خمینی و زد و بندهای پنهانی اش با آمریکا

طی دو هفته اخیر سایت بی بی سی با انتشار سلسله مقالاتی به قلم کامبیز فتاحی اقدام به بازنشر گوشه هایی از اسناد مذاکرات پشت پرده خمینی و منصوبینش با فرستادگان ویژه دولت وقت آمریکا کرده است. تماس ها و مذاکراتی که اولین بار در دیماه ۵۷ هنگام اقامت خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس صورت گرفت و پس از آن در بهمن ماه همان سال پیش از سقوط کامل رژیم سلطنتی شاه در تهران تداوم یافت.
سازش و تلاش مشترک قدرت‌های امپریالیست به ویژه امپریالیسم آمریکا و ارتجاع داخلی به رهبری خمینی برای مهار و سرکوب انقلاب ایران، حقیقتی است که از همان آغاز به قدرت رسیدن هیئت حاکمه جدید به رهبری خمینی، آشکار شده بود. سازمان ما سال‌ها پیش در تحلیل خود از ماهیت طبقاتی و خصلت ارتجاعی جمهوری اسلامی این بند و بست و سازش را برملاکرده بود. اسناد و خاطرات دست اندرکاران این زدو بند و سازش و اهداف مشترک آنها، در طول این سال‌ها،از جمله خاطرات سولیوان، هویزر، ژیسکاردستن وغیره، جزئیات مشخص‌تری از این زد و بند و سازش را ارائه دادند. بنابراین ترجمه بی بی سی از اسنادی که دولت آمریکا آنها را از طبقه بندی اسناد محرمانه خارج کرده، حقیقت جدیدی رابرملا نکرده است. اگر نکته جدیدی در این اسناد نیست، هدف از ترجمه آنها چیست؟ بی بی سی که در آن ایام بلندگوی تاثیرگذار پیشبرد سیاست امپریالیسم در انتقال قدرت به دارودسته خمینی و متحدین آنها امثال نهضت آزادی و جبهه ملی بود، هدف معینی را از این ترجمه دنبال می‌کند که همانا تاثیرگذاری بر نزاع کنونی جناح های رژیم در مورد مناسبات با دولت آمریکا و تقویت یک جناح رژیم است. از همین رو است که با واکنش شدید خامنه‌ای مواجه شده که اسناد را جعلی اعلام کرده است. اما ببینیم این اسناد چه می‌گویند:
بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا که با گذشت بیش از سه دهه هم اکنون از حالت محرمانه خارج شده اند، روز ۱۵ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۵ دی ۱۳۵۷) برای اولین بار وارن زیمرمن، از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در پاریس به دیدار ابراهیم یزدی،مشاور و رابط امین خمینی می‌رود. دیداری کوتاه که فقط به مدت ۲۰ دقیقه در هتلی واقع در نوفل لوشاتو محل اقامت خمینی انجام گرفت. اهمیت آن دیدار اولیه، نه در سری بودن آن، بلکه در این بود که آغاز روند مذاکرات پشت پرده آمریکا و نزدیکان خمینی را در گستره ای وسیعتر فراهم ساخت. تماس ها و دیدارهایی که پس از آن از طریق ویلیام سالیوان سفیر وقت دولت آمریکا با بازرگان، محمد بهشتی و موسوی اردبیلی در تهران و دیدار شهریار روحانی و رضا صدر با اندرو یانگ در آمریکا صورت گرفت.(۱)
در واقع هدف اولیه آمریکا از تماس با خمینی، تسهیل روند سازش و هموارکردن زمینه برای دیدار‌های محمد بهشتی و مهدی بازرگان با فرماندهان ارتش و رئیس ساواک رژیم پهلوی بود. البته تماس‌های رئیس ساواک با طرفداران خمینی از مدتی پیش آغاز شده بود. طبق اسناد منتشره در بی بی سی، سالیوان سفیر وقت آمریکا در ایران سعی کرده بین امرای ارتش و محمد بهشتی دیداری برگزار کند(۲). دیدارها و زدو بندهایی که روزهای پیش از قیام بهمن ۵۷ به‌ویژه پس از “کنفرانس گودالوپ” با حضور بهشتی، بازرگان در داخل و امثال یزدی در خارج از ایران، با