از کوزه برون همان تراود که در اوست

روز یکشنبه ۲۱ فروردین، برخی رسانه های داخل کشور از جمله “انصاف نیوز” طی خبر اعلام کردند: پسر ۱۷ ساله ای در ورامین، دختر همسایه افغانستانی شان را به خانه می برد و پس از تجاوز به او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش اسید می ریزد. اما چون جسد به طور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری می طلبد. دوست وی نیز ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پس از آن موضوع به اطلاع پلیس می رسد.
در حالی که بهت و ناباوری از پرپر شدن بی رحمانه “ستایش” دختر بچه ۶ ساله افغانی گلوی جامعه را می فشرد و بغض حاصل از این فاجعه بر جان آدمی تیغ می کشید، خبر دردناک دیگری در رسانه ها و شبکه های اجتماعی بازتاب داده شد. بر اساس گزارش خبرنگار اجتماعی ایسنا، روز ۱۹ فروردین ماه سال جاری، ساکنان خیابان طاهری منطقه خواجه ربیع مشهد در تماس با پلیس از اسارت زنی جوان به همراه دخترانش در همسایگی شان خبر می دهند.
گزارشگر ایسنا در ادامه می نویسد، اعظم و بچه هایش هانیه و هایده به مدت ۲۱ روز در خانه محبوس بودند، هیچ غذایی نبوده که خود و دختران ۵ و ۸ ساله اش بخورند. شوهرش او را داخل یک صندوق فلزی می انداخته و درش را قفل می کرده تا از نبود اکسیژن خفه شود. گاهی اوقات نیز زیر صندوق، اجاقی روشن می کرده و پاهایش را می سوزانده، در مواردی هم پارچه ای را آتش می زده و بر روی بدن برهنه اعظم می انداخته است؛ با چاقو تمام بدن همسرش را برش می زده؛ او را بر روی سیمان پشت بام خانه می کشیده تا حدی که لباسش پاره می شده و جراحت های بدی بر می داشته است.
همزمان با موج فزاینده انتشار اخبار مربوط به قتل “ستایش” و شکنجه ۲۱ روزه اعظم و دخترانش، اینبار شبکه های اجتماعی در خبری منسوب به شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهوری ایران از طرح “عقیم سازی زنان کارتن خواب” در نظام جمهوری اسلامی خبر دادند. خبری که واکنش های بسیاری را برانگیخت. به دنبال انتشار گسترده این خبر و به رغم اینکه شهیندخت مولاوردی در توییتر خود اعلام کرد که دولت هنوز هیچ برنامه‌ای در این زمینه ندارد، اما موضوع “عقیم سازی زنان کارتن خواب” که در واقع شیوه ای از اعمال خشونت دولتی علیه جسم و جان بخشی از زنان جامعه است، همراه با اخبار و حوادث مشمئز کننده دیگر همچنان از جمله خبرهای داغ شبکه های اجتماعی بوده اند.
طی دو هفته گذشته انتشار خبر تجاوز و قتل مشمئز کننده “ستایش” دختر بچه ۶ ساله افغانی توسط جوان ۱۷ ساله ایرانی در شهرستان ورامین و ماجرای ۲۱ روز شکنجه شدن اعظم و دو فرزند خردسال او توسط محمد شوهر و پدر بچه هایش و نیز خبر طرح “عقیم سازی زنان کارتن خواب” توسط دولت جمهوری اسلامی موجی از نفرت و انزجار را در داخل و خارج از ایران برانگیخت. به رغم سکوت اولیه دستگاه ها و مقامات به ظاهر مسئول جمهوری اسلامی نسبت به قتل ستایش، شبکه های اجتماعی اما، همانند برق و باد قتل “ستایش” و دو ماجرای دیگر را در سطحی وسیع انعکاس دادند.
