درسی که طبقه کارگر از شکست انقلاب ۵۷ آموخته است

۴۰ سال پیش طوفان خشم انقلابی توده‌های کارگر و زحمتکش، مراکز ستم و سرکوب نظامی رژیم سلطنتی را در هم کوبید و بساط این رژیم، با قیام مسلحانه از ایران جاروب شد.

قیام مسلحانه ۲۲ بهمن، قدرت توده‌های زحمتکش مردم را برای غلبه بر نیروهای نظامی پاسدار نظم ستمگرانه و درهم کوبیدن آن‌ها، آشکارا به نمایش گذاشت. نشان داد که بزرگ‌ترین ارتش و پلیس طبقه ستمگر نیز یارای مقاومت در برابر مردمی که برای برانداختن طوق اسارت و بندگی به پا خاسته‌‌اند، ندارند.

قیام مسلحانه ۲۲ بهمن یکی از افتخارات بزرگ ستمدیدگان علیه ستمگران است که همواره در تاریخ این کشور جاودان خواهد ماند.

بااین‌همه، گرچه قیام مسلحانه ، یک رژیم سیاسی را برانداخت، اما این قیام با تمام عظمت‌اش نتوانست به اهداف انقلابی که کارگران و زحمتکشان برپا کرده بودند، جامه عمل پوشد. چراکه اصلی‌ترین و مهم‌ترین مسئله در هر انقلاب، کسب قدرت سیاسی است و برپاکنندگان این انقلاب و قیام مسلحانه به علت ضعف آگاهی و زودباوری ناشی از آن ، قدرت سیاسی را خود در دست نگرفتند. رژیم شاه که با کودتای قدرت‌های امپریالیستی آمریکا و انگلیس به قدرت رسیده بود، از توده‌های مردم ایران، آگاهی و آزادی آن‌ها وحشت داشت. لذا برای حفظ قدرت ستمگرانه خود و طبقه حاکم، هرگونه آزادی سیاسی را از توده‌های مردم سلب کرد. محمدرضا شاه، رژیم استبداد و اختناق را برپا ساخت. به شکنجه و کشتار انقلابیون متوسل شد. سانسور همه جانبه‌ای را بر نشر کتاب و انتشار مطبوعات برقرار کرد. ایجاد هرگونه تشکل سیاسی و صنفی مستقل از دولت را ممنوع ساخت و هر وسیله‌ای را که ممکن بود به کار گرفت، تا مانع از تشکل و آگاهی توده مردم گردد. رژیم شاه برای زایل کردن هرگونه آگاهی سیاسی و طبقاتی توده‌های کارگر و زحمتکش، دستگاه فریب روحانیت را به‌منظور تحمیق و اسارت معنوی مردم تقویت کرد و دست آن‌ها را در اشاعه خرافات مذهبی، کاملاً باز گذاشت. بنابراین تعجب‌آور نبود که این اکثریت بزرگ مردمی که غرق در ناآگاهی و خرافات مذهبی بودند، رهبری یک شارلاتان رسوا به نام خمینی را پذیرا شوند و به کسب قدرت سیاسی توسط یک گروه مرتجع متشکل از جناحی از بورژوازی و دستگاه روحانیت، تن دهند. این تصرف مجدد قدرت توسط ارتجاع، منشأ تمام بدبختی و فجایع وحشتناکی شد که توده‌های کارگر و زحمتکش ایران تا به امروز با آن‌ها مواجه‌اند.

