این فریاد یک زن شجاع خطاب به مردمی است که در یک صف طویل برای خرید صفکشیدهاند. این فریاد بازتاب کدام نیاز جامعه ایران است؟ آیا حقیقتاً مردم ایران سکوت کردهاند یا بازتاب نیاز دیگری است که جامعه ایران در شرایط کنونی آن را میطلبد؟ مشکل جامعه ایران در اوضاع کنونی کجاست؟
این واقعیت برکسی پوشیده نیست که بر بستر تضادهای انباشتهشده و بحرانهای متعددی که در طول سالهای متمادی در بطن جامعه ایران شکل گرفتند، بهویژه بحران اقتصادی ژرف و لاینحل موجود، یک بحران سیاسی عمیق انقلابی جامعه ایران را فراگرفته است. این بحران سیاسی که در چند سال اخیر همراه با رشد و اعتلای مبارزات تودهای مدام عمیقتر و ژرفتر شده است، بیان روشنی است از این حقیقت که امکان حکواصلاح در نظم موجود وجود ندارد و جامعه یک دگرگونی انقلابی را میطلبد. از همین روست که شرایط عینی جامعه ایران در طول نزدیک به چهار سال گذشته، دوران جدیدی از مبارزات سیاسی تعرضی تودهای را برای سرنگونی جمهوری اسلامی گشوده است. بهویژه با قیام آبان ماه سال ۹۸ ، اعتلای انقلابی جنبش به نقطهای رسید که یک موقعیت انقلابی در ایران شکل گرفت. کسی نمیتواند این واقعیت را انکار کند که تودههای مردم ایران پس از تحمل سالها ستمگری طبقه حاکم و دولت پاسدار منافع آن به نقطهای رسیدهاند که دیگر نمیخواهند و نمیتوانند به روال گذشته زندگی کنند، نشان دادهاند که حتی آمادهاند درنبرد برای سرنگونی نظم موجود جان خود را فدا کنند. این حقیقت بهوضوح در قیام آبان ماه سال ۹۸ و مبارزات اخیر مردم خوزستان نشان داده شد. اما در همین حال طبقه حاکم نیز که تمام سیاستها و تاکتیکهایش با شکست روبهرو شده و ورشکستگی خود را به عموم تودههای مردم نشان داده است، نمیتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. معنای این گفتار این است که جامعه ایران نیاز به تغییر و دگرگونی دارد. سؤال اما این است که با توجه به همه این واقعیات، چرا پس از گذشت نزدیک به چهار سال از آغاز یک دوران انقلابی با تمام مبارزاتی که در این دوران رخداده است، یک تظاهرات سراسری گستردهتر از تظاهرات دیماه سال ۹۶ رخ نداد؟ چرا پی آمد اعتلای مبارزات سیاسی کارگران مجتمع نیشکر هفتتپه ، فولاد اهواز، هپکو و آذرآب در سال ۹۷ با شعارهای آشکارا ضد سرمایهداری و طرح آلترناتیو کارگری در شعار نان- کار- آزادی- اداره شورایی ، موج گستردهتری از جنبش سیاسی طبقه کارگر شکل نگرفت؟ مگر جز این است که تمام تضادهای جامعه در این دوران حادتر و بحرانهای موجود عمیقتر شدهاند؟ این واقعیت قابل انکار نیست که بحران اقتصادی با تمام عواقب اجتماعی آن ژرفتر و شرایط مادی و معیشتی کارگران و زحمتکشان روزبهروز وخیمتر شده است. هیچگاه در طول سالهای گذشته همچون امروز، مردم ایران زیر شدیدترین فشارهای ممکن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار نگرفتهاند. نظم حاکم بر ایران تودههای کارگر و زحمتکش را به چنان فلاکت و بدبختی سوق داده است که اکنون متجاوز از ۸۰ درصد جمعیت کشور در زیرخط فقر زندگی میکنند و دهها میلیون تن در گرسنگی مداوم به سر میبرند. بیکاری ابعاد بیسابقهای به خود گرفته است. از جمعیت ۶۲ میلیونی در سن کار تنها ۲۲ میلیون در ایران شاغلاند. سطح زندگی کارگران به نحو بیسابقهای تنزل یافته است.سرکوب، اختناق و کشتار افزایشیافته است. جمهوری اسلامی بهعنوان فاسدترین دولت نمونه جهان، رسوایی و ورشکستگیاش را عریانتر از گذشته در برابر همگان به نمایش گذاشته است. ناتوانی طبقه حاکم حتی در تخفیف کوچکترین معضلات جامعه بر همه و هرکس روشنتر از روز شده است. کشتار بیرحمانه نه صد هزار ادعائی، بلکه صدها هزار تن از مردم ایران در جریان بیماری کرونا نفرت و انزجار از جمهوری اسلامی را به اوج رسانده است. بااینوجود، رژیم ارتجاعی و ضد انسانی حاکم همچنان بر سر قدرت باقیمانده است . علت آن چیست؟
