آموزش و پرورش طبقاتی و آموزش و پرورش غیرطبقاتی

به مناسبت آغاز سال تحصیلیkanoonmodafean

علیرضا ثقفی

از آن هنگام كه جامعه ­ی انسانی در مقابله با طبیعت توانست زندگی جمعی را تجربه كند و برای رو­در­رویی با بلایای طبیعی و زنده ماندن در برابر حوادث، ضرورت بقای نسل را فرا گرفت، امر آموزش از پدران و مادران به فرزندان و انتقال تجربه از نسلی به نسل دیگر موضوعی با اهمیت بود. هرچند آموزش شیوه­ ی زندگی از نسلی به نسل دیگر در همه­ی جانداران به­ نوعی وجود دارد، اما این امر در انسان به عنوان تكامل یافته­ ترین موجود زنده و دارای مغز متفكر به ­تدریج به صورت امری تدوین یافته و هماهنگ در­آمد و آموزش و پرورش را برای مقابله با مشكلات زندگی اجتماعی و مقابله با نیروهای طبیعت و رام كردن جهان پیرامونی و تداوم زندگی اجتماعی، به امری ناگزیر برای بقای نسل و تداوم تمدن بشری درآورد.

این آموزش آن هنگام كه طبقات در جامعه­ی انسانی وجود ندارد، وظیفه ­ی خود را انتقال تجربه و جایگزینی نیروی كار از والدین به فرزندان می­داند. در جوامع اولیه كه در آن طبقات وجود ندارد. آموزش و پرورش امری عمومی است و هیچ­كس برای آموزش به نسل جدید مستثنی نیست و برای انحصار دانش، اقدامی به عمل نمی­آید. آموزش توسط سالخوردگان به جوانان امری عادی و طبیعی است و هزینه ­ی زندگی آموزگاران بر عهده­ ی كل جامعه است. در این وضعیت امر آموزش نه یك شغل بلكه به­عنوان یك وظیفه­ ی اجتماعی مطرح است و از این جهت آموزگاران شغلی جانبی برای امرار معاش دارند.

تفاوت آموزش به عنوان یك امر انسانی برای بقای نسل و تمدن بشر با آموزش طبقاتی كه مختص طبقات استثمارگر است.

در آموزش طبقات استثمارگر، همواره اطاعت از نظم و وحشت از تخطی از قواعد و قوانین حاكم، امر اصلی آموزش است. در این شیوه­ ی آموزش كه در تمام طبقات فرادست جامعه حاكم است؛ درس اول سر به راه و گوش به فرمان بودن، رعایت نظم و انضباط طبقات حاكم، روی حرف بزرگتر حرف نزدن و تلاش برای مفید بودن، در رشد و گسترش مالكیت چه به­عنوان ثروت، چه به ­عنوان سرمایه و سود است. در آموزش طبقاتی حفظ تسلط طبقات، مسأله­ ی اصلی است و آموختن علم و دستاورد­های دانش بشری امری ثانوی است. در نتیجه آموزش علوم و تكنولوژی از نظر طبقات حاكم تا آن­جا ارزش دارد كه نظام سلطه­ی طبقاتی حفظ شود و از همین­جا است كه از آموزش به طبقات فرودست یا صدور تكنولوژی به برخی از كشورها یا ملت­ها در دوران­های مختلف جلوگیری میشود و برای آموزش در دانشگاه­ها همواره گزینش وجود دارد و باید هدف از آموختن علم و دانش، سودآوری، سودپرستی و منفعت رساندن به مالكیت یا سرمایه باشد.

در همین رابطه است كه ما شاهد وجود فضای خشن تنبیهات بدنی، جریمه­های مختلف و فضای رعب و وحشت در محیطهای آموزشی طبقاتی هستیم. تنبیهات بدنی كه امروزه در بسیاری از مقاطع آموزش و پرورش و حتی در بسیاری از كشورهای سرمایه­داری نیز علیه دانش­آموزان اعمال می­شود هدفی جز سر به راه كردن دانش­آموزان برای یك جامعه­ی طبقاتی ندارد. در حالی كه در آموزش و پرورش كه هدف­اش یادگیری فنون و تجربیات زندگی اجتماعی است هیچ­گونه نیازی به خشونت نیست بلكه كنجكاوی كودكان و جوانان و حتی بزرگسالان برای شناخت محیط زندگی و كسب تجربه كه ضرورت ادامه­ی زندگی است برای آموزش و پرورش كافی است. به همین جهت آموزش و پرورش مردمی و آموزشی كه در آن هدف، حفظ حاكمیت طبقه­ی مسلط نباشد و در آن معیارهای انسانی برای آموزش نسل جدید مطرح باشد با این امر متفاوت است.