ارتجاع طبقاتی و مذهبی که از حمایت قدرت‌های امپریالیست نیز در اجلاس گوادلوپ برخوردار شده بود، همین‌که قدرت را به دست گرفت، تلاش همه‌جانبه خود را برای سرکوب انقلاب و به بند کشیدن مجدد مردم تشدید کرد. فرمان خلع سلاح مردم را که دست آورد قیام مسلحانه بود، صادر نمود. آزادی‌های سیاسی که مردم با انقلاب به دست آورده بودند، مورد یورش قرار گرفتند. زنان اولین گروهی بودند که آزادی و حقوق آن‌ها مورد تعرض ارتجاع قرار گرفت. رژیم برای تجدید سازمان‌دهی نیروهای مسلح و سرکوب رژیم سلطنتی که در جریان قیام دچار ازهم‌پاشیدگی شده بودند و نیز سازمان‌دهی نیروی مسلح جدید پاسداران ضدانقلاب، چندین یورش مسلحانه را برای سرکوب شوراهای مردم ترکمن‌صحرا و خواست مردم کردستان به خودمختاری، سازمان داد. به سرکوب و کشتار مردم خوزستان و آذربایجان روی آورد. هنوز چند ماهی از قیام نگذشته بود که خمینی جلاد، آشکارا فرمان شکستن قلم‌ها ، تعطیل مطبوعات آزاد و ممنوعیت فعالیت سازمان سیاسی مخالف را صادر کرد. ترور فعالان سیاسی و کارگری در دستور کار باندهای سیاه وابسته به حکومت قرار گرفت. مخالفان در دادگاه‌های چنددقیقه‌ای خلخالی آدم کش به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. فعالان کارگری دستگیر و اخراج شدند و شوراهای کارگران که حاصل ابتکار و خلاقیت کارگران بودند، مورد یورش ارتجاع قرار گرفتند. جمهوری اسلامی برای منحرف ساختن مردم از معضلات و بحران‌های داخلی و توجیه سرکوب و اختناق، تلاش برای برافروختن جنگی خارجی را آغاز کرد. با مسلح کردن و گسیل گروهای اسلام‌گرای شیعه به عراق، صدام را تحریک به یک حمله نظامی کرد. جنگی آغاز شد که به اذعان همگان پس از چند ماه در حقیقت، پایان‌یافته بود، اما خمینی جلاد با شعار جنگ نعمت است، جنگ، جنگ تا فتح کربلا، راه قدس از کربلا می‌گذرد، جنگی ۸ ساله را ادامه داد که به کشتار صدها هزار تن از مردم ایران، میلیون‌ها معلول و آواره و ویرانی بخش بزرگی از کشور انجامید.

