برای فلسطین تنها یک راه حل وجود دارد

دولت امارات متحده عربی روز ۵ شنبه ۲۳ مرداد طی بیانیه‌ای برقراری روابط دیپلماتیک با دولت اسرائیل را اعلام کرد. دولت امارات نخستین کشور عربی خلیج‌فارس است که دست به این اقدام زد. پیش از امارات برخی از دولت‌های عربی هم‌چون مصر و اردن با به رسمیت شناختن دولت اسرائیل با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرده بودند. دولت اسرائیل هم‌چنین در کشورهای مراکش، تونس، قطر و عمان دارای دفتر حفاظت منافع است و مقامات “درجه ۲” این دولت بارها از قطر و عمان که جزء کشورهای عربی خلیج‌فارس هستند و با اسرائیل روابط تجاری دارند، دیدار کرده‌اند. دولت ترکیه یکی دیگر از دولت‌های منطقه است که به‌رغم تنش‌هایی که در سال‌های اخیر با دولت اسرائیل داشته، با این دولت روابط دیپلماتیک دارد و آن را به رسمیت شناخته است. دولت‌های ترکیه و اسرائیل از سال‌های دور روابط پنهان مستحکمی داشته‌اند و سازمان اطلاعات و عملیات ویژه اسرائیل موسوم به “موساد” نقش مهمی در دستگیری عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه در سال ۱۹۹۹ میلادی ایفا کرد.

رسانه‌های وابسته به جهان سرمایه‌داری در پی اعلام برقراری روابط دیپلماتیک بین‌ دولت‌های اسرائیل و امارات متحده عربی، با بزرگ کردن آن نوشتند “این خبر سبب حیرت جهانیان شد”. اما در واقع این اتفاق چیز جدیدی نبود و ادامه روندی است که در سال‌های گذشته شاهد آن بودیم، روندی که منجر به تضعیف جنبش مردم فلسطین شده است، جنبشی برای حق تعیین سرنوشت خویش و داشتن دولتی مستقل.

مبارزات مردم فلسطین علیه دولت صهیونیست اسرائیل از زمان تشکیل این دولت یعنی بیش از هفتاد سال پیش شروع و همراه با فراز و نشیب‌هایی همواره ادامه داشته است. این مبارزات بویژه زمانی که ناسیونالیسم عربی به رهبری جمال عبدالناصر در اوج خود بود، حمایت دولت‌های عربی را نیز همراه خود داشت، اما با افت ناسیونالیسم عربی و وابستگی هر چه بیشتر این دولت‌ها به امپریالیسم آمریکا، حمایت‌ دولت‌های عربی از جنبش مردم فلسطین نیز رنگ باخت.

در چنین شرایطی بود که در ایران و از درون یک انقلاب شکست خورده، جمهوری اسلامی سر بر آورد. دولت ایران که پیش از آن تنها کشور حوزه خلیج‌فارس بود که با اسرائیل روابط دیپلماتیک داشت، با سرنگونی رژیم پهلوی، روابط را با اسرائیل قطع، سفارت اسرائیل را مصادره و به سفارت فلسطین تبدیل کرد. هم‌چنین اسم خیابانی را که سفارت جدید فلسطین در آن مستقر شده بود از کاخ به فلسطین تغییر داد.

یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز اولین کسی بود که پس از برقراری جمهوری اسلامی به ایران سفر کرد. جمهوری اسلامی آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس اعلام کرد و همراه با دیگر اقدامات خود تلاش کرد تا رهبری مبارزات مردم فلسطین و حمایت از این مبارزات را این بار با پرچم “اسلام” در دست بگیرد. این تلاش جمهوری اسلامی یعنی “اسلامیزه کردن” مبارزه مردم فلسطین که در راستای دیگر سیاست‌های خارجی “پان اسلامیستی” جمهوری اسلامی بود، در تضاد با سیاست‌ها و دیدگاه‌های حاکم بر سازمان آزادیبخش فلسطین قرار داشت و با تیره شدن روابط جمهوری اسلامی با سازمان آزادیبخش فلسطین، جمهوری اسلامی در پی سازماندهی سازمان‌های سیاسی – نظامی خاص خود برآمد.

