بن‌بست طبقه حاکم  و دفاع از دیکتاتوری نظامی

بن‌بست نظم حاکم بر ایران چنان برملا شده است که نه‌تنها دیگر قابل پرده‌پوشی نیست، بلکه اکنون گروه‌هایی از طبقه حاکم آشکارا از به دست گرفتن مستقیم  قدرت توسط  نظامیان برای غلبه بر بحران و بن‌بست سخن می‌گویند. اگر تا چند ماه پیش آن‌ها جسته‌وگریخته و به شکلی سرپوشیده از آن سخن می‌گفتند، امروز علنی و آشکار آن را یک راه‌حل می‌‌دانند. در همین  روزهای اخیر می‌توان گفتگوهای متعددی را در نشریات و سایت‌های وابسته به رژیم یا شبکه‌های اجتماعی وابسته به هر دو جناح یافت که به این موضوع اختصاص‌یافته است.  از گفتگوی پاسدار اسماعیل کوثری فرمانده پیشین لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله  و مشاور کنونی  فرمانده کل سپاه پاسداران، تا نوشته زیدآبادی در اعتماد آنلاین در مورد ناگزیری یک رئیس‌جمهور نظامی و سپس مناظره وی با تاج‌زاده ، معاون پیشین وزارت کشور و ارشاد که در روزنامه‌های وابسته به جناح موسوم به اصلاح‌طلب به چاپ رسید، گفتگوی لیلاز از سران حزب کارگران در مورد یک دیکتاتوری نظامی بناپارتی و غیره.

آن‌ها البته در ظاهر به چند گروه تقسیم می‌شوند. گروهی که بیشتر وابسته به جناح اصول‌گرا هستند، ادعایشان این است که سیاسیون رژیم نشان داده‌اند که نمی‌توانند بر بحران‌ها غلبه کنند و این کار از عهده نظامیان تابع ولی‌فقیه ساخته است. گروهی از میان جناح “اصلاح‌طلب” نیز بر این نظرند که قرار گرفتن نظامیان در رأس قوه اجرائی نه‌تنها ناگزیر است، بلکه چه بهتر که در همین به‌اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری خردادماه آینده بر سر کار آیند. ظاهراً هم ادعا می‌کنند که باید نظامیان از پشت‌صحنه به جلوصحنه بیایند و نشان دهند که کاری از آن‌ها نیز ساخته نیست. اما معضل بن‌بست نظم موجود با آمدن نظامیان یا نیآمدن آن‌ها در چهارچوب دولت دینی حل‌شدنی نیست و بیشتر حرف است.  اما گروه سومی وجود دارد که نظر منسجم‌تری ارائه می‌دهد و افق سیاسی جامعه ایران را از دیدگاه طبقه سرمایه‌دار حاکم، یک دیکتاتوری رضاخانی نوع بناپارتی می‌داند و از آن دفاع می‌کند. این دیدگاهی است که باید آن را جدی گرفت و خطرات آن را برای طبقه کارگر و جنبش انقلابی توده‌های زحمتکش مردم ایران توضیح داد. اما چرا؟

نخست ببینیم دولت بناپارتی که از آن صحبت می‌شود چیست و تحت چه شرایطی امکان ظهور می‌یابد ؟ یک دولت بناپارتی یا دولت استثنائی برآمده از نوعی توازن قوای طبقاتی در شرایط بحران سیاسی است. یعنی  در شرایطی که جامعه در بحران‌های عمیق گرفتار است، طبقات متخاصمی که در مبارزه با یکدیگرند در چنان توازنی قرار می‌گیرند که یکی قادر به غلبه بر دیگری نیست، طبقه حاکم نمی‌تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند و طبقه جدید هم نمی‌تواند طبقه حاکم را سرنگون کند و قدرت را در دست گیرد. در چنین شرایطی که کشمکش‌ها بی‌نتیجه ادامه‌ می‌یابند و معمولاً توده مردم خسته و فرسوده می‌شوند، یک کاست از میان نظامیان یا بوروکرات‌ها ، قدرت را به دست می‌گیرد. این کاست هرچند که از نظم موجود  و منافع طبقه حاکم پاسداری می‌کند، اما به‌ظاهر خود را در ورای طبقات قرار می‌دهد تا تحت شرایط اضطراری، موقتاً جامعه را از بن‌بست و بحران نجات دهد. بناپارتیسم در فرانسه شکل کلاسیک این دولت استثنائی بود. همچنین بیسمارک در آلمان، یا رژیم‌های سلطنتی مطلقه در اروپا، پیش از به قدرت رسیدن بورژوازی از این نوع دولت بودند. مختصات و نمونه‌های یک چنین دولتی را به‌ویژه مارکس در هیجدهم برومر لوئی بناپارت و انگلس در مسئله مسکن و منشأ خانواده ، مالکیت خصوصی و دولت توضیح داده‌اند.