میتوان به دلایل مختلفی اشاره کرد، اما پاسخ قطعی به سؤال بالا را میتوان در یک جمله خلاصه کرد:
هرگز یک نظم اجتماعی یا یک رژیم سیاسی ولو پوسیدهترین آن، حتی باوجود آمادگی تمام شرایط عینی برای انقلاب، یعنی وجود یک موقعیت انقلابی، خودبهخود سرنگون نمیشود ، مگر آنکه علاوه بر شرایط عینی، شرایط ذهنی انقلاب نیز فراهم باشد، طبقه پیشرو جامعه که رسالت برپائی انقلاب و دگرگونی جامعه را بر عهده دارد، از آمادگی ذهنی لازم برای رویآوری به انقلاب برخوردار باشد. این واقعیتی است که تمام تجارب جهانی بر آن مهر تأیید زده است. مشکل جامعه امروز ایران در همینجاست که شرایط ذهنی انقلاب از شرایط عینی عقبمانده و طبقه کارگر تاکنون از آن سطح از آگاهی و تشکل برخوردار نشده که بهعنوان رهبر جنبش سیاسی کنونی ظاهر شود و انقلاب را برپا کند.
در جامعه ایران در همین لحظه یک جنبش سیاسی علیه نظم موجود وجود دارد که مکرر در سالهای اخیر، حضور آن را در خیابانها و شهرهای ایران با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، سرنگون باد جمهوری اسلامی دیدهایم. اما پوشیده نیست که این جنبش، بیسازمان و فاقد رهبری است. از همین روست که به شکل مبارزات پراکنده و ناپیوسته در شهرهای مختلف بروز میکند و با یک موج سرکوب عقب مینشیند تا در جای دیگر سربلند کند. این جنبش، خودبهخود و با اتکای به خود نه میتواند تبدیل به جنبشی سراسری و ادامهدار شود ، نه از رهبری برخوردار گردد و نه ضربات کاری بر رژیم وارد آورد. نیاز به نیروی دیگری برای جبران ضعفهای خود دارد.
اما چه کسی و کدام نیروی اجتماعی در شرایط امروز ایران میتواند این جنبش را رهبری کند و به آن شکلی سازمانیافته و سراسری بدهد. در جامعه ایران ، دوران اینکه یک فرد، مستثنا از اینکه چه افکاری دارد و کدام منافع طبقاتی را نمایندگی میکند، بتواند چنین نقشی را بر عهده بگیرد، هم به دلیل تجربه فاجعهباری که مردم ایران از انقلاب سال ۵۷ به دست آوردند و هم به علت رشد آگاهی و مرزبندیهای طبقاتی که در این سالها در ایران صورت گرفته، پایانیافته است. بنابراین، انجام چنین وظیفهای بر عهده یک نیروی اجتماعی و سیاسی است. در جامعهای با اکثریت بسیار بزرگ کارگران و تودههای زحمتکش فقط یک طبقه، طبقه کارگر است که میتواند چنین وظیفهای بر عهده گیرد. چرا که اولاً- منافعش در سرنگونی نظم موجود است و هیچ رشتهای آن را به حفظ نظم موجود پیوند نمیدهد، ثانیاً- بنا به موقعیت اقتصادی و نیز کمیت خود، قدرت و توان سرنگونی نظم موجود و رهبری جنبش را دارد. ثالثاً – از شکلهای مبارزاتی برخوردار است که میتواند به مبارزه شکلی سراسری بدهد.
اما معضل در این است که طبقه کارگر هنوز تا به امروز توانائی انجام وظیفه انقلابی خود را پیدا نکرده است. دچار ضعفهایی است که نتوانسته به وظیفه خود عمل کند و تمام بنبستی که جنبش در این مدت گرفتار آن بوده در همینجاست.
