قربانگاه پلاسکو سمبل همبستگی مردمی و تبانی مسئولان رژیم

٢١ بهمن ١٣٩۵- یادداشت سیاسی- در هیاهوی فریاد و فغان در جنجال زبانه های آتش، امید بار دیگر به باور قهرمان تن داد. آنان سراسیمه در راهند، آنان سراسیمه در کارند… ٩٠ درصد از آتش مهار شده بود که ناگهان غرش شوم انفجار های پی در پی، آغاز فاجعه در فاجعه را نهیب زد. هجوم سنگ و آهن بر سر زحمتکشان آتش نشانی و آنان که هنوز در ساختمان بودند و آواری که به آنی بلعیدشان بهتی هراسناک بر چهره ی آنان که از فاجعه جان یا نیمه جانی به در برده بودند، آنان که در خیابان شاهد زبانه های شعله های ملتهب آتش بودند و زحمتکشان آتش نشانی که هنوز در کار یاری با همکاران‌شان در داخل ساختمان تلاش می کردند، نشاند. صدای فریادهای ناباوری و ضجه بود که در فوران توده های خاک و انبوه دود اوج گرفت.
هشت روز پس از ٣٠ دیماه، روز حادثه، تعداد جان سوختگان آتش نشانان ١۶ نفر اعلام شد. اجساد ١۵ آتش نشان و ۴ نفر دیگر به پزشکی قانونی تحویل داده شد. اورژانس تهران آخرین آمار مصدومان را ٢٣۵ نفر اعلام کرد، اما این که قبل از انفجار هنوز چند نفر در ساختمان بودند، رازی است که در زیر تل آوار و خاکستر مدفون شد.
آتش سوزی و فروریزی ساختمان پلاسکو موجی از همبستگی قلبی در میان اقشار مختلف مردم به وجود آورد. سال‌ها بود که چنین حسی در جامعه‌ای که اکثریت عظیم آن درگیر جنگی روزمره برای کسب لقمه‌ای نان، برای بستن دهان صاحبخانه، برای تأمین خرج مدرسه ی کودکان، برای مخارج دوا و دکتر و برای زندگی که نه، بلکه برای جان به در بردن، هستند، در این گستردگی بیگانه شده بود. از آنان که تنها سودای سود و چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان را در سر می پرورانند و بر سر سفره ی رنگین مفت خوران رژیم جای دارند که انتظاری نیست.
اگرچه شعله های آتش پلاسکو، خاموشی گرفت اما حرف‌های متناقض مسئولین سؤال‌ها و شک و تردیدهایی جدی در اذهان ایجاد کرد که آتش خشم را در بستر همبستگی موجود شعله‌ور ساخت.از جمله این سؤالات مربوط به دلیل عدم بودجه ی کافی و امکانات آتش نشانی می باشد، که پرداخت کامل آن نیز مبهم است. بودجه ی آتش نشانی در سال ٩۵، پنج صدم درصد کل بودجه ی کشور می باشد، آن هم در جایی که تنها بودجه ی بسیج، ۵٠ برابر بودجه ی آتش نشانی است. از دیگر اظهارات ضد و نقیض در رابطه با امدادرسانی در روز حادثه است. به گفته ی وزیر کشور، آتش نشان ها ۵ دقیقه پس از شروع حادثه در محل حضور داشتند، اما به دلیل نداشتن تجهیزات کافی رفته و پس از ١۵ دقیقه دوباره به محل بازگشتند. قالیباف زمان حضور و شروع به کار آتش نشانان را دو و نیم دقیقه پس از شروع آتش سوزی ذکر می‌کند و نداشتن تجهیزات کافی آتش نشانی را تکذیب می کند. در حالی که بسیاری از آتش نشانانی که در ساختمان حضور داشتند حتی بیسیم نداشتند که از اولیه ترین ابزار کار این شغل است و نداشتن آن می‌تواند به قیمت جان آنان تمام شود، که در آتش سوزی ساختمان پلاسکو همین هم شد و تعداد قربانیان به این دلیل افزایش یافت. این شغل پر خطر، به غیر از یک بخشنامه ی بی خاصیت که در سال ٩٢ صادر شده بود، هنوز جزو مشاغل سخت و زیان آور و امتیازهای حاصل از آن محسوب نمی شود. تازه در تاریخ ١٨ دی ماه امسال در این مورد از سوی مجلس مصوبه ای صادر شد که اجرای آن نیز با سؤالات متعددی در مورد صندوق بازنشستگی مربوطه و غیره روبرو است. حتی حقوق ماهانه ی برخی از این زحمتکشان نیز به‌موقع پرداخت نمی شود. تظاهرات کارکنان آتش نشانی شهر رشت در اعتراض به عدم دریافت سه ماه حقوق که در سال گذشته، در مراسم افطار چندهزار نفری شهردار انجام شد، شاهد این امر است.