اتفاقات نفرت انگیزی که در نگاه نخست اوج انحطاط جامعه و گنداب درونی نظام اسلامی حاکم بر ایران را به نمایش گذاشته است. حوادث و رخ داده هایی مشمئز کننده که مدام در جامعه استبداد زده و به یغما رفته ایران تولید و بازتولید می شوند. حوادثی که پایانی بر آن نیست و هر از گاهی فقط نمونه هایی از آن انتشار بیرونی می یابند، اتفاقاتی غیر انسانی که جملگی بازتاب دهنده وضعیت بحران زده جامعه ایران است. جامعه ای بیمار که طی ۳۷ سال حاکمیت جمهوری اسلامی و اعمال مداوم قوانین تبعیض آمیز دینی، جنسیتی و اجتماعی روز بروز بر گستره اعمال خشونت افزوده شده و وقوع حوادثی از این دست به امری عادی در جامعه تبدیل شده است. خشونتی ویرانگر در عرصه های فردی، اجتماعی و خانوادگی که تماما نتیجه و برآمد بلافصل اعمال خشونت دولتی در کلیت جامعه است. خشونتی که به طور مداوم از طرف رسانه ها حکومتی ترویج و توسط نیروهای حزب اللهی و نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در جامعه اعمال می شود، خشونتی که سال هاست به صورت نهادینه شده و ابزاری سهل الوصول تمام ارکان نظام اسلامی و به تبع آن ، جامعه را فرا گرفته است. جامعه ای بیمار و خشونت زده، جامعه ای گرفتار در چنگال حاکمیتی مستبد و رخداده هایی اینچنین که همانند شمشیر دامکلوس هر لحظه بر فراز سر مردم ایران جولان داده می شود.
خشونتی ویرانگر که هر روز بیش از گذشته جامعه و توده های سرکوب شده را تهدید می کند. وقتی هیئت حاکمه ایران طی نزدیک به چهار دهه در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از ابزار سرکوب و خشونت علیه مردم و گروهای اجتماعی بهره برده است، وقتی حاکمان اسلامی به صورت روزمره از صدا و سیما و دیگر تریبون های اجتماعی، قتل، کشتار و تعرض به زنان و مردان جامعه را ترویج می کنند، وقتی سیستم قضایی جمهوری اسلامی نوجوانان را به کام مرگ می کشد و محکومین به اعدام را در میادین شهرها آنهم در مقابل چشمان بهت زده کودکان در بلندای جرثقیل حلق آویز می کنند، وقتی نهادهای به اصطلاح آموزشی و پرورشی نظام اسلامی از زمان ورود کودکان به مدرسه شیوه های اعمال خشونت و تبعیض جنسیتی را در گوش و جان و ذهن آنان موعظه می کنند، در این صورت تصویر و نمودار عینی چنین جامعه ای آیا می تواند بهتر از وضعیت موجود باشد؟
در جامعه ای که زنان در هر کوی و برزن مورد تعرض نهادهای حکومتی قرار می گیرند، در حاکمیتی که اسیدپاشی های زنجیره ای به چهره زنان و دختران جوان توسط نیروهای حزب اللهی به امری مجاز و غیر قابل پیگردهای قضایی تبدیل شده است، در جامعه ای که زنان در مواجهه با تعرضات جنسی مردان و در مقام دفاع از حقوق و حیثیت خود، فرد متجاوز را از پای در می آورند، علاوه بر پرداخت دیه به اعدام نیز محکوم می شوند و در عوض مردانی که با تکیه بر توجیه اتهام خیانت همسران خود را می کشند، در سایه لطف الهی و رحمت نظام جمهوری اسلامی از هرگونه عقوبتی در امان می مانند، در چنین نظامی آیا غیر طبیعی خواهد بود که مردی به تاسی از همین قوانین ظالمانه جمهوری اسلامی همسر و دخترانش را تا حد مرگ آزار و شکنجه دهد و آنگاه در پاسخ به چرایی رفتار جنون آمیز خود مدعی شود: من بی گناهم، من از گل نازکتر هم به آنها نمی گویم، اصلا بیاد نمی آورم که شکنجه شان کرده باشم، دوست نداشتم زیاد بیرون بروند، مزاحم در خیابان ها زیاد است، اما آنها را زندانی نکردم. (۱)
اینها همه گوشه ای از ویرانی و تباهی حاصل از عملکرد حکومتی مستبد و ارتجاعی ست که جامعه ای را به سقوط و انحطاط کشانده است. وقتی تبعیض، بی عدالتی و اعمال خشونت دولتی جای جای جامعه را فرا گرفته باشد، وقتی جوانان از همه آزادی های مدنی و اجتماعی محروم و در کوچه و خیابان مدام با تعرض نیروهای گشت و حزب اللهی مواجه باشند، تردیدی نیست که سرخوردگی های اجتماعی، یاس، ناامیدی و به دنبال آن خشونت رفتاری از تبعات اولیه و بلافصل وضعیت موجود خواهد بود. اگر در کنار اینهمه اعمال شیوه های خشونت اجتماعی و سیاسی که از طرف حاکمان اسلامی به توده های مردم ایران روا داشته می شود، بخواهیم اعمال خشونت اقتصادی و معیشتی را نیز اضافه کنیم، مسلما عمق فاجعه بیش از پیش آشکار می گردد. خشونتی که به صورت فقر، بیکاری، اعتیاد، تن فروشی، کودکان خیابانی و کارتون خوابی بر جامعه اعمال می شود و در پی خود جامعه و مردم را به انحطاط و تباهی کشانده است. حال اگر فقط از منظر اعمال فشارهای اقتصادی به کنکاش جامعه و وضعیت توده مردم بنگریم، آنگاه وقاحت هیئت حاکمه ایران و سیاست شرم آور کابینه “تدبیر و امید” روحانی را در طرح “عقیم سازی زنان کارتون خواب” بهتر می توان فهمید. سیاست تبری جستن نظام اسلامی از وضعیت فلاکت بار موجود و شرایط ویرانگری که برای مردم ایران رقم زده اند.
وقتی بیکاری در جامعه بیداد می کند، خیابان های شهر جولانگاه کودکان کار و خیابانی ست، سن تن فروشی به زیر ۱۳ سال رسیده باشد، وقتی توزیع مواد مخدر و اعتیاد در پشت درب مدارس خیمه زده باشد و دسترسی به شیشه از تهیه یک قرص نان هم سهل الوصول تر شده باشد، آنگاه در ماجرای شکنجه اعظم و دخترانش باید پرسید، مقصر اصلی در وقوع چنین حوادثی چه کسی است؟ هیئت حاکمه ایران یا فردی که در ظاهر امر مرتکب چنین جرمی شده است؟ آیا غیر از این است که جمهوری اسلامی ایران چنین وضعیت ویرانگری را بر جامعه تحمیل کرده است. وضعیتی که شوهر و پدر شکنجه گر را وا می دارد تا در سایه نظام اسلامی و در توجیه رفتار مشمئز کننده اش بگوید: حتما شیشه کشیده بودم و نمی فهمیدم، شیشه راحت تر گیرم می آید، نیازی به زغال و اینجور چیزها ندارد و همه جا می شود راحت آن را کشید. (۲)
در اتفاقاتی از این دست فراموش نباید کرد که رژیم سرمایه داری و فوق ارتجاعی حاکم به عنوان ایجاد کننده وضعیت موجود، مجرم اصلی و مسئول تمامی اتفاقاتی از این دست است که در جای جای جامعه رخ می دهد. رژیم جمهوری اسلامی طی ۳۷ سال اعمال خشونت دولتی و تحمیل فشارهای اقتصادی بر توده های مردم ایران، ویرانگری و تباهی را در کلیت جامعه نهادینه کرده است. پس اگر قرار است کسی محاکمه شود، ابتدا به ساکن، این نظم موجود وارتجاع حاکم بر ایران است که باید به عنوان مجرم اصلی محاکمه گردد و پاسخگو باشد.
تجاوز و قتل “ستایش” دختر ۶ ساله افغانی، شکنجه مرگ آور اعظم و دو دختر خردسال او توسط محمد و زنان کارتون خوابی که هیئت حاکمه ایران خواب “عقیم کردن” آنان را در سر دارد، تنها نمونه های تکراری حوادثی از این قبیل هستند که جملگی حاصل بلافصل ۳۷ سال سرکوب، بی عدالتی و اعمال انواع خشونت دولتی در سطح جامعه است. حوادثی که تماما از کوزه نظام جمهوری اسلامی تراوش می شود و هیئت حاکمه ایران نمی تواند با حذف صورت مسئله و روش های “عقیم سازی زنان کارتن خواب”، اعدام جوان ۱۷ ساله ورامینی و زندانی کردن محمد، بر گنداب درونی خود سرپوش بگذارد. چرا که به نیکویی گفته اند: “گر دایره کوزه ز مینا گیرند، از کوزه برون همان تراود که در اوست”.
(۱) و (۲) مصاحبه خبرنگار اجتماعی ایسنا با محمد شوهر اعظم و پدر هانیه و هایده

متن کامل نشریه کار شماره ٧١۶ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.