حاصل تلاش جمهوری اسلامی، انفعال دولت‌های عربی و فروکش ناسیونالیسم عربی، تقویت جریان‌های اسلامی هم‌چون “حماس” بود. رشد “حماس” به‌گونه‌ای بود که این تشکل توانست در سال ۲۰۰۶ (دو سال پس از مرگ مشکوک یاسر عرفات) درانتخابات “شورای قانون‌گذاری فلسطین” به پیروزی دست یابد و اسماعیل هنیه از رهبران حماس نخست‌وزیر حکومت خودگردان فلسطین شد، البته این پیروزی یک سال بیشتر دوام نیاورد. جنگ داخلی احزاب سیاسی – نظامی فلسطینی در سال ۲۰۰۷ منجر به جدایی نوار غزه و کرانه باختری شد، نوار غزه به کنترل حماس درآمد و کرانه باختری در کنترل سازمان آزادیبخش فلسطین باقی ماند.

جنگ داخلی و جدایی نوار غزه از کرانه باختری جدا از ضربه‌ای که به مبارزات مردم فلسطین زد، متاثر از رقابت‌ دولت‌های منطقه‌ای بود، رقابت‌ بین دولت‌های عربی که فلسطین را یک موضوع عربی می‌نامیدند و جمهوری اسلامی که تلاش داشت آن را به یک موضوع اسلامی تبدیل کند، اما واقعیت این است که جنبش مردم فلسطین نه یک موضوع عربی است و نه یک موضوع اسلامی. نکته مهم دیگر این است که دولت اسرائیل نیز زمانی که حماس هنوز به یک قدرت سیاسی در فلسطین درنیامده بود، به‌طور غیرمستقیم در تقویت آن نقش ایفا کرد (همان‌گونه که دولت آمریکا این نقش را در شکل‌گیری القاعده داشت). دولت اسرائیل به‌خوبی از آن آگاهی داشت که پراکندگی در جنبش فلسطین و ایجاد تفرقه در آن می‌تواند مانند سمی مهلک در مبارزه مردم فلسطین عمل کند.

با رشد و قدرت‌گیری حماس، جریانات مبارز و چپ فلسطینی هم‌چون “جبهه خلق برای آزادی فلسطین” به رهبری جرج حبش که زمانی یکی از مهم‌ترین و بانفوذترین جریانات فلسطینی بود و در سازمان آزادی‌بخش فلسطین پس از جنبش آزادی‌بخش میهنی فلسطین موسوم به “فتح” دومین تشکل سیاسی قدرتمند بود به محاق رفته و نقش خود را از دست داد، تا حدی که اکنون در مجلس ۱۳۲ نفره “قانون‌گذاری فلسطین” تنها ۳ نماینده دارد!!! که این نشان دیگری از رشد جریانات ارتجاعی و به موازات آن تضعیف جریانات رادیکال و مبارز فلسطین است. این را نیز فراموش نکنیم که “احمد سعدات” رهبر کنونی “جبهه خلق برای آزادی فلسطین” که امروز در اسرائیل زندانی‌ست، در سال ۲۰۰۲ توسط نیروهای پلیس “حکومت خودگردان” به رهبری “ساف” دستگیر شده بود!!!

سازمان “جهاد اسلامی” دیگر تشکلی است که در نوار غزه فعالیت دارد و به‌طور مستقیم از جمهوری اسلامی دستور می‌گیرد و مورد حمایت نظامی و مالی آن قرار دارد. جالب آن‌که سازمان “جهاد اسلامی” فلسطین در اواخر دهه هفتاد به‌عنوان شاخه‌ای از “جهاد اسلامی” مصر بوجود آمد، “جهاد اسلامی” مصر به القاعده پیوست و “جهاد اسلامی” فلسطین به خدمت جمهوری اسلامی درآمد!!! ‌

