س – در ادبیات سیاسی سازمان بهویژه در تحلیل اوضاع سیاسی ایران، از واژههایی نظیر “دوران انقلابی” “بحران انقلابی” “اعتلای انقلابی” استفاده میشود، تفاوت آنها چیست؟ آیا اعتلای انقلابی همان موقعیت انقلابی است؟ تفاوتهای بحران انقلابی و بحران قانونی در چیست؟
ج – این مقولات که برای نخستین بار وسیعا در جنبش کارگری و سوسیالدمکراسی روسیه مورد استفاده قرار گرفتند و لنین در برخی از آثار خود به تبیین و توضیح آنها پرداخت، از سال ۶۰ در بحثهایی مربوط به مبانی اتخاذ تاکتیک، وارد ادبیات سیاسی سازمان ما شدند و در همان زمان در چندین مقاله پیرامون وظایف و تاکتیکهای سازمان، موردبحث و بررسی قرار گرفتند، آز آن پس مکرر در ادبیات سازمان، بهویژه در مقالات نشریه کار از این مقولات استفادهشده است
در اینجا بهاختصار اشاره میکنیم که اهمیت درک و کاربرد درست این مقولات ازآنروست که نقش محوری و تعیینکننده در اتخاذ تاکتیکهای یک سازمان کمونیست دارند.
اصلیترین مبحث در این مورد، مشخص ساختن دوره بندیهای حیات سیاسی توده مردم در یک کشور و منطبق با این دوره بندیها، شکل قانونی یا انقلابی بودن جنبش است.
در هر جامعه مفروض موجود، همواره میتوان دو دوران را در زندگی سیاسی تودهها از یکدیگر متمایز ساخت. دوره تکامل بطئی، تدریجی و آرام یا بهاصطلاح دوران مسالمت، رکود و بیتفاوتی سیاسی و دوران تغییر و تحولات سریع انقلابی و جهشوار وزندگی فعال سیاسی یا دوران انقلابی. روحیات و خلقیات توده مردم، اشکال مبارزه طبقاتی، سطح مبارزه و توازن قوای طبقاتی، در این دو دوران کاملاً متمایزند.
در دوران رکود سیاسی یا آرامش، که تغییرات اجتماعی بطئی و تدریجی ست، یک ثبات نسبی در جامعه موجود است. از بحران و درگیریهای طبقاتی شدید خبری نیست و طبقه حاکم بیدردسر حکومت میکند. در این دوران، توده مردم در حالت انفعال و بیتفاوتی سیاسی به سر میبرند. به سیاست علاقهای نشان نمیدهند و از زندگی سیاسی فعال و مبارزات مستقیم و آشکار خبری نیست. اشکال مبارزه طبقاتی در سطوحی نازل قرار دارند و مطالبات تودهها در حد درخواستهایی برای بهبود شرایط زندگی روزمره در محدوده نظم موجود است. این بدان معناست که شکل قانونی مبارزه عمده است. در این شرایط، یک سازمان کمونیست در صورتی میتواند به وظیفه خود درزمینهٔ سازماندهی و رهبری مبارزه طبقاتی پرولتاریا عمل کند و برای فرارسیدن روزهایی که به قول مارکس تراکم و فشرده بیست سال هستند آماده شود که به مختصات این دوران و عمده بودن شکل قانونی مبارزه پی برده باشد و منطبق با سطح رشد مبارزه طبقاتی برای بهبود شرایط زندگی تودههای کارگر و زحمتکش، از طریق رفرم در چارچوب نظم موجود تلاش کند.
دو نکته در اینجا نیاز به توضیح است.
اولاً امکان مبارزه قانونی در تمام کشورها یکی نیست. در برخی از کشورهای سرمایهداری فعالیت یک حزب کمونیست آزاد است. آزادی اتحادیهها و دیگر تشکلهای کارگری وجود دارد و غیره. در این کشورها وجود آزادیهای سیاسی، این امکان را به یک سازمان میدهد که در دوران عمده بودن شکل قانونی جنبش، بهخوبی از امکانات قانونی برای انجام وظایف خود استفاده کند. درحالیکه در برخی کشورهای سرمایهداری نظیر ایران که آزادیهای سیاسی وجود ندارد، یک چنین امکانات قانونی برای پیشبرد مبارزه قانونی موجود نیست. در جنین کشورهایی وظیفه کمونیستها پیچیدهتر است و میباید از طریق تاکتیکهای متنوع و پیچیده و مجموعهای از تشکلهای مخفی، نیمه مخفی و علنی، وظیفه خود را در دوران رکود سیاسی جنبش انجام دهند.