با این توضیح ببینیم که آیا اساساً بورژوازی حاکم بر ایران یک چنین امکانی دارد و شرایط  سیاسی ایران، استقرار یک چنین دولتی را ایجاب می‌کند یا نه ؟

جامعه ایران در چه شرایطی سیاسی  قرارگرفته است؟ اگر دی‌ماه سال ۹۶ را یک نقطه عطف قرار دهیم، این واقعیت آشکار است که از این مقطع، جامعه ایران در یک بحران عمیق سیاسی قرارگرفته است. سیاست‌های جناح‌ها و گروه‌های وابسته به طبقه حاکم به شکست انجامیده است. نظام سیاسی حاکم، دولت دینی به‌کلی رسوا و بی‌اعتبار شده است. مردم با مبارزات خود نشان دادند که دیگر نمی‌خواهند نظم موجود را تحمل کنند. سه سال از آن ایام گذشت. در طول این مدت نه‌تنها ناتوانی طبقه حاکم به حکومت کردن به شیوه گذشته بیشتر برملا گردید، بحران‌ها عمیق‌تر شدند و مبارزه کارگران و زحمتکشان اعتلای نوینی یافت، بلکه قیام آبان ماه سال ۹۸ نشان داد که  بحران سیاسی به یک موقعیت انقلابی انجامیده است. نه‌تنها توده‌ها نمی‌خواهند، بلکه نمی‌توانند به شیوه گذشته زندگی کنند، طبقه حاکم نیز آشکارتر از هر زمان نشان داد که نمی‌تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. ناتوانی هیئت حاکمه عریان‌تر شد و شکاف‌های درون طبقه حاکم نیز مدام عمیق‌تر گردید. یک سال از قیام آبان ماه گذشت. باوجوداینکه موقعیت انقلابی در ایران شکل گرفت، اما تا این لحظه جمهوری اسلامی با تمام بحران‌ها و بن‌بست‌های موجود باقی‌مانده و طبقه پیشرو جامعه، طبقه کارگر به‌رغم تمام مبارزاتش قادر نبوده طبقه حاکم را سرنگون کند. در چنین شرایطی که طبقه حاکم نمی‌تواند بر بحران‌ها و بن‌بست موجود غلبه کند و به شیوه گذشته حکومت نماید، درعین‌حال به علت ضعف عامل ذهنی، طبقه کارگر، به‌عنوان تنها طبقه‌ای که وظیفه و رسالت سرنگونی طبقه حاکم را بر عهده دارد، تا این لحظه نشان داده که از آمادگی لازم برای سرنگونی طبقه حاکم برخوردار نبوده است، چه اتفاقی می‌تواند رخ دهد؟  واقعیت این است که به‌رغم کشمکش سه‌ساله‌ای که نتوانسته به مسئله پیروزی یکی بر دیگری در عرصه مبارزه طبقات قطعیت بخشد،  اما هنوز جامعه به مرحله‌ای نرسیده که توده‌های زحمتکش مردم از ادامه مبارزات موجود و بی‌نتیجه ماندن آن، خسته و فرسوده شده باشند و هنوز طبقه کارگر تمام ظرفیت و توان خود را به کار نگرفته است. لذا هنوز فرصت برای روی‌آوری به انقلاب وجود دارد. اما  این بدان معنا نیست که جامعه می‌تواند همچنان برای مدتی مدید در این کشمکش بی‌نتیجه و ادامه بحران‌ها و بن‌بست وضع موجود  به سر برد. اگر طبقه کارگر نتواند در فرصتی که هنوز باقی است،  قوای خود را متمرکز و طبقه حاکم را سرنگون کند، قطعاً طبقه حاکم اقدام خواهد کرد، تا به شیوه خود  بر این بن‌بست غلبه کند. تصور باطلی است که کسی دچار این توهم باشد که چون رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم پوسیده است و ادامه حیات آن ممکن نیست، طبقه حاکم دست روی دست می‌گذارد و منتظر می‌ماند تا انقلاب رخ دهد و طبقه کارگر قدرت را به دست‌گیرد. سازمان ما مکرر در مورد این خیال‌بافی هشدار داده و تأکید کرده است که طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران، هیچ جنبه تقدسی برای رژیم سیاسی موجود، دولت دینی قائل نیست، زمانی که سلطه طبقاتی خود را درخطر ببیند، خودش می‌تواند، همین رژیم سیاسی را که بیش از چهل سال پاسدار منافع طبقاتی آن بوده، براندازد و یک رژیم سیاسی دیگری را جایگزین آن سازد. از همین روست که در گزارش سیاسی کنفرانس هفدهم سازمان ما، در شهریور سال ۹۸ ، دقیقاً بر همین نکته‌ای تأکید شده است که اکنون بورژوازی آن را علناً مطرح می‌کند. در این گزارش با نقد نگرش سازمان‌های چپ و کمونیستی که تصور می‌کنند خطر جدی برای جنبش کارگری از سوی آلترناتیوهای بورژوائی خارج از کشور است، چنین آمده است:

