قطعنامه درباره
مرحله انقلاب و روش سیاسی پرولتاریا در انقلاب دمکراتیک
۱ – از سال ۱۸۸۰ ایران وارد مدار بازار جهانی شد. در حالی که هنوز مرحله انباشت آغازین سرمایه را پشت سر ننهاده بود، و در حالی که سرمایههای خارجی با آغاز روند انحصاری شدن به جای آن که نقش انباشت آغازین را ایفا کنند، (با متد آمریکا) به ابزار غارت، خروج سرمایه به مرکز، و ممانعت از بسط سرمایهداری صنعتی تبدیل شدند. رقابت تولیدات دستی با کالاهای خارجی، ورشکستگی تولیدکنندگان خرده پا را سرعت میبخشید و آنان به صف فقرا یا مهاجرین (عمدتاً به قفقاز) میپیوستند. در همین زمان، صادرات مواد خام (معدنی و کشاورزی) گسترش مییافت که از یک سو منجر به افزایش بهره زمین و از سوی دیگر گرایش سرمایه تجاری و سوداگرانه زمین شد. گرچه مجلس اول، تیولداری را ملغی کرد، اما با ورود سرمایه به زمین، همراه با حفظ انواع بهرهکشی ماقبل سرمایهداری، وابستگی دهقانان به زمین گسترش یافت، و انقلاب ارضی به مثابه مسأله فوری و عمده انقلاب ایران تجلی کرد.
سیادت استعماری و سلطه سرمایههای مالی، به عقب افتادگی اقتصادی دامن زدند، تا جایی که قرارداد ۱۹۰۷ ایران را به زائده استعماری روسیه و انگلستان تبدیل میکرد و مسیر انکشاف آزاد سرمایهداری به طور قطع سد میشد. جنگهای داخلی دراز مدت در این دوران (که تا سال های ۱۹۲۰ ادامه یافت)، نه تنها علیه استبداد سلطنتی قاجار و اشرافیت زمین دار، بلکه هم علیه یوغ استعماری امپریالیزم جهتگیری میکرد. قحطی سال ۱۹۱۸، شورشهای دهقانی را گسترش بخشید. در این میان، انگلستان خود عاملی بود در افزایش قیمت غله، همچنین در سال ۱۹۱۹ قرارداد استعماری دیگری را پیش کشید که ایران را کاملاً به مستعمره انگلستان تبدیل میکرد. جنبشهای انقلابی کارگران و دهقانان نه تنها خواست انقلاب ارضی و سرنگونی سلطنت بلکه هم محو سیادت استعماری را پیش میکشیدند. در سرلوحه منشور کارگران اعتصابی تهران، در سال ۱۹۲۰ نوشته شده بود: نابود باد استعمار انگلستان.
در دوران رژیم استبدادی – بوروکراتیک رضا شاه، که دوران افت انقلاب هم بود، در ساختار اجتماعی و طبقاتی ایران تغییرات بنیادی رخ نداد. رضا خان، خود در مدت کوتاهی تبدیل به بزرگترین ملاک ایران شد. گسترش وسایل ارتباطات در این دوره، نه به منظور کاهش دوره گردش سرمایه داخلی، بلکه عمدتاً برپایه نیازهای نظامی و اقتصادی امپریالیزم انجام شد.
دوران بعدی، که در عین حال دوران گسترش دراز مدت سرمایهداری جهانی (انقلاب تکنولوژیک و شکل دراز مدت انبساط) است، با پیدایش روند تغییر اجباری ایران خصلت بندی میشود. شکست جنبش ملی کردن صنعت نفت، در آغاز این دوره، ضعف بورژوازی ملی را برملا ساخت. یا مسیر انقلاب ارضی، واژگونی سلطنت و سرنگونی یوغ امپریالیستی – این مسیر مستلزم رهبری پرولتاریا بود – یا مسیر ادغام کاملتر ایران در بازار جهانی سرمایهداری و انطباق شرایط ساختی با آن – این مسیر در آغاز دهه چهل آشکار شد و در رفرم ارضی، توسعه صنایع مونتاژ و … تجلی کرد.