ثانیاً مبارزه برای رفرم و انجام اقداماتی که در محدودهای شرایط زندگی تودهها را در چارچوب نظم موجود بهبود میبخشد، نهفقط ضرورتی ست، منتج از عمده بودن شکل قانونی مبارزه در دوران رکود سیاسی، بلکه وسیلهای است برای بسط مبارزه طبقاتی. بنابراین، رفرم و نه هر اقدام ارتجاعی طبقه حاکم، تا جایی که بهبودی است در زندگی طبقه کارگر و تودههای زحمتکش، تا جایی که یک گام در بسط مبارزه طبقاتی پرولتاریاست، تا جایی که با شکل عمده مبارزه در دوران رکود سیاسی انطباق دارد، نهتنها بد نیست بلکه خوب است. برای این رفرمها مبارزه کردن نه ربطی به رفرمیسم دارد و نه ذرهای بر خصلت طبقاتی سازمان سیاسی پرولتری و مشی انقلابی و کمونیستی آن تأثیر منفی دارد. معهذا این واقعیت قابلانکار نیست که رفرم خصلت دوگانهای دارد. در همان حال که میتواند در خدمت بسط مبارزه طبقاتی قرار گیرد، میتواند به تضعیف مبارزه طبقاتی و زایل شدن آگاهی طبقاتی پرولتاریا نیز منجر گردد.
بهرغم این واقعیت که طبقه یا طبقات حاکمه زیر فشار مبارزه طبقاتی به رفرم تن میدهند، اما از آنرو امتیاز میدهند که بتوانند مبارزه طبقاتی انقلابی را تضعیف، نیروی طبقه کارگر را منقسم و آگاهی این طبقه را زایل سازند. مواردی هم که موفق شدهاند کم نیست. وقتیکه از دوران صحبت میشود، سالها و گاه چندین دهه را در برمیگیرد. بسیاری از احزاب و سازمانهای پرولتری که چندین دهه با تاکتیکهای مختص دوران رکود سیاسی و شکل قانونی مبارزه، فعالیت کردند، تدریجاً هدف نهایی مبارزه طبقاتی و اشکال مبارزه طبقاتی انقلابی را کنار نهادند، تاکتیکهای دوران رکود سیاسی را به تاکتیکهای همیشگی طبقه کارگر تبدیل نمودند، و مبارزه طبقاتی را تماماً به چارچوب نظم موجود محدود کردند. آنها رفرمیسم را پیشه خود ساختند و به احزاب رفرمیست تبدیل شدند.
به هر رو، بحث بر سر این مسئله بود که دوران رکود یا بیتفاوتی سیاسی یک دوران از زندگی سیاسی تودههاست. این دوران ابدی نیست. پس از گذشت چندین سال و گاه چندین دهه، تضادهایی که در دوران تحول آرام و بطئی رشد نموده و انباشت شدهاند، به مرحلهای از ستیز میرسند که راهحل خود را در خارج از نظم موجود و دگرگونیهای ژرف میجویند، نتیجتاً تحولی کیفی در زندگی سیاسی تودههای زحمتکش پدید میآید، روحیات و خلقیات آنها بهکلی تغییر میکند، در اشکال مبارزه طبقاتی تحولی ایجاد میشود. تودههایی که پیشازاین به سیاست علاقهای نداشتند و از زندگی پر تکاپوی سیاسی به دور بودند، فعال و رزمنده به عرصه مبارزه سیاسی انقلابی و مستقیم روی میآورند، دوران بیداری تودهها، تحولات برقآسا و چرخشهای عظیم در تاریخ ملتها آغاز میگردد، این دوران پرتلاطم سیاسی، دوران انقلابی ست.
دوران انقلابی همواره با یک بحران سیاسی آغاز میگردد. تضادهایی که در طول دوران رکود انباشته و متراکم شده بودند، به شکل یک بحران سیاسی متبلور میشوند. این بحران بیانی از این واقعیت است که تضادهای موجود به آن درجه از رشد، حدت و تکامل خود رسیدهاند که باید از طریق یک دگرگونی حل شوند.
