خیزش نیروهای مخالف رژیم حاکم بر لیبی که از میانه ی ماه فوریه آغاز شد از شکل تظاهرات و اعتصابات به جنگ داخلی فراروییده است. پس از آن که مخالفان برخی از شهرهای مهم همچون بنغازی را “آزاد” نمودند، ارتش و میلیشای وفادار به سرهنگ معمر قذافی با استفاده از اقسام گوناگون سلاح، از جمله سنگین و بمباران هوایی عزم خود را برای درهم کوبیدن مخالفان به جهانیان نشان دادند.
بر اساس آخرین خبرهای انتشار یافته، در شهر بنغازی که به پایگاه مخالفان تبدیل شده ، در گیری میان نیروهای دولتی با نیروهای مخالف قذافی همچنان ادامه دارد. در حالی که فرماندهان ارتش از “تصفیه” کشور سخن می گفتند، مخالفان همچنان مصراته را در غرب کشور، واقع در یک صد و پنجاه کیلومتری شرق طرابلس، پایتخت لیبی در اختیار خود داشتند. این چنین بود که جبهه های نبرد میان ارتش و مخالفان به سمت شرق کشور جابه جا می شد. شهرهایی که به دست مخالفان رژیم افتاده بود، یکی پس از دیگری دوباره به دست نیروهای وفادار به دولت افتاده اند. نیروهای دولتی توانستند شهر مهم نفت خیز البریقه را از دست مخالفان بیرون آورند، مخالفانی که این شهر را به مرکز “شورای ملی انتقالی” تبدیل کرده بودند.
خبرهای منتشر شده در بیست و دوم اسفند حکایت از آن دارند که مخالفانی که در روزهای نخست از سقوط سریع رژیم قذافی سخن می گفتند اکنون نگران وضعیت خود هستند. در حالی که دولت شبکه ی تلفن های همراه را قطع نموده است، برخی از مخالفان چشم ها را به سوی “کمک و یاری” نیروهای خارجی دوخته اند و همچون احمد الزبیر السنوسی، خویشاوند شاه سابق لیبی ادریس اول، می گویند:”جهان باید هر چه سریع تر به ما کمک کند.”
اما منظور از این کمک چیست؟ آیا منظور همان است که جلسات متعدد “ناتو” در روزهای اخیر برای حمله ی نظامی به لیبی مد نظر داشته است؟ آیا هدف کمک اتحادیه اروپا و برخی اعضای آن همچون فرانسه است که اکنون “شورای ملی انتقالی” را به عنوان نماینده ی مردم لیبی به رسمیت می شناسد در حالی که این شورا، تشکلی خودخوانده و غیرانتخابی ست؟ آیا یاری لیگ عرب است که برای سر معمر قذافی جایزه گذاشته است و خواهان شکل گیری منطقه ی ممنوع پروازی ست؟
وضعیت لیبی با کشورهای همجوارش که با خیزش های توده ای منجر به سقوط دیکتاتورهایی همچون بن علی در تونس و مبارک در مصر شدند، متفاوت است. هر چند معمر قذافی در سال های اخیر سیاست های خارجی خود را به نفع نزدیکی و دوستی با کشورهای غربی و استعمارگران سابق تغییر داد و دست شرکت های نفتی را برای استخراج منابع نفت در سطح یک میلیون و چهارصد هزار بشکه در روز بازگذاشت، اما سابقه ی او و رژیمی که بیش از چهار دهه از حیاتش می گذرد در تعیین سیاست های کنونی قدرت های بزرگ جهانی بی تأثیر نیستند.
لیبی در دسامبر ۱۹۵۱ نخستین کشور آفریقایی بود که پس از جنگ جهانی دوم به استقلال دست یافت.در سال ۱۹۶۹، معمر قذافی با الهام از نظرات جمال عبدالناصر مصری، رژیم سلطنتی ادریس اول را با تشکیل یک هسته ی مخفی در ارتش سرنگون کرد و دست به یک رشته اقدامات اصلاحی زد. او در مارس ۱۹۷۰ نظامیان انگلیسی را با برپایی چند تظاهرات گسترده توده ای وادار کرد تا خاک لیبی را ترک کنند. در ماه ژوئن همان سال یک پایگاه نظامی آمریکایی نیز در نزدیکی طرابلس تعطیل شد. در اواخر سال ۱۹۷۱ صنعت نفت نوپای لیبی ملی اعلام شد، زمین های کشاورزی متعلق به ایتالیایی ها نیز ملی شدند و آخرین استعمارگران ایتالیایی از لیبی اخراج شدند. در همان دوران وضعیت زنان از نظر حقوقی بهبود یافت. معمر قذافی که خود را در عین حالی که ضدسرمایه داری اعلام کرده بود ضدکمونیست نیز می دانست واژه ی “سوسیالیست” را به نام رژیم خود که “جماهیر عربی خلق لیبی” نامید، افزود.
