جامعه ایران همچون انباری بزرگ و متراکم از باروت است که هر جرقه کوچک، می تواند آن را به انفجاری مهیب تبدیل کند. تلاش ارتجاع برای خاموش کردن شعلههای حریق این انفجارات در طول چند سال اخیر، ناکام مانده و پیدرپی شعلههای آتش خشم تودهای زبانه کشیده است. تضادهای نهفته در این جامعه به آن درجهای از ستیز رسیدهاند که دیگر راهی برای تخفیف آنها در چهارچوب نظم مستقر وجود ندارد. تظاهرات و نبردهای خیابانی که در چند روز اخیر کشور را فراگرفته است، اتفاقی منفرد و خلقالساعه نیست. ادامه همان روند و رویدادهای سیاسی است که از دیماه سال ۹۶ آغاز گردید و بهرغم تمام تلاش ارتجاع حاکم، تا تعیین تکلیف این نظم ستمگر، پایانی بر آن نخواهد بود.
بحران سیاسی که از دیماه سال ۹۶ با شورش و تظاهرات تهیدستان و بیکاران چندین شهر، چهره خود را برملا کرد، حاکی از این واقعیت بود که این بحران، متمایز از تمام بحرانهای گذشته است. این بحرانی در میان بالائیها نبود، این بحرانی قانونی حتی از نمونه بحران سال ۸۸ با شعار “رأی من کو” نبود. اینیک بحران انقلابی بود که معمولاً پس از یک دوران انباشت آرام تضادها و نارضایتی، دورانی که تودههای وسیع مردم سربهزیرند و بهدوراز سیاست، یعنی دوران رکود و آرامش، فرامیرسد. تودهها با امواج مبارزه تعرضی وارد صحنه سیاسی برای سرنگونی طبقه حاکم و دگرگونی نظم موجود شدند. دوران انقلابی با این بحران سیاسی فرارسید. تعمیق این بحران و ادامه مبارزات تودهای در نیمه اول سال ۹۷ و مبارزه بیسابقه کارگران در نیمه دوم همان سال که برای نخستین بار کارگران هفتتپه با شعار نان، کار، آزادی-اداره شورابی بدیل کارگری را در برابر طبقه حاکم قراردادند، در قیام آبان ماه سال ۹۸ به اوج خود رسید. با این قیام آشکار گردید که جامعه ایران وارد یک موقعیت انقلابی شده است. تودههای مردم در جریان این قیام نشان دادند که نهفقط نمیخواهند ، بلکه نمیتوانند وضع موجود را تحمل کنند و برای تغییر این وضع، آمادهاند جان خود را فدا کنند. در همان حال طبقه حاکم بهرغم سرکوب و کشتارهای وحشیانه آشکار ساخت که هیچ راهی برای مهار این بحران ندارد. هژمنی سیاسی و ایدئولوژیک خود را ازدستداده و با تمام وحشیگری و سرکوبش نمیتواند به شیوه چند دهه گذشته بر مردم حکومت کند. بهرغم کشتار متجاوز از ۵۰۰ ۱ تن از مردم ایران و به بند کشیدن هزاران تن از مبارزان، اوضاع آرام نگرفت و تظاهرات تا اواخر بهمنماه ادامه یافت. در این میان یک عامل خارجی، بیماری کرونا باعث گسستی یکساله در امواج گسترده جنبش تودهای گردید. اما بار دیگر موج نوینی از جنبشهای تودهای بزرگ از سر گرفته شد. در مرداد سال ۱۴۰۰ مردم خوزستان، چندین روز با رژیم جنگیدند و مردم تعدادی از شهرهای دیگر به حمایت از آنها برخاستند. موج اعتصابات، تجمعات و تظاهرات کارگران، معلمان و بازنشستگان ادامه این جنبش بزرگ اعتراضی بود. رژیم حاکم علاوه بر سرکوبهای گسترده، تلاش نمود برای غلبه بر شکافهای درونی، یک قدرت