در مورد علت عدم اقدام جدی شهرداری با آگاهی به این موضوع که ساختمان فاقد امکانات ایمنی کافی است، قالیباف اعلام کرد که در سال‌های اخیر ١۵ اخطار ایمنی به این “ساختمان” داده شده است. با این جواب، قالیباف به شعور مردم توهین می‌کند و در‌واقع از زیر این سؤال در می‌رود که چرا مستقیماً به مالک ساختمان یعنی بنیاد مستضعفان تذکر نداده، یا از طریق وزارت کار پیگیری نکرده است.
چرا وزارت کار، امور اجتماعی و وزارت بهداشت که طبق ماده ی ١٠۵ قانون کار مسئول قانونی در جهت ارائه ی تقاضا برای پلمپ و مهر و موم واحدهای کارگاهی هستند، نظارت، کنترل و اقدام‌های لازم را برای ایمن ساختن واحدهای فرسوده و ناامن مستقر در ساختمان پلاسکو انجام نداده است؟ چرا اتاق اصناف در این مورد نگهداری اقلام ناایمن در ۵٩٠ واحد تجاری و تولیدی این ساختمان اقدام‌های بازرسی انجام نداده یا پیگیری لازم را نکرده است.
رئیس بنیاد مستضعفان که از هر اظهار نظری در مورد توضیح علل این فاجعه و مسئولیت خود خودداری کرد، تنها مسئولیت خود را ساخت مجدد ساختمان در عرض دو سال اعلام کرد. به ویژه بایستی به این نکته توجه داشت که در ساختمان‌های بالای ١١ طبقه اصل اطفاء حریق بر عهده ی سیستم‌های خودکار ساختمان است، وظیفه ای که مالک ساختمان بر عهده دارد. این بنیاد که مستقیماً زیر نظر خامنه ای است و از سرقفلی بیش از پانصد واحد در این ساختمان میلیاردها تومان سود کسب کرده، حاضر به خرج این هزینه نبوده است و ظاهراً به هیچ اداره و ارگان دیگری هم جوابگوی هیچ چیز نبوده و نیست. تنها اظهارنظر رسمی در این مورد از سوی روابط عمومی بنیاد مستضعفان صورت گرفته که در‌واقع تکذیب عذرخواهی و قبول مسئولیت در این حادثه است.
قوه ی قضائیه که مسئولیت تحقیق و پیگرد قانونی افراد مسئول در مرگ دلخراش آتش نشانان و دیگر قربانیان حادثه را دارد، با بی‌اعتنایی به این مورد برخورد کرده و تنها اعلام کرد که شعبه ی ویژه ی حقوقی در این رابطه تشکیل خواهد شد. اما وظیفه ی این شعبه تنها این است که مسائل حقوقی پیرامون اجساد و اموال و سرمایه ها را پیگیری کند.