سال های طولانی حکمرانی قذافی در لیبی با فراز و فرودهای فراوانی در زمینه ی سیاست های خارجی همراه بوده است. در ژانویه سال ۱۹۸۶، رونالد ریگان روابط اقتصادی و تجاری آمریکا را با لیبی به بهانه ی همکاری این کشور با تروریسم قطع کرد. در مارس همان سال یک ناو هواپیمابر آمریکایی در آب های ملی لیبی به ناوهای موشک انداز آن حمله کرد و آن ها را از بین برد. در پنج آوریل همان سال نیز چند سرباز آمریکایی در انفجار دیسکوتکی در برلین غربی کشته شدند. ریگان رژیم قذافی را متهم به این عمل کرد و دستور ضدحمله داد. در حمله ی هوایی آمریکا به محل سکونت قذافی در باب العزیزه، دخترش حنا درگذشت. چندی بعد، در ۲۱ دسامبر ۱۹۸۸ انفجار بوئینگ ۷۴۷ پان آمریکن در پرواز لندن به نیویورک که منجر به مرگ دویست و هفتاد تن شد به لیبی نسبت داده شد.
هنگامی که قذافی قول داد تا دو متهم انفجار مذکور را محاکمه کند، شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریم ها و محدودیت ها را علیه لیبی کاهش داد و از ژوئیه ۱۹۹۹ روابط انگلستان و لیبی از سر گرفته شد. فروپاشی بلوک شرق در تغییر سیاست های قذافی بی تأثیر نبود. در آغاز سده ی جدید میلادی سران کشورهای غربی برای سفر به لیبی و برقراری روابط اقتصادی به ویژه در زمینه ی نفت و گاز با یک دیگر مسابقه گذاشتند: اکتبر ۲۰۰۲ برلسکونی ایتالیایی، سپتامبر ۲۰۰۳ آسنار اسپانیایی، مارس ۲۰۰۴ بلر انگلیسی، اکتبر ۲۰۰۴ شرویدر آلمانی و نوامبر ۲۰۰۴ شیراک فرانسوی.
قذافی نیز پیروزمندانه اروپا را زیرپا گذاشت و در آوریل ۲۰۰۴ در بروکسل مهمان رومانو پرودی، رئیس دیپلماسی اتحادیه اروپا بود. او در اوت همان سال مهمان بوش بود همچنان که شرکت های نفتی اکسون موبیل، شورون تکزاکو و کنوکو فیلیپس. قذافی تروریست ناگهان به یک رئیس متعارف کشورلیبی تبدیل شد!
در ماه مه ۲۰۰۶ آمریکا که رئیس جمهورش لیبی را به همراه ایران و کره شمالی به عنوان سه کشوری که بر روی “محور شر” قرار دارند، گذاشته بود آن را از فهرست کشورهای حامی تروریسم خارج کرد. در همان سال و سال پس از آن آمریکا و فرانسه حتا قراردادهایی در زمینه هسته ای با لیبی امضاء نمودند. پس از آن که تونی بلر در مه ۲۰۰۷ به لیبی رفت، بریتیش پترولیوم یک “قرارداد مهم” برای بهره برداری منابع گاز با لیبی امضاء کرد. در دسامبر همان سال قذافی به فرانسه رفت و به مبلغ ده میلیارد یورو با این کشور قرارداد امضاء کرد که برخی اشان در زمینه ی تسلیحات نظامی ست.
رویدادهای اخیر در لیبی و تظاهرات و اقدامات مسلحانه ی نیروهای ضد رژیم از نظر دولت کار نیروهای خارجی ست. اعتراضات کنونی می توانند خودجوش باشند، هر چند که نیروهای خارجی و به ویژه قدرت های بزرگ می توانند با موضع گیری به نفع کل اپوزیسیون یا بخش هایی از آن بخواهند بر این رویدادها تأثیر بگذارند. در این که معمر قذافی دیکتاتوری ست که دورانش به سر آمده است، شکی نیست، در این هم شکی وجود ندارد که امپریالیسم آمریکا و اتحادیه اروپا قصد دارند با حمایت از اپوزیسیونی که نام شورای ملی انتقالی را بر خود گذاشته است بر روند اوضاع تأثیر بگذارند و دوران پس از قذافی را به نفع خود رقم بزنند. آن ها همچنین به نام “دفاع از مردم لیبی” قصد دارند یک بار دیگر اقدام جنایتکارانه ی حمله ی نظامی را با استفاده از تشکیلات جنگ طلب “ناتو” روی میز بگذارند. هدف ناتو و دیگر دخالت های نظامی هرگز دفاع از مردم یا بخشی از مردم نبوده است. اگر کسی در این موضوع شک دارد افغانستان و عراق حی و حاضر در برابر چشمانش است. ناتو، امپریالیست های آمریکایی و اروپایی بیش از آن که در فکر دفاع از مردم لیبی باشند در اندیشه ی حفظ بخشی از منافعشان هستند که در حوضه های نفتی و گازی لیبی خوابیده است. آن ها نگران این هستند که تا به کی می توانند کاهش تولید نفت لیبی را از یک میلیون و چهار صد هزار بشکه در روز به سی صد هزار بشکه در روز به دلیل رویداد های کنونی تحمل کنند؟
مردم لیبی حق دارند که برای نجات خود از چنگال یک رژیم دیکتاتوری دست به تظاهرات بزنند و حتا سلاح به دست بگیرند و علیه آن بجنگند، اما آن ها باید همزمان مخالفت خود را با هر گونه دخالت نظامی و حتا سیاسی قدرت های منطقه ای و جهانی در تعیین سرنوشت شان اعلام کنند. چرا که در غیر این صورت از چاله ای در می آیند و به چاهی می افتند.
نظرات شما