واقعیتی است بر همگان آشکار که کارگران ایران در طول لااقل یک دهه اخیر تا به امروز آنقدر مبارزات داشتهاند که در کمتر کشوری از جهان میتوان نمونه آن را یافت. اما با تمام این مبارزات و پیشرفتی که جنبش طبقه کارگر در این سالها ازنظر آگاهی و سازمانیافتگی داشته، متأسفانه طبقه کارگر هنوز نتوانسته بهعنوان یک طبقه در مقابل طبقه حاکم قد علم کند. تمام مبارزات کارگران در این سالها گسسته و جدا از هم و عموماً بر سر مطالبات اقتصادی و رفاهی بوده است. حتی در مواردی که یک خواست سیاسی مطرحشده است، این خواست مختص کارگران این یا آن کارخانه و رشته بوده است و نه مطالبه سیاسی که خواست عمومی جامعه باشد و نظیر شعار سال ۹۷ کارگران هفتتپه، مستقیماً طبقه حاکم را به چالش بکشد. روشن است تا وقتیکه طبقه کارگر بر این ضعف غلبه نکند، تا وقتیکه طبقه کارگر بهصورت یک طبقه متشکل بهعنوان رهبر سیاسی جنبش عموم تودههای مردم ظاهر نشود، نهفقط معضلات و موانع کنونی جنبش سیاسی برای سرنگونی نظم موجود برطرف نخواهد شد، نهفقط موقعیت انقلابی به انقلاب منجر نخواهد شد، بلکه این تأخیر عامل ذهنی نسبت به عامل عینی میتواند خطراتی فاجعهبار نهفقط برای عموم مردم ایران، بلکه برای خود طبقه کارگر، منافع و اهداف آن داشته باشد. بنابراین اگر در مورد موانع کنونی که جنبش با آنها روبهروست، نقدی هست این نقد به تودههای مردمی که در این چهار سال در کف خیابانهای شهرهای ایران نبرد کردند و عموماً متشکل از کارگران، جوانان بیکار خانوادههای کارگری و زحمتکش، تهیدستان و زحمتکشان و شهرها هستند، کشته دادند، در زندانها شکنجه شدند و به حبسهای طولانی محکوم شدند، وارد نیست. آنها سکوت نکردهاند، اگر هم در پی هر نبرد و سرکوب، منفرد ماندند و به ناگزیر عقبنشینی کردند، ایرادی به آنها نیست. نقد به طبقهای است که ما خودمان را جزئی از آن میدانیم. این نقد ازآنروست که این طبقه وظیفه دارد، رسالت دارد و تنها طبقه نجاتبخش تودههای مردم ایران از شر تمام فجایع نظم موجود است. نقد به ضعفهای طبقه کارگر و تأخیری است که این طبقه تاکنون در انجاموظیفه خود برای حضور در جنبش سیاسی به عنوان یک طبقه و رهبری جنبش داشته است. طبقه کارگر فقط با نقد مداوم خود میتواند نقاط ضعف و اشتباهات خود را برطرف کند و از پس رسالت بزرگ خود برآید. کافی نیست که سازمانهای کمونیست و تمام پیشروان و فعالین کارگری مدام مبارزات طبقه کارگر را تحسین کنند. نقد ضعفها و اشتباهات طبقه کارگر به ویژه در اوضاع سیاسی کنونی خدمتی بزرگتر به طبقه کارگر است. اگر جنبش تودههای مردم در شهرهای ایران ناپیوسته است و هر بار سرکوب میشود و به هدف نمیرسد، اگر باور داریم که جز طبقه کارگر هیچ نیرویی نمیتواند ضعفهای آن را برطرف کند، اگر پس از گذشت نزدیک به چهار سال از جنبش سال ۹۶ و رویدادهای انقلابی پسازآن، ارتجاع همچنان به حیات خود ادامه داده، باید آشکارا گفت که ضعف اصلی در طبقه کارگر ایران است که نتوانسته بهعنوان یک نیروی سیاسی مستقل در مقابل رژیم حاکم ظاهر شود. فقط این نیست که ضعفها و عقبماندگی سیاسی طبقه کارگر تأثیرات وخیمی بر جنبش سیاسی تودههای زحمتکش مردم ایران علیه رژیم برجای گذاشته است. حتی از زاویه منافع اقتصادی و مطالبات فوری طبقه کارگر نیز، این ضعفها تأثیرات مخربی بر شرایط مادی و معیشتی عموم کارگران برجای نهاده است. به ترازنامه ده سال اخیر مبارزه طبقه کارگر حول مطالبات اقتصادی، صنفی و رفاهی نگاه کنیم. بهرغم بیشمار مبارزات کارگران ، سالبهسال وضعیت طبقه کارگر از جمیع جهات بدتر شده است. ده سال پیش حداقل دستمزد کارگران حدود ۲۰۰ دلار بود و امروز به حدود ۶۰ دلار