٢١ بهمن ١٣٩۵- دور جدیدی از تشدید تضادها و اختلافات میان دولت آمریکا و جمهوری اسلامی ایران و بهتبع آن مرحله تازهای از تشنج و درگیری بر سر سیاستهای رژیم حاکم بر ایران آغازشده است.
پیروزی ترامپ در آمریکا تا همین لحظه، عواقب و نتایج غیرقابلانکاری برای جمهوری اسلامی در پی داشته است. این عواقب فقط به مناسبات دو دولت و تأثیر آن بر وضعیت سیاسی جمهوری اسلامی در خاورمیانه محدود نمانده، بلکه حتی بر موقعیت جناحهای رقیب هیئت حاکمه نیز تأثیر گذاشته است. جناح موسوم به اصلاحطلب و معتدل رژیم که تا پیشازاین از حمایت و پشتیبانی اوباما برخوردار بود و میکوشید در پی توافق بر سر پرونده هستهای و بهبود مناسبات با دولت آمریکا و دولتهای اروپایی موقعیت خود را در کشمکشهای جناحی بهبود بخشد، اکنون دستآوردهای خود را بربادرفته میبیند. چراکه ازهرجهت، تحولات سیاسی درون آمریکا را به نفع جناح رقیب میبیند. جناح موسوم به اصولگرای رژیم بالعکس، از این تغییر و تحولات در آمریکا خرسند بوده و آن را بهنفع خود میداند. نه صرفاً ازآنرو که تضعیف جناح رقیب و احتمالاً زیر سؤال بردن برخی توافقات بینالمللی آن را در خدمت سیاستهای خود ارزیابیمیکند، بلکه اصولاً همواره قدرت گیری جمهوریخواهان آمریکا را به لحاظ عقیدتی و سیاسی و حتی ساختوپاختهای سیاسی ترجیح میدهد. نمونههای آن را هم درگذشته و در جریان گروگانگیریهای ایران و لبنان دیدهایم.
بنابراین بیدلیل نبود که در جریان رقابتهای انتخاباتی آمریکا، خامنهای دریکی از سخنرانیهای خود، بهطور ضمنی از ترامپ حمایت کرد و بعداً هم از پیروزی وی خرسندیاش را پنهان نساخت. خامنهای علاوه بر مواردی که در بالا به آن اشاره شد، به تحولات در سیاست خارجی آمریکا، مطابق وعدههای دوره رقابتهای انتخاباتی ترامپ امید بسته است. بر طبق این وعدهها قرار است تمرکز سیاسی و نظامی دولت آمریکا روی نابودی گروههای اسلامگرای رقیب جمهوری اسلامی در سوریه و عراق، از نمونه داعش، النصره و القاعده باشد که نتیجه نهایی آن تثبیت موقعیت جمهوری اسلامی ایران در عراق و سوریه خواهد بود. از جهت دیگر، ترامپ وعده بهبود مناسبات با روسیه را داده است که بهشرط اجرا میتواند منجر به تغییراتی در سیاستهای بینالمللی قدرتهای جهانی گردد. از این بابت نیز نفع جمهوری اسلامی در پیروزی ترامپ بود.
اما، مستثنا از اینکه وعدههای دوره انتخاباتی ترامپ تا جایی که به سیاست خارجی دولت آمریکا ارتباط مییابد، به کجا خواهد انجامید، آنچه پیشاپیش در عمل رخداده، اخطارهای پیدرپی دولت آمریکا به جمهوری اسلامی، وضع تحریمهای جدید و نام بردن از جمهوری اسلامی بهعنوان رژیم تروریستی شماره یک جهان در موضعگیریهای مقامات آمریکایی است.
در ظاهر، این تشدید مخاصمات و موضعگیریهای دولت آمریکا، پسازآن صورت گرفت که سپاه پاسداران یک موشک بالستیک را بدون اعلام علنی و رسمی آزمایش کرد. بدیهی بود که این آزمایش نمیتواند مخفی بماند. لذا بعد از آنکه دولت آمریکا اقدامات خود را برای مقابله با آن آغاز نمود، جمهوری اسلامی، پس از گذشت دو، سه روز ناگزیر شد، بپذیرد که چنین آزمایشی انجامگرفته است.