این بدان معنا نیست که بحرانهای سیاسی تنها مختص دورانهای انقلابی هستند و هر بحران سیاسی نشانه دوران انقلاب است. در دوران رکود و آرامش هم میتواند، بحرانهای سیاسی پدید آیند، اما ازآنجاییکه تضادها بهقدر کافی رشد نکردهاند، مبارزه طبقاتی بسط و توسعه لازم را نیافته است و یا نظام اقتصادی – اجتماعی موجود، امکان حل این بحرانها را در چارچوب خود دارد، لذا در محدوده اصلاحاتی در نظام حقوقی و سیاسی موجود، قابلحل شدن هستند. این بحرانهای سیاسی که اساساً مختص دوران رکود سیاسی و عمده بودن شکل قانونی جنبش هستند، بحرانهای قانونی نامگرفتهاند. اما بحرانهای سیاسی مختص دورانهای انقلابی، آن بحرانهایی هستند که تغییر و تحولات ژرف را میطلبند یعنی نهفقط در چارچوب حکواصلاح نظام حقوقی و سیاسی موجود حل نمیشوند بلکه اساساً برانداختن تمام نظام حقوقی و سیاسی و کلیه مناسبات گذشته را میطلبد. یک بحران سیاسی دوران انقلابی، هرچند که از همان آغاز، تمام مختصات اساسی یک بحران انقلابی را دار است، اما این بحران، از یکرشته مراحل تکاملی میگذرد. در آغاز دامنه این بحران، محدود است و تدریجاً به یک بحران همهجانبه، گسترده و سراسری تبدیل میگردد. با پیدایش چنین بحرانی، دوران انقلابی و اعتلای انقلابی آغاز میگردد. توأم با تکامل این بحران، دامنه اعتلا انقلابی نیز وسعت میگیرد. هنگامیکه این بحران به یک بحران کاملاً رسیده و ژرف تبدیل شد، اعتلای انقلابی، به موقعیت انقلابی میانجامد. بنابراین هر اعتلای انقلابی یک موقعیت انقلابی نیست. موقعیت انقلابی، عالیترین مرحله اعتلای انقلابی ست. لذا این نتیجه را هم میتوان از این بحث گرفت که هر بحران انقلابی و اعتلای انقلابی، ممکن است به عللی که از هماکنون قابل پیشبینی نیست، در یک از تکامل خود متوقف گردد و بدون اینکه به یک موقعیت انقلابی بی انجامند، موقتاً که هم شده از بین بروند. همانگونه که هر موقعیت انقلابی نیز الزاماً به انقلاب منجر نخواهد شد.
اکنون اگر بخواهیم، مشخصتر در مورد این مقولات صحبت کنیم، لازم است که به تاریخ چند سال اخیر در ایران نظری بی افکنیم. دوران رکود سیاسی که پس از رفرمهای رژیم شاه در اوایل دهه ۴۰ پدید آمده بود، در اواسط دهه ۵۰ به پایان رسید. جنبشهای تهیدستان حاشیهنشین شهر تهران، بهعنوان یک نقطه عطف، آغاز دوران نوینی را در زندگی سیاسی تودههای زحمتکش مردم ایران اعلام نمود. دوران انقلابی به همراه یک بحران سیاسی خفیف و یک اعتلای انقلابی محدود آغاز گردید. در سال ۵۶ یکرشته قیامها و شورشهای تودهای در تعدادی از شهرهای ایران شکل گرفت. رژیم شاه با بحران روبرو شده بود. این بحران نشان میداد که توده مردم دیگر نمیخواهند همچون گذشته زندگی کنند، رژیم هم دیگر نمیتواند همانند گذشته و به شیوههای گذشته بر مردم حکومت کند. لذا رژیم شاه تلاش نمود از طریق برخی رفرمها و جابجایی مهرههای حکومت، بحران را مهار کند. اما ازآنجاییکه این بحران زائیده تضادهایی بود که اساساً برانداختن تمام سیستم موجود را میطلبید، تلاشهای بهاصطلاح رفرمیستی رژیم شاه با شکست روبرو گردید. سرکوب تشدید شد. اما این سرکوب در یک دوران انقلابی، بحران را عمیقتر و ژرفتر ساخت. نتیجتاً اعتلای انقلابی وسعت و دامنه بیشتری به خود گرفت و تودههای بیشتری به مبارزه روی آوردند. این اعتلای انقلابی در شهریورماه ۱۳۵۷ به مرحله موقعیت انقلابی گام نهاد. از این نقطه است که میلیونها تن از مردم ایران به مبارزه سیاسی علنی برای سرنگونی رژیم شاه روی آوردند. بااینوجود هنوز در ماههای نخست پس از پیدایش موقعیت انقلابی توده مردم در وضعیتی نیستند که به قیام مسلحانه رویآورند، تنها پس از یکرشته مبارزات و اشکال بس متنوعی از مبارزه که مختص دوران انقلابی ست، آنها آمادگی لازم را برای توسل به قیام مسلحانه پیدا میکنند و با قیام مسلحانه ۲۲ بهمن رژیم شاه را سرنگون میکنند.
