بحران سیاسی جهان سرمایهداری که پی آمد بحران اقتصادی بزرگی است که در سال ٢٠٠٧ از آمریکا آغاز گردید و به یک بحران اقتصادی جهانی تبدیل شد، در مناطق و کشورهای مختلف جهان به اشکال گوناگون بروز یافته است. از جنگهای داخلی گرفته تا جنگهای خارجی، رشد اسلامگرائی و تروریسم، امواج مهاجرت و پناهندگی ناشی از فقر و جنگ، بیثباتی سیاسی دولتها، تشدید تضاد قدرتهای امپریالیست، تشدید تضادهای درون بلوک امپریالیستی اتحادیه اروپا، رویآوری روزافزون قدرتهای جهانی به میلیتاریسم و آمادگی برای درگیریهای احتمالی آینده، چرخش به راست روزافزون در سیاستهای بورژوازی بینالمللی، شکست و بیاعتباری احزاب جناح چپ و راست سنتی بورژوازی، بهویژه در کشورهای پیشرفته سرمایهداری، ظهور و تقویت احزاب و شخصیتهای راست افراطی با تمایلات آشکارا نژادپرستانه و فاشیستی.
ظهور ترامپیسم آمریکائی یکی از عواقب بارز این بحران سیاسی در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری و چرخش به راست روزافزون، در اوضاع سیاسی بینالمللی است. در اروپا نیز نهفقط احزاب بهاصطلاح سوسیالدمکرات که سالها متحد احزاب جناح راست، در قدرت بودند، یکی پس از دیگری از صحنه سیاسی محو میشوند یا چنان حاشیهای و بیاهمیت میشوند که دیگر نقشی در تعیین سیاست ندارند، بلکه احزاب سنتی جناح راست هم وضعیت مشابهی پیداکردهاند. به قدرت رسیدن رئیسجمهور کنونی فرانسه که بهسادگی بر احزاب سنتی جناح چپ و راست غلبه کرد، یک نمونه برجسته آن بود. در مقابل حاشیهای شدن و بیاعتباری احزاب و سازمانهای چپ و راست بورژوائی سنتی، که بازتاب بحران نظام پارلمانی نیز هست، احزاب و سازمانهایی بهسرعت در حال رشدند که تمایلات آشکارا ضد کارگری، نژادپرستانه و حتی فاشیستی دارند. رشد و به قدرت رسیدن برخی از آنها در مجارستان، اتریش، ایتالیا با تمایلات خارجی ستیز و نژادپرستانه هماکنون کابینههای راست افراطی خود را تشکیل دادهاند. در برخی از کشورهای دیگر از نمونه سوئد و آلمان این سازمانها بهسرعت در حال رشدند.
آنچه که در هفته گذشته در برزیل رخ داد، نمونه دیگری از قدرت گیری روزافزون جناح راست افراطی و نئوفاشیست در بزرگترین کشور آمریکای لاتین است. البته چرخش به راست در آمریکای لاتین از مدتها پیش آغازشده بود و کابینههای موسوم به چپ مرکز در آرژانتین و شیلی برکنار شدند. تفاوت در این است که این نوع تعرضیتر راست افراطی، نهفقط علیه طبقه کارگر، بلکه با تمایلات شدیداً نظامیگری، سرکوبگرانه، نژادپرستانه، فاشیستی و زنستیز است. اینکه بولسونارو بدون اتکا به حمایت احزاب بورژوائی سنتی توانست به قدرت برسد، نتیجه همان تحولات اوضاع سیاسی جهان است با معضلات کنونی و ویژه برزیل. او پرونده سیاهی از موضعگیریها به نفع دو دهه دیکتاتوری نظامیان و دفاع از کشتن اعضای سازمانهای چپ، تحقیر و توهین رنگینپوستان برزیل و عموم اقلیتهای ساکن برزیل، موضعگیری علیه زنان، همجنسگرایان و ادعای پاکسازی تاریخی چپ را در کارنامه خود دارد. او پنهان نکرده است که از روشهای سرکوب و کشتار دفاع میکند. برابری زن و مرد را نفی میکند. نژادپرست است و مخالفان خود را به زندان و تبعید تهدید میکند.
بااینهمه، این افسر سابق ارتش و نماینده جناح راست افراطی بورژوازی برزیل ، در ٢٨ اکتبر با کسب٢/ ۵۵ درصد آراء بر نماینده حزب کارگر برزیل با کسب ٨ /۴۴ درصد آراء غلبه کرد و پیروز شد. به قدرت رسیدن وی محصول بحرانی است که از سال ٢٠١۴ برزیل را فراگرفت.