متمرکز و یکدست را مستقر سازد. اما این تلاشها نیز برای مهار بحران کارساز نشد. در اردیبهشت و خردادماه سال جاری دهها هزار تن از مردم ایران به پا خاستند و موج جنبش تودهای تمام استانهای غربی کشور را فراگرفت و به تعداد دیگری از شهرها تا اصفهان و خراسان بسط یافت . تظاهرات و درگیریهای خیابانی دو هفته ادامه یافت. رژیم تنها با گسیل هزاران مزدور نظامی و کشتار مردم توانست موقتاً آن را مهار کند. ادامه روند مبارزات، گسترش و اعتلای اعتصابات کارگران بهویژه اعتصاب رانندگان شرکت واحد، نفت، گاز و پتروشیمی، تجمعها و تظاهرات بزرگ معلمان و بازنشستگان بود. رژیم با به بندکشیدن صدها معلم و دهها فعال کارگری و سناریوسازیهای تلویزیونی بر این پندار خام بود که اوضاع را تحت کنترل درآورده است. اما این یک خیال باطل بود. در یک موقعیت انقلابی، از هر اتفاق به ظاهر جزئی نیز، میتواند توفان سیاسی بزرگی برپا شود. قتل مهسا این بار تبدیل به جرقهای شد کهموج تظاهرات و نبردهای خیابانی اخیر را در پی داشت. کم نبوده و نیست جنایاتی از نمونه قتل مهسا توسط جمهوری اسلامی، اما شرایط سیاسی جامعه ایران، بحران عمیق سیاسی که تمام کشور را فر گرفته است، نفرت بیکران مردم ایران از نظم حاکم و آمادگی برای سرنگونی رژیم حاکم است که توانست این قتل را به محرکی برای انفجار خشم انقلابی تودهها و رویآوری صدها هزار تن از مردم ایران به نبرد در خیابانها در بیش از ۸۰ شهر کشور تبدیل کند.
این جنبش، پس از قیام آبان ۹۸ یکی از مهمترین جنبشهای تودههای مردم ایران است. این جنبش، چندین ویژگی خود را تاکنون نشان داده است. گستردگی و سراسری بودن این جنبش یکی از ویژگیهای برجسته آن است. گرچه در تمام جنبشهای سالهای اخیر، زنان نقش بسیار برجستهای داشتهاند، اما حضور بسیار گسترده زنان در جنبش کنونی، آن را از تمام جنبشهای پیشین متمایز میسازد. این جنبش، سازمانیافتهتر از تمام جنبشهای تودهای سالهای اخیر است. به آن درجه از بلوغ رسیده است که در سراسر کشور شعارهای واحدی سر داده است. مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای، مرگ بر جمهوری اسلامی، شعارهای عمومی جنبش در چند روز اخیر بوده است. دانشجویان بهعنوان بخش آگاهتر این جنبش، برای خنثی کردن تلاشهای ارتجاع داخلی و بینالمللی و بلندگوهای تبلیغاتی آنها برای بدیل سازی، شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” سر دادهاند. خصلت تعرضی این جنبش در نبردهای خیابانی با شجاعت و ازخودگذشتگی جنگجویان آنچنان برجسته است که در موارد متعدد نیروهای سرکوب را در خیابانها وادار به عقبنشینی و فرار کرده است. در این جنبش، تاکتیکهای پیچیدهتری برای مقابله با نیروهای سرکوب و خنثی کردن تاکتیکهای آنها به کار گرفتهشده است. نکته مهم دیگر اینکه بهرغم محدودیت و قطع شبکههای اجتماعی، بهخوبی از این امکان برای سازماندهی و اطلاعرسانی بهرهبرداری شده و انعکاس بینالمللی برجستهتری از تمام جنبشهای قبلی پیداکرده است.