نمایندگان آمریکا شکل قطعی به خود گرفت. دیدارهای سری و مذاکراتی پشت پرده که دست کم سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) از همان آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا حدودی پرده از ماهیت و نتایج مذاکرات پشت پرده منصوبین خمینی با نمایندگان آمریکا برداشت و نوشت: “در تهران ژنرال هویزر با مقامات بسیار ملاقات کرد که اسرار آن به طور کامل فاش نشد، ولی قسمت هایی از آن از گوشه و کنار درز کرده است. سپهبد ربیعی در دادگاه انقلاب گفت، که هویزر به ایران آمد و در جلسه سران ارتش گفت، شاه باید برود و ارتش نسبت به دولت جدید اظهار وفاداری کند. وی به تمام سران ارتش دو شماره تلفن می دهد که در صورت لزوم از آن ها دستور بگیرند، یکی شماره بازرگان و دیگری شماره بهشتی.”(۳)
آنچه دولت آمریکا را در مسیر یافتن راه حلی جهت سازش با خمینی سوق داد، نتیجه شرایط ویژه ای بود که بر بستر عینی جنبش انقلابی توده های مردم ایران پس از شهریور ۵۷ در متن انقلابی جامعه ایجاد شده بود. شکل گیری موقعیت انقلابی در جامعه و ایجاد وضعیتی توفانی که به گفته لنین دیگر “پایینی ها نخواهند” به روال سابق زندگی کنند و “بالایی ها هم نتوانند” به روال گذشته حکومت کنند، سبب شده بود تا توده های میلیونی به “میدان عمل تاریخی مستقل” کشیده شوند. با ایجاد موقعیت انقلابی و به تبع آن اعتراضات گسترده و مستمر توده ها و رادیکال‏تر شدن تظاهرات خیابانی، عملا تمام تاکتیک های شاه جهت مهار انقلاب با شکست روبرو شده بود. سرکوب دیگر کارساز نبود؛ توده های وسیع مردم در خیابان ها، حکومت نظامی ژنرال ازهاری را به ریشخند می گرفتند؛ تا جاییکه شاه هم اعلام کرد که: صدای انقلاب مردم را شنیده است.
متلاشی شدن قدرت عملی نیروهای ساواک، بی انگیزه شدن بدنه ارتش در سرکوب های خیابانی و به دنبال آن آزادی زندانیان سیاسی، شرایط عینی جامعه و انقلاب را لحظه به لحظه برای گسترش و نفوذ روز افزون نیروهای چپ و کمونیست فراهم می ساخت. رادیکالیزه شده انقلاب و گسترش نفوذ نیروهای چپ و کمونیست و به طور اخص گسترش دایره نفوذ سازمان چریک های فدایی خلق ایران در پی آزادی صدها زندانی سیاسی فدایی و کمونیست ، توامان خمینی و آمریکا را نسبت به تحولات پیش رو به وحشت انداخته بود.
بر بستر چنین شرایطی که توده های میلیونی به “میدان عمل تاریخی مستقل” کشیده شده بودند، سرکوب خشن و عریان جنبش نه تنها ممکن نبود، بلکه تداوم این وضعیت می توانست وقوع جنگ مسلحانه توده ای را نیز محتمل سازد. لذا، “بورژوازی و امپریالیسم زمانی که دریافتند سرکوب خشن دیگر قادر نیست جلوی جنبش را بگیرد، به فکر استفاده از نفوذ خمینی در میان توده ها برای لگام زدن بر جنبش توده ای عظیم افتادند که سیستم را با خطر نابودی روبرو ساخته بود.”(۴)
در چنین وضعیتی و با توجه به اینکه برای دولت امپریالیستی آمریکا مسجل شد با ماندن شاه، مهار انقلاب غیرممکن است، از این رو تلاش برای سازماندهی “ارگان سازش” (۵) برای انتقال مسالمت آمیز قدرت آغاز شد. سازشی که هدف آن سرکوب انقلاب، مهار کمونیست‌ها و در عین حال جلوگیری از “نفوذ شوروی” در منطقه بود. از این رو می بایست هرچه سریعتر شرایطی فراهم می شد تا از گسترش جنبش توده ای و قدرت گیری سریع سازمان های انقلابی و کمونیست و پیوند ارگانیک آنان با توده های انقلابی جلوگیری می شد.