در همین راستا می­توان مسأله را این­چنین بررسی كرد كه تفاوت میان آموزش و پرورش طبقاتی و غیرطبقاتی در آن است كه آموزش و پرورش غیر­طبقاتی هیچ نیازی به ایجاد جو ارعاب و وحشت ندارد تا دانش­آموز و جست­و­جوگرِ علم را وادار كند آن­چه را كه او خودش ضروری نمی­داند فرا بگیرد. كنجكاوی و دانایی، ضرورتی انكارناپذیر و جزءِ لاینفك زندگی انسان است. انسان هنگامی می­تواند به زندگی خود ادامه دهد كه از محیط اطراف­اش آگاهی داشته باشد و بر آن مسلط باشد. همین نیاز كافی است تا هر نسلی از بشر برای اطلاع از علم و دانش و شناخت قوانین حاكم بر طبیعت به تلاش و جست­و­جو بپردازد. این تلاش و جست­و­جو حتی اگر دستاوردهای فعلی بشر هم نابود شود؛ سبب میشود بار دیگر، زندگی انسانی و اجتماعی همین مسیر را طی كند.

علاوه بر آن، زندگی اجتماعی انسان و تقسیم كار و ضرورت مشاركت افراد انسانی در آن، تحصیل علم و دانش و كسب مهارت و تجربه را در یك محیط آرام و آزاد برای افراد بشر ضروری می­سازد در نتیجه آموزش و پرورش غیرطبقاتی هیچ نیازی به جو ارعاب و وحشت و یا تنبیهات بدنی و روانی برای یادگیری ندارد. هر نوع محیط فشار، سركوب، غیرانسانی و یا چیزی غیر از درس و بحث و فحص با آموزش غیر طبقاتی هم­خوانی ندارد. بوعلی­سینا می­گوید:

لذات دنیوی همه هیچ است نزد  من        در خاطر از تغیر آن هیچ رنج نیست

روز ترنم و شب عیش و طرب مرا       غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

این امر به خوبی نشان می­دهد كه آموختن و آموزش دادن امری لذت­بخش برای انسان است و اگر امری لذت­بخش است كه به­طور واقعی همچنین است، پس هرگونه ارعاب و فشار و هرگونه جوِ رعب و وحشت در آموزش و پرورش و محیط­های فرهنگی چیزی جز عنصر غیرعلمی و خواست طبقات حاكم برای واداشتن علم و دانش به اطاعت از منافع طبقه­ی حاكم نیست.

از همین جهت است كه همواره طرفداران علم و دانش و كوشندگان كسب مهارت و تجربه با وجود هرگونه نیروی غیرعلمی در دانشگاه­ها و مراكز علم و تحصیل، مخالفت داشتند و وجود نهادهایی همانند بسیج دانش­آموزی و دانشجویی در محیط­های علم و دانش امری است كاملاً خلاف پژوهش و تحقیق و بر ضد آن.

با این همه تا قبل از حاكمیت سرمایه­داری بر جامعه­ی بشری، هرچند آموزش و پرورش، طبقاتی بوده است و طبقات فرودست امكان دسترسی به علم و دانش را همانند طبقات فرادست نداشته­اند؛ در یادگیری و آموزش، جوِ ارعاب و وحشت حاكم و چوب و فلك و اطاعت از دستورات مذهبی و تبعیت از فرهنگ مسلط، امری رایج بوده اما به­طور کلی امر آموزش امری رایگان و متعلق به نسل بشر بوده است.

تأمین هزینه­ی زندگی معلمان بر عهده­ی جامعه و ساختن مدارس و تأمین هزینه­ی دانش­آموزان و طلبه­ی علم و دانش بر دوش جامعه بوده كه عمدتاً از اوقاف و یا اموال عمومی تأمین می­شده­است. تا قبل از حاكمیت نظام سرمایه داری، آموزش و پرورش در اختیار نهاد­های دینی و متعلق به كلیساها و نهادهای مذهبی بوده كه از اموال عمومی اداره میشده­است. وجود موقوفات فراوان برای نهادهای مذهبی و آموزشی و تأمین مخارج دانشجویان و دانش­آموزان در این نهاد­ها بیانگر همین امر است.