اینکه چرا جمهوری اسلامی در شرایطی که قاعدتاً به حسب مواضع خامنهای، نمیبایست دست به چنین اقدامی بزند، این آزمایش موشکی را انجام داد، دقیقاً روشن نیست. اما همینکه برخلاف گذشته، این آزمایش مخفیانه و بیسروصدا انجام گرفت و در پی آن فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران به شورای امنیت ملی رژیم فراخوانده شد، میتواند دلیلی بر این باشد که لااقل در سطح مقامات سیاسی رژیم، اقدامی حسابشده در جهت تشدید تضادها نبود. چون ازهرجهت که به قضیه نگاه شود، نفع رژیم در شرایط کنونی این نیست که وارد یک درگیری جدید با آمریکا شود. اما بههرروی، در پی این آزمایش موشکی، نتیجه آن چیزی است که در این لحظه شاهد آن هستیم.
ترامپ که اکنون علاوه بر دستگاه اجرایی، از حمایت کنگره آمریکا برخوردار است، این اقدام جمهوری اسلامی را توجیه و بهانهای برای تشدید مخاصمات قرارداد. این مسئله را بهعنوان نقض توافقات به شورای امنیت کشاند، اما منتظر تصمیمات آن نیز نماند. نماینده دولت آمریکا در شورای امنیت اعلام کرد، ما نظارهگر نخواهیم ماند و دست به عمل خواهیم زد. پی آمد آن در روز ۱۵ بهمن، تحریم تعداد افراد و شرکتهای وابسته به جمهوری اسلامی در ایران و برخی کشورهای دیگر ازجمله در چین بود. همزمان با آن، مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، بیانیه شدیداللحنی علیه جمهوری اسلامی انتشار داد که در نوع خود بیسابقه بود. در این بیانیه از جمهوری اسلامی بهعنوان مهمترین کشور حامی تروریسم و اقدامات خشونتآمیز برای بیثبات کردن منطقه خاورمیانه، نامبرده شد و هشدار داد که روزهای چشمپوشی بر اقدامات خصمانه و تهاجمی ایران به پایان رسیده است. مواضع مشابهی از سوی دیگر مقامات آمریکایی اتخاذ گردید. معاون ترامپ، جمهوری اسلامی را حامی خرابکاری نامید و خود ترامپ نیز به جمهوری اسلامی هشدار داد با آتش بازی نکند و آن را دولت تروریست شماره یک جهان نامید.
در ایران اما، خامنهای بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی و فرمانده کل نیروهای مسلح رژیم، مدتها سکوت کرد و بعد هم پاسخ را به رژه ٢٢ بهمن موکول کرد. حسن روحانی نیز موضعگیری جدی نداشت. برخی موضعگیریهای مقامات سیاسی و نظامی دستدوم رژیم هم بااحتیاط صورت گرفت.
دلیل آنهم در این است که جمهوری اسلامی در مخمصهای گرفتارشده است که انتظارش را نداشت. اوضاع منطقه خاورمیانه، در حال تغییر به زیان جمهوری اسلامی است. فقط دولت آمریکا نیست که بار دیگر به مقابله با جمهوری اسلامی برخاسته است. دولت انگلیس که در دوران اوباما در کنار جمهوری اسلامی و حمایت از آن قرار داشت، آشکارا به حمایت و تقویت رقبای عرب جمهوری اسلامی روی آورده و آنها را به مقابله تشویق میکند. نخستوزیر رژیم اسرائیل که اوضاع را اکنون به نفع خود میداند، وعده تشکیل یک جبهه جهانی علیه جمهوری اسلامی را سر میدهد . دولت آمریکا هم اقدامات خود را به آنچه ذکر شد، محدود نکرده است.