به‌رغم تمام تلاش‌های ارتجاع، از آنجائی که توده‌های مردم ایران با قیام مسلحانه خود، رژیم سلطنتی را به گور سپردند و تمام نظم موجود دچار ازهم‌پاشیدگی شده بود، ارتجاع حاکم نتوانست از همان فردای قیام به‌سادگی همه دست‌آوردهای انقلاب را از مردم باز پس گیرد. مقاومت و مبارزه میان انقلاب و ضدانقلاب حاکم،  دو سال طول کشید. در این فاصله، نارضایتی مردمی که به ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی پی می‌بردند، هرروز افزون‌تر می‌شد و گروه‌گروه به صفوف سازمان‌های مخالف رژیم می‌پیوستند. بحران سیاسی پیوسته عمیق‌تر می‌شد. جمهوری اسلامی که نیروهای سرکوب و مسلح خود را برای سرکوب قطعی انقلاب آماده کرده بود، در جلسه‌ای متشکل از سران و مقامات ارگان‌ها و نهادهای سرکوب رژیم که اسناد آن را سازمان ما انتشار داد، در اسفندماه سال ۵۹ تصمیم به تعرض و سرکوب سرتاسری گرفت. جمهوری اسلامی این اقدام خود را با دستگیری و کشتار هزاران تن از اعضای سازمان‌های سیاسی و به بند کشیدن ده‌ها هزار تن، در نیمه اول دهه۶۰ عملی کرد. شکنجه‌های اسلامی علیه زندانیان سیاسی در ابعادی وحشتناک، جای شکنجه‌‌های ساواک رژیم شاه را گرفت. جمهوری اسلامی با این سرکوب و وحشی‌گری اکنون وظیفه خود را در سرکوب قطعی انقلاب به پایان رسانده بود، اما هیچ وظیفه دیگری جز پایان دادن به انقلاب با توسل به سرکوب و کشتار و ایجاد جو خفقان نداشت. جمهوری اسلامی راه‌حلی برای معضلات اساسی جامعه ایران و تضادهایی که به انقلاب انجامیده بود، نداشت. راه‌حلی برای مطالبات مردم نداشت. راه‌حلی برای بحران اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی توده مردم نداشت. لذا بحران اقتصادی مدام عمیق‌تر شد. سطح معیشت توده‌های کارگر و زحمتکش چنان تنزل کرد که در مدتی کوتاه، سیر قهقرائی ۵۰ درصدی را نسبت به دوران قبل از قیام طی کرد. جنگ نیز بر وخامت اوضاع اقتصادی افزوده بود. کابینه رفسنجانی برای علاج بحران اقتصادی، دستورالعمل‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را برای اجرای سیاست اقتصادی موسوم به نئولیبرال به مرحله اجرا گذاشت. مؤسسات دولتی مفت و مجانی به دارو دسته‌های وابسته به رژیم واگذار شدند، اما فشار مضاعفی بر دوش توده‌های کارگر و زحمتکش، قرار گرفت، با این همه، نه معضل رکود حل شد و نه افزایش روزافزون گرانی و تورم مهار. جمهوری اسلامی بازهم نشان داد که حتی با یاری قدرت‌های امپریالیست و اجرای دستورالعمل‌های نهادهای سرمایه مالی بین‌المللی، قادر به حل بحران اقتصادی ژرف و مزمن سرمایه‌داری ایران نیست. تا اواسط دهه ۷۰، نرخ تورم به متجاوز از ۴۰ درصد رسید. بیکاری و فقر ابعاد بی‌سابقه‌ای به خود گرفت. در این شرایط شورش تهیدستان، تعدادی از شهرهای ایران را فراگرفت. رژیمی که قادر به حل هیچ معضل جامعه نیست و صرفاً با پول نفت و سرکوب، به حیات انگلی خود ادامه می‌دهد، با تانک و بالگرد و کشتار مردم توانست این شورش‌های گرسنگان را مهار کند. دوران خاتمی هم اوضاع اقتصادی بر همین منوال گذشت. ادعاهای پوشالی دارو دسته موسوم به اصلاح‌طلب رژیم در مورد اصلاح‌طلبی در یک دولت دینی استبدادی که بر کشتار و اختناق بنا شده است و به‌اصطلاح تقدم حل مسائل سیاسی بر اقتصادی، چاره‌ساز نشد. اصلاحات موعود با قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و مخالفان سیاسی و با قیام دانشجوئی سال ۷۸ و سرکوب و کشتار دانشجویان، با رسوایی به پایان رسید. کابینه خاتمی هم نشان داد که جمهوری اسلامی نه راه‌حلی برای بحران اقتصادی دارد و نه مطالبات اقتصادی و سیاسی توده‌های مردم. وظیفه احمدی‌نژاد و روحانی هم چیزی جز این نبود که بحران‌ها را عمیق‌تر، تضادها را به نقطه انفجار و فساد و گندیدگی درونی رژیم را به اوج برسانند. اکنون دیگر تمام ارکان نظم موجود را بحران فراگرفته است. هیچ راه‌حلی از جانب رژیم بر بحران اقتصادی ژرف و مزمن و بحران‌های متعدد دیگر نیست. توده‌های کارگر و زحمتکش در وخیم‌ترین شرایط مادی و معیشتی قرارگرفته‌اند. عموم کارگران و زحمتکشان در زیرخط فقر زندگی می‌کنند. درحالی‌که طبقه سرمایه‌دار و مقامات دزد و فاسد حکومت با غارت و چپاول و استثمار، ثروت‌های هنگفت اندوخته‌اند، ده‌ها میلیون‌ تن از زحمتکشان و خانواده‌های آن‌ها در گرسنگی به سر می‌برند و ارتش بیکاران از ده میلیون نیز تجاوز کرده است. از درون بحران‌های عمیق و همه‌جانبه موجود، می‌بایستی بار دیگر یک بحران سیاسی انقلابی پدید آید و چنین نیز شد. این بحران سیاسی با تظاهرات و قیام‌های توده‌های زحمتکش و تهیدست در متجاوز از صد شهر در دی‌ماه گذشته، خود را آشکار ساخت. ازآن‌پس مبارزات و اعتراضات توده‌ای پیوسته گسترش‌یافته و لحظه‌ای رژیم را آرام نگذاشته‌اند. به‌ویژه مبارزات کارگران که در چند سال اخیر ابعاد وسیعی به خود گرفته است، در سال جاری وارد مرحله نوینی شد. مبارزات و شعارهای کارگران نیشکر هفت‌تپه و فولاد اهواز به‌وضوح نشان داد که طبقه کارگر ایران اکنون به آن درجه از خودآگاهی طبقاتی دست‌یافته که به‌عنوان یک طبقه مستقل در مبارزه سیاسی ظاهر شود و پرچم خود را در پیشاپیش جنبش توده‌های زحمتکش مخالف نظم موجود به اهتزاز درآورد. گرچه هنوز بحران سیاسی به آن مرحله از ژرفا و وسعت دست نیافته که طبقه کارگر با برپائی اعتصابات سیاسی عمومی و سرتاسری، توانائی و رسالت طبقاتی خود را به همگان نشان دهد، اما از هم‌اکنون در مبارزات خود در قامت رهبر سیاسی جنبش اعتراضی توده‌ای ظاهرشده است. حمایت توده‌های زحمتکش مبارز، معلمان، بازنشستگان، و گروه‌هایی از دانشجویان در مبارزات خود از کارگران و طرح شعار کارگر، معلم، دانشجو اتحاد در جریان مبارزات این واقعیت را نشان داده است.

طبقه کارگر ایران از شکست انقلاب ۱۳۵۷ این درس بزرگ را آموخته است که خود باید قدرت سیاسی را در جریان انقلابی که در حال فرارسیدن است، به دست گیرد و با تکیه‌بر تجربه جنبش شورایی کارگران و زحمتکشان در انقلاب پیشین، برای برقراری یک حکومت شورایی اقدام کند و  نظم نوین سوسیالیستی را برپا دارد.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۰۹ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.