“جریاناتی که این اپوزیسیون‌های بورژوائی را به‌عنوان بدیل قدرت‌های امپریالیست مطرح می‌کنند، آدرس غلط به توده‌های کارگر و زحمتکش می‌دهند. چراکه در واقعیت آن‌ها آلترناتیوهای پوشالی‌اند و آلترناتیو بورژوازی در برابر آلترناتیو کارگری، از داخل ایران خواهد بود، خواه از درون رژیم یا خارج از آن. حتی روزی که جمهوری اسلامی درنتیجه اعتلای کاملاً رشد یافته جنبش کارگران و زحمتکشان ایران و برپائی انقلاب، دیگر هیچ‌گونه امکان بقاء نداشته و در آستانه سرنگونی قرارگرفته باشد، آلترناتیو طبقه سرمایه‌دار و قدرت‌های امپریالیست بازهم از داخل و حتی از درون خود رژیم خواهد بود. هرچه جنبش ضد نظم موجود اعتلا یابد و پیشرفت کند، جمهوری اسلامی تاکتیک‌های متنوع‌تر و پیچیده‌تری را برای حفظ موجودیت خود در دستور کار قرار خواهد داد. هنگامی هم که دیگر نتواند به مقاومت ادامه دهد و خطر انقلاب، تمام موجودیت نظم موجود را تهدید کند، آنگاه، طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران با یاری بورژوازی بین‌المللی به تاکتیک‌های پیچیده‌تری برای سرکوب انقلاب متوسل خواهد شد. نمی‌توان از پیش گفت که چه خواهد کرد، اما می‌توان تصور کرد که اگر تمام تاکتیک‌ها برای کنترل و مهار جنبش به شکست بیانجامد و دیگر راهی برای حفظ جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد، حتی آماده است دولت مذهبی را نیز کنار بگذارد تا از این طریق در جنبش انقلابی توده‌های مردم ایران، شکاف ایجاد کند، آن را تضعیف نماید و با بسیج کردن حتی برخی جناح‌های بورژوازی اپوزیسیون حول محور خود، انقلاب را سرکوب و نظم موجود را نجات دهد. تجربه مصر در جریان بهار عربی و تحولات اخیر در سودان نیز به‌وضوح این حقیقت را نشان داده است. این بدان معناست که موجودیت طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران، الزاماً با موجودیت جمهوری اسلامی گره نخورده است. زمانی که جمهوری اسلامی دیگر نتواند منافع طبقه سرمایه‌دار و موجودیت نظم حاکم را حفظ کند، جمهوری اسلامی می‌تواند توسط خود طبقه سرمایه‌دار حاکم برانداخته شود. چگونه؟ به اشکال مختلف. فقط به یک احتمال اشاره‌کنیم. امروزه می‌بینیم که تنها ارگانی که صحبتی از آن نیست و ظاهراً خیلی بی‌آزار به مردم معرفی می‌شود، ارتش است. درحالی‌که دیگر نیروهای مسلح و نظامی رژیم از نمونه سپاه پاسداران، بسیج، پلیس، به‌شدت مورد نفرت‌ مردم‌ قرار دارند. می‌توان تصور کرد که تحت شرایطی که جمهوری اسلامی دیگر امکان هیچ‌گونه بقائی ندارد، این ارتش با ادعای دفاع از مردم و با ادعای مخالفت با همین جمهوری اسلامی، قدرت را به دست بگیرد، اعلام کند که رژیم استبدادی جمهوری اسلامی سرنگون‌شده است، روحانیون دیگر نباید دخالتی در امور سیاسی داشته باشند، سپاه و بسیج منحل و پرسنل آن در ارتش ادغام می‌شوند. اعلام می‌کند که حجاب اجباری و محدودیت‌هایی ازاین‌دست ملغی است، اعلام می‌کند که ما سیاست خارجی گذشته رژیم را نفی می‌کنیم و می‌خواهیم با همه دولت‌های جهان دوست باشیم و وعده پشت وعده که به‌زودی جمهوری دمکراتیک برپا می‌شود و آزادی‌های مردم برقرار می‌گردد. احتمالاً چندنفری را هم دستگیر خواهند کرد. در آن صورت چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ اگر طبقه کارگر و عموم توده‌های زحمتکش هوشیار نباشند و سریعاً توطئه طبقه حاکم را خنثی نکنند، دستگاه دولتی موجود و اصلی‌ترین ارگان‌ها و نهادهای آن حفظ می‌شوند. تمام بورژوازی داخلی و خارجی از آن حمایت خواهند کرد. طبقه حاکم به همراه نظم سرمایه‌داری برجای خود باقی می‌ماند. گروه‌هایی از مردم که خواست آن‌ها صرفاً کنار رفتن دستگاه روحانیت از قدرت سیاسی است، به جانب‌داری از آن برمی‌خیزند، بخشی از مردم دچار سردرگمی می‌شوند و جنبش به شکست می‌انجامد. آیا یک چنین احتمالی وجود دارد؟ می‌تواند وجود داشته باشد و نمونه‌های آن را مکرر در کشورهای دیگر جهان‌دیده‌ایم. مگر آنکه از هم‌اکنون پیشاپیش خطراتی که اصلی‌‌اند و از داخل و از درون طبقه سرمایه‌دار حاکم، جنبش طبقه کارگر و انقلاب را تهدید می‌کنند، برای کارگران و زحمتکشان روشن کرده باشیم و تاکتیک‌های بورژوازی را در هر شکل آن پیشاپیش خنثی کنیم. سازمان ما باید همواره در میان کارگران و زحمتکشان ایران تبلیغ کند که جز سرنگونی تام و تمام جمهوری اسلامی، درهم شکستن تمام دستگاه دولتی موجود و برقراری حکومت شورایی کارگری و دولت شورایی نباید به هیچ تحول سیاسی رضایت داد. بنابراین طبقه کارگر و کمونیست‌های ایران در جریان تحولات انقلابی که در پیش است، باید هوشیاری خود را حفظ کنند. توده‌های کارگر و زحمتکش را از خطرات آگاه سازند، تاکتیک‌های بورژوازی را در هر شکل آن خنثی نمایند، تا بتوانند انقلاب را به فرجام پیروزمندش برسانند.”