برای آمریکا و بورژوازی جهانی در شرایط توفانی و وضعیت خود ویژه ماه های پیش از قیام ۲۲ بهمن، خمینی و دارو دسته اش یگانه نیرویی بودند که می توانستند انقلاب را مهار و استراتژی “کمر بند سبز” مورد نظر آمریکا را تحقق بخشند. خمینی در موضع گیری علیه نیروهای چپ و کمونیست بارها با صراحت و قاطعیت تمام سیگنال های مورد نظر آمریکا را از خود بروز داده بود. “او حتا و در زمانی که در برابر شاه و حکومت نظامی قرار گرفته بود، در پاریس اعلام کرد، که به انتقال مسالمت آمیز قدرت معتقد است و تاکید کرد که: “ما به طرفداران خود توصیه می کنیم که هیچ گونه همکاری مشترک تاکتیکی و استراتژیکی با کمونیست ها نداشته باشند.”(۶)
دشمنی آشتی ناپذیر و ضدیت خمینی و امپریالیزم آمریکا با کمونیزم و سازمان های چپ و انقلابی نقطه وحدت و اشتراک آنان جهت مقابله با مطالبات انقلابی مردم و به بیراهه کشاندن جنبش انقلابی آنان بود. ارتجاع محض خمینی، نقش مذهب در به انحراف کشاندن مسیر انقلاب و مهمتر از همه مخالفت شدید خمینی با سازمان های انقلابی و کمونیست، نقطه اتکاء قابل اطمینانی برای دولت آمریکا در رسیدن به توافقات پشت پرده با رهبری جنبش بود. توافقاتی جهت انتقال مسالمت آمیز قدرت به دارو دسته خمینی و سپس سرکوب بی رحمانه نیروهای انقلابی و کمونیست توسط خمینی و دار و دسته اش و بازپس گیری دستاوردهای انقلاب. کاری که از فردای به قدرت رسیدن حاکمیت جدید در ۲۲ بهمن ۵۷ آغاز شد .
مذاکرات و توافقات پشت پرده دولت آمریکا و دار و دسته خمینی پیرامون دست نخوردن ارتش و انتقال مسالمت آمیز قدرت در عمل اما، با وقوع قیام خود انگیخته توده ها دچار اخلال شد. قیام ۲۲ بهمن، ضرباتی به ارگان ها و نهادهای بوژوازی وارد ساخت و در نتیجه برخی از معادلات و محاسبات مربوط به انتقال مسالمت آمیز قدرت برهم خورد. بی دلیل نبود که در روزهای قیام و در شرایطی که توده ها با سنگربندی در خیابان ها آخرین مقاومت ارتش و نیروهای گارد شاهنشاهی را درهم می شکستند، نمایندگان خمینی با بلندگو و در کمال سراسیمگی در خیابان های تهران نهیب می زدند: “امام دستور جهاد نداده است”. چیزی که بعدها، بازرگان از آن به عنوان سیل یاد کرد و گفت: “باران می خواستیم، اما سیل آمد”.
با این همه و به رغم اینکه قیام پر شکوه ۲۲ بهمن، بخشی از معادلات سیاسی و توافقات پشت پرده آمریکا و خمینی را در انتقال مسالمت آمیز قدرت از جمله توافق بر سر حفظ کامل ساختار ارتش شاهنشاهی برهم زد، اما خمینی که توده های متوهم را پشت سرداشت و رهبری جنبش را بدست گرفته بود، قادر شد از همان نخستین روزهای کسب قدرت، کشتی حکومت اسلامی را بر موج موج شطی از خون مردم قتل عام شده و کشتار بی وفقه نیروهای انقلابی به حرکت درآورد.