ترامپ در گفتگوی تلفنی با شاه عربستان، خواستار اقدامات مشترک نفتی و نظامی برای مقابله با ایران گردید. وزیر دفاع وی در گفتگو با وزیر دفاع عربستان، خواستار همکاریهای نزدیک دو کشور برای مقابله با جمهوری اسلامی شد.
در بحران سوریه، نقش رقیب دیگر منطقهای جمهوری اسلامی، ترکیه در حال افزایش است. جمهوری اسلامی سالها میلیاردها دلار، حاصل دسترنج کارگران ایران را در سوریه بر باد داد که جنگ داخلی آن را به نفع خود خاتمه دهد. اما اکنون این روسیه است که در حال نوشتن یک قانون اساسی جدید، برای ایجاد سازش با تعدادی از گروههای مخالف رژیم اسد و جمهوری اسلامی است. گروههایی که از حمایت ترکیه برخوردارند.
اینکه جمهوری اسلامی بهطور واقعی بهرغم تمام هزینههایی که بر تودهای مردم ایران تحمیل کرده است، نمیتواند به اهداف توسعهطلبانه و جاهطلبانه خود در منطقه خاورمیانه جامه عملی پوشد و تنها نتیجه اقداماتش برافروختن جنگهای فرقهای در تعدادی از کشورهای این منطقه بوده، از پیش هم آشکار بود.
برای اینکه یک دولت توسعهطلب بتواند، اهداف خود را عملی سازد، قبل از هر چیز باید یک قدرت اقتصادی باشد که پایه محکم قدرت نظامی و سیاسی آن دولت شود. جمهوری اسلامی ایران فاقد قدرت اقتصادی و سیاسی لازم است و لذا عملیات نظامی آن نیز فقط به درد اقدامات ایذائی و ماجراجویانه میخورد و نه تسلط بر کشورها و مردم کشورهای دیگر. جمهوری اسلامی حتی نمیتواند همچون رژیم شاه، نقش ژاندارم منطقه را بر عهده گیرد، چراکه آنهم شرایط و لوازم مختص خود را دارد که ازجمله درجه معینی از قدرت اقتصادی و برخورداری از حمایت قدرتهای جهانی است که این نیز از عهده جمهوری اسلامی ساخته نیست. بنابراین همواره در سیاست خارجی خود با تضادها و تنشهای لاینحل مواجه خواهد بود، و سرانجام چیزی جز شکست نصیبش نمیشود.
یکی از معضلات و تضادهای لاینحل جمهوری اسلامی با دولت آمریکا بر سر همین نکته است.
جمهوری اسلامی به لحاظ سیاست داخلی با دولت آمریکا هیچ تضاد و اختلاف جدی ندارد. تضاد و اختلاف بر سر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. اینکه چرا در پی توافق هستهای و مناسبات تقریباً خوب اوباما با جمهوری اسلامی، این تضادها و اختلافات همچنان ادامه یافت، دلیلش در همین مسئله است. دو طرف نخواستند و یا نتوانستند به عرصه اصلی اختلاف وارد شوند. اوباما وارد حل مسئلهای شد که سیاست دولت آمریکا و طبقه حاکم آمریکا در کلیت آن نبود. نزاع هستهای اصل مسئله مورد اختلاف نبود، بلکه برای طبقه حاکم آمریکا صرفاً دستآویزی بود که جمهوری اسلامی را وادار به کنار گذاشتن سیاست خارجی پاناسلامیستی و ایجاد هم آهنگی باسیاست خارجی دولت آمریکا و کشورهای منطقه سازد.
این اختلاف و تضاد است که حل نا شده باقیمانده و اکنون دوباره سرباز کرده است.