حال ببینیم لیلاز یکی از سران مرتجع حزب کارگزاران که بیشتر معروفیت او به خاطر دفاع بی‌پروای وی از پیشبرد سیاست اقتصادی ضد کارگری نئولیبرال است، در دفاع از این حکومت‌نظامی چه می‌گوید:

“امروز مسئله ما این است کی میتونه بحران های ایران را حل بکند. به خاطر این مسئله که سه مشکل اصلی ایران یکی فساد یکی نا کارآمدی، و یکی عدم انسجام. من تصور می کنم در افق سیاسی ایران، ما یک بناپارت خواهیم دید که این بناپارت برای یک دوره گذار نه یک دوره ازلی و ابدی. دوره  گذاری که کف‌اش ۵ سال و سقفش ۱۰ سال ممکن است طول بکشه بر صحنه سیاسی ایران ظهور خواهد کرد. همان رضاخان گوهر شادی که توی مخالفین حکومت میگن و همان رضاخان اسلامی که در داخل حکومت می گن. جفتشان دارند به سمت یک نظامی اقتدارگرا میرن. که این نظامی اقتدارگرا چون آلان منسجم‌ترین سازمان سیاسی- امنیتی ایران سپاهِ من تصور می‌کنم که آینده ایران از خلال یک دوران حکمرانی سپاه باید عبور کند و عبور خواهد کرد که حداقل دو تا از سه تا مشکل ما را حل می کنه یعنی عدم انسجام و ناکارآمدی را. من فکر می‌کنم این بناپارتیسم در دوره کوتاه ۵ تا ۱۰ ساله‌اش فضای اجتماعی و فرهنگی را آزاد خواهد کرد یا یک‌شبه یا به‌تدریج و یک انرژی بی‌نهایت وسیع و بزرگ را در ایران آزاد خواهد کرد. این سیاست، در حوزه سیاست خارجی رویکردش از دشمنی به حالت رقابت تغییر خواهد داد…. و در حوزه سیاست داخلی همچنان محکم نگه خواهد داشت که از این حالت که بر که بتواند کشور را عبور بده . …اون اصلاحات اجتماعی- فرهنگی پشتوانه مردمی حکومت را در ایران به‌شدت افزایش خواهد داد و ما می‌توانیم صحنه بازی در خاورمیانه را تغییر بدیم.”

