خامنهای روز سوم آذرماه در جمع تعدادی از نیروهای بسیج و سپاه با اشاره به تصویب تمدید ۱۰ ساله قانون تحریمهای ایران موسوم به “قانون داماتو” در مجلس نمایندگان آمریکا گفت: “اگر این تمدید، اجرایی و عملیاتی شود، قطعا نقض برجام است و بدانند جمهوری اسلامی ایران حتما در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد”. سخنانی که فردای آن روز تیتر اصلی تقریبا تمامی روزنامههای جمهوری اسلامی شد و در روزهای بعد از آن نیز همچنان به عنوان یکی از مباحث داغ در میان حکومتیان و رسانههای وابسته به حکومت تا امروز باقی ماند.
اما خامنهای با سخنان خود چه میخواهد بگوید و چه هدفی در سر دارد؟ آیا او میخواهد به دولت آمریکا اولتیماتوم داده و با این تهدید اوباما را به وتوی آن وادارد، یا خود را برای تشدید فشارها از سوی دولت ترامپ آماده میکند؟!
در سخنان وی بیش از هر چیزی ترسی پنهان است، ترسی آمیخته با عصبانیت، ترس از تشدید فشارهای آمریکا و ترس از فرجامِ برجام، اما او این را با زبانی که “مختص” خود اوست بیان میکند. فردی که همیشه از موضع بالا عجز و ناله سر میدهد، مانند زمانی که عقبنشینی از برنامههای هستهای را “نرمش قهرمانانه” نامید.
شکی نیست که خامنهای با این سخنان هرگز نمیتواند تاثیری در اراده دولت آمریکا برای تمدید این قانون بگذارد. تصویب تمدید ۱۰ ساله قانون “(ISA) Iran Sanction Act” یا “داماتو” با ۴۱۹ رای موافق در مقابل تنها یک رای مخالف نشان از اتحاد دو حزب اصلی آمریکا بر سر این موضوع دارد. حتا اوباما نیز مخالفتی با این تمدید ندارد و تنها مخالفت او با اضافه شدن بندهایی به این قانون بود که تحریمها را تشدید میکند.
این قانون در سال ۱۹۹۶ و در زمان ریاستجمهوری کلینتون، بر پایهی طرحی که سناتور آلفونسو داماتو ارائه کرد و بعدها به نام او معروف شد، تصویب گردید. این طرح صنایع انرژی، دفاعی و موشکی را به دلیل سیاستهای خارجی دولت ایران مورد هدف قرار داده و از جمله برای سرمایهگذاران در بخش انرژی ایران تحریمهایی را در نظر گرفته است. براساس قانون فوق هر شرکتی که در صنایع نفت و گاز ایران بیش از ۴۰ میلیون دلار سرمایهگذاری میکرد، مورد تحریم بانکی آمریکا قرار میگرفت. در دوران جرج بوش سقف مورد نظر از ۴۰ میلیون دلار به ۲۰ میلیون دلار کاهش یافت.
طرح فوق اگرچه مانع مهمی بر سر راه جذب سرمایهگذاری در صنایع نفت و گاز ایران بوجود آورد، اما جذب سرمایهگذاری برای صنعت نفت و گاز در دوران کابینه خاتمی تا حدودی برقرار ماند. جمهوری اسلامی با بستن قراردادهایی به روش “بیع متقابل” (Buy Back) یا همان “قراردادهای خرید خدمات” با برخی از غولهای بزرگ نفتی همچون “توتال”، “شل” و “انی” توانست حدود ۳ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی جذب کند. البته پُر واضح است که به دلایل متعددی از جمله همان تحریمهای آمریکا، قدرت جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی توسط جمهوری اسلامی نسبت به کشورهای همسایه همچون قطر بسیار کمتر بوده و هست و این را بهویژه در میزان تولید گاز (مایع) قطر بهخوبی میتوان دید.
در واقع بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و بهویژه در پی اتخاذ سیاستهایی از جمله حمله به سفارت آمریکا و سپس جنگ با عراق و تداوم سیاستهای جاهطلبانه و تجاوزکارانه در عرصه بینالمللی، جمهوری اسلامی با موانع زیادی برای توسعه و نوسازی صنایع نفت و گاز خود روبرو گشت. ویرانیهای ناشی از جنگ و عقب افتادگی هشت ساله در کنار تحریمهای مختلف و سردی روابط و حتا تنش با کشورهای سرمایهگذار و صاحب تکنولوژیهای مدرن، همه نتیجهی مستقیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود. این سیاست، منجر به عقبماندگی ایران نسبت به دیگر کشورهای تولیدکننده نفت شد، به نوعی که حتا تولید نفت عراق به رغم جنگهای متعدد و بهویژه جنگ و بحران داخلی کنونی از تولید نفت ایران بیشتر است.
