٢٥ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان است. این روز به مناسبت گرامی داشت یاد و خاطره “خواهران میرابال” که توسط مزدوران رافائل تورخیلو- دیکتاتور وقت جمهوری دومینیکن- به قتل رسیدند، از طرف سازمان ملل به روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نامگذاری شده است. خواهران میرابال (پاتریا، مینروا و ماریا ترزا) در ٢٥ نوامبر ١٩٦٠، هنگامی که به ملاقات همسران زندانی شان می رفتند، در یک حادثه ساختگی رانندگی توسط مزدوران رافائل تورخیلو به طرز فجیعی کشته شدند.
خاطره خواهران میرابال و پیکار مستمرشان جهت احقاق آزادی و کسب حقوق مدنی و دموکراتیک توده های کشور دومینیکن، آنان را به سمبل احترام و الهام بخش زنان و مردان جهان برای مبارزه با هرگونه خشونت و سرکوب علیه زنان تبدیل کرد. خشونت و بی حقوقی علیه زنان اگر چه خصلتی طبقاتی دارد و کم و بیش در تمامی نظام های طبقاتی اِعمال می شود، اما در ایران تحت حاکمیت دولت دینی، اعمال خشونت بر زنان طی ۴۳ سال گذشته آنچنان وحشتناک بوده است که نوع و میزان آن با کمتر کشوری در جهان معاصر قابل قیاس است.
جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت دینی که در آن دین و دولت به عریان ترین شکل ممکن در هم تنیده است، در تمامی سال های حیات خود خشونت علیه زنان را به صورت مدون، قانونی و سیستماتیک در تمامی عرصه های خصوصی، اجتماعی و سیاسی اعمال کرده است.
هیئت حاکمه ایران و دستگاه های تبلیغاتی آن که منافع سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک شان بر پایه تبعیضات جنسیتی و اِعمال خشونت و نابرابری علیه زنان استوار است، با تکیه بر آموزه های خرافاتی فقه و شریعت اسلامی طی ۴۳ سال گذشته خشونت علیه زنان را به امری عادی و مرسوم در خانه و خیابان و جای جای جامعه تبدیل کرده است.
از میان مجموعه تبعیضات و بی حقوقی هایی که جمهوری اسلامی بر زنان ایران روا داشته است، یک نمونه آن تحمیل حجاب اجباری بوده است. در واقع پس از تحمیل پوشش اجباری و تحکیم آن در جامعه بود که جمهوری اسلامی گام به گام در صدد اجرای خشونت بیشتر و اِعمال بی وقفه دیگر تبعیضات جنسیتی علیه زنان بر آمد.
سنگسار یکی دیگر از فجایع شرم آوری است که جمهوری اسلامی با تکیه بر قوانین ارتجاعی فقه و شریعت اسلامی بر سر زنان ایران آوار کرد. پذیرش چند همسری برای مردان، عدم پذیرش حضانت فرزند برای مادران، به رسمیت شناختن حق طلاق یک جانبه برای مردان، نابرابری در ارث، عدم پذیرش زنان در امر قضاوت، رسمیت دادن به شکنجه کودکان دختر، تحت عنوان کودک-همسری، نیازمندی زنان به اجازه رسمی شوهر در هنگام سفر به خارج و ده ها مورد دیگر، از جمله تبعیضات رسمی و قانونی در جمهوری اسلامی هستند که طی ۴۳ سال بر زنان ایران تحمیل شده است.
قتل های”ناموسی” نیز یکی از فجیع ترین نوع اِعمال خشونت علیه زنان است. خشونتی که قربانیان آن، زنان و دختران جوانی هستند که به اتهام دوستی و یا ظن دوستی با مردی دیگر، توسط شوهر، پدر، برادر و در مواقعی توسط دیگر بستگان متعصب خود کشته می شوند. پدیده قتل های “ناموسی”، اگرچه در ظاهر به نظر می رسد که اقدامی فردی و خانوادگی است که ریشه در سنت و فرهنگ عقب افتاده بخش هایی از جامعه دارد، اما تجربه تا کنونی نشان داده است که جمهوری اسلامی همواره مشوق انجام اینگونه جنایات علیه زنان بوده و هست. در تمامی این سال های سپری شده، حاکمان اسلامی نه تنها کمترین قدمی در مسیر بازدارنگی این پدیده فاجعه بار در جامعه بر نداشته اند، بلکه دستگاه پروپاگاندای رژیم اسلامی به طور مستقیم و غیر مستقیم از اجرای قتل های ناموسی حمایت هم کرده است.