تا اینجا بحث وی روشن است که از دیدگاه او نیز نظم حاکم در بحران و بن‌بستی قرار دارد که نه‌تنها جناح‌های سیاسی قادر به حل آن نیستند، بلکه نیاز به این دارد که طبقه حاکم به شیوه دیگری حکومت کند و یک دیکتاتوری نظامی از نمونه رضاخان بر سر کار بیاید که نام آن را گذاشته رژیم بناپارتی. وی نجات‌بخش نظم موجود و طبقه حاکم را به دست گرفتن قدرت توسط یک کاست نظامی می‌داند. برای چه؟ گرچه وی به‌صراحت نمی‌گوید که این دیکتاتوری نظامی می‌خواهد جلو وقوع انقلاب را بگیرد و به کشمکش طبقه کارگر و طبقه سرمایه‌دار بر سر کسب قدرت، پایان دهد و ایضاً به نزاع و کشمکش جناح‌های طبقه حاکم نیز فعلاً پایان دهد، اما همین‌که می‌گوید ” از این حالت که بر که بتواند کشور را عبور بده” روشن است که منظور وی چیست.  اما گویا به گفته وی قرار است برای این‌که از حمایت بخشی از مردم نیز برخوردار شود، در عرصه داخلی “فضای اجتماعی و فرهنگی را آزاد خواهد کرد یا یک‌شبه یا به‌تدریج” البته منظورش چیزی از همان نمونه‌” فضای اجتماعی و فرهنگی” رضاخانی و محمد رضاشاهی است. یعنی فرضاً بخشی از مطالبات زنان را در حد آزادی‌های مدنی عملی کند، یا برخی محدودیت‌های مذهبی را براندازد و به بخش متوسط جامعه یا به‌طورکلی خرده‌بورژوازی جدید و قدیم، امتیازاتی بدهد که آن‌ها را به تکیه‌گاه اجتماعی خود تبدیل کند. در سیاست خارجی هم مناسبات بین‌المللی موجود را تغییر می‌دهد و فرضاً سیاست خارجی محمدرضا شاه را پیشه خود سازد. اما حرف‌های او تناقضاتی هم دارد ازجمله این‌که دو تا رضاخان ، دو فرمانده یک دیکتاتوری نظامی هم‌زمان نمی‌تواند وجود داشته باشد. اگر قرار است یک دیکتاتوری نظامی جای استبداد ولی‌فقیه را بگیرد، لازمه آن این است که دولت دینی برافتاده باشد. این البته به آن معنا نیست که در یک دیکتاتوری نظامی بساط دستگاه روحانیت برچیده می‌شود. نه دیکتاتوری رضاخانی چنین کاری را کرد و نه محمد رضاشاهی. چون دیکتاتوری نظامی درعین‌حال که قرار است طبقه حاکم را نجات ‌دهد، وظیفه خواهد داشت که مذهب و دستگاه مذهب را  به‌عنوان یک رکن پاسدار نظم طبقاتی نجات‌ دهد.  درنهایت، کاری که صورت خواهد گرفت آن‌ها را باعزت و احترام به حوزه‌های علمیه بازگرداند و از آن‌ها نیز پاسداری کند. شاید وی هنوز جرئت نمی‌کند به این صراحت حرف بزند. نکته دیگری هم در دیکتاتوری نظامی وی هست که به نظر می‌رسد هنوز در درون این گرایش در مورد آن نظر واحدی نیست. آیا آن‌گونه که وی  می‌گوید انجام این وظیفه بر عهده سپاه پاسداران است، یا ارتش، یا ارتش و سپاه مشترک. البته  بعید است که چنانچه طبقه حاکم بخواهد این شکل را در دستور کار قرار دهد، سپاه پاسداران بتواند از عهده این وظیفه برآید، چراکه سپاه پاسداران ً در میان مردم ایران منفور است. از همین روست که برخی دیگر از این مدافعان دیکتاتوری نظامیان،  بر روی ارتش تأکید می‌کنند. مدتی پیش سایت رویدا ۲۴ نیز با یکی دیگر از همین گرایش که گویا در کابینه روحانی نیز در زمره مقامات بوده است، به نام دکتر فیاض زاهد عضو هیئت‌علمی و استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، گفتگویی بر سر همین موضوع داشت. وی گفت: “زمانی که جامعه از سیاستمداران رفع امید می‌کند، نظامیان در شکل فرشته نجات ظاهر می‎شوند. به لحاظ تجربی گفته می‌شود کشور‌ها به دلیل خستگی و بی‌کفایتی و بی‌مسئولیتی رهبران سیاسی خود به سمت گزینه‌های نظامی می‌روند؛ این یعنی زمانی که جامعه از سیاستمداران خود رفع امید می‌کند، زمان مناسب برای ورود نظامیان فرامی‌رسد.