اما در دوران حاكمیت سرمایه­داری و به­خصوص پس از جهانی­شدنِ این نظام و پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، نظام سرمایه­داری تمام توان خود را به­كارگرفت تا علم و دانش را كالایی كند و آن را در اختیار بازار سرمایه و سرمایه­داران قرار دهد و هر روز دست طبقات زحمتكش و محروم را از آن كوتاه­تر كند. از این جهت است كه مخالفان نظام سرمایه­داری باید تمام توان خود را به­كار برده تا از آن جلوگیری كنند و به هر ترتیبِ ممكن، علم و دانش و آموزش را از انحصار نظام سرمایه­داری بیرون آورند. از همین­رو است كه مدافعان حقوق كارگران و زحمتكشان در برابر حق كپی­رایت كه یك حق بورژوایی برای انحصار علم و دانش است، بر حق كپی­لفت كه بنیان­اش بر عدم شناخت هیچ­گونه حق انحصاری برای دستاوردهای علمی و تجربی بشر است؛ تأكید دارند.

امروزه شركت­های بزرگ و انحصاری تمام توان خود را به­كار میگیرند تا مردم تحت ستم را از دست­یابی به فن­آوری­های جدید و اكتشافات بشری جز با پرداخت مبالغی كلان محروم كنند. آن­ها هر­گونه دستاوردهای علمی و تكنولوژیكی را در آن حصار بنگاه­های بزرگ سرمایه­داری میخواهند و برای در اختیار قرار دادن آن به كارگران و زحمتكشان، باج­های كلان را خواستارند تا از طریق انحصار علم و دانش، سلطه­ی خود را بر جامعه­ی بشری حفظ كنند و نمونه­های روزانه­ی آن را در گران­تر شدن هر روزه­ی كلاس­های آموزشی و خصوصی شدن مدارس و دانشگاه­ها شاهد هستیم.

آموزش طبقاتی به عنوان بازتولید نیروی كار

طبقات استثمارگر به آموزش تنها به صورت بازتولید پیشرفته نگاه نمیكنند بلكه این آموزش را برای باز­تولید طبقاتی نیروی كار میخواهند. به همین جهت است كه سیستم آموزشی آنان هیچ­گاه تلاش نمیكند تا از ترك تحصیل و یا ریزش دانش­آموزان در طی دوران تحصیل جلوگیری كند. هر چند كه در ظاهر قوانین مصوب به آموزش رایگان در دوران دولت های رفاه و در تقابل با اردو گاه سوسیالیستی آن زمان تن داده بودند. برای نظام سرمایه­داری ضرورتی ندارد كه همه­ی افراد تحصیل كرده و دارای تخصص باشند زیرا كه در آن صورت، نیروی كار قیمتش بالا می رود و سود ارزانیِ نیروی كار و لایه­بندی­های مختلف آن، نصیب سرمایه­داران نخواهد شد. نظام سرمایه­داری برای حفظ لایه­های مختلف نیروی كار، نیاز به آن دارد تا نیروی كار را از پائین­ترین لایه­های اجتماعی تا متخصص­ترین آن در بخش­های مختلف اجتماعی به­كار گیرد و برای هر بخش از آن، دستمزدی به اصطلاح متناسب با سود­آوری آن تعیین كند. سودآوری­ای كه به وسیله­ی نظام طبقاتی سرمایه­­داری تعیین می­شود.

سیستم آموزشی استثمارگرانه از این­كه عده­ای از كودكان نتوانند وارد مراکز تحصیل علم و دانش بشوند؛ سود میبرد زیرا كه همواره جامعه­ی طبقاتی، نیروی كاری را لازم دارد كه ساده­ترین شغل­ها را با كمترین دستمزد انجام دهند و آنان همان كسانی هستند كه هیچ نیازی به تحصیلات و آموزش ندارند. پس سیستم طبقاتی به آن می­اندیشد كه چرا برای آنان هزینه كند و به قول مدافعان نظام سرمایه­داری، جامعه به نظافتچی و واكسی هم نیاز دارد و این امر نیازی به آموزش و پرورش ندارد. همچنین آنان كه در مقاطع مختلف تحصیلات به عنوان ریزش و یا مردودی­ها و یا كلیه­ی دانش­آموزانی كه به خاطر شرایط اقتصادی مجبور به ترک تحصیل میشوند برای نظام سرمایه­داری، نعمتی بزرگ هستند زیرا كه در درجه­ی اول هزینه­های تحصیل آنان از دوش دولت سرمایه­داران برداشته می­شود و و هزینه های رقابت آنان كمتر میشود و امكانات بیشتری در اختیار فرزندان طبقات بالا قرار میگیرد و در ثانی نیروی كار ارزانی برای خدمات مختلف توسط كودكان كار بازتولید میشود. نیروی كار ارزانی كه باز­تولید آن تداوم بی­وقفه­ی سود سرمایه­داران را تضمین میكند و كودكان كار را به برده­های نظام سرمایه­داری تبدیل كرده و از آنان در بخش­های مختلف این نظام به عنوان نیروی كار ارزان میتوان بهره جست.