مکانیزمهایی که در این دوران اقتصاد ایران را وابسته به انحصارات امپریالیستی میکردند، عبارت بودند از: مبادله نابرابرکه مازاد عظیمی از طریق تفاوتهای بارآوریهای کار پدید میآمد و با انقلاب تکنولوژیک به تفاوتی کیفی رسیده بود.صدور سرمایه به شکل صدور وسایل تولید، سیکل صنایع مونتاژ یا صنایع جایگزینی واردات.
در همین دوره است که وجه تولید سرمایه داری مسلط شده منجر به تغییر تناسب نیروهای طبقاتی می شود.
۲ – برای خصلت بندی طبقات اجتماعی ایران لازم است که پیش از همه، آن ها را در شرایط تاریخی، مد نظر قرار داد.
سلطه اشرافیت زمیندار، با انقلاب مشروطه برنیافتاده، بلکه حتی با روند ورود بورژوازی تجاری به سمت کشاورزی، شاهد استحکام طبقه ملاکین و زمینداران بزرگ شدیم. آنان در حزب اعتدالی (همراه با روحانیت) متشکل شدند و در استحکام سلطه استعماری نقش ایفا کردند. تا دوران رفرم ارضی، آنان در سلطنت، ارگان سیادت سیاسی خود را میدیدند، و بخشی از بلوک قدرت را تشکیل میدادند، و در دوران اخیر، با تغییر ساختار طبقاتی، تنها به صورت مرده ریگ دوران کهنه درآمدند که در تناسب نیروها فاقد کمترین اهمیتاند.
بورژوازی صنعتی در آغاز قرن بیستم تقریباً وجود نداشت. بورژوازی ایران (که عموماً تجاری و کمپرادور بود) هرگز از سطحمشروطه فراتر نرفت و همواره در لحظات قطعی، به تودههای انقلابی خیانت کرد. ضعف بورژوازی، برای به انجام رساندن انقلاب بورژوا دمکراتیک و بسط پایههای داخلی انباشت سرمایه، در دراز مدت آن را از ایفای نقش مستقل باز میداشت و به محافظه کاری، خیانتگری و سازش با سلطنت میکشاند. حزب دمکرات که در ۱۹۰۶ پا گرفت نمونه سازش آن با زمینداران بزرگ و ملاکین بود. جنبشهای سالهای ۲۰، نمودار دیگری از ضعف و شکست تاریخی آن بود و چشمانداز آن را به صورت طبقهای که میباید تحت صنعتی شدن وابسته و غیر ارگانیک، اقتصاد وابسته و شرایط عقب افتادگی سازمان یابد، گشود. بورژوازی ایران، از دهه چهل به صورت طبقه حاکم درآمد. منتها در شرایط ادغام خود در تجدید تقسیم بینالمللی کار و انطباق خود با اشکال جدید انباشت جهانی سرمایه، این طبقه گر چه بر اساس سیکلهای گردش (تجاری، بانکی و صنعتی) و تمرکز و تراکم سرمایه (بزرگ و متوسط و کوچک) دارای لایه بندیهای گوناگون است، اما در کل وابسته است.