با تمام این نکات برجسته و اهمیت این مبارزات در تداوم و اعتلای جنبش، اما جنبش کنونی نیزدارای نقاط ضعفی است که همچون جنبشهای پیشین آن را در برابر تعرضهای گستردهتر نیروی سرکوب آسیبپذیر میسازد. نخستین ضعف این جنبش بهاستثنای شهرهای کردستان در این است که در مناطق معینی از شهرها و استانهای کشور شکلگرفته و هنوز نتوانسته به مناطق زحمتکش نشین بسط یابد و تودههای زحمتکش را در مقیاس گسترده وارد این جنبش کند. این ضعف، این امکان را به رژیم داده است که نیروهای سرکوب خود را در نقاط معین و محدودی برای سرکوب متمرکز سازد. بهرغم سازمانیافتگی نسبی این جنبش در محل، اما از سازماندهی ، هماهنگی لازم و رهبری سراسری همانند جنبشهای پیشین محروم است. مهمترین ضعف این جنبش همانند تمام جنبشهای تودهای سالهای اخیر در این است که از پشتوانه اشکال عالیتر، تودهایتر و مؤثرتر مبارزه نظیر اعتصابات سیاسی بیبهره مانده است. آنچه تاکنون منجر به نتیجه نرسیدن مبارزات تودههای مردم ایران در این چند سال شده است، همین ضعف است. پوشیده نیست که تظاهرات و نبردهای خیابانی هر آنچه هم گسترده و تودهای باشند به تنهائی برای مقابله با رژیمی فوق ارتجاعی و بیرحم، با یک نیروی نظامی صدها هزارنفره و پیشرفتهترین سلاحهای کشتار که از کاربرد آنها علیه مردم ابایی ندارد، کافی نیست. این رژیم را باید با یکرشته مبارزات تودهای که میلیونها تن را همزمان به عرصه مبارزه میکشاند، ازنظر سیاسی، نظامی و مالی کاملاً خلع سلاح و فلج کرد. چراکه رژیم هر آنچه هم نیروی نظامی گستردهای داشته باشد، نمیتواند این نیرو را در کشوری به وسعت سراسر ایران علیه میلیونها تن از مردم ایران به کارگیرد. این وظیفه از عهده اعتصاب سیاسی سرتاسری ساخته است. وقتیکه این اعتصاب شکلگرفته باشد، آنوقت تظاهرات، درگیریها و سنگربندیهای خیابانی، دیگر محدود به مناطق معینی از شهرها و گروههای هزاران نفره نخواهد شد، بلکه میلیونی خواهد بود. آنگاه است که در نیروی سرکوب هم شکاف رخ میدهد. سربازان به مردم میپیوندند. نیروهای مسلح سرکوب ارتجاع روحیه خود را از دست میدهند و شرایط برای قیام مسلحانه تودهای و سرنگونی رژیم فراهم خواهد شد. برای غلبه بر این بزرگترین ضعف جنبش باید تمام تلاش را به کار گرفت.
پوشیده نیست که در جامعه ایران هیچ طبقه و قشری جز طبقه کارگر نه رسالت و نه توان برپائی یک چنین اعتصابی را دارد. اما اینکه چرا طبقه کارگر بهرغم قدرت و رسالتش و بهرغم وجود موقعیت انقلابی و جنبشهای تودهای چند سال اخیر، تاکنون از برپائی این اعتصاب بازمانده، هیچ علتی جز ضعف تشکل و آگاهی این طبقه ندارد. طبقه کارگر ایران بهرغم داشتن تشکلهای مخفی و نیمه مخفی در واحدهای مجزا، به علت دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران از تشکلهای سیاسی و اقتصادی تودهای محروم است. بنابراین نتوانسته حتی در بدترین شرایط معیشتی که در آن به سر میبرد، از طریق فراخوان تشکلهای مورد اعتماد خود به یک اعتصاب اقتصادی عمومی رویآورد. مشکل تمام جنبش تودههای مردم ایران که چندین سال در یک دایره بسته قرارگرفته و علاوه بر آن از فقدان رهبری رنج میبرد، در همین معضل است. تلاش برای حل این معضل در اوضاع سیاسی حساس کنونی تماماً بر دوش فعالان عملی و پیشروان جنبش کارگری ازجمله سازمانهای سیاسی است که از اهداف و منافع طبقه کارگر دفاع میکنند. اما روشن است و تجربه چندین سال اخیر بهرغم تلاشهای انجامگرفته، نشان داده است که نمیتوان معجزه کرد و این معضل را بهسادگی و در کوتاهمدت حل کرد. پوشیده نیست، هنگامیکه طبقه کارگر از یک تشکل سیاسی مورد اعتماد عموم کارگران محروم است، اعتصاب