اکنون آیا جمهوری اسلامی با توجه به مجموع بحرانهای داخلی و شکستها در سیاست خارجی و منطقهایاش میتواند، همچنان به سیاستهای گذشته خود ادامه دهد و این تشدید نزاع با آمریکا را بپذیرد؟
تا جایی که به تحریمهای دولت آمریکا مربوط میشود، این نکتهای پوشیده نیست که دولت آمریکا دیگر نمیتواند تحریمهایی در سطح گذشته علیه جمهوری اسلامی به مرحله اجرا درآورد، چون لااقل آن وحدت پیشین میان قدرتهای امپریالیست وجود ندارد. اما یک نکته را نباید فراموش کرد که به علت نقشی که امپریالیسم آمریکا در اقتصاد جهان دارد، حتی تحریمهای یکجانبه آمریکا قطعاً جوانب منفی برای جمهوری اسلامی خواهد داشت. جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی جدی مواجه است و نیازمند درآمد نفت و وارد شدن سرمایه انحصارات بینالمللی. این تحریمها باعث میگردد که برخی از سرمایهداران جهان نتوانند رابطه اقتصادی مستقیمی با جمهوری اسلامی برقرار کنند. درعینحال بزرگترین انحصارات جهان نیز از ترس جریمههای سنگین، نتوانند وارد مبادلات و قراردادهای مهمی با جمهوری اسلامی شوند و لااقل برخی بانکهای قدرتمند جهانی خود به مانعی بر سر راه سرمایهگذاریها، مبادلات و نقلوانتقال پول گردند. بنابراین تحریم یکجانبه، اصلیترین ابزاری است که دولت آمریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی در اختیار دارد. اما آیا دولت آمریکا فراتر از این، ابزار دیگری برای مقابله و فشار بر جمهوری اسلامی در اختیار دارد؟ حمایت سیاسی و نظامی از دولتهای رقیب جمهوری اسلامی یک ابزار دیگر است. اما بعید به نظر میرسد که اقدامی فراتر از این صورت بگیرد. یعنی بهرغم اینکه ترامپ هم مانند روسای جمهوری پیشین آمریکا ادعا میکند که تمام گزینهها را برای مقابله با جمهوری اسلامی در دستور کار قرار داده، تا جایی که به اقدامات نظامی مربوط میشود، سیاست امپریالیسم آمریکا نه هیچگاه مقابله نظامی جدی با جمهوری اسلامی بوده و نه خواهد بود. علاوه بر این، دولت آمریکا در شرایطی نیست که بتواند لشکرکشیهای دوران بوش را تکرار کند، نه توان اقتصادی و نظامی آن را دارد و نه اوضاع سیاسی جهان چنین امکانی را به آن میدهد.
اما این واقعیت را نمیتوان ازنظر دور داشت که ترامپ هم مانند سران جمهوری اسلامی یک ماجراجو است که گاه تصمیماتی حسابنشده از نمونه ممنوعیت ورود اتباع ٧ کشور به آمریکا میگیرد. این مسئله بهویژه در جائی خطرناک خواهد بود که سپاه پاسداران بهویژه در خلیجفارس و تنگه هرمز بخواهد همچون گذشته، دست به ماجراجوییهای نظامی بزند که بهاحتمال خیلی زیاد، این بار با واکنش متقابل ولو محدود همراه خواهد بود.
با تمام این اوصاف جمهوری اسلامی در شرایط کنونی چه خواهد کرد؟ در این نکته جای تردید نیست که جمهوری اسلامی ایران، بهسادگی از سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی کوتاه نخواهد آمد. چراکه جزئی از موجودیت و هویت این رژیم است که اهداف توسعهطلبانه خود را زیرپوشش حمایت از شیعیان و توسعه شیعهگری، پیش ببرد. اما بهاحتمالزیاد ناگزیر خواهد شد، در محدودهای این سیاست را تا جایی تعدیل کند که تضادها، بهویژه با دولت آمریکا به مرحله غیرقابلکنترلی نرسد.
این اما بدان معنا نیست که تضادها و اختلافات هم تعدیل خواهد شد. چراکه عجالتاً راهحلی بر سر تضادها و اختلافات جمهوری اسلامی و دولت آمریکا در سیاست خارجی، وجود ندارد و این تضادها همراه با تنشهای جدید ادامه خواهد یافت.
نظرات شما