یادداشت سیاسی-بعضی اوقات ممکن است فردی موضوعی را نداند و یا نفهمد اما میخواهد که بفهمد. به او میتوان موضوع را توضیح داد و به اصطلاح فهماند. اما وای بر زمانی که کسی برای انکار حقیقتی خودش را به ندانی بزند و نخواهد بفهمد. اما از این بدتر نیز داریم. یعنی زمانی که کسی نه تنها حقیقت را انکار میکند بلکه با واژگونه جلوه دادن حقیقت اساسا دروغی بزرگ را به جای حقیقت میخواهد به دیگران بقبولاند. خامنهای رهبر جمهوری اسلامی از این دسته افراد است. فردی که در هر سخنرانی خود و هر جا که مجالی مییابد از پیشرفتهای عظیم جمهوری اسلامی صحبت میکند، آنهم پیشرفتهایی که همهی کشورهای دیگر را انگشت به دهان کرده و به حسادت کشانده است و البته آمریکا و اسرائیل هم در راس آنها قرار دارند. اما همین دروغگوییهای خامنهای نشان میدهد که کوری و کری او درمانی ندارد.
جمهوری اسلامی نه تنها کشور را به ویرانهای تبدیل کرده بلکه حتا قادر به حل سادهترین معضلات اجتماعی نیز نیست و به دلیل همین ناتوانی، بسیاری از این معضلات ساده به معضلات بزرگی تبدیل شدهاند و هر آینه میروند تا به بحرانی در کل جامعه تبدیل شوند.
یکی از اینها هشداری بود که در نشست “بررسی وضعیت نوزادان مبتلا به اعتیاد” در مورد تولد ۳۰۰ هزار کودک معتاد در آیندهای نزدیک مطرح شد. یکی از سخنرانان نشست با بیان اینکه در دهه ۷۰ اولین کودکان معتاد در میان کودکان کار مشاهده شدند، از قابل پیشبینی بودن امکان شیوع و فراگیری اعتیاد در میان کودکان کار از همان سالها سخن گفت. یعنی در یک کلام همان معضل سادهای که بزرگ شده و در مرحلهی بعد به یک بحران اجتماعی تبدیل میشود.
در این نشست مطرح شد که هم اکنون روزانه ۲۰۰ کودک معتاد متولد میشوند و این در حالیست که هیچ امکاناتی در بیمارستانها برای این نوزادان وجود نداشته و آنها در همان حالت به خانوادههایشان تحویل داده میشوند در حالی که تمام این نوزادان باید در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانها (NICU) بستری شوند تا سلامتی خود را بازیابند. اما این نوزادان که با مُهر فقر و سیهروزی بر پیشانی بدنیا میآیند مکانی در این بخشها پیدا نمیکنند چرا که برای بستری شدن در این بخش باید پول داشت و اگر پولی در بساط بود که روزگار این نوزادان اینگونه نبود.
در این نشست مطرح شد که هم اکنون ۲۷۰۰ محله وجود دارد که به اصطلاح معضل خیز هستند اما در بسیاری از آنها نه بهزیستی وجود دارد و نه خانه بهداشت .
در این نشست از مناطق این چنینی در اطراف تهران یعنی پایتخت “امالقرای جهان اسلام” سخن گفته شد، برای مثال از منطقه “هفتجوی” در اطراف شهریار که مانند دیگر محلات این چنینی هیچ امکاناتی ندارد، اما نیروی انتظامی هر چند وقت یک بار به آن محله رفته و چادر ساکنین آن جا را به آتش میکشد. این هم از کمکهای دولتی برای محرومترین افراد این جامعه!!
در همین محلات کودکان معتادی هستند که از بدو تولد معتاد بوده و هرگز دستی برای یاری آنها دراز نشده است، جز آتش خشم نیروی انتظامی بر چادرها یعنی همان مسکن شان. همان کودکانی که برخی از آنها به دلیل اعتیاد از هنگام تولد و نداشتن امکان تحصیل از جامعه نیز طرد شدهاند و با ده ها اختلال جسمی و روانی بدون هیچ کمکی دست و پنجه نرم میکنند.
در همان بیمارستانها یعنی در همان کشوری که خامنهای از پیشرفتهای عجیب و غریباش سخن میگوید نوزادان معامله شده و فروخته میشوند. بعضی برای سوء استفاده و گدایی و بعضی حتا برای استفاده از اعضای بدنشان. واقعا که شرم کردن برای این حاکمان چیز کوچکی است.
حال سرنوشت این کودکان چه میشود؟! کودکانی که بسیاریشان حتا فاقد شناسنامه هستند!!
یا از فقر و بیماری در همان کودکی میمیرند، یا به همین دلیل مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند. یا به زندان میافتند، یا اعدام میشوند. یا دست به قتل میزنند و یا کشته میشوند. یا دست به خرید و فروش مواد مخدر میزنند، یا یکی میشوند مثل آنها که در کودکی از آنها سوءاستفاده میکرد.آیا راه دیگری در چارچوب نظم سرمایهداری و حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد؟! حتا شده به اندازهی سر سوزنی؟! کدام است آن راه؟! کجاست آن امید؟! برای این کودکان که نه کودکی را تجربه میکنند و نه زندگی را و نه حتا دست گرم و محبتآمیزی را که در دستانشان آرام گیرد. آنها فقط میآموزند که چگونه همان روز زنده بمانند و فردا روز دیگریست با همان حکایت دیروز.
اما و اما معضل به این جا ختم نمیشود. چرا که با تداوم و گسترش فقر و بیکاری، مدام بر تعداد این کودکان افزوده میگردد. و باز اما و اما تنها این گروه از کودکان نیستند که در معرض انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند. بسیاری از دیگر کودکان جامعه در معرض خطر هستند. جامعهای که ۶۰ تا ۷۰ درصدشان زیر خط فقر زندگی میکنند، طبیعیست که کودکان این خانوادهها از آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی در امان نباشند. و باز اما و اما تنها کودکان نیستند، پدران و مادرانشان نیز در همین گروه جای میگیرند، آنها که خود دیروز کودکی بودند به مانند کودک خود.
در حالی که میلیاردها دلار حاصل دسترنج کارگران در کشورهایی همچون لبنان، عراق، سوریه، یمن و پاکستان صرف جنگافروزی و جاهطلبیهای جمهوری اسلامی میگردد، در حالی که هزاران میلیارد تومان از همین ثروت حاصل از کار کارگران توسط مدیران دولتی چپاول میشود، در حالی که مشتی اندک حاصل دسترنج کارگران را به یغما میبرند و به ثروتهای افسانهای میرسند، صدها هزار کودک در همین کشور آرزوی داشتن یک سقف، آرزوی رفتن به مدرسه، آرزوی یک لقمه نان و حتا آرزوی داشتن یک شناسنامه دارند. هزاران کودکی که به جای زندگی در چادرها و یا مکانهایی که تنها اسمی به نام خانه یدک میکشند، باید تحت مراقبتهای پزشکی و روانشناسی قرار گیرند.
این است چهرهی واقعی جمهوری اسلامی نه آنچه که هر روز از بلندگوهای تبلیغاتی حکومتی پخش میشود. ایران امروز یک نمونهی روشن از چهرهی کریهمناسبات سرمایهداری است، مناسباتی که به آدمها تنها از بابت این که چقدر میتوانند به صاحبان سرمایه و ثروت سود برسانند نگاه میکنند. مناسباتی بهغایت غیر انسانی که البته با سیاستهای دولت جمهوری اسلامی که یکی از هارترین دولتها در جهان سرمایهداری امروز است، این مناسبات در یکی از خشنترین و بیرحمترین اشکالاش به نمایش درآمده است.
باید جمهوری اسلامی را به زیر کشید، باید سرمایهداری را واژگون کرد. باید حکومت شورایی را برپا کرد، باید سوسیالیسم را برقرار ساخت. این است تنها امید. برای کودکان، برای پدران و مادران رنجبر، برای آن اکثریت بزرگی که زیر خط فقر فقط ادامه حیات میدهند، اما زندگی نمیکنند.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۲۱ در فرمت پی دی اف
نظرات شما