“مسئلۀ زن”

از: النور مارکس و ادوارد اولینگ، بخش چهارم

ترجمۀ زهره مهرجو

۱۸ آوریل ۲۰۱۶

ممکن است از ما سئوال شود که آیا همین اصول طلاق، تحت یک رژیم سوسیالیستی برقرار خواهند ماند؟ پاسخ ما این است – که پیوند میان مردها و زنان، که در ادامه توضیح داده خواهد شد؛ دارای طبیعتی خواهد بود که لزوم طلاق را به طور کامل برطرف می سازد.

 ما انتظار داریم که در برخوردمان با دو نکتۀ پیشین، در جایی که آینده مّد نظرمان باشد، بیش از هر مورد دیگر ذکر شده در اینجا؛ نسبت به ما قضاوت خصمانه بشود. دربارۀ هر دوی این نکات قبلا اشاره مختصری شده است. اولین، غریزۀ جنسی است. برای ما، کل شیوۀ در پیش گرفته شده بوسیلۀ جامعه برای برخورد کردن با آن؛ بطور خطرناکی اشتباه است. از همان ابتدا اشتباه است. کودکان ما مدام وقتی دربارۀ نحوه تولید مثل و تولّد نوزادان سئوال می کنند، ساکت می گردند. این سئوال به همان اندازه ای طبیعی است که پرسیدن دربارۀ ضربان قلب یا حرکات تنفسی. یکی باید به اندازۀ دیگری با تمایل و به روشنی پاسخ داده شود.

 شاید در سنین خیلی کم زمانی باشد که هر گونه توضیحی بعنوان پاسخ در برابر سئوال دربارۀ هر واقعیت طبیعی، قابل فهم نباشد؛ اگر چه ما قادر به تعیین کردن آن سن نیستیم. هرگز زمانی نمی تواند وجود داشته باشد که در آن باید دربارۀ عملی از بدن اشتباه آموزش داده شود. به مرور که پسرها و دختران ما بزرگ می شوند، کل موضوع روابط جنسی برای آنها یک معمّا می شود و دلیلی برای شرمساری. از همین روی است که یک کنجکاوی بی مورد و ناسالم در آنها تولید می شود. ذهن بیش از اندازه بر این موضوع متمرکز می شود، برای مدت طولانی برآورده نشده، یا بطور ناکامل برآورده شده باقی می ماند – و به شرایط ناسالم آزار دهنده ای منتهی می گردد.

 برای ما، اینچنین به نظر می رسد که اندام های تناسلی بدن لازم است به همان صراحت و آزادی در بیان سیستم گوارشی؛ بین والدین و فرزندان مورد گفتگو قرار گیرند. اعتراض به این موضوع، تنها می تواند شکلی از تعصب عامیانه بر علیه آموزش علم طبیعی باشد، تعصبی که حقیقی ترین حالتش در نامه اخیر یک پدر به مسئول زن مدیران مدرسه ای تجلی کرد: “لطفا به دختر من چیزی دربارۀ داخل بدنش یاد ندهید. برایش مفید نخواهد بود، و بی ادبانه است.”

 چند نفر از ما آموزش اشتباه یا سرکوب و فرونشانی در این زمینه را، از سوی والدین، معلمین یا حتی خدمتکاران تجربه کرده ایم؟ اجازه دهید هر کداممان صادقانه از خویش بپرسیم که از لبان چه کسی و تحت چه شرایطی برای اولین بار حقیقت را دربارۀ پدری و مادری آموختیم. و با این وجود، حقیقتی است که به دلیل رابطه اش با تولد یافتن نوزادان؛ اشتباه نکرده ایم اگر  آن را مقدس بنامیم. در چند مورد از جانب مادری بود که بیشترین حق را برای آموزش آن– بوسیلۀ رنج بردن، بدست آورده است؟

 ما همچنین نمی توانیم بپذیریم که صحبت کردن صادقانه با کودکان دربارۀ این موضوعات موجب آسیب رساندن به آنان می شود. بگذارید نقل قولی از بِبل (۱) بیاوریم، که خود از خانم ایزابلا بیچِر هوکر می گوید. “برای راضی کردن پرسش های مدام پسر کوچک هشت ساله خود دربارۀ منشاء بوجود آمدنش، و برای پرهیز کردن از داستان سرایی برای او، که به عقیده اش غیراخلاقی بود؛ تمام حقیقت را به او گفت. پسر با توجه زیاد به او گوش کرد، و از آن روزی که دریافت باعث چه درد و اضطرابی برای مادرش شده؛ با محبت و احترام تماماً تازه ای به او نزدیک شد. همان احترامی که همچنین، نسبت به زنان دیگر در زندگی اش نشان داد.”