…..همین موضوع را می‌توان در ایران بررسی کرد و گفت محبوبیت ارتش غیرقابل‌انکار است؛ مثلاً شما تیمسار سیاری را ببینید، در همین سیستم پرورش پیداکرده و با یک مصاحبه به‌یک‌باره تبدیل به یک قهرمان محبوب می‌شود. ولی چرا برای سایر فرماندهان نظامی دیگر این اتفاق رخ نمی‌دهد! ..

امروز اگر یک ژنرال ارتش امکان کاندیداتوری داشته باشد، تصور می‌کنم رأی او از همه سیاستمداران بالاتر است.”

البته جای تعجب نیست که “اصلاح‌طلبان” ورشکسته اکنون تلاش کنند بر سر دیکتاتوری نظامیان بر اصول‌گراها نیز پیشی بگیرند و از محسنات دیکتاتوری نظامی سخن بگویند. آن‌ها چه آن زمان که ادعای اصلاح‌طلبی سیاسی  داشتند و چه امروز که خواهان استبداد نظامی به‌جای استبداد دینی هستند، همواره یک هدف را دنبال کرده‌اند. حفظ نظم موجود.دیکتاتوری نظامی هم آخرین آلترناتیو آن‌ها برای نجات نظم موجود است.

آن‌ها به‌عنوان نمایندگان طبقه سرمایه‌دار وظیفه‌ای جز این  ندارند که مردم را از این دیکتاتوری و استبداد به دیکتاتور و استبداد دیگری بکشانند. استبداد دینی محبوب آن‌ها با رسوایی به فرجام رسید و حالا وعده می‌دهند که مردم ایران برای ده سالی خود را برای تحمل یک دیکتاتوری نظامی آماده کنند!

واقعیت این است که مادام طبقه سرمایه‌دار  بر ایران حاکم باشد، جز دیکتاتوری و استبداد، فقر و فلاکت، چیزی عاید مردم نخواهد شد. از دوران رضاخان تا به امروز که به تاریخ ایران نگاه شود همواره چنین بوده و تا وقتی‌که طبقه کارگر ایران بورژوازی را سرنگون نکند وضع بر همین منوال خواهد بود.

آنچه را که اکنون سخنگویان و جیره‌خواران نظم حاکم در مورد دیکتاتوری نظامی مطرح می‌کنند، البته باید در اوضاع سیاسی کنونی ایران جدی گرفت، نه ازآن‌رو که دیکتاتوری نوع رضاخانی مخوف‌تر از دیکتاتوری و استبداد دولت دینی موجود است، بلکه ازآن‌رو که طبقه حاکم در تلاش است بار دیگر مردم ایران را با وعده‌ها و ادعاهای پوشالی، از یک استبداد به استبداد دیگر و از یک بدبختی به بدبختی دیگری سوق دهد. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران  باید هوشیار باشند و نقشه‌های طبقه حاکم را نقش بر آب کنند. راه مقابله با آن نیز تشدید مبارزه برای به دست گرفتن ابتکار عمل  از سوی طبقه کارگر است، پیش از آن‌که بورژوازی بخواهد اقدامات ارتجاعی جدید خود را به مرحله اجرا درآورد. این واقعیت باید بر عموم توده‌های زحمتکش روشن باشد که آن‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند از مصائبی که نظم موجود به بار آورده نجات یابند و به مطالبات خود دست یابند، مگر از طریق انقلابی که برپاکننده و رهبر آن طبقه کارگر باشد.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۰۱ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.