از این رو، همه کسانی که در دهه های گذشته با نادیده گرفتن قوانین ضد زن و چشم پوشی از مجموعه تبعیضات حکومتی، سعی کرده اند تا مبارزات زنان علیه خشونت و تبعیضات جنسیتی را در چهارچوب تنگ موضوعات فرهنگی و تغییرات گام به گام عوامل روبنایی و فرهنگی جامعه محدود کنند، عملا هیئت حاکمه ایران را تبرئه کرده و دست رژیم را در سرکوب بیشتر زنان باز گذاشته اند. این گروه از زنان و مردان ایران با محدود کردن مبارزات زنان در چهارچوب مناسبات های فرهنگی و روبنایی، نه تنها کمکی به پیشروی مبارزات زنان علیه خشونت و بی حقوقی آنان نکرده اند، بلکه به عمد یا از سر ناآگاهی، جمهوری اسلامی و نظم ستمگرانه موجود را که عامل اصلی اِعمال خشونت علیه زنان است، از تیررس سیبل مبارزات زنان خارج و در دوره های معینی مبارزات بخش های وسیعی از زنان ایران را به کژراهه کشاندند.
اکنون اما جامعه و زنان ما در شرایطی به کلی متفاوت با سال های گذشته قرار دارند. مبارزات قهرمانانه زنان آگاه و مبارز ایران که از همان نخستین روزهای حاکمیت جمهوری اسلامی علیه پوشش اجباری و دیگر تبعیضات جنسیتی آغاز شد، اکنون با عمومی شدن مبارزات قهرمانانه زنان و دختران ایران و ایستادگی آنان در مقابل رژیمی آدمکش و سفاک، تصویر دیگری از زنان ایران را در عرصه بین المللی به نمایش گذاشته است. تصویری غرور آفرین که این روزها، جهان و جهانیان را به تحسین واداشته است.
آنچه اکنون در جامعه انقلابی ما جاری است، آنچه اکنون در کوچه و خیابان و مدرسه و دانشگاه می گذرد، معادله دو سویه ای است که به طور همزمان در جنگ و ستیز با یکدیگرند. در یک سوی این معادله، جمهوری اسلامی قرار دارد که با تمسک به تمامی ابزارهای سرکوب، از دستگیری و کشتار و شکنجه و تجاوز گرفته تا انواع دروغ بافی و ترفندهای تبلیغاتی در ابعادی گسترده در مقابل مبارزات سلحشورانه توده های مردم ایران صف آرایی کرده است. درسوی دیگر این معادله، غلیان آتشفشان خشم انقلابی نهفته در جسم و جان زنان و توده های مردم ایران است که با قتل مهسا (ژینا) امینی در شعار “زن، زندگی، آزادی” تجلی یافته است. آتشفشان خشم زنان و دختران جوانی که خشم انقلابی شان با روسری سوزان در خیابان و میدان های شهر فوران کرده است. زنانی که نام و آوازه شان با ایستادگی در مقابل مزدوران مسلح جمهوری اسلامی، مرزها را در نوردید و گدازه های آتشفشان خشم انقلابی شان به فراسوی مرزها رسید و جهان و جهانیان را به ادای احترام در مقابل قهرمانی های زنان سلحشور ایران وا داشته است. در دو ماه گذشته و در پی تکثیر شجاعت و دلیری زنان ایران بود، که نام “مهسا” و چهره زنان ایران در کنار نام و خاطره خواهران میرابال برسکوی بلند ۲۵ نوامبر- روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نشست. و این چنین شد که در این روزهای پیکار و نبرد علیه خشونت، نام زنان ایران، فراتر از نام خواهران میرابال در فراسوی جهان به پرواز درآمد و یاد “مهسا” و مبارزات دلاورانه زنان ایران فراتر از هر نام و نشانی برسکوی افتخار آفرین “روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان” به درخشش در آمد.
بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی در تمامی دوران حیات ننگین خود، هر آنچه در توان داشت برای منکوب کردن جامعه و به انقیاد درآوردن زنان ایران به کار بست. زندان، کشتار، سرکوب، شکنجه، راه اندازی گشت ارشاد و اعدام های دست جمعی زندانیان سیاسی، هر کدام بخشی از ابزارهای سرکوب طبقه حاکم برای درهم شکستن مقاومت زنان و توده های مردم ایران و ایستادگی آنان در مقابل ایجاد خفقان و سکوت گورستانی رژیم در جامعه بود. هیئت حاکمه ایران و دستگاه های تبلیغاتی آن، در تمامی ۴۳ سال گذشته – بجز سال های نخست دهه ۶۰- که اسامی اعدام شدگان را برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه رسانه ای می کردند، پس از آن هر آنچه کشتار کردند، هر آنچه جنایت آفریدند و هر تعداد از زندانیان و معترضان را که کشتند و اعدام کردند، همه را به انکار نشستند. شیوه ای از انکار مداوم که به کارگیری و توسل به آن از طرف دستگاه تبلیغاتی رژیم در دو ماه گذشته با وقاحت و بلاهت بیشتری نسبت به دوره های قبل رواج پیدا کرده است.
آنچه اکنون در جامعه می گذرد، آنچه در دو ماه گذشته به صورت هر روزه در کف خیابان ها جاری است، علاوه بر قهرمانی و دلاوری های زنان که روز به روز شکوفاتر می شود، در سوی دیگر این دلاوری ها، کشتار و اعمال خشونت بی حد و حصر طبقه حاکم شکل گرفته است که به وحشیانه ترین شکل ممکن علیه توده های بپاخاسته مردم ایران اعمال می شود. کشتار و خشونتی غیر قابل تصور که بیش ار همه روی مبارزات زنان و دختران جوان متمرکز شده است. از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، روز شروع موج جدید خیزش و قیام توده های مردم ایران تا به امروز (ششم آذر)، دست کم ۴۴۵ نفر به دست آدمکشان جمهوری اسلامی کشته شده اند. علاوه بر تعداد بالای زنانی که در این مدت کوتاه جان باخته اند، ۶۳ کودک و نوجوان نیز با شلیک گلوله و ضربات باتوم نیروهای امنیتی جان خود را از دست داده اند. در این میان، آنچه حیرت آور است شیوه وقاحت بار جمهوری اسلامی در انکار کشتار زنان و مردان، بخصوص کودکان و دختران نوجوان است که دستگاه های تبلیغاتی رژیم به شکل بی سابقه ای در پیش گرفته اند.
مهسا (ژینا) امینی، پس از دستگیری توسط نیروهای گشت ارشاد، بر اثر ضربات وارده بر سر و پیکر این دختر جوان ۲۲ ساله، در شامگاه ۲۵ شهریور جان باخت. جمهوری اسلامی اما کشتن او را انکار کرد و با وقاحت تمام علت مرگ را “بیماری زمینه ای” عنوان کرد. نیکا شاکرمی، دختر دانش آموز ۱۷ ساله، روز ۲۹ شهریور، پس از حضور در تجمع اعتراضی بلوار کشاورز تهران، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و همان شب زیر ضربات باتوم و شکنجه به شکل غریبانه ای کشته شد. سرکوبگران رژیم، پس از ده روز جنازه او را تحویل خانواده دادند و بازپرس مزدور پرونده در مورد مرگ نیکای نوجوان نوشت: “۳۰ شهریورماه جاری پیکر بی جان دختر ۱۷ ساله ای در حیاط خلوت یک خانه کشف شد”. پزشک قانونی نیز علت مرگ را وارد شدن ضربه یک “جسم سخت” بر سر نیکا عنوان کرد. حدیث نجفی، در ۳۰ شهریورماه به ضرب ۳ گلوله کشته شد. نیروهای امنیتی برای اخذ تعهد، خانواده را تحت فشار گذاشتند. سرکوبگران رژیم می خواستند پدرش را وادار کنند تا بگوید که حدیث