که باید لااقل یک‌میلیونی از جمعیت ۵ میلیونی ایرانیان خارج از کشور به ایشان وکالت دهند و تبدیل به بدیل یک‌میلیونی‌های خارج کشور شود. اما این هم نشد. بنابراین طرح بدیل سازی آن‌ها بازهم با شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو شد.  این شکست نه‌فقط  تیر خلاص به تمام ادعاهای گروه رسوای سلطنت‌طلب بود، بلکه یک بحران نیز در درون خود آن‌ها ایجاد کرد. برخی از پس‌مانده‌های قدیمی‌تر سلطنت‌طلب از طریق مصاحبه‌های تلویزیونی به سرزنش رضا پهلوی برخاستند و گفتند که وی با این اقدامات نسنجیده، خود را آلت دست تعدادی از صادراتی‌های جمهوری اسلامی کرده و آبروی سلطنت‌طلبان را برده است. گویا این‌ها هنوز بر این توهم‌اند که سلطنت اعتباری داشته و تازه بی‌اعتبار شده است.  گروهی دیگر برای سرپوش گذاشتن بر این شکست، ادعا کردند که نه خیر! وی طرفدار بیشتری دارد، این‌یک طرح جمهوری اسلامی و جاسوسان جمهوری اسلامی دوروبر رضا پهلوی برای خراب کردن او بوده است. اشاره آن‌ها مستقیم و غیرمستقیم  به سلبریتی‌های اطراف وی بود که به‌تازگی از ایران خارج‌شده و همه‌شان تا پیش از خروج از ایران، همکاران نزدیک جمهوری اسلامی و جناح‌های آن بوده‌اند. در واقعیت اما اساس قضیه شکست وی در این است که گروه سلطنت‌طلب در میان مردم ایران پایگاه و اعتباری نداشته و ندارد. اگر درگذشته به‌طورکلی گفته می‌شد مردم ایران کمترین اهمیتی برای آن‌ها قائل نیستند و این واقعیت را سازمان ما مکرر اعلام کرده بود، اکنون اما عدد و رقم هم برای نشان دادن بی‌اعتباری آن‌ها به‌دست‌آمده است. این تعداد هم یا ته‌مانده جیره خواران رژیم سلطنتی گذشته هستند، یا همکاران جمهوری اسلامی که به‌تازگی به وی پیوسته‌اند.

اما چرا این گروه در میان مردم ایران این‌همه بی‌اعتبار است. اصلی‌ترین دلیل این است که مردم ایران لااقل از دهه ۲۰ به مخالفت با نظام سلطنتی برخاستند و سرانجام ، درنتیجه این مبارزه، خاندان سلطنتی را از ایران فراری دادند. محمدرضا پهلوی اما توانست  با کودتای آمریکائی -انگلیسی مجدداً قدرت را به دست بگیرد و با دیکتاتوری ماند تا وقتی‌که بار دیگر مردم در جریان یک انقلاب بساط رژیم سلطنتی را از ایران جمع کردند. بنابراین روشن است با تمام جنایاتی که این رژیم به بار آورد، مردم ایران ضد سلطنت‌اند و هرگز خواهان احیای رژیم سلطنتی قرون‌وسطایی نبوده و نیستند.

اما نکته مهم دیگر، اوضاع سیاسی جامعه ایران و بحرانی است که جامعه را فراگرفته است. بحران سیاسی جامعه ایران یک بحران انقلابی است. این بحران، نیازمند یک دگرگونی انقلابی است. تنها یک دگرگونی انقلابی و پاسخگویی به مطالبات مردم است که می‌تواند این بحران را حل کند. بنابراین کسانی که با ادعای رهبری این جنبش به جلوصحنه می‌آیند و ادعای بدیل بودن داشته باشند، اما راه‌حلی برای این بحران نداشته باشند، خود این بحران آن‌ها را رسوا می‌کند و از سر راه برمی‌دارد. این البته مختص گروه سلطنت‌طلب نیست، بلکه شامل حال تمام افراد و گروه‌هایی است که چنین ادعائی داشته یا دارند. بحران، تمام جریاناتی را که راه‌حلی برای آن نداشته باشند، از سر راه برمی‌دارد و آن‌ها را به دور می‌افکند. این تصفیه از منطق درونی خود این بحران ناشی می‌شود و یک رویداد مثبت درروند انقلاب است. آنچه در مورد گروه سلطنت‌طلب پیش آمد، نتایج دیگری هم در پی داشت. اولاً- نقشه سلطنت‌طلبان را که در پی اتحاد با دیگر دارودسته‌های بورژوائی و یک ائتلاف فراگیر از بورژوازی اپوزیسیون تحت هژمونی خود بودند، با شکست روبه‌رو ساخت. این شکست، اختلافات درونی آن‌ها را تشدید کرد. اکنون دیگر حتی افراد و گروه‌هایی  که تا همین چند هفته پیش، اتحاد مستقیم و غیرمستقیم، پوشیده و آشکار با رضا پهلوی داشتند، خود را از این رسوایی سلطنت‌طلب‌ها کنار کشیده‌اند. در عمل، طرح‌های ائتلافی آن‌ها با شکست روبه‌رو گردید. ثانیاً- شکست سلطنت‌طلب‌ها و کشمکش هائی که در درون اپوزیسیون بورژوائی رخ داد، توهمات گروهی از جوانان بی‌تجربه را که خواهان اتحاد همه باهم برای سرنگونی جمهوری اسلامی بودند، در هم شکست. لااقل در تجربه دیدند که چنین چیزی در عمل ناممکن است و اساساً موجودیت یک چنین همه باهم بودنی، همانند دوران به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی به رهبری خمینی، خطری جدی برای جنبش انقلابی است. از این نوع اتفاقات هر چه زودتر رخ دهد به نفع جنبش و انقلاب است.

شکست مفتضحانه سلطنت‌طلب‌ها یک‌باردیگر این واقعیت را به همه نشان داد که این مدعیان بدیل بودن چیزی جز یک  بدیل موهوم و بی‌اعتبار در میان توده‌های مردم ایران نیستند. آن‌ها به حاشیه می‌روند و محو می‌شوند، مبارزه اما ادامه خواهد یافت تا روزی که بدیل واقعی جنبش، طبقه کارگر، که قادر به حل بحران است به‌صورت یک طبقه متشکل ظاهر شود و تکلیف این بحران و جامعه ایران را به شیوه‌ای انقلابی روشن کند.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۰۶  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.