اوضاع اقتصادی برزیل از دوره دوم ریاست جمهوری دیلما روسوف نماینده حزب کارگران درنتیجه بحران اقتصادی جهان رو به وخامت گذاشت و این حزب پس از ١۴ سال ماندن بر سر قدرت با بحرانی جدی مواجه شد.
حزب کارگر برزیل متشکل از گرایشهای مختلف چپ و سوسیالیست و حتی لیبرال که از حمایت اتحادیههای کارگری تحت رهبری، لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا برخوردار بود، توانست در سال ٢٠٠٢ به قدرت برسد. سیاست این حزب بهرغم ترکیب طبقاتی عمدتاً کارگری آن و ادعاهای سوسیالیستی، دگرگونی نظم سرمایهداری نبود، بلکه در جناح چپ سوسیالدمکراسی جای گرفت. بنابراین در عرصه اقتصادی همان سیاست نئولیبرال حاکم را اما به شکل تعدیلشده آن پیش برد و با توجه به رونقی که اقتصاد برزیل با آن مواجه شد، توانست یکرشته رفرمهای اجتماعی را به نفع کارگران و زحمتکشان به مرحله اجرا درآورد. اما این رفورمها برخلاف ادعای حزب کارگر و مبلغین رفرمیست ایرانی آن، که حزب کارگر را الگویی برای ایران نیز معرفی میکردند، نه سوسیالیسم بود و نه به سوسیالیسم منجر میشد. تجربه در سراسر جهان بهویژه در کشورهای اروپائی این واقعیت را مکرر نشان داده بود. هنگامیکه در اواخر دوران روسوف بحران اقتصادی فرارسید، دوران رفورم اجتماعی نیز به پایان رسید.
با وخامت روزافزون اوضاع اقتصادی و بنیه مالی دولت، دیلما روسوف سیاست ریاضت را در دستور کار قرارداد. اما اوضاع اقتصادی بهبود نیافت. شرایط معیشتی تودههای کارگر بهویژه با رشد تورم ، رو به وخامت گذاشت. بیکاری گسترش یافت، فساد اداری و دولتی به اعتراضات وسیع انجامید که سرانجام آن محکومیت لولا به حبس و برکناری روسوف بود. تظاهرات تودهای که نیروی محرکه آن خردهبورژوازی برزیل بود، تحت رهبری احزاب جناح راست در ٢٠١۵ و ٢٠١۶ علیه حزب کارگر گسترش یافت. شکست حزب کارگر در انتخابات پارلمانی و سپس شوراهای شهر و شهرداران، نشان میداد که چرخش به راست آغازشده و بورژوازی دیگر نیازی به حزب کارگر ندارد. روسوف استیضاح و برکنار شد. میشل تمر از جناح محافظهکار برزیل اداره کشور را بر عهده گرفت. در طول دوره زمامداری وی نیز سیاست ریاضت و یورش به حقوق اجتماعی کارگران و زحمتکشان، با شدت بیشتری ادامه یافت. اوضاع برزیل اما بیش از هر زمان دیگر بحرانی و رکود عمیقتر شد. سطح معیشت کارگران شدیداً تنزل یافت. بیکاری و فقر ابعاد گستردهای به خود گرفت و جرم و جنایت و کشتار باندهای تبهکار، به مقیاس بیسابقهای رشد کرد. بر طبق آمار یک منبع مستقل تحقیقاتی برزیل، در سال ٢٠١٧ حدود ۶۴ هزار نفر در این کشور به قتل رسیدند. بهطور متوسط، روزی ١٧۵ نفر . بیش از ۵ هزار نفر با متوسط روزانه ١۴ نفر، توسط پلیس کشته شدند. این اوضاع نشان میداد که احزاب راست و چپ سنتی بورژوائی برای حل معضلات ناتواناند و به بنبست رسیدهاند. وقتیکه هر کشوری به این مرحله از بحران و بنبست میرسد، دو راه باقی میماند. یا طبقه کارگر برای درهم شکستن بنبست و غلبه بر بحرانها و حل تضادها به انقلاب روی میآورد، یا بورژوازی با تکیهبر نیروهای مسلح و بوروکراسی و توسل به مشت آهنین به مصاف بنبست و بحران برمیخیزد. طبقه کارگر برزیل که هنوز تحت تأثیر قانونگرایی و پارلمانتاریسم حزب کارگر قرار دارد، آمادگی برای رویآوری به انقلاب را نداشت. اما بورژوازی بدیل حاضر و آماده خود را به صحنه فرستاد. در این مقطع است که یک افسر بازنشسته ارتش، به نام بولسونارو که چند دوره هم نمایندگی مجلس را از ١٩٩١بر عهده داشت، با شعارهای عوامفریبانه ایجاد امنیت با مشت آهنین، برقراری نظم و قانون، تأکید بر ارزشهای مسیحیت، مبارزه با فساد اداری و برکناری سیاستمداران