طبقات استثمارگر هیچ­گاه به آموزش یکسان برای همگان فكر نمیكنند. آن­ها مراحل آموزش را بازتولید نیروی كار در سطوح مختلف میدانند، بازتولیدی كه نیروی كار را در سطوح مختلف از خدمات ابتدایی گرفته تا خدمات تخصصی تربیت كنند تا تداوم نظام استثمارگرانه را تضمین كنند. از متخصصان علوم تجربی تا مربیان نظام سرمایه­داری كه تلاش میكنند این نظام را ابدی و لایتغیر تصویر کنند. آن­ها متخصصانی را تربیت میكنند تا به نسل­های آینده آموزش دهند كه رستگاری در اطاعت از نظام حاكم سرمایه­دارانه است و این نظام طبقاتی بهترین دستاورد بشر است و تنها این­چنین میتوان زندگی كرد و تساوی انسانها “افسانه­ای بیش نیست كه دشمنان سعادت بشر آن را برای انحراف اذهان تبلیغ میكنند.”

در نتیجه آن نیروی كاری را تا آخر آموزش میدهند و به دانشگاه­ها و مراكز تخصصی راه میدهند و ملقب به متخصص و كارشناس میكنند كه به­طور كامل، مطیع نظام طبقاتی بوده و نظم آن را همانند نظم طبیعت به رسمیت بشناسد و سرسپرده و وفادار به آن باشد. بی­جهت نیست كه متخصصان معرفی شده از جانب این نظام و به رسمیت شناخته شده از طرف رسانه­ها و ارگان­های نظام سرمایه­داری به دلالت مطابقه و طابق النعل بالنعل همانند طبقات استثمارگر فكر میكنند و همان افكار را برای بازتولید نیروی كار در سطوح مختلف برنامه­ریزی می­كنند. اندك متخصصان و یا تحصیلكردگان مخالف  نظم و نظام استثماری به راحتی به حاشیه رانده میشوند. برای آن­كه متخصص و صاحب­نظر معرفی شوی باید چار­چوب نظام سودمحور را بپذیری و حداكثر در جهت اصلاح آن، بیانات یا نوشته­هایی ابراز كنی.

آن­گاه كه علم و دانش كالایی میشود و كسانی قادر به ادامه­ی تحصیلات عالی هستند كه مبالغ كلانی را برای دریافت مدارك عالی سرمایه­گذاری كنند، شكی نیست كه به این سرمایه­گذاری در یك جامعه­ی سودمحور به صورت امری سود­آور نگریسته شود. این نگرش سرمایه­دارانه به­طور طبیعی دریافت این مدارك را در زمره­ی سرمایه­ای قرار میدهد كه از آن مطالبه­ی سود میشود. پس تنها راه مقابله با این امر، تلاش و پیگیری برای خروج علم و دانش از كالایی شدن و مقابله با این امر باید با تمام توان از جانب مخالفان كالائی شدن علم و دانش صورت گیرد .