بنابراین با نگاهی به تحولات سال‌های گذشته و تحلیل علل بروز آن‌ها، می‌توان دریافت که آن‌چه امروز شاهد آن هستیم، نتیجه مستقیم تضعیف جنبش فلسطین در اثر رقابت دولت‌های مرتجع منطقه و رشد جریانات اسلامی در جنبش فلسطین است. نفس برقراری رابطه با دولت اسرائیل (آن‌طور که جمهوری اسلامی به آن دامن می‌زند) مساله اصلی در بررسی این رویداد نیست، مساله این است که برقراری رابطه نتیجه طبیعی تضعیف جنبش فلسطین بدست همین دولت‌ها از جمله دولت جمهوری اسلامی است. اگر دونالد ترامپ به خود جرات می‌دهد و “زمین در برابر صلح” را که اساس معاهده‌ی اسلو یک (۱۹۹۳) و اسلو دو (۱۹۹۵) بود در “معامله قرن” خود به “صلح در برابر صلح” تغییر می‌دهد و حق مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خویش را با وقاحتی بی‌پایان انکار کرده و دولت‌های عربی منطقه در برابر آن سکوت می‌کنند، اگر ترامپ برخلاف عموم دولت‌های جهان از جمله نزدیک‌ترین متحدان خود هم‌چون دولت انگلیس، به خود اجازه می‌دهد تا اعلام کند که شهرک‌های “یهودی‌نشین” در کرانه باختری رود اردن غیرقانونی نیست و نتانیاهو بر همین اساس (معامله قرن ترامپ) طرح الحاق بخشی از کرانه باختری رود اردن (حدود ۲۰ درصد) به سرزمین‌های اسرائیلی را در دستور کار قرار می‌دهد، همه نتیجه‌ی چرخش به راست اوضاع جهان و منطقه و شرایطی‌ست که دولت جمهوری اسلامی ایران نقش انکارناپذیری در شکل‌گیری آن داشته و در نتیجه صندلی آن در میان متهمان و دشمنان اصلی مردم فلسطین قرار دارد.

جالب آن‌که دولت امارات نیز با وقاحت تمام اعلام می‌کند که ابتکار او در برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل منجر به لغو الحاق سرزمین‌های فلسطینی در کرانه باختری رود اردن به اسرائیل شده است، این در حالی‌ست که نتانیاهو در سخنرانی تلویزیونی خود پس از اعلام عادی سازی روابط با دولت امارات گفت: “هیچ تغییری در نقشه من برای گسترش حق حاکمیت ملی به یهودا و شومرون (کرانه باختری رود اردن) با همکاری کامل ایالات متحده ایجاد نشده است”!!!

این واقعیتی‌ست آشکار که هیچ‌کدام از دولت‌های مرتجع منطقه در کنار مردم فلسطین قرار ندارند. اگر هنوز برخی از این دولت‌ها هم‌چون عربستان و اردن به حمایت‌هایی از دولت خودگردان فلسطین می‌پردازند آن نیز به خاطر رقابتی‌ست که با جمهوری اسلامی دارند. از سوی دیگر دولت‌های ترکیه و قطر (در کنار دولت ایران) از جمله حامیان گروه حماس هستند.

مردم فلسطین برای رسیدن به خواست و حق دیرینه خود باید به نیروی خود تکیه کنند و جدا از کمونیست‌ها و انقلابیون سراسر جهان که همواره مدافع واقعی خواست‌های مردم فلسطین بوده‌اند، کارگران و زحمتکشان و نیروهای دموکرات و صلح‌طلب اسرائیل از جمله متحدان بالقوه مردم فلسطین هستند.