عمومی سیاسی در یک روز و با یک فراخوان برپا نمیشود. اما میتوان و باید راههای فوریتر و عملیتر دیگری را بهویژه در شرایط سیاسی کنونی که هرروز میتواند یک جنبش سیاسی گسترده شکل بگیرد، در دستور کار قرارداد. آنچه در شرایط امروز ایران عملی است، کارگران کارخانهها و مؤسسات خدماتی که از تجربه، تشکل و آگاهی بهتری برخوردارند و ما نمونه آن را در کارگران نیشکر هفتتپه، فولاد اهواز، هپکو، آذر آب، یا کارگران مؤسسات خدماتی از نمونه شرکت واحد اتوبوسرانی، برق و غیره دیدهایم، ابتکار عمل را در دست بگیرند و در شرایطی که تظاهرات و نبردهای خیابانی کشور را فراگرفته است، مشترکاً به حمایت از این مبارزات برخیزند، اعلام اعتصاب کنند و به نام کمیته هماهنگی اعتصاب، کارگران دیگر کارخانهها و مؤسسات را دعوت به برپائی اعتصاب نمایند. این اقدام بهعنوان یکی از راهحلهای فوری ممکن میتواند معضل بزرگ جنبش ما را حل کند و به یک اعتصاب سراسری بیانجامد و در همان حال وسیلهای شود برای حل معضل رهبری جنبش و تأمین هژمنی و رهبری طبقه کارگر در انقلاب. بدون برپائی اعتصاب سراسری که در واقعیت، تدارک سیاسی بزرگ برای برپائی یک قیام پیروزمند نیز محسوب میگردد، محال است که ما یک انقلاب پیروزمند داشته باشیم. هر چه این اعتصاب به تأخیر افتد، نهفقط جنبشهای تودهای با عدم موفقیت روبهرو میشوند، نهفقط سرکوب و وحشیگری حکومت شدیدتر و اوضاع اسفبار مادی و معیشتی کارگران و زحمتکشان وخیمتر خواهد شد، بلکه خطراتی جدیتر جنبش را تهدید خواهد کرد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اما پیشرفتهای کنونی جنبش و نبردهای خیابانی اخیر نشان میدهد که این آمادگی بیشازپیش برای رویآوری به اعتصاب سیاسی سراسری و قیام مسلحانه در میان تودههای کارگر و زحمتکش، فراهم میشود. نیازی به تکرار نیست که برای پیروزی یک قیام و انقلاب، تدارک سیاسی و مهمترین آن، اعتصاب سیاسی و گردآوری میلیونها مبارز سیاسی به تنهائی کافی نیست. همزمان با این اعتصاب، باید برای یک قیام تدارک نظامی دید. جنبش اخیر بهوضوح با ابتکار عمل خود مبارزان در نبردهای خیابانی، ضرورت آن را نشان داده است. آمادهترین و آگاهترین نیروهای این جنبش بهویژه جوانانی که هماکنون رهبری نبردهای خیابانی را بر عهدهدارند، باید در واحدهای رزمی، جوخههای رزمی، متشکل شوند. فنون نظامی و جنگ چریکی خیابانی را فراگیرند، مسلح شوند و نیروی هرچه بیشتری را مسلح کنند. این جوخههای رزمی که آگاهترین نیروی آماده برای رهبری قیاماند، در شرایطی که اعتصاب و تظاهرات فراگیر شده است، عهدهدار حفاظت از تجمعات و تظاهرات مردم ، تلاش برای رهائی دستگیرشدگان از طریق برپائی تجمعات سیاسی در برابر زندانها و در شرایط خاص که مستلزم محاسبه سیاسی و نظامی دقیق است، حتی اقدامات نظامی برای رهائی مبارزان اسیر شده در چنگال دژخیمان، تهدید و مجازات نیروهای سرکوب رژیم و مجازات انقلابی هرمرتجعی که در جنایت علیه مردم ایران دست دارد، خواهند بود. انجام برخی از این وظیفه هماکنون توسط خود تودههای مردم از طریق تهدید و ترور جنایتکاران آغازشده است، اما باید به آن شکل سازمانیافته داد. مصادره سلاح نیروها و مراکز نظامی، مصادرههای مالی از بانکها و دیگر مراکز مالی نیز بهویژه در شرایطی که اعتصاب سرتاسری برپا شده و نیاز به منابع مالی کلان است، ازجمله وظایف دیگر جوخههای رزمی است.
اما نکته بسیار مهمی که از هماکنون کارگران و زحمتکشان و تمام مبارزان باید مدنظر قرار دهند، حفظ هوشیاری سیاسی، مقابله با هرگونه خوشخیالی در مورد پیروزی سریع و سرراست انقلاب و خطراتی است که از جانب طبقه حاکم، جنبش انقلابی را تهدید میکند.