سکته مغزی کرده یا به مرگ طبیعی مرده است. اما به گفته مادر حدیث نجفی، آن ها با وجود فشارهای وارده حاضر نشدند تعهد بدهند. نمونه دیگر، شیرین علیزاده خوانساری است. شیرین علیزاده، در ۳۱ شهریور در حالی که از داخل ماشین مشغول فیلمبرداری از تجمعات اعتراضی بود، با شلیک مستقیم ماموران امنیتی کشته شد. جسد او به مدت یک ماه به گروگان گرفته شد تا با تهدید و ارعاب، خانواده را به سکوت بکشانند. در جواز دفن شیرین علیزاده، علت فوت “اصابت شئی فلزی شتابدار [گلوله]” عنوان شده است. سارینا اسماعیل زاده، دانش آموز نوجوان ۱۶ ساله نیز، روز اول مهر با ضربات باتوم نیروهای امنیتی در اعتراضات مهر شهر کرج کشته شد. رئیس دادگستری استان البرز، دلیل جان باختن سارینای نوجوان را “سقوط از ارتفاع” عنوان کرد. اسرا پناهی، دانش آموز اردبیلی نیز در داخل دبیرستان با ضربات ماموران امنیتی به قتل رسید، رژیم اما علت مرگ او را “خودکُشی” اعلام کرد. غزاله چلاوی، مهسا موگویی، آرنیکا قائم مقامی، فرشته احمدی، نسرین قادری، پریسا بهمنی، سارینا ساعدی، نسیم صدقی، بهناز افشاری، نسرین قادری و ده ها زن و مرد و دختران جوان و نوجوان دیگر از جمله کشتههای دو ماه اخیر هستند که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی کشته شدن آنان را با ضربات باتوم و شلیک نیروهای امنیتی بکلی انکار کرده است. مهسا موگویی دانش آموز ۱۵ ساله، روز چهارم آبان در فولادشهر اصفهان به وسیله اسلحه ساچمه ای کشته شد، اما دستگاه سرکوب رژیم کشتن او را به “افراد ناشناس” نسبت داد. آرنیکای ۱۷ ساله، روز ۲۰ مهر بر اثر ضربات باتوم به کُما رفت و ده روز بعد جان باخت. بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران، روز دوم آبان علت مرگ آرنیکا را “سقوط از بالکن اتاق خواب [طبقه پنجم] اعلام کرد”. غزاله چلاوی، روز ۳۰ مهر در شهر آمل در حالی که مشغول فیلم گرفتن از معترضان خیابانی بود به ضرب گلوله سرکوبگران جمهوری اسلامی کشته شد. رژیم اما کشتن او را انکار کرد و مدعی شد که “فردی از درون جمعیت به وی شلیک کرده است”.
اسامی ذکر شده تنها مشتی از خروار هستند که در دو ماه گذشته با خشونت و وحشیگری تمام توسط جمهوری اسلامی کشتار شده اند، اما طبقه حاکم مثل همیشه با وقاحت و بی شرمی تمام از پذیرش این همه جنایت سر باز زده و با کمک دستگاه های تبلیغاتی و امنیتی خود به انکار کشتار زنان و مردان نشسته است.
این همه انکار در شرایطی است، که این روزها، در همزمانی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، جهان به ستایش دلاوری زنان جوان و نوجوانان ایران نشسته است. زنان قهرمانی که از مرگ و هم سرنوشتی با “خواهران میرابال” هراسی به دل راه نداده اند. زنان دلاوری که در کف خیابان ها سلحشورانه قد بر کشیده اند، آزادی خود را طلب کرده اند و در این راه، آن چنان پای فشرده اند که همراهان بسیاری از هر جنس و سن، و از قشر، طبقه و مسلک به گردشان جمع شده و نام شان را فریاد می کنند. زنان و دختران جوان و نوجوانی که اکنون با افتخار بر سکوی بلند ۲۵ نوامبر- روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان- ایستاده اند.
متن کامل نشریه کار شماره ۹۹۸ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما