جهان سرمایهداری، یک سال پر از بحران، بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی، تروریسم و ناامنی را پشت سر نهاد. به هر گوشه این نظام جهانی در طول یک سال گذشته نظری افکنده شود، تضادهای سر به فلک کشیده آن، به اشکال مختلف، لاینحل بودن خود را در بحرانهای رنگارنگ به نمایش گذاشتهاند.
بحران اقتصادی جهانی، هنوز از مرحله رکود پا فراتر ننهاده که عقبگرد جدیدی فرارسیده است. نهادهای مالی بینالمللی، پیدرپی در مورد خطرات بحران مالی جدید هشدار میدهند. بزرگترین امید جهان سرمایهداری برای احیاء مجدد رونق به یاری چین، ازدسترفته و اقتصاد این کشور نیز با کاهش پیدرپی نرخهای رشد تولید، صادرات و واردات و سقوط بازار سهام به سراشیبی افتاده است. سقوط بهمنوار بهای نفت در یک سالی که گذشت، کشورهای نفتخیز جهان را نیز با بحرانهای جدی مواجه ساخته است.
نهفقط در اینیک سال، بهبودی در میزان اشتغال و شرایط مادی و معیشتی تودههای کارگر رخ نداد، بلکه بالعکس، با تداوم بحران، بر طول و عرض ارتش جهانی بیکاران افزوده شد و حتی در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری، جمعیت گستردهتری به کام فقر کشیده شدند.
فشار روزافزون ناشی از فقر و بیکاری و تشدید استثمار، اعتراضات گسترده کارگری را در سراسر جهان در پی داشت. اعتصابات و تظاهرات متعدد کارگران یونان، اسپانیا، پرتغال، ایتالیا، آلمان، بلژیک، فرانسه، ایالاتمتحده آمریکا، اعتصابات و تظاهرات کارگران و زحمتکشان اغلب کشورهای آمریکای لاتین، حاکی از تشدید تضاد کار و سرمایه و تحملناپذیری نظم سرمایهداری حاکم برای طبقه کارگر بود. برجستهترین رویداد جنبش کارگری جهان در سال ۲۰۱۵، اعتصاب عمومی و سرا سری کارگران هند در سپتامبر ۲۰۱۵ بود. درحالیکه اتحادیههای کارگری پیشبینی حضور ۱۰۰ میلیون کارگر را در این اعتصاب داشتند، ۱۵۰ میلیون به فراخوان برای اعتصاب عمومی علیه سیاستهای حکومت مودی پاسخ مثبت دادند و تمام فعالیتها را به مدت یک روز در هند متوقف کردند. این اعتصاب، بار دیگر قدرت لایزال طبقه کارگر و نقش این طبقه را برای دگرگونی نظم سرمایهداری حاکم جهانی، به همگان نشان داد.
در یونان که اعتصابات و تظاهرات طبقه کارگر در اینیک سال همچنان ادامه داشت، سیریزا در اوایل این سال توانست، بارأی اکثریت بزرگ کارگران و زحمتکشان یونانی به قدرت برسد. اما ازآنجاییکه این سازمان نمیخواست از محدودههای نظم سرمایهداری فراتر رود و برنامه حداکثرش، بهعنوان جناح چپ سوسیالدمکراسی، مخالفت باسیاست نئولیبرال، در چهارچوب اتحادیه اروپا بود، پیشاپیش شکستش قطعی بود. بنابراین در همان نخستین مرحله کشمکش با اتحادیه اروپا، تسلیم شد و شکست را پذیرفت. شکست سیریزا این واقعیت را آشکار ساخت که در مرحله کنونی بحران و زوال سرمایهداری، صرفاً مخالفت باسیاست نئولیبرال کافی نیست و جایی برای جایگزینی سیاستها در چارچوب نظم سرمایهداری وجود ندارد. راهحل بحران، فقط نفی سرمایهداری و گذار به سوسیالیسم است. اینکه در آمریکای لاتین نیز سیاستهای جناح چپ بورژوازی با شکست روبهرو شده است و بحران جهان سرمایهداری حتی سوسیالیسم قلابی بهاصطلاح قرن بیست و یکمی را از پای درمیآورد، بیان همین واقعیت است که در گیرودار بحران فراگیر و همهجانبه نظم موجود، نجات سرمایهداری، با وصله و پینه کردن آن ،ممکن نیست. در ونزوئلا جناح راست بورژوازی در انتخابات اخیر، دوسوم کرسیهای پارلمان را از آن خود کرد. در آرژانتین جناح چپ پرونیست، قدرت را از دست داد. حزب کارگر برزیل نیز در آستانه ازدست دادن قدرت است. اینکه در اسپانیا و پرتغال گرایش مخالف سیاست نئولیبرال قدرت میگیرد، یا جناح چپ حزب بهاصطلاح کارگر انگلیس بر رقبای جناح راست چیره شده است، هرگز به این معنا نیست که خواست تودههای کارگر و زحمتکش، جایگزین کردن سیاستی دیگر در چارچوب نظم موجود بهجای سیاست نئولیبرال است. بورژوازی در بطن بحران کنونی جهان سرمایهداری، راهحلی برای نجات نظم موجود ندارد.
سال ۲۰۱۵ با هجوم سیلآسای پناهندگان به کشورهای پیشرفته جهان سرمایهداری بهویژه کشورهای اروپایی، همراه بود. در این سال، نزدیک به یکمیلیون تن از مردم فقیر، بیکار، راندهشده از خانه و کاشانه خود درنتیجه جنگ و وحشیگری اسلامگرایان، سختترین و خطرناکترین راههای زمینی و دریایی را پیمودند، حدود سه هزار تن جان خود را از دست دادند تا خود را به یکی از کشورهای ظاهراً امن اروپایی برسانند. بورژوازی کشورهای پیشرفتهتر سرمایهداری که این موج مهاجرت را عاملی در تشدید بحرانهای درونی خود میداند، تمام امکانات خود را به خدمت گرفت، تا سدی در مقابل آن ایجاد کند. این موج مهاجرت و فرار مردم بهویژه از کشورهای خاورمیانه و آفریقا، خود جلوه دیگری از بحران عمومی جهان سرمایهداری است. نظریهپردازان بورژوازی ، میکوشند، رشد احزاب و گرایشهای نئوفاشیست و نژادپرست اروپایی را با این موج مهاجرات و نیز اقدامات تروریستی اسلامگرایان توجیه کنند. درواقع، اما رشد و قدرت گیری گرایشهای راست و احزاب و گروههای نئوفاشیست و نژادپرست در سال ۲۰۱۵ ادامه روندی است که همراه با بحراناقتصادی جهان، آغازشده است. پیشرویهای حزب نئوفاشیست جبهه ملی در انتخابات منطقهای فرانسه و افزایش قابلملاحظه آراء آن، یک اتفاق لحظهای در پی موج مهاجرت و بهویژه اقدام تروریستی اسلامگرایان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نبود. این حزب، پیشرویهای خود را بهویژه از ۴ سال پیش آغاز کرده است. در آخرین انتخابات پارلمانی ۶/ ۱۳ درصد آراء را به دست آورد. سپس در انتخابات پارلمان اروپا و انتخابات محلی آراء بیشتری کسب نمود. هرچند که این حزب نئوفاشیست نتوانست در مرحله دوم انتخابات منطقهای ماه دسامبر ، بر رقبای خود پیروز شود، اما رشد آن بازتاب بحران و نارضایتی مردم فرانسه است.
پیروزیهای این حزب نئوفاشیست در شرایطی است که بیکاری در فرانسه افزایشیافته، فقر بیشتر شده است، سیاستهای دو جناح راست سنتی و چپ سوسیالیست که تقریباً یکی است، با شکست روبهرو شده است. کافی است که اشاره شود، نرخ رشد بیکاری در فرانسه از ١/١٠ درصد در سال ٢٠١۴ به ٨/١٠ درصد تا سپتامبر ٢٠١۵ افزایش یافت و تعداد بیکاران فرانسوی به رقمی بیش از سه و نیم میلیون رسید. درحالیکه نارضایتی، اعتراض و مبارزه کارگران مدام افزایشیافته، اما طبقه کارگر متأسفانه فاقد حزبی است که از اعتماد عمومی کارگران برخوردار باشد، لذا، جریانات راست افراطی و فاشیست کوشیدهاند از این اوضاع به نفع خود بهرهبرداری کنند و با وعده اشتغال، رفاه، مسکن، امنیت و غیره حتی بخشهایی از تودههای فقیر و کارگر را هم بهسوی خود جلب کنند. در مرحله نخست انتخابات منطقهای دسامبر، حدود ۶۰ درصد از کارگران و جوانان در اعتراض به سیاستهای ارتجاعی احزاب بورژوائی فرانسه، در انتخابات شرکت نکردند. بنابراین روشن است که دلیل رشد حزب نئوفاشیست جبهه ملی ، نتیجه سیاستهای اقتصادی ارتجاعی حزب سوسیالیست ، بحران اقتصادی و عواقب اجتماعی آن است.
همین روند را در کشورهای دیگر نیز میبینیم که احزاب راست، نژادپرست و فاشیست رشد کردهاند که حزب آزاد هلند، حزب استقلال بریتانیا، حزب دمکراتهای سوئد، بلوک فلامان بلژیک، حزب آزادی اتریش و احزاب و گروههای رنگارنگ دست راستی در اروپای شرقی و مرکزی نمونههای آن هستند. حتی در آلمان که کمتر از دیگر کشورهای اروپایی از بحران اقتصادی آسیبدیدهاست، جنبش نژادپرست پگیدا در سال ٢٠١۵وسیعا رشد کرد و تظاهرات متعددی زیرعلم مسیحیت و یهودیت علیه مسلمانها و خارجیها به راه انداخت.
بهرغم اینکه رشد و تقویت این گروهها، دلایل اقتصادی و اجتماعی در خود این کشورها دارد که ناشی از بحران همهجانبه نظام سرمایهداری است، اما نمیتوان انکار کرد که آنها از ناامنی و هراسی که تروریسم اسلامی در این کشورها در میان توده مردم ایجاد کرده است، نیز تغذیه میکنند.
در طول یک سال، دو بار تروریستهای اسلامگرا، دست به کشتار مردم فرانسه زدند. یکبار روزنامهنگاران را کشتار کردند و بار دیگر ۱۳۰ تن از مردم را در یک اقدام بهتماممعنا وحشیانه قتلعام کردند. بدیهی است که این وحشیگریها که دیگر تأثیرش به یک کشور محدود نماند، نهفقط با ایجاد هراس و ناامنی، گرایش در میان تودههای ناآگاه بهسوی جریانات خارجی ستیز، نژادپرست و فاشیست را تقویت نمود، بلکه به طبقه حاکم امکان داد که دامنه حقوق و آزادیهای توده مردم را محدودتر کند و با ایجاد جو پلیسی و امنیتی، اقدامات خود را برای کنترل نارضایتی کارگران و زحمتکشان تشدید کند. واقعیت اما این است که این تروریسم و اسلامگرایی، جلوهدیگری از بحران نظام سرمایهداری و بیثباتی و ازهمگسیختگی آن است.
در سال ۲۰۱۵، خاورمیانه یکی از کانونهای حاد بحران عمومی جهان سرمایهداری بود. جنگ داخلی در عراق ادامه داشت. تلاش دولت عراق و متحدان آن برای بازپسگیری مناطقی را که داعش به تصرف درآورده است، به نتیجهای نرسید. در سوریه جنگ داخلی به آوارگی میلیونها تن دیگر از مردم این کشور انجامید. شهرها و مناطق مسکونی بیشتری ویران گردید، دهها هزار تن دیگر بر تعداد کشتهها و معلولین افزوده شد. تعداد کشتهها از ۲۳۰ هزار تجاوز کرد و جمعیت آوارگان به ۹ میلیون تن رسد.
در این سال، رقابت و کشمکش رژیمهای ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی برای کسب هژمونی بر منطقه، یمن را نیز به عرصه جنگ داخلی سوق داد. هزاران تن از مردم این کشور نیز درنتیجه بمبارانها و درگیریهای طرفین نزاع، به قتل رسیدند.
درگیریهای رژیم اشغالگر اسرائیل با مردم فلسطین همچنان ادامه یافت و با گسترش دامنه مقاومت مردم فلسطین، دهها تن دیگر نیز به قتل رسیدند.
بحران خاورمیانه که ریشههای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی ژرف دارد، درنتیجه سیاستهای ارتجاعی قدرتهای منطقهای و بینالمللی به یک جنگ و نزاع فرقهای مذهبی تبدیلشده است که پایانی بر آن متصور نیست. قدرتهای امپریالیست که در ایجاد و تقویت دولتهای اسلامی و جنبشهای اسلامگرا نقش اصلی را داشتهاند، در سالی که گذشت با توجیه مبارزه علیه اسلامگرایان بهویژه دولت اسلامی داعش، بر دامنه مداخلات خود در این منطقه افزودند. قدرتهای رقیب امپریالیست ، که همراه با بحران جهانی نظام سرمایهداری، تضادهای آنها تشدید شده است، اکنون با دخالتهای نظامی افزایشیابنده خود، اوضاع منطقه را پیش از پیش بحرانی کردهاند. تنها نتیجه این مداخلات، تشدید ویرانسازی این منطقه و عملاً تقویت دولتها و گروههای اسلامگرا بوده است. آنها با تمام ادعاهایشان حتی نتوانستهاند، ضرباتی جدی به گروه اسلامگرای داعش وارد آورند. دلایل آن نیز سوای اینکه رقابت قدرتهای امپریالیستی و منطقهای، اقدامات یکدیگر را خنثی میکند، در این واقعیت نهفته است که رشد اسلامگرایی و جنبشهای اسلامگرا که اکنون دامنه آن به بخش وسیعی از قاره آفریقا نیز بسط یافته، دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. این پدیده را نمیتوان با بمباران و زور اسلحه نابود کرد. اگر درجایی هم مقابله با آن موفقیتآمیز بوده است، همانند کردستان سوریه، مقابله و مقاومت توده مردم در برابر آن بوده است.
بحران خاورمیانه، تضادهای قدرتهای امپریالیست، به ویژه روسیه و بلوک آمریکائی و اروپائی و نیز قدرتهای منطقهای را در یک سال که گذشت به درجهای تشدید کرده است که احتمال درگیریهای نظامی آنها را نیز افزایش داده است. افزایش تشنجات میان ترکیه و روسیه، پس از سرنگونی بمبافکن روسی، افزایش تشنجات میان ترکیه با جمهوری اسلامی ایران و عراق، خطرات جدی درگیریها و بحران این منطقه را نشان داد.
سرمایهداری جهانی، برای بحرانی که خود پدید آورده و تشدید کرده است راهحلی ندارد.
نظام سرمایهداری جهانی فقط در عرصههای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی با بحران روبهرو نیست. یکی دیگر از بحرانهایی که این نظم پدید آورده است، بحران زیستمحیطی است.
در ماه سپتامبر، در آستانه برگزاری اجلاس بینالمللی زیستمحیطی سازمان ملل در پاریس، صدها میلیون تن از مردم جهان در ١٧٠ کشور جهان به خیابانها آمدند و با برپائی تظاهرات به نتایج ویرانگر زیستمحیطی نظم سرمایهداری اعتراض کردند و خواهان اقدامات فوری برای مقابله با این ویرانگری طبیعت شدند.
سران و نمایندگان حدود ١٩٠ کشور جهان در پاریس جمع شدند، تا فقط برای یکی از فجایعی که نظم سرمایهداری در طبیعت به بار آورده است، گرم شدن زمین، راهحلی بیابد. از این نمونه اجلاسها، درگذشته نیز برگزارشده است، بیآنکه نتیجهای جدی در پی داشته باشد. چراکه سرمایهداری با طبیعت تضاد و دشمنی آشتیناپذیر دارد. آنچه برای سرمایهداران حائز اهمیت است، کسب حداکثر سود و افزون سازی سرمایه به بهای ویرانسازی طبیعت، آلودگی منابع آبی و جوی، گرم شدن زمین و غیره است.
برای بورژوازی مطلقاً مهم نیست که استفاده وحشیانه از طبیعت چه عواقب خطرناکی برای بشریت و خود طبیعت، به بار خواهد آورد. مهم نیست که گازهای سمی، فضولات کارخانهها، آلوده کردن منابع آبی و جوی، چه امراضی برای انسانها به بار میآورد. مهم، نتایج فوری و آزمندانه است.
به قول انگلس: “در طبیعت هم، مانند جامعه، شیوه تولید کنونی عمدتاً معطوف به فوریترین و ملموسترین نتایج است و آنگاه اظهار شگفتی میشود که اثرات دورتر اقداماتی که با این هدف شده است، خصیصهای کاملاً متفاوت و عمدتاً حتی مخالف پیدا میکنند.”
سران و مقامات دولتهای سرمایهداری، پس از چند روز گفتگو، ظاهراً به این توافق دست یافتند که نگذارند گرمای زمین بیش از ٢ درجه افزایش یابد. آنها متعهد شدند که افزایش تولید گازهای گلخانهای را متوقف کنند. اگر حتی به همین تعهدات عمل شود، که تجربه گذشته خلاف آن را نشان داده است، مادام که سرمایه و سود، آنارشی تولید و بیبرنامگی بر اقتصاد،حاکم باشد،
از برگزاری اجلاسهایی ازایندست و راهحلهای بهاصطلاح رفرمیستی، کاری جدی ساخته نیست. حل این بحران نیازمند نظامی سوسیالیستی است که انسان را جزئی جدائیناپذیر از طبیعت میداند، به تضاد خصمانه میان انسان و طبیعت پایان میبخشد و به شیوهای انسانی و با برنامه و حسابوکتاب از طبیعتی که جزئی از وجود خود انسان است، استفاده خواهد کرد.
بنابراین مادام که نظام سرمایهداری پابرجاست، بحران زیستمحیطی نیز پابرجا خواهد ماند و پیوسته عمیقتر خواهد شد.
سال ۲۰۱۵ با تمام حوادث و رویدادهایش، آنچه را که نشان داد، تشدید تضادهای نظام سرمایهداری در تمام عرصههای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و تعمیق بحرانهای این نظام است.
رویدادهای سال ۲۰۱۵ نیز بهوضوح نشان داد که سرمایهداری به چنان مرحلهای از فرسودگی، ناتوانی و ازهمگسیختگی رسیده است که قادر به حل هیچیک از بحرانهای بزرگی که با آنها مواجه است، نیست. چارهساز تمام این بحرانها، نفی نظام سرمایهداری و برپایی نظمی سوسیالیستی است. تا وقتیکه این دگرگونی رخ ندهد، بشریت ستمدیده از عواقب فاجعهبار نظم سرمایهداری رهایی نخواهد یافت.
نظرات شما