کشتارها و قتل عام هایی که با حمله به مطبوعات، دفاتر سازمان ها و بر هم زدن متینگ های سازمان های انقلابی و کمونیست شروع شده بود، با فرمان خمینی در یورش وحشیانه به مردم کردستان در ۲۸ مرداد ۵۸ شدت گرفت، با تهاجم به مردم ترکمن صحرا و پیامد آن در ترور ۴ رهبر شورایی ترکمن، توماج، مختوم، واحدی و جرجانی آشکارترگردید، با اعدام شاعر انقلابی توده ها، فدائی جانفشان سعید سلطانپور و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی در ۳۱ خرداد ۶۰، بر جسم و جان جامعه شمشیر کشید، با گسترش سرکوب، شکنجه و اعدام های روزانه در نخستین سال های دهه ۶۰، انقلاب مردم را به شکست قطعی کشانید و بدین وسیله تمام دستآوردهای مبارزات مردم و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن را یک به یک به تاراج برد. برای خمینی جلاد این همه سرکوب و کشتار بسنده نبود و سر انجام در ماه های پیش از مرگ خود، آخرین رسالت اش را نیز در پایبندی به سرکوب و قلع و قمع کمونیست ها و انقلابیون به اجرا در آورد.
کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷، اوج و برآمد این “ارگان سازش” بود. تا هر آنچه را که رژیم شاهنشاهی در عرصه کشتار، شقاوت و بی رحمی، تباهی و در ویران کردن زندگی کارگران و توده های زحمتکش نیمه تمام گذاشته بود و یا قادر به انجام آن نبود، خمینی و دارو دسته اش به پایان برسانند. خمینی رفت اما، افکار پلشت او در شکستن قلم ها، سرکوب مطبوعات، اسارت زنان، دستگیری، شلاق، شکنجه، اعدام و در یک کلام به تباهی کشاندن توده های مردم ایران تا به امروز، هم چنان باقی مانده است.
اسناد منتشر شده کنونی در بی بی سی، اگرچه اسناد تازه ای نیستند، با این وجود بازنشر این اسناد در شرایط بحرانی جمهوری اسلامی واکنش مقامات جمهوری اسلامی را برانگیخت. بی دلیل نیست که خامنه ای طی واکنشی سریع اسناد را “جعل” آمریکا خواند و علت آنرا “دشمنی دولت آمریکا و بریتانیا” با جمهوری اسلامی تفسیر کرد.
حال که با گذشت ۳۷ سال، باردیگر رسوائی بده بستان های پشت پرده خمینی با دولت امپریالیستی آمریکا درابعادی گسترده برملا شده است ، باید حسن خمینی در مصاحبه‌اش با شبکه اول تلویزیون ایران اعلام کند: “اینکه انقلاب با کسانی رابطه داشته حرف‌هایی است که هیچ کدام سند درستی ندارد”. باید سپاه پاسداران طی اطلاعیه ای این رسوایی بزرگ خمینی و همراهانش را تکذیب کند، باید علی لاریجانی رئیس مجلس، حمید انصاری قائم ‌مقام مؤسسه تنظیم و نشر آثار خمینی و عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت خاتمی هر کدام با سراسیمگی نسبت به اسناد منتشر شده واکنش نشان دهند و جملگی با تکذیب اسناد فوق، برای خمینی آبرو بخرند و طرح مذاکرات پشت پرده با آمریکا را، اقدامی در جهت “تحریف شخصیت” خمینی و تلاشی برای شکستن “قبح رابطه با آمریکا” قلمداد کنند.
بی دلیل نیست که در روایت های رسمی جمهوری اسلامی همواره تلاش شده تا چهره خمینی در هاله ای از تقدس با ماهیت ضد آمریکایی در اذهان جامعه و هواداران او باقی بماند. طی ۳۷ سال گذشته هر جا و هر کجا که ذکری از مذاکرات پنهان جمهوری اسلامی با آمریکا در سال ۵۷ و بعد از آن به میان آمده است، یاران خمینی همواره برقراری اینگونه تماس ها را به لیبرال ها و طرفداران نهضت آزادی نسبت داده اند. در هیچ یک از روایات حکومتی کمترین رد پایی از نام محمد بهشتی و موسوی اردبیلی روحانیون مورد وثوق خمینی موجود نیست. اکنون پس از گذشت ۳۷ سال انتشار وسیع اسناد مذاکرات پنهانی خمینی و نزدیکانش با آمریکا، آنهم در عصر شکوفایی شبکه های اجتماعی و سرعت ارتباطات جمعی، خمینی و یاران و همراهان خمینی و حکومتی را که وی پایه گذاری نمود مفتضح‏تر ساخته است.