به جای تمام اقداماتی که از قبل و پس از وقوع این حادثه ی دلخراش بایستی صورت می گرفت، تسلیت گفتن های مزورانه و تظاهر به همدردی نصیب مصدومین و بازماندگان شد. که حتی برخی از این پیام‌ها به جای تسلیت مستقیم یا غیرمستقیم تبریک می گویند. روابط عمومی خانه کارگر- تشکیلات اصفهان، در پیام تسلیت خود بی شرمانه در مورد زحمتکشان آتش نشانی می‌نویسد “با افتخار دعوت حق را لبیک گفتند”. روابط عمومی کل سپاه پاسدارن مرگ جانگداز آتش نشانان را “تبریک و تسلیت”! گفت و تمام پیام‌های تسلیت دیگر از جمله پیام روحانی نیز هیچ اشاره‌ای به این نکردند که چرا این فاجعه روی داد، چه کسانی مسئول آن هستند و یا چرا این افراد تحت تعقیب قانونی قرار نمی گیرند.
البته جای تعجبی هم نیست. خامنه ای در همان روز اول با پیامش همه ی دهان ها را بست تا کسی هم غیرعمدی وارد این مقوله نشود و آقایان لو نروند. او در پیامش عنوان کرد که “در حال حاضر همه ی تلاش‌ها باید برای نجات جان گرفتارشدگان جهت دهی شود و رسیدگی به علل حادثه مساله ی بعدی است.” در‌واقع او این دو موضوع را که به هم هیچ ربطی ندارند کنار هم آورد و حرف اصلی خود را که همان جمله ی دوم است، بیان کرد.
با توجه به اینکه مالک ساختمان در‌واقع خود او است، مسلم است که منافعش در این است که رسیدگی به علل حادثه اصلاً مطرح نشود. در‌واقع خامنه ای همانطور که در مورد درآمدهای میلیاردی اش در این کشور به کسی جوابگو نیست، قرار نیست در مورد مرگ جانسوز زحمتکشان قهرمان آتش نشانی نیز پاسخگو باشد. او است که در دیکتاتوری خود تعیین می‌کند، چه زمانی در این مورد حرف زده شود و یا اصلاً حرفی زده شود یا نه. اگر قرار بر پیگیری بود، حتماً در کنار سؤالات بیشماری که مبهم مانده، به این سؤال نیز بایستی پرداخته می‌شد که چرا زمانی که آتش تقریباً اطفاء شده بود، همزمان در طبقات زیرین که ربطی به آتش نداشتند، انفجار روی می دهد. انفجارهایی که مهندسان برای فروریختن عمدی ساختمان‌های بلند از آن استفاده می کنند. تخریب این ساختمان به نفع چه کسی بود؟ چه دست‌هایی پشت پرده به خون قربانیان این حادثه آلوده است که نباید رو شوند؟
خامنه ای شاید بتواند دهان کارگزارانش یا رسانه‌ها را ببندد، اما نمی‌تواند با این امر صورت مساله را خط زده و این فاجعه ی بزرگ را به فراموشی سپارد. هر آنچه که مسئولان در این باره بیشتر دروغ گفتند، حاشا کردند و بی‌اعتنایی نشان دادند، همبستگی و خشم مردم در این وضعیت که با وجود تمام اظهارات ضد و نقیض مانند یک تبانی در لاپوشانی علت اصلی این فاجعه به نظر می آید، شدت گرفت. اما این جانیان سرمست از قدرت و زور یک چیز را فراموش کرده‌اند و آن اینکه محمدرضاشاه که ژاندارم منطقه و ارتش و دستگاه ساواک او در منطقه بی‌نظیر بود، و در زمان دیکتاتوری اش ساختمان پلاسکو بنا شد، پایدار نماند و سرانجام با نیروی توده های مردم سرنگون شد. جمهوری اسلامی هم سرنوشت بهتری از او نخواهد داشت و زمانی می‌رسد که آتش خشمی که در زیر خاکستر سرکوب همچنان می سوزد، شعله‌ور شده و انفجار انقلاب، بنای به ظاهر مستحکم دیکتاتوری را بر سر این جنایتکاران ویران خواهد کرد.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۳۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.