برای ما حداقل یک زن، شناخته شده که به همۀ فرزندان خود تمام حقیقت را بازگو کرد. فرزندانش نسبت به او عشق و احترامی قائل هستند که تماماً عمیق تر، و متفاوت از قبل است.

 با شرم کاذب و پنهان کاری کاذب، که ما نسبت به آنها اعتراض داریم، جدایی ناسالم جنس ها همراه است که از هنگامی که کودکان شیرخوارگاه را ترک می کنند آغاز می شود، و تنها زمانی پایان می یابد که اجساد مردان و زنان را در زمین مشترک می خوابانند. در داستان یک مزرغۀ آفریقایی، دختری بنام لیندال فریاد می کشد، “ما یک بار با هم برابر بودیم، هنگامی که نوزادان مان را روی زانوان پرستارهایمان خواباندیم. دوباره با هم برابر خواهیم بود؛ زمانی که آرواره های مان را برای خواب آخرین می بندند.”

 این جدایی در مدارس انجام می پذیرد، و حتی در بعضی از کلیساها سیستم با همه پیامدهای آن رواج دارد. بدترین شکل آن، البته، در نهادهای غیر انسانی بنام صومعه و خانقاه* می باشد. اما جملگی اشکال کمتر زهرآگین همان مرض، تنها در مقدار؛ کمتر غیرانسانی اند.

 حتی در جوامع عادی، محدودیت های اِعمال شده بر روابط جنس ها، مثل معیارهای سرکوبگرانه در مدارس پسرانه؛ منشاء بسیاری از شرارت ها هستند. این محدودیت ها بخصوص در رابطه با موضوعات محاوره ای خطرناک می باشند. هر فردی شاهد پیامد آن در نوع صحبت هایی که در اتاق های دخانیات طبقات متوسط و بالایی جامعه انجام می گیرد هست، اگرچه ممکن است آنرا به این شکل تشخیص ندهد. تنها هنگامیکه مردان و زنان دارای تفکر اصیل، یا حداقل در جستجوی خلوص فکر، بتوانند بعنوان انسانهای آزاد به صراحت به چهره یکدیگر نگاه کنند و دربارۀ مسئلۀ جنسی با تمام ابعادش گفتگو کنند؛ امیدی برای دستیابی به راه حل آن هست.

 با این، همانگونه که ما مدام تکرار می کنیم، باید درک این نکته که اساس کل موضوع اقتصادی است؛ همراه باشد. مری وُلستون کرافت (۲) در اثر خود بنام “حقوق زن” بخشاً این آمیختگی دو جنس را ،به جای جدایی آنها در طی زندگی؛ آموزش داد. او خواستار این بود که زنان دارای حق تحصیل برابر با مردان باشند، که آنان باید در مدارس و دانشگاهها بهمراه مردان به تحصیل بپردازند؛ که از دوران کودکی تا بزرگسالی هر دو باید در کنار هم آموزش داده شوند. این مطالبه، در تألیف اخیر آقای جِی. سی. جفرسون (۳) مثل خار دردناکی ظاهر شده است.

 دو شکل مفرط فرق بین دو جنس، که از این جدایی آنها حاصل می شود، آن طوری که بِبل اشاره می کند؛ مردِ زن صفت و زن با گرایشات مردانه است. اینها دو نوعی هستند که حتی یک فرد معمولی از آنها با بیزاری کاملا طبیعی، بعنوان واقعیات غیرطبیعی پس زده می شود. به دلائلی که قبلا توضیح داده شده، اولی (مرد) کمتر از دومی (زن) از این مشکل رنج می برد.

 اما این دو نوع، تنها اَشکال بیماری در لیست امراض حاصل از برخورد غیرطبیعی ما نسبت به روابط جنسی نیستند. آن بکارت ناسالم که قبلا در اینجا به آن اشاره شد، یکی دیگر از این امراض است. چهارمی، دیوانگی است و پنجم، خودکشی. برای دو تای آخری- چند رقم در یک مورد، و یک تذکر در مورد دیگر. اول بپردازیم به تذکر. اغلب خودکشی ها در زنان، بین سنین شانزده و بیست و یک انجام می گیرند. بسیاری از اینها، البته به دلیل حاملگی است که سیستم اجتماعی ما آن را تا سطح جرم پایین می آورد. اما بقیه پیامد غرایظ جنسی برآورده نشده هستند، که غالباً تحت عبارتعشق ناکام پنهان می گردند.

 در اینجا آماری از مورد دیوانگی است، که از صفحه ۴۷ ترجمۀ انگلیسی بِبل برگرفته شده: – هناوَر، سال ۱۸۸۱ میلادی، ۱ دیوانه در ۴۵۷ فرد مجرد، ۱ دیوانه در ۱۳۱۶ فرد متأهل؛ ساکسونی، ۲۶۰ دیوانۀ مجرد در یک میلیون زن عاقل مجرد، ۱۲۵ دیوانۀ متأهل در یک میلیون عاقل متأهل؛ پروسی در سال ۱۸۸۲ میلادی، در هر ۱۰۰۰۰ ساکن ۳۲.۲ مرد دیوانۀ مجرد، ۹.۵ مرد دیوانه متأهل، ۲۹.۳ زن دیوانۀ مجرد، ۹.۵ زن دیوانه متأهل.