در این بازتولید نیروی كار، طبقات استثمارگر حتی ولگردان و دزدهای انفرادی و باندی را هم برای بازتولید نظام سرمایه­داری لازم دارند و برایشان اهمیت ندارد كه ترك­تحصیل­كنندگان در كجای تقسیم نیروی كار قرار میگیرند. آن­ها دزدان و خلافكاران را از آن جهت لازم دارند كه اولاً با تنبیهات خشن و مجازات­های سخت، جوِ سركوب و ارعاب را رواج دهند تا از یك طرف نظام سرمایه داری را حافظ امنیت معرفی كنند و از طرف دیگر نیروی كارِ سر به راه در سایر سطوح داشته باشند و علاوه بر آن با ارعاب جامعه از وجود دزدان و خلافكاران، بودجه ­های نظامی كلان برای گسترش نیروهای امنیتی در اختیار داشته باشند تا بتوانند با هر­گونه اعتراضی از جانب نیروی كار و زحمتكشان به نظام سرمایه­داری، برخورد كنند. نیروهای نظامی و امنیتی در سراسر كشورهای سرمایه­داری می­بینیم كه هر از چند گاه نمایشی را با سر و صدا برای برخورد با به اصطلاح اراذل و اوباش به راه می­اندازند تا جوِ رعب و وحشت را در جامعه حاكم كنند و نیروهای امنیتی و انتظامی را برای نبردهای بزرگتر كه در مقابل اعتراضات به نظام سرمایه­داری، آماده و مهیا نگه دارند زیرا اگر در یك جامعه­ی سرمایه­داری برای مدتی دزدی نشود دیگر هیچ توجیهی برای گسترش روزافزون بودجه­های كلانِ نیروهای نظامی و امنیتی نیست.  پس، از ترك تحصیل  و خصوصی شدن آموزش و پرورش كه یكی از بنیان­های اساسی این تركِ تحصیل است، چندان هم نگران نیستند زیرا كه جامعه­ی طبقاتی باید بازتولید شود.

آموزش رایگان و همگانی بدون حصر و استثناء حق همگان است.

اگر بپذیریم كه علم و دانش دست آورد تمدن بشر است و میراث خاص طبقات استثمارگر نیست، پس دسترسی به آن باید در اختیار همه ی انسانها باشد و كسی حق ندارد طبقات زحمتكش و سلبقدرت شده را از دسترسی به علم و دانش منع كند. حال این منع چه به صورت اجبار فیزیكی باشد و یا اجبار اقتصادی. از این جهت است كه تشكل­های مستقل معلمان و دانشگاهیان در حمایت از كارگران و زحمتكشان، وظیفه­ی دفاع از آموزش رایگان برای همگان بدون هیچ حصر و استثناء را بر عهده دارند.

 نمونه­ی بارز تشكل­های مستقل معلمان در كشورهایی مانند كره، مكزیك و كشورهای دیگر شاهد همین امر است كه این تشكل­های مستقل، آموزش رایگان و همگانی  را در دستور كار خود قرار داده­اند.

اتحادیه، سندیکا و هر نوع تشكلی میان معلمان نمی­تواند نسبت به امر آموزش بی­توجه باشد و این مسأله را یكی از اصول منشور تشكیلاتی خود قرار ندهد. آن تشكلی از معلمان است كه در برابر فشارهای سركوبگرانه­ی آموزش و در برابر جوِ ارعاب و وحشت ایجاد شده توسط حاكمان در آموزش و پرورش بایستد و همبستگی معلمان را بر این محور قراردهد، معلمان از آن­جا كه قشر روشنفكر كارگران و زحمتكشان هستند و از قدیم، كارگر- روشنفكر بوده­اند یعنی كارگری كه نیروی فكری خود را می­فروشد و با آن زندگی می­كند در این زمینه نمی­توانند تنها به معیشت خود فكر كنند زیرا كه معیشت آنان  بخشی از زندگی آن­هاست كه می­تواند وجود فكری آن­ها را تغذیه كند، وجود فكری معلم، كمتر از وجود فیزیكی او نیست، در این زمینه همان­گونه كه نویسندگان در كنار دغدغه­ی معیشت، دغدغه­ی سانسور و سركوب فرهنگی را كمتر از معیشت خود نمی­دانستند، معلمان نیز به همین امر باید توجه داشته باشند كه وجود یك بنیان فكری آزادی­خواه و ضد سلطه­ی سرمایه­دارانه در آموزش و پرورش فرض هر نوع تشكل است. از این­جاست كه در اساسنامه­های تشكل­های معلمان همواره جای یك منشور فكری خالی بوده است و می­تواند از این به بعد این امر نیز در دستور هر تشكلی قرار گیرد. تشكل حول محور صرفاً معیشتی در شأن این كارگرـ روشنفكران نیست.

 علاوه بر آن مقابله با هر نوع ارعاب و تهدید و به­خصوص تنبیهات بدنی كه مختص شیوه­های طبقات استثمارگر است باید همواره از جانب تشكل­های مستقل معلمان به بی­رحمانه­ترین وجه، مورد اعتراض قرار گیرد. همچنین هر نوع تبعیض در آموزش و پرورش كه این امر هم مختص آموزش طبقاتی است زیرا كه حفظ منافع طبقات است كه تبعیض را در آموزش و پرورش دامن می­زند و به آن تداوم می­بخشد.

منتشره در سایت مدافعان حقوق کارگر

POST A COMMENT.