هم اکنون دولت اسرائیل با یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های خود روبروست. نرخ بیکاری در اسرائیل به ۵/ ۲۱ درصد رسیده و تولید ناخالص داخلی نیز منفی ۶ درصد است. در روزهای گذشته تل‌آویو و دیگر شهرهای اسرائیل شاهد اعتراضات گسترده‌ی مردمی بودند که به شرایط وخیم اقتصادی و فساد در دولت اسرائیل اعتراض دارند. ۱۷ خرداد سال جاری نیز هزاران اسرائیلی در تل‌آویو دست به تظاهرات زده و خواستار توقف فوری برنامه دولت اسرائیل برای الحاق بخشی از کرانه باختری رود اردن به خاک اسرائیل شده بودند. اعتراضی که با سخنرانی “برنی سندرز” برای تظاهرکنندگان از طریق ویدیو کنفرانس همراه بود. تظاهرکنندگان با درازکشیدن بر روی خیابان فریاد می‌زدند: “اشغالگری را بس کنید”. در اسرائیل مدام بر جمعیت کسانی که معتقدند دولت اسرائیل باید دولتی غیرمذهبی باشد و خواستار جدایی دین از دولت هستند، افزوده می‌شود. این در حالی‌ست که جریانات راست حاضر در دولت اسرائیل با دامن زدن به “ناسیونالیسم مذهبی” سعی در سوء‌استفاده از ناآگاه‌ترین و عقب‌مانده‌ترین بخش‌های جامعه اسرائیل را دارند. سیاست‌هایی هم‌چون اعلام دولت اسرائیل به عنوان دولتی یهودی یا الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به خاک اسرائیل که حدود نیم میلیون یهودی شهرک‌نشین را دربرمی‌گیرد.

در چنین شرایطی‌ست که نتیجه سیاست دولت‌هایی هم‌چون جمهوری اسلامی چیزی جز تقویت جریانات راست افراطی و تغذیه و فراهم کردن بستر رشد این جریانات با تکیه بر ناآگاهی عقب‌مانده‌ترین بخش‌های مردم اسرائیل نبوده است. یکی دیگر از نتایج سیاست‌های دولت جمهوری اسلامی نزدیک کردن دولت‌های عربی به دولت اسرائیل و صف‌آرایی در برابر خطر نفوذ دولت “شیعی” جمهوری اسلامی است که حتا علی مطهری نماینده سابق مجلس به آن اعتراف کرده است. بنابراین می‌توان گفت که دولت جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین خدمت را به دولت راست افراطی اسرائیل کرده است.

در اسرائیل حدود ۲۰ درصد جمعیت عرب هستند (حدود ۶۵ درصد یهود). حدود ۲ میلیون فلسطینی ساکن نوار غزه و ۲ میلیون و هشتصد هزار نفر ساکن کرانه باختری رود اردن می‌باشند. این را هم اضافه کنیم که بسیاری از ساکنان این مناطق بویژه نوار غزه که تراکم جمعیت بسیار بالایی دارد محل کارشان اسرائیل است.

در اسرائیل علاوه بر سیاست‌های نژادپرستانه حاکم علیه اعراب ساکن اسرائیل، شاهد تبعیض علیه یهودیان رنگین پوست مانند یهودیان هندی و آفریقایی‌تبار نیز هستیم. از همه مهم‌تر وضعیت کارگران و زحمتکشان اسرائیل است که در شرایط کنونی و با توجه به هزینه‌های جنگی و نرخ بالای بیکاری وضعیت معیشتی آن‌ها رو به وخامت است

این‌ها همه نیروهایی هستند که جنبش فلسطین می‌تواند به صورت بالقوه بر روی آن‌ها حساب باز کند. جنبشی که بر صلح، برابری حقوقی، و تشکیل دولت مستقل فلسطینی در نوارغزه و کرانه باختری باید تمرکز داشته باشد. جنبشی علیه نژادپرستی و برای آزادی و صلح و برابری برای ساکنان فلسطین و اسرائیل. تنها راه برای جنبش فلسطین، برای کارگران و زحمتکشان و ستم‌دیدگان فلسطینی، قطع کردن دست جریانات سیاسی راست و فاسد فلسطینی در غزه و کرانه باختری از قدرت، و همبستگی با کارگران و زحمتکشان و طرفداران صلح و ضد نژادپرستی در اسرائیل در مبارزه برای رسیدن به خواست‌های برحق‌شان است.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۸۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.