در این نکته کمترین تردیدی وجود ندارد که جمهوری اسلامی دیگر امکان بقاء در ایران ندارد و سرنگون خواهد شد. اما این بدانمعنا نیست که مبارزه و انقلاب یک جاده یکطرفه است و بهسادگی پیروزی فرامیرسد. در مقابل مردم و جنبش انقلابی آنها، ضدانقلاب حاکم با تمام نیروی سرکوبش قرار دارد که تمام تلاش خود را برای شکست جنبش به کار میگیرد. نخست اینکه جمهوری اسلامی تا روزی که امکان مقاومت داشته باشد، در برابر مردم ایران و جنبش انقلابی خواهد ایستاد. بنابراین باید هرگونه خیالبافی و توهم پراکنی در مورد تسلیم و سرنگونی فوری رژیم را کنار نهاد و برای ادامه و تشدید مبارزه تا هر زمان که رژیم بخواهد به مقاومت ادامه دهد، آمادگی داشت. سپس باید در نظر داشت که هرچه جنبش پیشرفت میکند، خطرات جدیتری از جانب طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران و متحدان جهانی آن، این جنبش را تهدید میکند. همانگونه که سازمان ما مکرر تأکید کرده است، جمهوری اسلامی شکلی از حاکمیت طبقه سرمایهدار است. اما تنها شکل آن نیست و جمهوری اسلامی خط قرمزی برای این طبقه محسوب نمیشود. ازاینرو طبقه حاکم بیکار ننشسته و در شرایطی که دیگر هیچ چشماندازی جز سرنگونی جمهوری به دست تودههای مردم باقی نمانده و خطر انقلاب تمام موجودیتش را تهدید میکند، تلاش خواهد کرد شکل دیگری از حاکمیت سیاسی خود را جایگزین جمهوری اسلامی کند. همانگونه که جمهوری اسلامی را جایگزین رژیم سلطنتی کرد و نظم طبقاتی سرمایهداری را حفظ کرد. بنابراین، طبقه حاکم بر ایران و متحدان بینالمللی آن از هماکنون در پی بدیلهائی برای جمهوری اسلامی نیز هستند تا بتوانند یکبار دیگر به شکلی دیگر همان ماجرای سال ۵۷ را تکرار کنند و انقلاب را به شکست بکشانند. نمیتوان از هماکنون پیشبینی کرد که آنها چه راههای پیچیدهای را برای پیشبرد این هدف ضدانقلابی خود در پیش میگیرند. اما اگر به همین موضعگیریها و اظهارنظرهای چند روز اخیر از سوی برخی گروههای سیاسی و افراد معینی در برخی مطبوعات و شبکههای اجتماعی دقت شود، آنها در تلاشاند ارتش را که یک نیروی سرکوبگر علیه مردم ایران بوده و هست، مدافع مردم جا بزنند. از ارتش میخواهند که به حمایت از مردم برخیزد، جمهوری اسلامی را سرنگون کند و قدرت سیاسی را در دست بگیرد. پشت این تلاش هم گروههای سیاسی رنگارنگ بورژوائی از نمونه سلطنتطلبها، گروههای “اصلاحطلب” راندهشده به خارج از کشور، گروههای مختلف “اصلاحطلبها” در داخل، بخشهائی از دستگاه دینی وابسته به این جریان، برخی چهرههای سرشناس هنری و ورزشی که پس از سالها همکاری با جمهوری اسلامی، امروز که اوضاع را پس دیده و در پی نجات خود و حفظ منافعشان هستند، قرار دارند که همه این گروهها بهعنوان نمایندگان و سخنگویان طبقه سرمایهدار، راه نجات نظام موجود را در یک دیکتاتوری نظامی، به بهانه عوامفریبانه جانبداری ارتش از مردم میدانند. آنها بهعنوان دشمنان انقلاب، در تلاشاند این بار دیکتاتوری نظامی را به مردم ایران تحمیل کنند. این فقط یکی از تلاشهای ضدانقلابی ارتجاع طبقاتی است. بنابراین عموم تودههای انقلابی مردم باید هوشیار باشند و اجازه ندهند بار دیگر ثمره مبارزات،جانفشانی و انقلابشان توسط ضدانقلاب به تاراج رود.
ادامه مبارزه هوشیارانه و آگاهانه تا پیروزی قطعی و پیروزی قطعی یعنی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با تمام دستگاههای نظامی ، بوروکراتیک، مذهبی و انتقال تمام قدرت به تودههای متشکل شده در شوراها، این یگانه مسیری است که انقلاب را به پیروزی میرساند و تودههای مردم ایران را بر سرنوشت خویش حاکم خواهد کرد.
نظرات شما