به رغم اینکه موضوع مذاکرات پشت پرده خمینی و آمریکا، پیش از این نیز در خاطرات سالیوان سفیر وقت آمریکا در ایران و بعضا ابراهیم یزدی اولین وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی و فرد مورد وثوق خمینی در نوفل لوشاتو بیان شده اند، اما آنچه سبب برآشفتگی شدید هیئت حاکمه ایران از بازنشر این اسناد شده است، شرایط زمانی و وضعیت وخامت باری است که هم اینک جمهوری اسلامی در آن دست و پا می زند. دورانی که اولا به دلیل گستردگی شبکه های اجتماعی، گستره وسیع ابزارهای اطلاع رسانی موجب بازنشر سریع آن در میان نسل جدید می شود، خامنه ای و دیگران را به سراسیمگی کشانده است. دوم اینکه، در کشاکشی که هم اینک میان دو جناح اصلی هیئت حاکمه ایران بر سر موضوع ارتباط یا عدم ارتباط سیاسی با آمریکا وجود دارد، بازنشر این اسناد عملا می تواند شرایط درونی نظام و جامعه را تا حدودی به نفع جناح مقابل خامنه ای یعنی جناح روحانی – رفسنجانی در مسیر بازگشایی مناسبات بیشتر با آمریکا سوق دهد.
(۱)- شهریار روحانی و رضا صدر دو تن از منصوبین خمینی در کمیته ویژه‌ای بودند که او آن را مأمور نظارت بر فعالیت‌های مراکز دیپلماتیک ایران در آمریکا کرده بود. بنا بر اسناد منتشره، این دو نفر روز ۱۰ فوریه ۱۹۷۹ (۲۱ بهمن ۱۳۵۷) درست یک روز قبل از سقوط کامل رژیم سلطتنی شاه، به واسطه رمزی کلارک، وزیر دادگستری پیشین آمریکا به دیدار اندرو یانگ نماینده آمریکا در سازمان ملل می‌روند تا به آن‌ها توصیه کنند که دولت و مردم آمریکا از سقوط شاه “دست‌پاچه نشوند”. چرا که خمینی به رعایت حقوق بشر در مورد همه مردم ایران متعهد است.
(۲)- آمریکا برای هماهنگی و انتقال مسالمت آمیز قدرت و حفظ ارتش شاه همزمان از یک طرف توسط سالیوان با مهدی بازرگان و محمد بهشتی در تماس بود و از طرف دیگر ژنرال هایزر فرستاده ویژه آمریکا با ارتشبد عباس قره‌باغی، رئیس ستاد ارتش و سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک رایزنی می کرد.
(۳)- نبرد خلق ۱ ارگان تئوریک سازمان چریک های فدایی خلق(اقلیت) تیرماه ۱۳۵۹، تحولات سیاسی تا مقطع قیام و شکل گیری ارگان سازش.
(۴)- همان
(۵) – “در آستانه قیام به علت فقدان صفبندی طبقاتی مشخص، فقدان هژمونی پرولتاریایی بر جنبش، فقدان تشکل و آگاهی توده ها، فقدان سازمان های سیاسی انقلابی که با توده های خود، ارتباط و پیوند همه جانبه و نزدیک داشته باشند، خصوصیات طبقاتی و قشری رهبری جنبش و بالاخره احساس خطر بورژوازی در برابر توده ها و مبارزه اوج گیرنده آن ها، زمینه های عینی سازش بین بورژوازی و رهبری خرده بورژوازی جنبش را فراهم ساخت. بدین طریق در آستانه قیام سازشی شکل گرفت و حاکمیتی پدید آمد که ارگان سازش بود”. ۱۳ خرداد ۱۳۵۹، کار شماره ۶۱، ارگان سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت)، در باره ترکیب و ماهیت طبقاتی دولت. (اولین شماره نشریه کار اقلیت پس از انشعاب)
(۶)- نبرد خلق ۱ ارگان تئوریک سازمان چریک های فدایی خلق(اقلیت) تیرماه ۱۳۵۹ تحولات سیاسی تا مقطع قیام و شکل گیری ارگان سازش.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۱۹ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.