کاهشیافته است. ۵ سال پیش صحبت از خط فقر ۵ تا ۶ میلیونی بود و امروز که حداقل دستمزد دو میلیون و ۶۰۰ هزار تومان و با تمام مزایا ۴ میلیون تعیینشده است، خط فقر به ۱۲ میلیون تومان رسیده است. یعنی کارگر حداقل دستمزد بگیر در قعر خط فقر قرارگرفته است. پوشیده نیست که حقوق ماهانه اکثریت بسیار بزرگ کارگران زیر حتی ۱۰ میلیون تومان قرار دارد. اگر ۲۰ تا ۳۰ درصد هم حداقل حقوق کارگر در اول هرسال افزایشیافته تورم ۵۰ تا ۶۰ درصدی قدرت خرید عموم کارگران را لااقل یکسوم کاهش داده است. تمام واقعیتهای موجود در همین چند سال اخیر بهوضوح نشان داده است که حتی مطالبات اقتصادی و رفاهی کارگران راهحل سیاسی دارد و نه اقتصادی. نیازمند مبارزه سیاسی است و نه اقتصادی.این البته به معنای نفی مبارزه اقتصادی و مطالبات اقتصادی و صنفی در هر شرایطی نیست، بلکه بدین معناست که در شرایط کنونی ایران حتی تحقق کوچکترین مطالبات اقتصادی و رفاهی کارگران با مبارزه سیاسی طبقه کارگر و عالیتری شکل آن مبارزه برای سرنگونی نظم موجود به هم گرهخورده است. ازهرجهت که به مسئله نگاه شود، تنها راه نجات خود کارگران از وضعیت فاجعهباری که سرمایهداری برای آنها به بار آورده است، رویآوری به مبارزه سیاسی است. باید صریح و آشکار گفت: اگر طبقه کارگر همچنان در رویآوری به مبارزه سیاسی تأخیر داشته باشد، اگر طبقه کارگر همچنان دربند چانهزنی بر سر مطالبات اقتصادی خود با کارفرما باقی بماند و بهعنوان یک طبقه با اهداف سیاسی روشن علیه نظم موجود بپا نخیزد، به اعتصابات عمومی ، به قیام و انقلاب علیه نظم ارتجاعی کارگر ستیز سرمایهداری برنخیزد، سرنوشتی وخیمتر و وحشتناکتر از امروز در انتظار اوست. روشن است که این تأخیر طبقه کارگر چه نتایج فاجعهباری برای مبارزات و مطالبات عموم تودههای مردم ایران داشته و خواهد داشت. قراری نیست که یک موقعیت انقلابی سالها همچنان ادامه یابد تا روزی که طبقه کارگر بهآرامی خود را مهیای رویآوری به انقلاب سازد. اوضاع سیاسی جامعه در شرایط بحرانی میتواند به علل مختلف سریعاً تغییر کند. مردمی که در این سالها به خیابان آمدند و جان فدا کردند، خسته و فرسوده میشوند. حتی خود را کنار میکشند. نمیتوان انتظار داشت بازنشستگان و معلمانی که متجاوز از یک سال همهروزه حتی در شرایط بیماری کرونا در خیابانها تظاهرات کردند و شعار علیه رژیم سر دادند، همچنان یکه و تنها به این مبارزه ادامه دهند. نمیتوان انتظار داشت مردمی که بیپناه و تنها در سکوت عزیزان خود را همهروزه به گور میسپارند، خشم خود را در غیاب جنبشهای بزرگ سیاسی بر سر قاتلین آوار کنند. طبقه حاکم نیز بیکار ننشسته و نخواهد نشست. فقط جمهوری اسلامی و سرکوب بدیل آن نیست. میتواند راههای دیگری را برای خروج از بحران سیاسی در پیش گیرد، به شیوه دیگری حکومت کند و توازن را به نفع خود برهم بزند . اگر هم باند حاکم کنونی همچنان اصرار بر ادامه حکومت به شیوه کنونی داشته باشد و طبقه انقلابی بازهم آمادگی رویآوری به انقلاب نداشته باشد، جامعه ایران سیر قهقرائی خود را ادامه خواهد داد و فجایع بزرگتری به بار خواهد آورد، همانگونه که در سالهای اخیر شاهد آن هستیم. بنابراین در شرایط خطیر کنونی وظیفه هر کمونیست، هر پیشرو و فعال کارگری است که کارگران را به تشدید مبارزه برای رویآوری به مبارزه سیاسی ، به برپائی اعتصابات سیاسی و انقلاب فراخواند. کارگران بپا خیزید و با برافراشتن پرچم کار- نان- آزادی-حکومت شورایی به جنبش سیاسی مستقل طبقه کارگر شکل دهید! به انقلاب رویآورید و بساط نظم ستمگرانه سرمایهداری را برچینید! این وظیفه و رسالت طبقه کارگر ایران است.
نظرات شما