فاسد و بهبود اوضاع اقتصادی وارد صحنه شد. این موضعگیریها در وهله نخست بیان خواستهای خردهبورژوازی و ثروتمندان مرعوب برزیل بود که نیروی اصلی حامی او را تشکیل داند. آنها خواهان برقراری نظم و امنیت و برافتادن خطر سرخ با مشت آهنین هستند. او همچنین بخشی از تودههایی را که درنتیجه بحران در چنگال فقر و بیکاری گرفتارشدهاند، بهسوی خود جلب کرد و علاوه بر این، طرفداران احزاب دست راستی، ارتش، پلیس، بوروکراسی، کلیسا و تمام ارگانهای سرکوب و تحمیق بورژوازی از وی حمایت کردند. او در عرصه بینالمللی نیز از حمایت امپریالیسم آمریکا و رژیمهای دست راستی آمریکای لاتین برخوردار شد. ترامپ اولین رئیسجمهوری بود که در یک گفتگوی تلفنی پیروزی وی را تبریک گفت و قول همکاری در تمام زمینههای اقتصادی، نظامی را به وی داد. پیروزی راست افراطی نئوفاشیست برزیل البته نتایج مخرب و وخیمی در پی خواهد داشت، اما این نتایج محدود به این کشور نخواهد ماند، بلکه بزرگترین کشور آمریکای لاتین که هشتمین قدرت اقتصادی جهان است، تأثیر ویرانگر و مخربی بر دیگر کشورها در آمریکای لاتین نیز خواهد داشت و راست افراطی را تقویت خواهد کرد.
آنگونه که از شواهد پیداست قرار است در ژانویه کابینهای را که اعضای آن از میان راستترین گرایشهای بورژوازی و حتی نظامیانی که امثال خود او صرفاً لباس نظامیشان را تغییر دادهاند، تشکیل دهد. با این تحولات سیاسی، طبقه کارگر برزیل عجالتاً شکست خورد. شکستی که از همان آغاز به قدرت رسیدن حزب کارگر نیز قابل پیشبینی بود و پس از برکناری روسوف و انتخابات اخیر قطعیت یافت، اما این شکست، شکستی در یک نبرد سرنوشتساز که روحیه رزمندگی را از بین ببرد و بیسازمانی و ازهمگسیختگی در صفوف کارگران را موجب گردد، نبود. بنابراین مبارزه پایان نیافته و نبردهای جدیتری در پیش است. بولسونارو وظیفهای جز این ندارد که آخرین تهماندههای حقوق اجتماعی دوره رفورمهای اجتماعی را مورد یورش قرار دهد و برچیند و سیاست نئولیبرال و ریاضت را با سرکوب و وحشیگری علیه طبقه کارگر به مرحله اجرا درآورد. اما برزیل کشوری از نمونه کشورهایی با یک طبقه کارگر بیسازمان و تودههای نا متشکل و ناآگاه نیست. در برزیل سطح سازمانیافتگی طبقه کارگر بالاست. گرایش سوسیالیستی، جریان فکری مسلط در میان کارگران است. جنبشهای اجتماعی سازمانیافته و قدرتمندی از نمونه جنبش زنان، بیکاران، دهقانان بی زمین و دانشجویان وجود دارند و سازمانهای چپ و سوسیالیست از پایگاه تودهای برخوردارند. بنابراین بولسونارو نمیتواند آنگونه که میخواهد به شیوه فاشیستی، بدون مقاومت کارگران و زحمتکشان سیاست خود را پیش ببرد و به قول خودش با سرخها تسویهحساب تاریخی کند. طبقه کارگری که با مبارزات و اعتصابات قدرتمند خود توانست حکومتنظامیان را از پای درآورد، قطعاً میتواند به نبردی قدرتمند با این نماینده راستگرای نئوفاشیست بورژوازی برخیزد. اما نه با حزب کارگری که حزب رفورم است، نه با مبارزه قانونی و پارلمانتاریستی و بازی در بساط بورژوازی برای رفورم اجتماعی. چراکه پس از بحران کنونی جهان سرمایهداری ،عصر رفورم اجتماعی و احزاب رفرمیست حتی در همان محدوده پیشین، نهفقط در برزیل، که در سراسر جهان به پایان رسیده است، بلکه با یک حزب کمونیست انقلابی، مبارزه انقلابی برای برپائی یک انقلاب اجتماعی، استقرار قدرت انقلابی طبقه کارگر و سرنگونی نظم سرمایهداری. این یگانه راه مقابله با نئوفاشیسم، بحرانهای نظم موجود و نجات قطعی تودههای مردم برزیل است.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۹۶ در فرمت پی دی اف
مطلب بسیار جالب و اطلاعات خوبی در باره برزیل داده