بهرغم اینکه با سرنگونی رژیم شاه موقعیت انقلابی از بین رفت و بهرغم اینکه قدرت سیاسی مجدداً در دست ضدانقلاب قرار گرفت، اما قیام مسلحانه تودههای مردم و شرایط خود ویژهای که انقلاب با آن روبرو شده بود، سبب شد که دوران انقلابی همچنان تداوم یابد. پس از قیام به علت لاینحل ماندن تضادهای موجود، بحران سیاسی هرچند تخفیف یافته، ادامه یافت. دامنه اعتلای انقلابی نیز محدودشده بود، اما این اعتلا از بین نرفت. همراه با عدم تحقق مطالبات تودههای مردم، توهماتی که نسبت به رژیم جدید وجود داشت، تدریجاً فروریخت. بحران سیاسی روزبهروز ژرفتر شد و تا اواخر سال ۱۳۵۹ اعتلای انقلابی وسعت قابلملاحظهای گرفته بود. در پی سرکوبهای سال ۶۰ این اعتلای انقلابی متوقف شد و بهکلی از بین رفت. یک دوران رکود ولو کوتاهمدت بر جنبش حاکم گردید. ازآنجاییکه سرکوب بهتنهایی نمیتوانست، تضادها را مهار و تودههای مردم را برای دورهای طولانی در حالت انفعال و بیتفاوتی سیاسی نگاه دارد، لذا پس از مدتی کوتاه، دوباره بحرانی که خواهان حل تضادهای موجود بود، پدیدار شد. یکبار دیگر شورشهای وسیع و پیدرپی تهیدستان حاشیهنشین شهرهای بزرگ ایران در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، فرارسیدن یک بحران انقلابی و یک دوران انقلابی را اعلام نمود. این بحران از همان آغاز نشان از آن داشت که تودههایی زحمتکش مردم بار دیگر به مبارزهای مستقیم و آشکار علیه رژیم برخاستهاند. آنها دیگر نمیخواهند وضع موجود را تحمل کنند. سیاستهای رژیم با شکست روبرو شده و هیئت حاکمه دیگر نمیتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. در همین نقطه است که رژیم جمهوری اسلامی نیز همچون رژیم شاه، به یاد اصلاحات میافتد و جناحی از هیئت حاکمه به رهبری خاتمی رسالت نجات رژیم را از طریق اصلاحات ناچیز در نظام سیاسی و حقوقی موجود بر عهده میگیرد. اما ازآنجاییکه بحران سیاسی موجود، نه بحران قانونی بلکه انقلابی ست که حل آن نیازمند برانداختن تمام نظام سیاسی و حقوقی و اجتماعی موجود است، تمام تلاش بهاصطلاح اصلاحطلبان حکومتی با شکست روبرو گردید. نتیجه اینکه بحران سیاسی موجود پیوسته عمیقتر شد. جنبشهای تودهای کارگران و زحمتکشان، دانشجویان، معلمین، زنان و جوانان روزبهروز ابعاد گستردهتری به خود گرفتهاند. تضادها و شکافهای درونی هیئت حاکمه عمیقتر شدهاند، و اعتلای انقلابی اکنون به آن درجه از رشد و تکامل خود رسیده است که ده روز تظاهرات تودهای پیدرپی در شهرهای مختلف ایران، در اواخر خردادماه، تنها یکی از وجوه بارز آن است. بهرغم وجود این اعتلای انقلابی و باوجوداینکه سازمان ما با در نظر گرفتن خصلت انقلابی بحران موجود، جهت تکامل بحران و اعتلای انقلابی را رسیدن به نقطهای میداند که تودههای کارگر و زحمتکش با یک قیام مسلحانه، رژیم را سرنگون کنند، اما هنوز بر این عقیده نیست که این اعتلا به موقعیت انقلابی انجامیده است.
نظرات شما