 زمان آن است که مردان و زنان به این درک برسند که به قتل رساندن نیاز جنسی، همیشه فاجعه به دنبال دارد. شهوت مفرط بیماری است. اما افراط کردن در سوی مقابل، قربانی کردن غریزۀ طبیعی سالم؛ به همان اندازه ناسالم است. عبارت آنهایی که در هر کدام افراط می کنند، افراد منفوری هستند، در این رابطه به همان اندازه دلالت دارد که دربارۀ غم شدید و نشاط بیش از حد؛ هنگامی که رُزالیند در “جنگل آردن”** به آنها اعتراض کرد.

و با این وجود، هزاران زن برای مولوک (۴) سیستم اجتماعی ما، از آتش های جهنمی که تنها خود می شناسند؛ عبور می کنند، ماه پس از ماه، سال پس از سال، بهار بی بازگشت زندگی با فریب از آنان ربوده می شود.

 بنابراین، ما – و همراه ما در تمام رویدادهای مربوط به این موضوع، همه سوسیالیست ها – ادعا می کنیم که امتناع کردن از روابط جنسی، ناسالم و نامقدس است.  همیشه از موجودیت این پدیده، کل سرکوب تمام غرایظ مربوط به تولد کودکان را درمی یابیم؛ و بنابراین آن را نوعی جرم می شناسیم. مانند همۀ جرم ها، فرد مجرم تنها کسی نیست که از این موضوع رنج می برد؛ بلکه همچنین، جامعه ای که او را وادار به اشتباه کردن و رنج کشیدن می کند.

 در اینجا ما با شِلی (۵) هم عقیده ایم. در یادداشت او به ملکه مَب*** این پاراگراف وجود دارد: – “پرهیز از سکس یک موهوم پرستی تارک دنیایی و انجیلی است؛ دشمنی نسبت به تعادل طبیعی حتی بزرگ تر از هوسرانی نابخردانه، از آنجا که به ریشه سعادت شخصی (۶) تعرض می کند، و بیش از نیمی از نژاد انسانی را به فلاکت می کشاند، تا تعداد اندکی بتوانند مطابق قانون امتیاز داشته باشند.”

 و در آخر، در این رابطۀ بسیار مهم، شواهد انباشته شده پزشکی را خاطرنشان می سازیم که حاکی از این واقعیت اند که از این محدودیت ها؛ زنان بیش از مردها رنج می برند.

 

توضیحات:

 (۱) August Bebel

 (۲)Mary Wollstonecroft

(۱۷۵۹ – ۱۷۹۷) میلادی، یک نویسنده، فیلسوف و همچنین از فعالین حقوق زنان در انگلستان بود.

  (۳) John Cordy Jeaffreson

(۱۸۳۱ – ۱۹۰۱) میلادی در انگلستان، یک نویسنده بود.

 (۴) Moloch که همچنین “مولوخ” خوانده می شود، از خدایان باستان عمونیان است. پرستش او برای کنعانی ها و فنیقی ها  معمولا با قربانی کردن فرزندان توسط والدین همراه بوده است.

 (۵) Percy Bysshe Shelley

پِرسی بیش شِلی (۱۷۹۲ – ۱۸۲۲ میلادی) از شاعرین رُمانتیک برجسته انگلستان بود.

 (۶) در اینجا از کلمه Domestic استفاده شده، که مترادف فارسی آن “خانگی” و یا “خانوادگی” می باشد. اما با توجه به مضمون سخن، در ترجمه “شخصی” به کار برده شده که در واقع با کلمه اصلی نیز در تقابل نمی باشد.

 Monasteries and nunneries *

** Forest of Arden اشاره به اثری است از ویلیام شکسپیر.

*** Queen Mab

منابع:

“مسئلۀ زن، از: النور مارکس و ادوارد اولینگ” – ترجمۀ زهره مهرجو:

 بخش اول:

“مسئلۀ زن” از: النور مارکس و ادوارد اولینگ, ترجمۀ زهره مهرجو

 بخش دوم:

“مسئلۀ زن” از: النور مارکس و ادوارد اولینگ, ترجمۀ زهره مهرجو. بخش دوٌم

 بخش سوّم:

“مسئلۀ زن”

 “مسئلۀ زن – النور مارکس و ادوارد اولینگ، ۱۸۸۶ میلادی”، آرشیو مارکسیست ها:

https://www.marxists.org/archive/eleanor-marx/works/womanq.htm

POST A COMMENT.