خردهبورژوازی، بخش وسیعی از جمعیت ایران را تشکیل میدهد. به یک معنا، ایران کشوری خردهبورژوائی است. تاریخ ایران، بارزترین خصائص خود را در این طبقه منعکس کرده است. ورشکستگی تولیدکنندگان خرده پا، همراه با ورود ایران به بازار جهانی، قحطیهای پیاپی و مهاجرتهای وسیع دهقانان از یک سو، و شورشهای دهقانی همراه با قیامهای تهیدستان شهری از سوی دیگر، در دوران مشروطه، میزان ستم بر این بخش از جامعه و میزان حساسیت آن را منعکس میکند. خردهبورژوازی، اما تاکنون نقش مستقیمی ایفا نکرده است. در دوران مشروطه، لایههای بالایی و مرفه آن در حزب دمکرات متشکل میشد و لایههای میانی و تهیدست آن در سوسیال دمکراسی. سوسیال دمکراسی، اما، خود از محدوده اصلاحات دمکراتیک فراتر نمیرفت و این جا و آن جا به جانب بورژوازی کشیده میشد. از سال ۱۹۱۹ به بعد، بخشهای مختلف آن به همکاری نزدیکتر با حزب کمونیست ایران پرداختند. در دوره جنبش ملی شدن نفت باز این بورژوازی بود که خردهبورژوازی را به سمت خود کشاند. با برملا شدن ضعف و شکست تاریخی بورژوازی ملی، خردهبورژوازی از روی استیصال و تنگ نظری طبقاتی خود که رویه دیگر این استیصال، فقدان رهبری انقلابی پرولتاریا بود، به رهبری خمینی گردن نهاد. توسعه سرمایهداری در دهه های ۴۰ و ۵۰ در لایه بندیهای خردهبورژوازی تغییرات عظیمی پدید آورد. از یک سو، تشدید تفکیک طبقاتی در روستا و از سوی دیگر گسترش لایههای جدید خردهبورژوازی، به افتراق در مواضع طبقاتی خردهبورژوازی دامن زدند. تودههای تهیدست شهر و روستا، هر چه بیشتر به مواضع علیه طبقه حاکم کشیده میشوند و لایههای فوقانی خردهبورژوازی به سمت جذب زندگی مدرن (بورژوائی) و جامعه مرفه مصرف کننده کشیده میشوند. در این میان میبایست نقش انقلابی دانشجویان، اکثریت کارمندان و … نیز یاد کرد که در معرض ستم، اختناق و تأثیرات ویرانگر بحرانهای جامعه سرمایهداری قرار دارند.
طبقه کارگر ایران تنها طبقهای است که قدرت آن از میزان آن و جایگاه آن در جامعه فراتر میرود. کارگران ایران از همان دوران مشروطه نشان دادند که پیشروترین گردانهای مبارزه طبقاتی انقلابیاند. آنان همزمان با بورژوازی که در احزاب خود سازمان مییافت، در اتحادیههای کارگری سازمان مییافتند. دهها هزار کارگر به مبارزین اتحادیهای بدل شدند. در قفقاز، کارگران ایرانی در انقلاب ۷-۱۹۰۵ روسیه نشان خود را کوبیدند و به صورت رزمندگان پرولتری روانه ایران شدند تا انقلابیون ایران را سازمان دهند و آرمانهای سوسیال دمکراتیک را اشاعه دهند. مبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران همراه با توسعه سازمانیابیشان به پیش میرفت. اتحادیههای کارگری در شوراهای اتحادیهها متمرکز میشدند و به اتحادیههای سرخ (وابسته به بینالملل سوم) ملحق میشدند (از دوره ۱۹۱۹ به بعد). در تبریز کارگران سازمانی به نام حزب کارگری (اتحادیه) تشکیل دادند مرکب از ۳ هزار نفر، که در ارتباط نزدیک با ده هزار پیشهور و کاسب نیز قرار داشت. جنبشهای اعتصابی کارگران، در سرتاسر این دوران تاکنون همواره نقش محرک نیرومندی برای توسعه انقلاب و خصلت پرولتری بخشیدن به آن را ایفا کرده است. از دهه چهل به بعد، با وجود فقدان صنعتی شدن ارگانیک، طبقه کارگر ایران به مرکز حیات اقتصادی ایران بدل شد. وجود صنعت نفت (و صنایع وابسته بدان) که تأثیر قطعی بر کل روند اقتصادی ایران دارد و اثرات آن بر فعل و انفعالات بازار جهانی انکارناپذیر است به طبقه کارگر ایران قدرتی عظیم بخشیده است. همچنین با نفوذ سرمایهداری به روستا، قشری از پرولتاریای کشاورزی پدید آمده است که می تواند در رهبری بر دهقانان نقشی مستقیم ایفا کند. پیروزی قطعی انقلاب با رهبری طبقه کارگر تفکیک ناپذیر است.
“کار”، شماره ۱۴۲ – ۱۶ دی ماه ۱۳۶۰
نظرات شما