این در حالیست که برای دولت ایران، حفظ موقعیت خود در اوپک و درآمد نفت و گاز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در واقع بدون منابع حاصل از فروش نفت و گاز، دولت ایران با کمبود شدید منابع مالی روبرو شده و حتا کمبود منابع مالی میتواند تاثیر مهمی در هزینههای مستقیمی داشته باشد که سیاست خارجی ایران به دنبال میآورد از جمله هزینههای مربوط به مشارکت در جنگ داخلی سوریه و عراق.
از همینروست که برجام برای جمهوری اسلامی اهمیت بسیاری داشته و دارد. در اثر تحریمهای هستهای بود که بیشترین فشارهای مالی بر جمهوری اسلامی وارد شد و با برداشته شدن این تحریمها، جمهوری اسلامی توانست تا حدودی از بنبست مالی خارج شود. حال در چنین شرایطی دوران ریاست جمهوری باراک اوباما به پایان میرسد. در طول عمر جمهوری اسلامی هیچکدام از روسای جمهور و دولتهای آمریکا، همچون اوباما برای تعامل با دولت ایران تلاش نکرد. بازگرداندن بخشی از پولهای بلوکه شده در آمریکا و اجازه فروش هواپیما برخی از این تعاملات هستند.
اما روی کار آمدن ترامپ، و انتخاب چند تن از راستهای افراطی در پستهای حساسی همچون مشاور امنیت ملی و وزارت دفاع که خواستار تشدید فشارها بر دولت ایران هستند، جمهوری اسلامی را از هم اکنون نگران ساخته است.
در میان کاندیداهای وزارت خارجه نیز حتا اگر “میت رامنی” انتخاب شود که از افراد میانهرو در میان حزب جمهوریخواه است باز هم تفاوتهای آشکاری با “جان کری” خواهد داشت. میت رامنی اگرچه با ترامپ اختلافاتی شدید داشت و هیچگاه از او حمایت نکرد، اما او نیز یکی از مخالفان برجام بود.
جمهوری اسلامی هرگز با میل و رضا تن به عقبنشینی هستهای نمیداد. جمهوری اسلامی در اثر تحریمهای هستهای مجبور به عقبنشینی شده بود و این به دلیل نیاز قطعی دولت به درآمدهای نفتی بود که حتا امکان داشت به سمت صفر گرایش پیدا کند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی با این مختصات حیاتاش وابسته به درآمدهای نفتی است.
جدا از آیندهی برجام و تحریمهای آمریکا، واضح است که دولت جدید آمریکا رابطهی بهتری با دولتهای عرب منطقه و بهویژه با اسرائیل برقرار خواهد ساخت و بیشک این موضوع نیز بر نگرانیهای جمهوری اسلامی افزوده است. بنابر این سخنان خامنهای بیش از هر چیز، بازتاب نگرانی جمهوری اسلامی از دولت آینده آمریکا است. نگرانی از تشدید فشارها بر جمهوری اسلامی.
از همینرو، خامنهای و دیگر سران دولت از هم اکنون به دنبال راههایی برای کاهش تاثیراتی هستند که تغییر دولت در آمریکا و به دنبال آن در سیاست خارجی آن بوجود خواهد آمد. موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در روزهای اخیر خامنهای به هر بهانهای به موضوع تحریمها میپردازد. او در دیدار با برخی از فرماندهان نیروی دریایی ارتش در تاریخ ۷ آذر یعنی چهار روز بعد از دیدارش با فرماندهان و اعضای بسیج بار دیگر به مساله تمدید تحریمها پرداخت و نارضایتی خود را از این موضوع بیان کرد.
خامنهای پیش از این نیز بر همین موضوع تاکید کرده بود. وی در تاریخ ۲۵ خرداد و در دیدار با گروهی از مقامات دولتی از جمله سران سه قوه، ضمن تجلیل از وزیر خارجه و تیم مذاکره کننده هستهای از “مُحسّنات و معایب” برجام سخن گفته بود و این که بسیاری از “مُحسّنات” تامین نشده. او در این رابطه بهویژه به باقی ماندن تحریمهای بانکی اشاره کرد، تحریمهایی که یکی از موانع جمهوری اسلامی برای جذب سرمایهگذاری خارجی در بخش نفت و گاز است.
او گفته بود: “آمریکاییها تحریمهای اولیه را بهطور کامل حفظ کردهاند که این مساله بر تحریمهای ثانویه نیز که قرار بود برطرف شود اثر میگذارد”. او در همان جا نیز با بیان اینکه “جمهوری اسلامی برجام را نقض نخواهد کرد”، ادعا کرد که: “اگر تهدید نامزدهای ریاست جمهوری امریکا مبنی بر پاره کردن برجام عملی شود، جمهوری اسلامی برجام را آتش خواهد زد”.
سخنان وی در تاریخ سوم و هفتم آذرماه در واقع کپی سخنان او در تاریخ ۲۵ خرداد هستند. او نگران است و بسیار نگران. برای جمهوری اسلامی حفظ برجام اهمیت قطعی دارد و تمام تلاش آن بر حفظ برجام خواهد بود. اساسا فلسفهی روی کار آمدن کابینهی روحانی حل مساله تحریمهای هستهای بود.
البته هدف اصلی دولت ایران برچیدن تمام تحریمها بوده و هست تا جمهوری اسلامی از منابع مالی بیشتری برخوردار شود که طبیعیست در شرایط بحرانی کنونی، تداوم سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و جهان، سیاست حاکم در اسرائیل و نقش این کشور در سیاستهای منطقهای آمریکا و بالاخره تشدید تضاد بین قدرتهای منطقهای بهویژه ایران و عربستان، شرایط برای رفع تمامی تحریمها برای ایران وجود نداشته و حتا اکنون باید انتظار سختتر شدن سیاست دولت آمریکا در قبال ایران را به انتظار نشست.
اکنون جمهوری اسلامی با بحران عمیق اقتصادی روبروست که هرگز از چنین حدتی برخوردار نبوده است. بحران عمیق اقتصادی نتایج اجتماعی مخربی از خود برجای گذاشته است که یکی از آنها بیکاری حداقل ده میلیونیست. بحران و عدم توانایی دولت برای گذر از آن و حتا تخفیف آن، جمهوری اسلامی را در یک بنبست قرار داده است. بنبستی که هیچ راهی برای خروج از آن برای حکومت اسلامی وجود ندارد. در چنین شرایطی، سیاست تجاوزکارانه و تهاجمی جمهوری اسلامی به مدد مقامات دولتی آمده است. در حالی که خامنهای و دیگر مقامات دولتی هیچ پاسخی به گسترش فقر، افزایش فاصلهی طبقاتی، بیکاری و بسیاری از معضلات اجتماعی هم چون حاشیه نشینی ۱۲ میلیون نفر، گسترش اعتیاد و غیره ندارند، با تراشیدن دشمن خارجی و انداختن تقصیر به گردن آن سعی میکنند هم سرکوب و اختناق داخلی را با بهانهی شرایط ویژه و امنیت کشور توجیه کنند و هم همهی معضلات از جمله معضلات اقتصادی را به گردن دشمن خارجی و تحریمها و غیره بیاندازند.
در واقع اگر سیاست خارجی ستیزه جویانه جمهوری اسلامی را از آن بگیرید که هر روز در سخنان مقامات دولتی از جمله خامنهای با شعار علیه آمریکا و غیره بازتاب مییابد، دیگر چیزی برای توجیه شرایط کنونی جامعه ایران باقی نمیماند.
این همه بیانگر تضاد حل نشدهی مناسبات سرمایهداری در ایران است که هم اکنون بسیار حاد شده است، شکاف طبقاتی هرگز تا این حد گسترش نیافته بود تا حدی که هم اکنون علاوه بر اکثریت کارگران، بخش بزرگی از بخشهای میانی جامعه یا همان خردهبورژوازی به زیر خط فقر رانده شدهاند. در این شرایط هیچکدام از جناحهای بورژوازی راهحلی برای خروج از بحران ندارند، تنها یک راه انقلابی برای حل این تضاد وجود دارد و آن سرنگونی جمهوری اسلامی و نابودی مناسبات سرمایهداری است.
نظرات شما